سخنرانی حجت والمسلمین الاسلام رضوانی شرح بسم الله
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
--------------------------------
سوره مبارکه مؤمنون - شرح بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی حجت والمسلمین الاسلام رضوانی پیرامون مقام خضوع و خشوع
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون».[1]
«ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبیاءِ وَ خَاتَمِ السُّفَراءِ حَبیبِ إلَهِ الْعَالَمینَ عَبدِاللهِ الْعَبْدِ الْمُؤیِّدِ وَ الرَّسُولِ الْمُصَدَّق الْمُصطَفَیَ الأمْجَدِ الأحْمَدِ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لا سِیَّما بَقیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِینَ».
اوّلین کلمهی قرآن
- سورهی مبارکهی مؤمنون در مکّه نازل شده است، میگویند مکّی است، یعنی در مکّه نازل شده است. 118 آیه دارد. کلمهی مؤمن و مؤمنون را تا حدّی برای شما عرض کردم. اوّلین جملهی سورهی مؤمنون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[1] حرفهایی که ما میگوییم یا اسم است یا فعل است یا حرف است. چرا قرآن با حرف شروع شده است؟ اوّلین کلمهی قرآن در هر سورهای که «بِسْمِ اللَّهِ» داشته باشد «باء» است. «بِسْمِ» دو کلمه است، یکی «باء»، «اسم». چرا قرآن با حرف شروع شده است؟ چرا با اسم شروع نشده است؟ مثلاً اسم حسن، حسین، فرش، سقف، آسمان، زمین، که به اینها اسم میگویند. فعل مانند خوردن، رفتن، آمدن، رفتی، خوردی، زدی، کشتی، جهاد کردی را فعل میگویند. از، تا، به اینها حرف است.
- حالا قرآن هم یک کلمه دارد که به آن اسم میگویند. «الله» اسم است. «الرّحمن» ، رحمان اسم است. «الرّحیم»، رحیم اسم است. بعضی کلمهها حرف است، مانند «باء» بسم الله، مانند «الف» و «لام» سر «الرّحمن» و «الرّحیم». حالا چرا قرآن با حرف شروع شده است؟
شروع قرآن با حرف
- اوّلین کلمهای که بر پیغمبر نازل شد همین «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» بود. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق».[2] کسی نمیداند چرا؟
- - بله، ولی میگوییم کلّ قرآن با حرف شروع میشود. چرا با اسم شروع نمیشود؟
- - یک رمز است.
- - این رمز نیست. معنا دارد. «باء» بسم الله که رمز نیست، رمز برای حروف مقطعه است. حرف ما این است که کلمات قرآن اسم و فعل و حرف است. چرا با حرف شروع شده است؟ اسم که مهمتر است، معنای آن هم بیشتر است، فعل هم همینطور.
- - حاج آقا همه چیز با حرف شروع میشود، بسم الله هم با حرف شروع میشود.
مهمترین هدف قرآن؛ ارتباط خالق و مخلوق
- - ببینید قرآن برای چه نازل شده است؟ قرآن کلام خدا است و اوّلین هدف قرآن ارتباط معبود با مخلوق است. مخلوق با معبود است. ارتباط انسان با خدا قرآن است. کار قرآن ارتباط دادن خدا به انسانها و انسانها به خدا است.
- در جملاتی که ما میگوییم همین حرف است که ارتباط را درست میکند. میگوییم از اصفهان تا فلانجا. آن «از» و «تا» اینها حرف است. اینها بین آن چیزی که در جمله است را ارتباط میدهد که اگر نیاوریم معناپیدا نمیکند. یعنی وسیلهی ارتباط است. قرآن وسیلهی ارتباط خدا و مخلوقات او است، معبود با بندگان او است. نشانهی اینکه این وسیلهی ارتباط است مانند صفر که میخواهید تلفن بزنید، هر تلفنی که میخواهید بزنید باید صفر آن را بگیرید.
وسیلهی ارتباط خدا با بندگان
- حالا تمام آنچه که وسیلهی خدا با مخلوقات او است با حرف شروع شده است. یعنی وقتی اوّلین کلمهی قرآن حرف است نشانه این است که خدا میخواهد با مخلوقات خود ارتباط برقرار کند. کد را میخواهد بگیرد، امّا صفر را ابتدا گرفته است. کأنّه این صفر کد است، ارتباط معبود با مخلوق است. لذا اوّلین کلمه از قرآن «ب» بسم الله است، منتها در خود «ب» خیلی حرف است.
حدیث نقطه باء بسم الله
- امیر المؤمنین میفرماید: «أنا نقطة باء بسم اللّه»[3] در یک روایت داریم میفرماید کلّ قرآن در حمد خلاصه میشود، کلّ حمد در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» خلاصه میشود و کلّ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» در «با» بسم الله خلاصه میشود. «أنا نقطة باء بسم اللّه» من نقطهی زیر «باء» بسم الله هستم. حالا یک نکته از همین با بیان کنم. کلمهی «باء» را اگر دقّت کنید چند حرف است که همین شکل است فقط جای نقطههای آن فرق میکند. نقطهی زیر میشود «باء»، نقطهی روی آن میشود «ن»، اگر دو تا نقطه باشد و رو باشد میشود «ت» و اگر زیر آمد میشود «یا»، اگر سه نقطه روی آن باشد میشود «ث» اگر سه نقطه زیر باشد میشود «پ» که در عربی نداریم. یعنی همین یک نقطه است که فرق میگذارد بین آن چیزی که معنای آن غیر از آن است. «باء» غیر از «ن» است. «ن» غیر «ت» است، «ت» غیر «یا» است، «یا» غیر «ث» است. اینها با هم فرق دارد.
جدا کنندهی میان حق از باطل
- امیر المؤمنین همه چیز را جدا میکند. اوّل حق را از باطل جدا میکند. «الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَق»[4] هر کسی با علی بود حق است، چون همراه علی است. چون حق همراه با علی (علیهم صلوات الله اجمعین) است. سر در ایوان طلای نجف هم همین را نوشته است. هر وقت نجف رفتید و چشم شما به ایوان طلای آن افتد «الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَق» را میبینید. ببینید فارق حقّ و باطل، امیر المؤمنین است. یعنی آن کسی که حق را از باطل جدا میکند امیر المؤمنین است. بهشتیها را از جهنّمیها امیر المؤمنین جدا میکند که فارق است.
الله؛ اسم جلاله
- کلمهی دوم در «بسم الله الرّحمن الرّحیم» اسم است. حالا اسم چند معنا دارد که این اسم را آورده است. سؤال دوم در اینجا این میشود که چرا نگفته است «بالله الرّحمن الرّحیم»؟ به خدای رحمان و رحیم این کار را انجام میدهیم. چرا میگوییم به اسم خدا؟ ببینید در محاورات خودش را صدا میزنند امّا خداوند میفرماید به اسم الله. الله اسم جلاله است، مستجمع تمام صفات جمالیّه و کمالیه است. یعنی هر آنچه که در مقام الوهیّت است در معنای الله است و الله کلمهای است که با شنیدن آن کُمّل حیران هستند.
عظمت خداوند بلند مرتبه
- هیچ کسی معنای واقعی خدا و ذات اقدس الهی را نمیتواند بشناسد. کسی در علم ذات نمیتواند وارد شود حتّی پیغمبر! به همین جهت کلمه الله را ابتدا نمیآورند، اوّل اسم را میآورد. یعنی معبود چنان عظمت و منزلتی دارد که مخلوق نمیتواند مستقیم با او در ارتباط باشد. واسطه میخواهد. واسطهی خداوند و مخلوقات و انسانها، واسطهای که میتواند آنها را به خدا برساند اسماء الله الحسنی است.
ائمّهی اطهار؛ واسطهی بین خدا و مخلوقات
- آن وقت بهترین اسماء الله الحسنی ائمّهی اطهار (علیهم صلوات الله) هستند. پس ببینید با نام خدا باید شروع کرد نه با خدا. این علامت این است که ما اگر خواستیم به خدا برسیم بدون پیغمبر و اهل بیت ایشان نمیشود، واسطه میخواهد، چون ما قابلیّت آن را نداریم. قابلیّتی که ما داریم این است که باید با کسانی که میتوانند با ما ارتباط برقرار کنند که معصومین (صلوات الله علیهم أجمعین) هستند، به خدا برسیم.
- شما اگر میخواهید به یک اداره بروید هیچ وقت مستقیم نمیتواند پیش مدیر اداره بروید. بالاخره یک دربانی، یک دفتر داری دارد. شما میخواهید یک پزشک را مراجعه کنید باید به منشی آن مراجعه کنید. اگر هر مریضی بخواهد در باز کند و به مطب برود که نمیتواند طبابت کند.
شروع کارها با نام خدا
- البتّه اینها در مقام عجز هستند. یعنی در مقام ناتوانی نیاز به غیر دارند، امّا خدا نه. خدا جلّ و تعالی الله، اینکه نیاز داشته باشد نه، خدا نیاز ندارد، من نیاز دارم. من مخلوق، من بندهی خدا نیاز دارم اگر خواستم با خدا ارتباط برقرار کنم. کسی که تناسب بالاتری با خدا دارد او من را به خدا برساند. مقام بسیار باعظمتی است. لذا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» اسم آن را ابتدا آوردند که شما باید با نام خدا شروع کنید و کمک بخواهید. حالا هر معنایی که معنا کنید. مانند کمک خواستن، استعانت بالله. استعانت بالله به اسم الله میشود نه بالله.
الله؛ مستجمع صفات کمالیّه و جلالیّه
- کلمهی سوم الله است. این را هم در نمازهای خود میخوانید. اصل کلمهی الله «ألِهَ» است. «ألِهَ» یعنی کسی که همه حیران و سرگردان وجود او هستند. آن وقت «الف» و «لام» بر سر الله آمده است. دو تا رأی وجود دارد. بعضی از مفسّرین میگویند کلّ کلمهی الله بسیط است و مشتق از «ألِهَ» نیست. بعضی گفتند این «الف» و «لام» تعریف حساب میشوند و از کلمه «أله» آمده است، به معنای کسی که در بردارندهی همهی صفات جمالیّه و کمالیّه است. جمالیّه یعنی صفات ظاهری، خدا تمام زیباییها را میدهد. کمالیّه یعنی خدا مقامات را هم داده است، ما کارهای نیستیم. این هم کلمهی «الله» است.
رحمان و رحیم دو صفت خاصّ خدا
- امّا کلمهی «الرّحمن» و «الرّحیم» چون کلمهی الله معرفه است، اینجا صفت نیاز دارد. حالا رحمان به چه معنا است و رحیم به چه معنایی است؟ رحمان و رحیم هر دو از رحم گرفته شدهاند. از «الرّحم» حالا رحم یعنی رحمت دادن، خود رحمت به معنای این است که به هر کسی رحمت برسد هیچ اشمئزازی در آن نیست. یعنی کراهت به آن ندارد، آن را دوست دارد.
- شما ممکن است یک چیزی را خیلی دوست داشته باشید، ولی برای شما رحمت دارد. مثلاً آقایی میخواهد ازدواج میکند و دختر مقابل را دوست دارد، امّا همه چیز او را که دوست ندارد. این رحمت نیست، این نعمت است. یکی از نعمتهای الهی همسر است، یکی از نعمتهای الهی اولاد است. خدا به ما اولاد داده است نعمت است. اولاد دردسر خیلی دارد، گفت: دشمنی دشمنتر از اولاد نیست.
- ببینید شما یک ماشین دارید و سوار میشوید این نعمت الهی است. امّا دردسر هم دارد، باید زور بزنید پنچری آن را بگیرید. موتور آن خراب میشود باید درست کنید. باید از آن حفاظت کنید. امّا آن چیزی که رحمت است هیچ وقت برای انسان بد نیست. لذا خداوند رحمت است.
رحمانیّت خدا؛ برای همهی مخلوقات
- رحمان صفت خاصّ خدا است، امّا معنای عام دارد. صفت خاصّ خدا است، شمول عام دارد. یعنی فقط خدا رحمان است. اگر دقّت کنید اسمهایی که روی بعضی از مردها میگذارند، مثلاً رحمان نمیگذارند، عبد الرّحمن میگذارند. رحمان غلط است. رحمان صفت خاصّ حضرت خدا است، حضرت جلّ و علی است، امّا بر همه شمول دارد. یعنی چه؟ یعنی هر آنچه که ما سوی الله است از رحمانیّت خدا بهرهمند است. هر چیزی بخواهد باشد. حالا در انسانها کافر است، مسلمان است، مؤمن است، شیعه است، زانی، زانیّه، گناهکار، دزد، همه از رحمانیّت خدا بهرهمند میشوند، لذا شمول عام دارد. رحمان صفت خاصّ خدا است، امّا شمول آن عمومیّت دارد.
رحیمیّت خدا فقط مخصوص مؤمنین
- امّا کلمهی «الرّحیم» که رحمت در آن است عکس آن است. صفت عام خدا است یعنی خدا ذاتاً رحیم است، امّا شمول آن برای هر کسی نیست. مؤمنین را رحیم است. حالا در ترجمههای مهربانی میکنند، معنای بخشندگی میکنند. اینها هیچ کدام معنای واژهای فارسی برای کلمهی «الرّحمن» و «الرّحیم» نیست.
- مرحوم علّامه مطهّری میگوید هر چه قدر تحقیق کردم که راجع به رحمان و رحیم یک واژهی فارسی بیاورم به نتیجه نرسیدم. لذا ترجمهی «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را میگوید به نام الله که رحمان و رحیم است. رحمان چنان وسعت معنا دارد که صفت خاصّ خدا است، شمول عام بر همهی موجودات است. چه کلمهای میتوانیم بیاوریم که یک کلمه باشد و معنای رحمان را بدهد؟ هیچی نداریم. رحیم هم همینطور است.
عظمت در معنای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
- حالا اینجا یک نکته است که ای بندگان من، من برای شما هم رحمانیّت دارم و هم رحیمیّت دارم. یعنی در بطن خلقت، در هدایت تکوینی، در آنچه که نعمتهای زندگی برای شما در دنیا است رحمانیّت دارم. رحیم هم هستم، هر کسی در این دنیا بندگی من را کردم من به او مهربان هستم. آن وقت اوّلین جملهای که خدا در قرآن میفرماید این است «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» است. خیلی معنا در این جمله است. در تفسیری که سال 96 در مدرسه صدر داشتیم مفصّل چندین جلسه بیان کردیم. در ذیل «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» در تفسیرهای مختلف، هر کدام یک بخشی را گفتند. به عبارت دیگر هر کدام یک قطرهای از دریا را بیان کردند که همهی آنچه که گفتند همه در باب «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» معنا پیدا میکند.
دو معنی در کلمهی «قَد»
- امّا کلمهی بعدی آن «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[5] است. وقتی شما در زبان فارسی بخواهید یک چیزی را بگویید که شکّ و تردید مخاطب شما را از بین ببرد، مثلاً میگوید بابا برای من لباس میخری؟ شام میگویید حتماً. این کلمهی حتماً همین «قَد» است. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» در زبان عربی کلمهی «ق» و «د» که به آن «قَد» میگویند دو معنا دارد. یک معنای حتمی و تحقّق و یکی هم معنای تقلیل میدهد. هر وقت سر فعل ماضی بیاید مانند «أَفْلَحَ» معنای تحقیق است، چون معنای ماضی هم تحقّق است. هر وقت سر فعل مضارع بیاید، چون معلوم نیست فعل مضارع متحقّق شود، لذا تقلیل است.
- گاهی اوقات اینطور است و فعل مضارع میآید. پس کلمهی قد به معنای حتمی و وقوع و تحقّق و بدون شک و تردید است. شما میخواهید این را به مخاطب بفهمانید که در آن چیزی که میخواهید بگوید شک و تردید نداشته باشد. لذا کلمهی «قَد» را در زبان عربی میآورند.
معنای «فَلَحَ»
- «أَفْلَحَ» در تمام ترجمههای قرآن نوشته است رستگار هستند. حالا خود کلمهی «فَلَحَ» و «فَلاح» اگر به خاطر داشته باشید به رعیت و کشاورز فلّاح میگویند. فلّاح یعنی چه؟ یعنی کسی که کشت میکند. به این بذری که شما در خاک کشت میکنید «فَلَحَ» و «فَلاح» میگویند. یعنی چه؟ یعنی ریشهی خود را در زمین درست کرد، از آنچه که غذای او حساب میشود از زمین بهرهمند شد و جذب کرد، کلوخ و سنگ و هر چیزی که باشد کنار میزند. لذا میگویند «فَلَحَ» و «فَلاح». در فارسی، مثلاً در تفسیر نور حاج آقای قرائتی میفرماید یعنی رستن، یعنی از یک جایی بیرون آمدن.
ذخیرهی توشه خیر برای آخرت
- چرا به آدم مؤمن فلاح یا فلّاح یا مفلح میگویند؟ یعنی انسان در این مکافاتهای دنیا چون قرآن میفرماید دنیا کبد است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَد»[6]، کبد یعنی سختی، یعنی مشکلات. سنگ و کلوخ هم برای انسان سخت است. این انسان باید در این دنیا ریشه بگیرد. «الدُّنیا مزرعةُ الاخرة»[7] انسان باید از این زمین و این سختی و بدبختی آنچه که به نفع او است را جذب کند، باید توحیدی شود. باید از انبیاء و اولیاء و آنچه که خدا برای انسان فرستاده است، از کتب و رسل و همهی اینها بهرهمند شود.
- بعد باید چه کار کند؟ باید خود را در توحید آزاد کند. اگر او به وحدانیّت خدا متلبّس شد و موحّد شد آن وقت فلاح میشود. مانند همان گیاهی و بذری که خود را از آن سختی میرهاند و به آزادی میرسد. در فضای آزاد قرار میگیرد.
انسان توحیدی
- انسان اگر الهی شد اینطور میشود. این دنیا سخت است.
- مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
- همان پوستهای که آن محصول و آن دانه در آن است میشکافد و بیرون میآید. تخم مرغ را وقتی جوجه میشود آن پوسته را میشکافد. این خیلی برای او سخت است، ولی میشکافد و بیرون میآید. انسان هم اگر الهی شود آن وقت به آنچه که ارزش واقعی او است میرسد و به آزادی واقعی میرسد که آزادی واقعی او توحیدی بودن او است.
رستگارسازی مؤمن
- منتها کلمهی «أَفْلَحَ»[8] یک چیزی اضافی دارد. تا به حال آن چیزی که گفتیم برای «فَلَحَ» است، یعنی همان چیزی که برای کشاورز میگوییم، برای فلّاح میگوییم. فلّاح یعنی کسی که زراعت میکند و گیاهان را میرویاند. باعث میشود برویاند و آنها را به صورت گیاه در بیاورد و به صورت درخت در بیاورد. امّا «أَفْلَحَ» در اینجا یک همزه مفتوح دارد، «أَفْلَحَ». چرا؟ چون اصل این کلمه «فَلَحَ» است. نه اینکه این فلح است، نه. اصلاً کار او افلاح است، یعنی توحیدی پرور است. مؤمن کسی است که دیگران را که غیر از او هستند موحّد میکند.
کردار انسان داعی الله باشد
- حالا مؤمن چطور موحّد میکند؟ دو نکته وجود دارد. فرمود: « کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[9] ما میخواهیم افلح باشیم، یعنی فلاح ساز باشیم، یعنی برای بقیّه رستگاری درست کنیم؟ باید چه کار کنیم؟ کردار ما باید داعی الی الله باشد. یعنی با کردار خود با عمل خود باید طوری قرار بگیریم که دیگران را به سمت خدا دعوت کنیم، به توحید دعوت کنیم.
- این ارزش انسان میشود: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ». نگفته است نگو، چرا گفتن هم داریم. نشانهی ایمان را دیروز عرض کردیم که شعار ما است «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُ اللَّه و أَشْهَدُ أَنَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین وَ أولادِهِ المَعصومین علیهم صلوات الله حُجَج الله». امّا میخواهید فرزند خود را به سمت و سوی خدا و سمت و سوی نماز دعوت کنید. مثلاً میگویید بلند شو نماز بخوان! امر به معروف یک مورد است. امّا شما چطور باید فرزند خود را برای نماز صدا بزنید؟
بهترین شیوهی اثرگذاری روی دیگران
- یکی از دوستان گفت پیش یکی از بزرگان معرفت رفتم و گفتم من دوست دارم خانم من نماز شب بخواند چه کار کنم؟ گفت در ذهن من بود که این بزرگ معرفت میگوید مثلاً برای او پیراهنی، لباسی چیزی بخرم یا مثلاً او را به مشهد ببرم یا به مکّه ببرم یا اجازه بدهم که به دیدن پدر و مادر خود بروی. امّا دیدم نه اینطور نیست. «کُونُوا» یعنی وجود تو، زندگی تو به گونهای باشد که این «داعی الله» باشد. «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ».
- این دوست ما گفت آن آقایی که استاد معرفت بود به من گفت پنج سال پشت سر هم بدون وقفه هر شب نماز شب میخوانی آن وقت من به تو قول میدهم شروع سال ششم خانم شما هم نماز شب میخواند. میخواهید همسر شما نماز اوّل وقت بخواند؟ خوب هر روز بلند شوید نماز اوّل وقت بخوانید و به هیچ دلیل نماز خود را به تأخیر نیاندازید. میخواهید خانم شما دروغ نگوید، شما هم دروغ نگویید. اگر دروغ نگفتید او هم دروغ نمیگوید. میخواهید فرزند شما دروغ نگویید شما دروغ نگویید. یعنی وجود خود را در راستگویی و صداقت به گونهای قرار بده که اطرافیان تو راستگو شوند، نمازخوان شوند.
مبارزه با نفس
- مرحوم آیت الله آقا سیّد محمّد باقر درچهای (رحمة الله علیه) میگوید اوّلین بار که خواستم نماز شب بخوانم حال نداشتم. خواستم نفس خود را کنترل کنم. دیدم خیار دوست دارم. پیش خود متعهّد شدم که هروقت خواستم خیار بخورم نصف شب بخورم، لذا نصف شب بلند میشدم خیار میخوردم و نفس خود را گول میزدم. آن وقت نماز شب میخواندم.
- این داستان را پسر حاج آقا مرتضی (رحمة الله علیه) تعریف میکرد. میگفت اواخر حیات پدر من اینطور شد. حالا الآن هم یک ساعت قبل از اذان صبح بلند میشویم، همه چیز عادی است، چراغها روشن میشود. همه بلند میشود و وضو میگیرند و کنار هم نماز شب میخوانند و بعد هم اذان میشود و نماز صبح میخوانند و میایستند قرآن و عبادات خود را میکنند و بعد هم به دنبال کاسبی خود میروند.
- شما فکر نکنید که وقتی سیّد محمّد باقر درچهای متولّد شد از همان ابتدا اینگونه عمل کرد. نه میگوید حال نداشتم نماز شب بخوانم، اینطور نماز شب خواندم. گفتم فقط نصف شب خیار میخوردم. لذا نصف شب به هوای خیار بلند میشدم و نفس من آرام میشد، در واقع یک رشوه به نفس خود میدادم و نفس من آرام میشد. بعد بلند میشدم و نماز شب میخواندم. اینها مهم است. «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ».
انجام اعمال نیک در دعوت مردم به سوی رستگاری
- شما اگر میخواهید «قَدْ أَفْلَحَ»[10] شامل حال شما شود و مؤمن واقعی شوید اینطور باید عمل کنید. اگر هنر آن را داشتید که بتوانید با عمل خود، با رفتار خود همه را به سوی خدا دعوت کنید این ارزش دارد. این داعی الله شدن شما است، این «قَدْ أَفْلَحَ» شامل حال شما میشود و شما مؤمن میشوید. مصداق «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ». یا اینکه فرمود: «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً»[11] شما واقعا شیعه هستید؟ فکر میکنید واقعاً شیعه هستید؟ اخمهای خود را باز کنید!
[1]- سورهی مؤمنون، آیه 1.
[2]- سورهی علق، آیه 1.
[3]- منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 19، ص 324.
[4]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 38، ص 28.
[5]- سورهی مؤمنون، آیه 1.
[6]- سورهی بلد، آیه 4.
[7]- منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 19، ص 86.
[8]- سورهی مؤمنون، آیه 1.
[9]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 67، ص 309.
[10]- سورهی مؤمنون، آیه 1.
[11]- الأمالی (للصدوق)، النص، ص 400.
98-03-06-06-Site.mp3 فایل سخنرانی