تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 | عبادت ، خلقت ، تقوا | جلسه 15
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 - جلسه 15
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (21)
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[1]
موضوع بحث: بیان صفّت متّقین در خطبهی امیر المؤمنین
در توصیف متّقین در ذیل این آیه نسبت به کلمهی «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» خطبهی همّام معروف از امیر المؤمنین را از نهج البلاغه عرض میکردیم. تقریباً تا صفت هفدهم و هجدهم را خدمت شما گفتیم. مرحوم بحرانی نکاتی را در ذیل هفت، هشت صفت گذشته -که عرض کردیم- بیان فرموده است، من حیف دیدم که آنها را نگویم.
غالب بودن خوف از گناه بر شوق به ثواب
لذا «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»[1] را میفرماید: «وَ حُزنُ قُلوبِهِم وَ ذلکَ ثَمرةُ الخَوفِ الغَالِب»[2] بحث شوق را که فرمودند شوق به ثواب و همچنین شوق به اینکه به عقاب نرسد، به عذاب نیفتد و در و اقع در اینجا خوف دارد، این خوف را میگویند غالب بر آن شوق است. واقعیت هم همینطور است. اگر شما بخواهید در یک راهی به یک کار مثبتی برسید، منفیّات را بیشتر مراقبت میکنید تا به آن مثبت برسید. ثمرهی خوف که خوف غالب است این است که «قُلُوبُهُمْ» را «مَحْزُونَةٌ» فرمودند.
امنیتسازی وجود متّقین
در ذیل دهمین توصیف که فرمودند: «شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ»[3] میفرمایند: «کُونِهِم مأمونی الشَّرور»[4] یعنی وجود آنها از لحاظ شر امنیتساز است برای کسی مشکل درست نمیکند.
علّت عدم رسیدن آزار از سمت متّقین به افراد
«وَ ذلکَ أنَّ مَبدأ الشُّرور مُحبَّةُ الدُّنیا» چرا شرور آنها به کسی نمیرسد و موجب آزار و اذیّت نمیشود؟ به خاطر اینکه مبدأ شرور حبّ دنیا است. آن وقت آدمهای متّقی دلبستگی به دنیا ندارند، برای اینکه دنیا راه و وسیلهی رسیدن به سعادت میدانند، مزرعهی آخرت میدانند. لذا «وَ ذلکَ أنَّ مَبدأ الشُّرور مُحبَّةُ الدُّنیا» مبدأ این شرور که باعث میشود دیگران رنجیده بشود این است که محبّت دنیا را داشته باشیم. «وَ أباطیلها» و کارهای باطل دنیا. «وَ العَارِفون بِمُعزلِ عَن ذلک» عارفون -کسانی که عرفان درونی و معرفت واقعی دارند- خود را از این دنیا کندهاند.
شرط نحیف شدن در بیان مرحوم بحرانی
«الحَادیةُ عَشر» باز ذیل «أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ»[5] البتّه این بیانی که ایشان فرموده است، بیان زیبایی است ولی با تعبیری که روز گذشته از نحیف بودن متّقین داشتیم، توضیحات ایشان خیلی دلچسب نیست که حالا حسب ظاهر همین است که میفرماید: «مَبدأ ذَلک کِثرةُ الصِّیام»[6] زیاد روزه گرفتن و روزها را به نخوردن طی کردن است و همچنین «وَ جُشوبةُ المُطعم» و اینکه به اندازهی نیاز ضروری غذا خوردن و لذّتجویی نکردن. «وَ خُشونةُ المَلبس» و لباس هم لباس خشن پوشیدن، خیلی در لباس دقّت نکردن و همچنین «وَ هِجرُ المَلاذِ الدِّنیویة» و دوری کردن از لذّتهای دنیا.
اینها تعبیرات زیبایی است ولی آنچه که در بحث نحیف بودن مسلّم است این است... چون اینطور تعبیر کردن بیشتر برای خود آدم فایده دارد ولی متّقین چون بیشتر برای دیگران توصیف شده است «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[7] یعنی ایمانسازی کردن به غیب نسبت به دیگران. چون اینجا آن از باب افعال استعمال شده است یا حتّی مقیم صلاة بودن آن همینطور است، منفق بودن آن همینطور، خود مؤمن بودن آن در هر راستایی، مثلاً بحث «بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»[8] همهی اینها ایمانسازی برای دیگران است.
معنای کامل نحیف بودن انسان متّقی
لذا نحیف بودن آن متّقی به این است که به خوبی از این بدن خود کار بکشد و خدمت به خلق میکند این ارزش دارد. این که صرفاً فقط روزه بگیرد و یک گوشه بخوابد و یک عزلتی هم پیشه بکند، اینطور نیست. این با آن توصیفات جمع نمیشود. لذا ما این توضیح را از مرحوم بحرانی نپذیرفتیم. گرچه ظاهر نحیف بودن این را میرساند که تعبیرات در ترجمهها هم ضعیف بودن را نشان داده شده است.
معنای نحیف بودن در حالات اهل بیت
شما در میان اهل بیت نگاه بکنید، آنها آدمهای ضعیفی نبودند. اتّفاقاً در توصیفاتی که نسبت به امیر المؤمنین است، در جنگها قدرترین مردها بوده است. خود قدر بودن نیاز به این است که انسان از نظر جسمی هم قدر باشد. منتها در تعبیرات برای امیر المؤمنین یا اهل بیت دیگر این است که اصلاً بعضی وقتها اینقدر چیز به دوش میگرفتند و به فقرا میرساندند که پشت آنها علامت پیدا میکرد بر اینکه اینها دارند شبانه این طرف و آن طرف چیز میبرند. اگر ضعف در وجود ظاهری بدن باشد که نمیشود این کارها را کرد. پس معلوم است قوّت دارند امّا این قوّت و قدرت آنها همیشه به کار گرفته میشود و بدنها و اجساد آنها در برابر کار و فعّالیّت و خدمت به خلق همیشه رنجیده میشود، سختی میکشد. این مهم است.
کم توقّع بودن انسان متّقی
در ذیل اینکه حاجتهای آنها (متّقین) کوچک است. «وَ ذلکَ لاقتِصارهِم مِن حَوائجِ الدُّنیا عَلى القَدر الضَّروری مِن مَلبسٍ وَ مَأکلٍ»[9] آدمهای که متّقی هستند کم توقّع هستند. یک بندهی خدایی تعریف میکرد -خدا او را رحمت بکند- میگفت: فلانی داماد من است، هر وقت به منزل من میآید عذاب تمام وجود من را میگیرد. گفتم: چرا؟ گفت: چون وقتی به خانهی ما میآید غیر از کباب اگر بخواهیم برای او غذاهای مقوّی دیگری بیاوریم ناراحتی درست میشود و توقّع اینگونهای دارد. آدم متّقی نیست که اینقدر بخواهد متوقّع باشد و همیشه باز مردم را سنگین بکند. لذا میگفت: بسیار دچار نگرانی میشوم که حالا چیزی برای او فراهم بکنم. میگفتم: خوب نکنید. میگفت: اگر این کار را نکنم، بعد میرود دختر من را اذیّت میکند. توقّع آدم متّقی پایین است، آسان است.
ویژگیهای شخص متّقی
در روایات هم داریم که آدم متّقی وارد یک مجلس که میشود، هر کجا اوّلین جایی باشد که خالی است، همان جا مینشیند، آدمی که متّقی باشد اینگونه است. اگر متّقی نباشد، وارد که میشود میخواهد صدر مجلس بنشیند، همه را به زحمت میاندازد. روحانی هم باشد نباید این کار را بکند. شما روحانی هستید، وارد یک مجلس میشوید، مسلّم مردم به شما احترام میکنند امّا شما نباید کاری بکنید که مردم را به زحمت بیندازید. حتماً بالای مجلس بنشینید و همهی مجلس را به هم بریزید، همه بلند بشوند، جا را خالی بکنند شما بنشینید. نزدیکترین جایی که وارد میشوید -یک مقدار این طرفتر و آن طرفتر جا بود- بنشینید مردم را به زحمت نیندازید. از غذایی که در مقابل شما میگذارند، ایراد نگیرید. یک غذایی که با شما سازگار است و اشتهای آن را هم دارید در حدّ کم آن را تمایل بکن، مردم را به زحمت نینداز. آدم حتّی در میان خانواده سختگیر نباشد. چایی میخواهید، خود شما بلند شوید چایی بریزید و بخورید. شربت را خود شما درست کن و بیاور، چه اشکالی دار؟ یا غذا را به خانم کمک بکن، برو زحمت بکش، سفره را بینداز. غذا را کمک او بیاور، بنا نشده است او نوکر مطلق من و شما باشد.
اثرات کم توقّعی روحانیّت بر مردم
اگر آدم متّقی اینگونه در توقّعات و خواستههای خود عمل بکند، اینها برای خانواده و اهل خانه و فامیل درس میشود و آنها به سمت و سوی طلبگی و روحانیّت مشتاق میشوند. در میان اقوام اگر یک چنین طلبهای رفت، ازدواج کرد، بقیه هم مشتاق میشوند که دختران خود را به طلبهها بدهند، امّا اگر پر توقّع بود، اصلاً از دین زده میشوند.
کوتاه کردن حاجات در متّقین
این مهم است که حوائچ دنیا برای انسان به قدر ضروری باشد. «وَ ذلکَ لاقتِصارهِم»[10] یعنی به دنبال کوتاه کردن حاجت کردن هستند. بعضی از مسئولین وقتی در بین مردم میآیند باعث زحمت مردم میشوند. اگر مثل امیر المؤمنین بیایند چطور میشود؟ اگر آن مسئول آدم با تقوایی باشد، اینگونه عمل میکند. اقتصار باب افتعال است، یعنی به دنبال اینکه حوائج و نیازهای خود را به اندازهی نیاز (برآورده بکند) میخواهد یک مقدار غذا بخورد، باید ده رقم غذا در سفره برای او بچیینند. اینها را نمیخورد ولی این هم باعث اسراف و تبذیر و هم زدگی مردم میشود. به نحوی عمل بکنید که مردم به زحمت نیفتند. آن مسئولی که میخواهد برای رسیدگی به امور مردم وارد شهری بشود -در قوای ثلاث فرق نمیکند- باید به گونهای وارد بشود که مردم به زحمت نیفتند. اینها مهم است که البتّه میفرماید: حوائج «عَلى القَدر الضَّروری مِن مَلبسٍ وَ مَأکلٍ» چه در بحث خوردنیها چه در پوشیدنیها.
«وَ لَا أخَفَّ مِن هذهِ الحَاجَة» البتّه آدم چیزی هم نباشد که کمتر از آن ضرورت هم بخواهد، باید اعتدال را داشته باشد.
تعبیر زیبای مرحوم بحرانی از عفّت
باز ذیل «عَفةُ أنفُسِهم» میفرمایند: «وَ مَلکَةُ العِفَّة فَضیلةُ القُوةِ الشَّهویةَ وَ هِی الوَسطُ بَینَ رَذیلتی خَمودِ الشَّهوةَ وَ الفُجور» مرحوم بحرانی (مربوط به بحار است) تعبیر زیبایی از عفّت کرده است. میفرماید: عفّت میانهروی بین دو رذیله است. رذیلهای که انسان در شهوات خود خاموش باشد، خمود داشته باشد، نتواند آنها را بر راهی که رضای خدا است به کار بگیرد یا فجور داشته باشد، طغیانگری داشته باشد، زیادهروی بکند.
حاج آقا کمال فقیه ایمانی (حفظه الله) فرمود: یک زن طلبه آمد گفت: من میخواهم طلاق بگیرم. خواهش من این است که شما یک کاری بکنید، همسرم من را طلاق بدهد. گفت: من همسر او را دیدم، دیدم مرد خوبی است، ظاهر زیبایی دارد. همه چیز او عالی است. گفتم: برای چه میخواهی طلاق بگیری؟ نمیگفت. گفتم: اگر خواستی من این کار را بکنم، باید به من دلیل آن را بگویی. گفت: این آقا شب عروسی و زفاف به داخل حجله آمده است، به من گفته است: ذکر یونسیه بلد هستی؟ گفتم: بله، یک تسبیح دست من داده است گفته است: هفتصد بار بگو. تسبیحات اربعه را هم چهارصد بار بگو، شب اوّل را به ذکر و ورد طی کرد و اذان صبح هم شد و نماز صبح هم خواند بعد هم گفت دیگر خسته هستیم. گفت: سه شبانه روز خلاصه ما را به این شکل در حجله نگه داشت. اگر این طلبگی است، ما نمیخواهیم باشیم.
آداب شب زفاف در روایات
در احکام روایت داریم دستور داریم که شب زفاف هر کسی داماد میشود، عروس میشود قبل از اینکه به آن اوج لذّت و هیجان خود برسد، دو رکعت نماز بخواند که آن وقت هم به یاد خدا باشد. روی آن آدابی که گفتند دو رکعت نماز بخواند. نه اینکه عروس را سه شبانه روز در حجله نگه بدارید و بگویی: ذکر و ورد بگو، اینها انحراف است.
ویژگی ملکهی عفّت
لذا ملکهی عفّت این است که شما در همهی امور میانهرو باشید. «خَیْرُ الْأُمُورِ»، «الْأُمُورِ» در آن روایت جمع محلّای به الف و لام است، یعنی همهی امور. خود کلمهی امر هم تعمیم دارد. خود کلمهی امر بر خیلی چیزها وضع شده است، مشترک لفظی است. لذا «الْأُمُورِ» که جمع آن است، یعنی هر امری میخواهد باشد. هر امری میانهروی دارد، انسان باید میانهرو باشد.
ویژگی بهترین زن
باید به خانمها هم همینها را گفت. خیلی از خانمها هم نجیب هستند، خانمهای خوبی هستند امّا عفیف نیستند. به شوهر خود رسیدگی نمیکنند، تمیز نیستند. خانمها هم باید در خانوادهها باعث سرور بر شوهر خود بشوند. روایت داریم که بهترین زن آن کسی است که وقتی شوهر به او نگاه میکند، دل او آن شوهر شاد بشود، مسرور بشود، نه اینکه ناراحتی ایجاد بشود. آقایان هم باید در این راستا دقّت بکنند، خصوصاً طلبهها باید اینها را به عنوان اسوه و الگو در خود پیاده بکنند که دیگران از آنها یاد بگیرند.
لزوم توجّه طلّاب به زیبایی ظاهر خود
طلبه باید زیبا باشد، شبک باشد، مرتّب باشد، منظّم باشد. در یک مجلس که وارد میشود، بوی عطر و بوی خوش از او بیاید به طوری که روایت داریم وقتی آدم متّقی و مؤمن گذر میکند، بوی عطر او از آن مسیری که او رد شده است برای بقیه خوش است و به مشام دیگران میرسد امّا نه اینکه به گونهای باشد که حال بقیه هم بد بشود این خیلی بد است. ما باید به عنوان اسوه و الگو به اینها عمل بکنیم و دیگران هم باید از ما یاد بگیرند. «کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[11] این هم بحث عفّت انفس.
لزوم صبر مکروهات
بعد میفرماید: «الصَّبرُ عَلى المَکارهِ أیامُ حَیاتِهم مِن تَرکِ المَلاذِ الدُّنیویة وَ احتمال أذى الخَلق»[12] میفرماید: صبر بر مکروهات و چیزهایی که نسبت به ایام زندگی دنیا سخت است، از جهت این است که ترک لذّتهاید نیا را ببرید و همچنین اینکه ممکن است در این راستا که بخواهید به لذّات برسید، آزار و اذیّت به خلق برسانید.
معنای صبر
«وَ قَد عَرفتَ أنَّ الصَّبرَ مُقاوِمةُ النَّفسِ الأمَارة بِالسُّوء» میفرماید: شما هم شناختید که صبر به معنای این است که نفس امارهی بالسّوء مقاومت بکند. «لِئَلَّا یُنقادُ إلى قَبائحِ اللَّذات» به دنبال اینکه خود را به لذّاتی که قبیح است برساند، نباشد.
اثر از دست دادن اختیار نفس
چون میدانید نفس را اگر افسار گسیخته کردید آرام آرام شما را به ورطهی رذالت میرساند، شما را به لذّات قبیحه متوجّه میکند. میگوید: این که مشکلی نیست، آن که مشکلی نیست کم کم... به یک نفر گفته بودند: دست خود را اینطور حرکت بدهم چطور است؟ گفته بود: اشکالی ندارد. اگر آن طور حرکت بدهم؟ گفته بود: اشکالی ندارد. آن را جمع که کرده بود رقص شده بود. نفس انسان این گونه است. «الأمَارة بِالسُّوء» یعنی شما را از یک راهی به بدیهایی میرساند که در انتها، نابودی خود انسانیّت انسان است. لذا «وَ قَد عَرفتَ أنَّ الصَّبرَ مُقاوِمةُ النَّفسِ».
اهمّیّت در تنگنا قرار دادن نفس انسانی
مرحوم علّامهی طباطبایی (رحمة الله) در ذیل آیهی بیست و هشتم سورهی مبارکهی کهف کلمهی صبر را میفرماید: «مضایقة النّفس» یعنی نفس را در تنگنا قرار دادن. این در انحای صبر مصداق دارد. در طاعت باید نفس را در مضیقه قرار بدهی، در مصیبت کذلک، حتّی در نعمت باز همینطور است. در معصیت هم همینطور است. یعنی باید در هر راستایی که قرار میگیرید (این عمل را داشته باشیم) صبر به معنای در تنگنا قرار دادن نفس است. نفس را کنترل کردن، افسر کردن؛ نگذارید نفس به هر راهی که میخواهد برود. به این صبر میگویند. اینجا هم میفرماید: «مُقاوِمةُ النَّفسِ» (صبر) مقاومت کردن در برابر نفس است. یعنی در برابر نفس یک سدی ایجاد بکنید که بتوانید حرکت آن را کنترل بکنید، تا به دنبال به دست آوردن قبائح لذّات نباشد.
ترغیب کردن به صبر در کلام امیر المؤمنین
«وَ إنَّما ذَکَرَ قَصرَ مُدةِ الصَّبر وَ استِعقابِهِ للرَّاحةِ الطَّویلَة تَرغیباً فِیه» میفرماید: اینجا امیر المؤمنین قصر مدّت صبر را ذکر کرده است. یعنی کوتاه بودن زمان صبر را و به دنبال آن راحتی طویل را برای اینکه شما را به این صبر ترغیب بکند. در بحث بشارت، ترغیب و تطمیع یک چیز معروف است که انسانها را به چیزهای خوب ترغیب بکنند و به یک سری از چیزهایی که برای انسان ارزش دارد مثل بهشت، مثل رزق و روزی بیحساب و کتاب تطمیع بکنند. انسان را ترغیب بکنند تطمیع بکنند که انسان به سمت و سوی آنها برود.
اهمّیّت بیان آثار وضو برای دائم الوضو بودن
گفتند: چه کار بکنیم که طرف همیشه دائم الوضو باشد. استاد فرمود: آثار وضو را برای او بگویید. 103 اثر برای وضو بیان شده است. یکی مبیح شدن برای صلاة است یا مبیح استلامهی مثلاً کلام الله و اسماء اعظم و اسماء اهل بیت و اینها است (به طور کلی اسماء متبرّکه). یکی از (آثار وضو) آنها این است که روی موها را بخواهید دست بکشید یا بخواهید نماز را بخوانید امّا آثار دیگر هم دارد، یکی از آثار آن که خیلی مهم است این است که اگر من و شما واقعاً در دل خود دنبال زیارت صاحب الزّمان در این دنیا هستیم، بدون وضو نمیشود. «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونُ»[13] اگر میخواهید نورانیّت قرآن در شما اثر بگذارد، بدون وضو نمیشود، طهارت میخواهد. هم طهارت از گناه میخواهد، هم طهارت ظاهری بدن و طهارت باطنی و معنوی بدن که وضو داشتن است، اینها خیلی مهم است.
یکی از راههای استجابت دعا
در آن روایت داریم که اگر کسی محدث شد و بلافاصله غسل کرد و دو رکعت نماز خواند و دعایی کرد، اگر خداوند حاجت او را روا نکند، در حقّ او اجحاف کرده است. نمیشود که خدا در حقّ کسی احجاف بکند. پس معنای آن این است که اگر کسی بعد از محدث شدن خود به سرعت غسل بکند، دو رکعت نماز بخواند، دست به دعا بردارد، حاجت او مستجاب است. اینها آثار است.
راه ترغیب کردن انسان به صبر
چیزی که مهم بوده است، این است که «تَرغیباً فِیه» اینکه راحتی طویله را میگوید برای این است که شما ترغیب پیدا بکنید به اینکه صبر بکنید. «وَ تِلکَ الرَّاحَة بِالسَّعادة فِی الجَنة» و این راحت هم همراه با سعادت است آن هم در بهشت. «بِالسَّعادة» این باء تصاحبیّه است نه بای الصاق؛ یعنی همراه با سعادت است. همراه با سعادت آن هم «فِی الجَنة».
راحتی همراه با سعادت نتیجهی صبر کردن
ارتباط این کلمات را خوب دقّت بکنید. راحت در اینجا «بِالسَّعادة» است. همراه با سعادت است و همچنین ظرف آن سعادت در بهشت است. «کَما قَالَ تَعالى وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» که قرآن میفرماید: خدا ایشان را پاداش میدهد به آنچه که «صَبَرُوا» به آنچه که اینها صبر داشتند. «جَنَّةً وَ حَرِیراً» به آنها جزا داده میشود.
[1]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 303.
[2]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 332.
[3]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 303.
[4]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 332.
[5]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 303.
[6]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 332
[7]- سورهی بقره، آیه 3.
[8]- همان، آیه 4.
[9]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 332.
[10]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 332.
[11]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 77.
[12]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 332.
[13]- سورهی واقعه، آیه 79.
TafsirRezvan_02_21_012