تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 | عبادت ، خلقت ، تقوا | جلسه 11
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 - جلسه 11
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (21)
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[1]
تواضع جزئی از مشی و زندگی متّقین
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[1] پیرامون آیهی بیست و یکم سورهی مبارکهی بقره، در ذیل کلمهی «تَتَّقُونَ» نکاتی را در توصیف متّقین عرض میکردیم، تا رسیدیم به اینکه فرمودند: «وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ»[2] یکی از فضایل و فضیلتها و توصیفاتی که امیر المؤمنین برای متّقین میفرماید، این است که مشی و سیرهی زندگی و روش آنها تواضع است. تواضع را هم مفصّل بیان کردیم.
کوتاه کردن آدم متّقی از محرمات خدای متعال
بعد میفرماید: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»، «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» یعنی غض بصر. نگاه خود را از محرمات خدا کوتاه میکنند. بحث غض در برابر نظر است. کسی که نگاه میکند، نگاه او یا عمیق است یا نگاه او سطحی و گذرا است.
غض بصر داشتن نسبت به اجنبی
هر کسی خواست به اجنبی و اجنبیّه نگاه کند، در قرآن، سورهی نور دستور داریم که فرمود: غض بصر کنید یعنی نظر خود را کوتاه کنید. خود نظر یعنی نگاه با مطالعه، امّا غض یعنی کوتاه کردن نگاه، نه بستن چشم. یعنی نظر را کوتاه کنید.
محقّق بودن غض بصر متّقین بر محرّمات
ولکن در اینجا که «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ» آمده است، این مای «حَرَّمَ اللَّهُ» مای عامّه است، مای موصوله افادهی عموم میکند. هر آنچه که حرام کرده است. گاهی مواقع نگاه آدم نه به ناموس است، بلکه نگاه او به مال مردم است. گاهی مواقع نگاه آدم به مقام مردم است. هر چیزی فرقی نمیکند، حالا اقلّ مراتب این است که آدم متّقی نسبت به نامحرم «غَضُّوا»، اینجا هم فعل میآورد و فعل ماضی میآورد، در اینجا معنای تحقّق دارد. یعنی همیشه نگاه آنها کوتاه است.
آمدن مای موصوله و شامل شدن غض بصر بر همهی مسائل
- «غَضُّوا» یعنی همان چشم بستن.
- نه، این «غَضُّوا» فعل ماضی است، «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» کوتاه کردهاند و این غض بصر نسبت به محرّمات بر آنها محقّق است. هر چیزی که خدا آن را حرام کرده است. حالا آنچه که برای ما تداعی میشود، مسلّم بحث نگاه به اجنبی و اجنبیّه برای متّقین است منتها اگر خواستید با کلمهی مای موصوله توسعه بدهید که افادهی عموم میکند، همه چیز را شامل میشود. آن چیزی که خدا بر ما حرام کرده است، فقط مسئلهی ناموس مردم نیست. یکی از مسائل ناموس مردم بحث اجنبی و اجنبیّه است، زن و مرد است، نامحرم است، چیزهای دیگر هم است. مقام مردم هم ناموس آنها است، مال مردم هم محترم است، انسان باید نسبت به «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» نگاه خود را کوتاه کند، طمع ندارد و با طمع به پست و مقام و ناموس کسی نگاه نمیکند.
بیتفاوت بودن آدم متّقی نسبت به محرّمات دیگران
«غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» بعد بحث ابصار را هم میفرماید، نگفت چشمهای خود را میبندد، ابصار فرمود. کلمهی بصر یعنی آنچه که در باطن است. حالا اقلّ مراتب آن ظاهر در دیدن است، امّا آنچه که ابصار فرموده است و کلمهی بصیرت را آورده است، یعنی واقعاً نسبت به دیگران هیچ اعتنایی ندارد، نسبت به محرّمات الهی چه مال مردم، ناموس مردم، آبروی مردم بیتفاوت است، «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» نگاه آنها از این موارد کوتاه است، توجّهی ندارند و به نوامیس مردم، به مقام مردم، به مال مردم اعتنایی ندارند که بخواهند آنها را تصاحب کنند.
بیحکمت نبودن کلمات عربی در لغت و در صیغه
لذا به کارگیری کلمات عربی در لغت و در ماده و در صیغه بیحکمت و بیعلّت نیست، آن هم کلامی مثل کلام امیر المؤمنین که «غَضُّوا» بحث غض، بحث کوتاه بودن نظر را میفرماید؛ نه اینکه نمیداند مال مردم چیست، نه اینکه نمیداند نوامیس مردم چیست، نه میداند، امّا نگاه خود را به آنها تعمّق نمیدهد، در مال و اموال و نوامیس مردم را تمرکز نمیکند.
عدم غض بصر داشتن
«غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ» ابصار بصیرت درونی متّقی است. چون کسانی که غض ابصار ندارند، غض بصر ندارند، اینها نقشه میکشند که چه کاری انجام بدهند که ناموس مردم را تصاحب کنند، چه کار بکنند تا بتوانند آبروی دیگران را لگد کوب کنند تا خود پیدا شوند، دیوار دیگران را خراب کنند تا دیوار خودشان نمایان شود. امّا کسی که نه، اعتنایی به آنها ندارد. «عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ» هیچ اعتنایی به آنها نیست.
نهادینه شدن بیاعتنایی و غض بصر داشتن آدم متّقی
یک چیز دیگر هم است، چون «غَضُّوا» فعل ماضی است یعنی این کار را در خود نهادینه کردند، تحقّق بخشیدند، در وجود خود این کار را انجام دادند که بیاعتنا هستند و نظر ندارند. خود ما هم میگوییم که روی این مال نظر داریم، روی مقام فلانی نظر داریم، روی موقعیّت فلانی نظر داریم، روی ناموس فلانی نظر داریم، یعنی روی آنها طمع دارید، نظر داشتن یعنی این.
معنای غض بصر
حالا غض بصر ضد نظر است یعنی بیتوجّه بودن، بیاعتنا بودن. در خیابان راه میروید، نامحرم هم میرود، اصلاً اعتنایی ندارید. گاهی اوقات شخصی میپرسد فلانی را دیدی؟ ندیدی آن زن داشت میرفت، ندیدی این مرد چطور راه میرفت؟ آدم متّقی هیچ وقت وجود خود را به آنچه که حرام خدا است منصرف نمیکند، حالا چه ظاهر باشد، چه باطن باشد، چه مال باشد، چه مقام باشد، چه ناموس باشد، فرقی نمیکند.
وقف گوش آدم متّقی برای رسیدن به علم نافع
«وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» و گیرایی خود را وقف کردهاند، «أَسْمَاعَ» یعنی گوش خود را. بر اینکه به علم نافع برسند، یعنی خود را وقف کردند، تا میبینند یک کسی چیزی میگوید، فوراً گوش خود را آماده میکنند، گوش خود را وقف این کار کردند، برای چیز دیگری نیست تا فوراً آن علم را بگیرند. آمادهی گیرایی علم نافع است، علمی که دارای منفعت است، سودآور است. بعضی از علوم است که سود ندارد، حالا علومی که ضرر دارد حرام است، امّا بعضی از علوم است که هیچ سودی ندارد، امّا بعضی از علوم است که نافع است.
بارور شدن عقل انسان با علم نافع
علم نافع برای انسان خیلی ارزش دارد و علم نافع است که عقل را بارور میکند. اینکه عرض کردیم تغذیهی عقل به علم است، علم نافع است. هر چه علم نافعتر باشد، عقل بارورتر میشود، عقل پروریدهتر میشود. حالا هر چه نفع در علم نباشد مدام بذلهگویی و شوخی و یک سری حرفهایی زده میشود که اصلاً علم نیست، آدم دنبال بذلهگویی راه میافتد و دیگر فکر نمیکند و همینطور میبافد. آدمی که عقل او کار نکند و عقل او تغذیه نشود دیگر همینطور زبان او مدام میبافد.
کثرت حرف زدن مدلولی برای کم عقلی
امیر المؤمنین فرمود «کثرَةُ الکلامِ یَدُلُّ عَلى قِلَّةِ العقلِ»: کثرت حرف زدن مدلول کم عقلی است. عکس آن هم داریم «قِلَّةُ الکَلام دَلَّ عَلَی کِثرةِ العَقل» اینجا دلالت هم آورده است، کلمهی «دَلَّ» را آورده است یعنی بر این دلالت دارد. بحث دال و مدلول است، اینجا بالمطابقه همه را میگوید. کسی که کم حرف است معلوم است عقل او زیاد است. در حرف زدن باید به هر آنچه که لازم است بسنده کند.
آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) الگویی از انسان نافع
آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) اینگونه بودند. شما یک وقت محضر ایشان نشستید، شما ده جمله حرف میزنید ولی ایشان با یک کلمه تمام میکردند. بارها پیش ایشان میآمدند یا خود ما میرفتیم، دنبال نصیحت و راه سیر و سلوک بودند، میفرمودند: گناه نکنید. من به یاد دارم یک روز از کوچه عبور میکردند، یک کسی مدام پشت سر او بود و مدام میگفت حاج آقا یک راهی به ما نشان بدهید. میفرمودند: گناه نکنید. باز هم تکرار میکرد، ایشان ایستاد، فرمود: همین کاری که ما میکنیم را انجام بدهید. وقتی هم درس را شروع میکرد، برای بیان مسائل علمی بیان خیلی عالی داشت. صاحب مکتب عالی بود که با نَفَس عالی که ایشان داشت، واقعاً آدم مستفیض میشد، بهرهمند میشد. فقط یک کلمه جواب میداد، با یک بله و خیر تمام میکرد. بعضی مواقع آدم یک سؤال از ما میکند، مدام آن را توسعه میدهد، با یک کلمه جواب بدهید، تمام کنید.
ثمرهی غض بصر عفّفت و عفاف داشتن آدم متّقی
«وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» علمی که نفع و سود آن هم بر خودشان است. «لَهُمْ» برای خود متّقین است. اینجا مرحوم بحرانی در غض ابصار بیان فرموده است کسی که غض ابصار دارد، «عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ» این «ثَمَرَةُ الْعِفَّةِ»[3] ثمرهی عفّت و عفافی است که او در خود ایجاد میکند که همین عفّت هم نسبت به همه چیز توسعه پیدا میکند که یکی نامحرم است، یکی نوامیس است.
وقف اسماع و شنوایی آدم متّقی بر علم نافذ
بعد ذیل پنجمین توصیف امیر المؤمنین بر متّقین که وقف کردن اسماع و شنوایی انسان بر شنیدن علم نافذ است، میفرماید: «وَ هُوَ فَضیلَةُ العَدل فی قُوَّةِ السَّمع»[4] این فضیلت عدالت در قوّهی شنوایی است که گوش آنها برای علم نافع وقف شده است. گاهی اوقات در یک سری چیزها وارد میشوند، ما یک دوستی داشتیم خیلی با استعداد بود و مدام در شعر و حکایت و قصّه خود را وقف کرده بود، نه قرآن و نه روایت میدانست. ثمرهی این استعداد باید این باشد که شخص چیزی به دست بیاورد، آنها علم نافع نیستند. عرض میکنیم که علم نافع چیست.
معنای علوم نافعه
مرحوم بحرانی میفرماید: فضیلت عدل در قوّهی سمع است «وَ العُلومِ النَّافِعَة» علوم نافعه چیست؟ «مَا هُوَ کَمالُ القُوَّةِ النَّظریَّة» آن چیزی که کمال قوّت برای انسان در بحث علم نظری است «مِنَ العِلمِ الإلهی» از آنچه که متّصف به علم الهی باشد «وَ مَا یُنَاسِبُهُ» و آنچه که مناسبت با علوم الهیّه دارد. علم نافع آن چیزی است که به درد دنیا و آخرت انسان بخورد و برگرفتهی از قرآن و روایات باشد.
معنای حکمت عملیّه
«وَ مَا هُوَ کَمالُ للقُوَّةِ العَمَلیَّة وَ هِیَ الحِکمَةُ العَمَلیَّة» حالا اینکه کمال برای قوّت عملیّه باشد، آن حکمت عملیّه است. حکمت عملیّه یعنی آن عملی که متّصف به علم و دانش است که عقل سالم آن را تأیید میکند. پس علوم نافع برگرفتهی از علوم الهیّه است. علوم الهیّه «وَ مَا یُنَاسِبُهُ» و آنچه که پیرامون علوم الهیّه است.
لزوم داشتن علوم مقدّمی برای رسیدن به علوم الهیّه
حالا کسی بگوید این «علوم العربیّة»، صرف و نحو چه کارآیی دارد؟ همهی اینها مناسبت دارد، همهی اینها با علوم الهیّهی واقعیّه تناسب دارد که اگر ما با آنها آشنا نباشیم، نمیتوانیم آنها را بفهمیم. یعنی اگر ما «علوم العربیّه» و علوم مقدّمی را ندانیم، نمیتواانیم علوم الهیّه که در قرآن و در روایات، چه در اصول و چه در فروع و چه در اخلاق را بفهمیم. ما باید مجهّز باشیم و اسباب رسیدن به آن علوم الهیّه را داشته باشیم که علوم العربیة مقدّم هستند و وسیلهای هستند برای اینکه ما آنچه که در علوم الهیّه است، چه در اصول و عقاید و چه در فروع و تفقّه در متفرّعات فقهی و چه در اخلاقیّات را از قرآن و روایات بگیریم، لذا آن علوم مقدّمی را لازم داریم. اینها مناسبت دارد، نگویید اینها فایدهای ندارند. فایده که دارد هیچ، نه اینکه فایده دارد، اگر هم ما آنها ندانیم نمیتوانیم به جایی دست پیدا کنیم.
خلق الفاظی در قرآن و آشکار شدن بطونی برای انسان
آنچه که در قرآن است غیر از الفاظ چیزی نیست. منتها این الفاظ به گونهای اختراع شده است و خلق شده است که اگر کسی مجهّز به علوم 17 گانه باشد، از آنها بطونی برای او آشکار میشود. یعنی نورانیّتهایی را در آنها حس میکند منتها به شرط اینکه آن علوم را بدانند. البتّه اهل بیت فرق میکردند، پیامبر فرق میکردند، آنها متّصل بودند، آنها خود مستقیم متّصل به علم الهی بودند، نیازی به تکسّب نداشتند، ولی ما باید خود سعی و کوشش داشته باشیم تا آنها را بفهمیم منتها اینکه بیاییم مدام وقت خود را برای صرف و نحو و معانی بیان و منطق و فلسفه بگذاریم و اطاله کنیم، نباید اینگونه باشد، باید در حدی که نیاز است وقت بگذاریم، دوم اینکه همراه با تقوا باشد.
با تقوا بودن و خدایی بودن
شرط لازم برای رسیدن به باطن قرآن
یعنی کسی میتواند بفهمد، ادیبی میتواند نکات ادبی قرآن را متوجّه شود، فیلسوفی میتواند فیلسوف واقعی الهی باشد که تقوا و خدایی بودن او مسلّم باشد و الّا نه، نمیتواند. یعنی «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[5] این از مسلّمات است. کسی میتواند باطن قرآن را بفهمد و از آن بهرهمند شود که باطن او پاک باشد. با آلودگی، با کسی که زبان خود را به هر طرف میچرخاند، مسلّم نمیتواند آنچه که خداوند در قرآن فرموده است را بفهمد. بعد هم تناسبی وجود دارد، وقتی هم تناسبی نباشد خسته میشود.
چگونگی اتّصال به خدای متعال
وقتی بین انسان و خدا تناسب نباشد، بین ما و خدا اصلاح نشده باشد، قرآن را نمیفهمیم. امّا اگر خود ما با خدا تناسب ایجاد کردیم، با آنچه که حق است و حقیقت است تناسب ایجاد کردیم، این تناسب ما را متصّل میکند، وقتی متّصل کرد بهرهمند میشویم، بدون اتّصال مثل سیمهای الکتریسیته است، تا اتّصال نباشد نمیتواند نیرو را انتقال بدهد و روشنایی هم در لامپ ایجاد نمیشود. حتّی یک ذرّه روی پلاتین خود، روی سیم مشکل اتّصال داشته باشد، کل مدار قطع میشود. حالا کل مدار شما موجود است، یک جا ناخالصی باشد، یک جا بخل بورزید، یک جا حسادت کنید کار را خراب میکنید.
داشتن خلوص در عمل
در عمل خود خلوص داشته باشید جزو متّقین میشوید. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[6] قبولی عمل فقط از متّقین است، خدا از غیر متّقین نمیپذیرد، حالا چه شما بخواهید و چه نخواهید. حالا اگر شما بهترین را عمل کنید فایدهای ندارد.
مراقب بودن هر شخص از موقعیّت اجتماعی خود
شخصی پولی را برای مرحوم حسینقلی همدانی آورد، گفت: برو. چه خبر است؟ گفته بود: برای شما پول آوردم. گفت: اینها پول نیست، آتش است. چشم بصیرت داشت و واقع را میدید، میگفت: نه، اینها آتش است، من اینها را نمیخواهم. حالا اگر تناسب کسی با خدا باشد و بین خود و خدا اصلاح شده باشد چشم را باز میکند، نان هر کسی را نمیخورد، لقمهی هر کسی را نمیخورد، از هر کسی پول نمیگیرد.
اغوای شیطان از موقعیّتهای اجتماعی افراد
- مثل ترامپ.
- حالا ترامپ باشد، پول بدهد چه کسی میگیرد؟! اینها مهم است، باید مواظب باشیم که فریب پول و مال و مقام را در دنیا نخوریم. خصوصاً ما آخوندها و طلبهها که در مسائل مالی صدمه میخوریم. اگر به مال رسیدید مواظب باشید که فریب نخورید. موقعیّت اجتماعی شما در مسائل نوامیسی به گونهای است که باید به ناموس خود بسنده کنید. مواظب باشید وقتی به یک مقامی رسیدید فریب نخورید، شیطان قسم خورده و اغوا میکند. بدترین اغوای شیطان همین مقاماتی است که وجود دارد.
امام جماعت یک مسجد حاضر است کاری انجام دهد که دوستش به جای او نیاید. خیلی از آقایان هر کسی را به جای خود نمیبرند که یک روز به مشهد یا جایی بروند.
من یک روحانی را میشناسم، برای اینکه کسی جای این بنده خدا را نگیرد، نه مشهد میرفت، نه کربلا میرفت، هیچ جا نمیرفت. من یک روز به ایشان گفتم: یک کسی را به جای خود بگذار و به مشهد برو. گفت: اگر بروم دیگر مسجد را ندارم. گفتم: نداشته باش، چه اشکالی دارد. اینها همان کسانی هستند که حاضر هستند شخص را از هستی ساقط کنند، برای اینکه خود آقای مسجد شوند.
غض بصر داشتن در برابر وساوس شیطان
ما باید مواظب باشیم اگر ما نسبت به مقامات، نسبت به مالها، نسبت به نوامیس دنیا همان «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ»[7] باشیم، آن وقت شیطان نمیتواند ما را فریب دهد.
- مقصّر امام جماعت است؟
- نه، مقصّر نیست. اصلاً بحث اینکه من در یک مسجد نماز میخوانم بعد یک نفر بهتر از من، عالمتر و با تقواتر میآید. او شایستهتر است جلو بایستد. شهداء هم به این موارد خیلی خوب عمل میکردند. من زمان جنگ به یاد دارم، یک بار میخواستیم از یک موقعیّتی به موقعیّت دیگر برویم، یک چهار لول ضد هوایی روی سکویی بود که 40 متر ارتفاع داشت، میخواستیم آن را پایین بیاوریم، رئیس و فرماندهی ما میخواست با ماشین آن را بیاورد، هر چه تلاش کرد نتوانست، نمیتوانست با ماشین دنده عقب برود، یکی از بچّهها پشت ماشین نشست، با یک فرمان رفت آن را آورد. گواهینامه نداشت، 15، 16 سال داشت. این فرمانده دیگر پشت فرمان ننشست، هر وقت میخواستند جایی بروند و آن جوان همراه آنها بود، میگفت تو باید بنشینی. میپرسید: چرا؟ میگفت: امیر المؤمنین فرموده است هر کسی غزارت دارد او باید غزارت کند، رانندگی تو بهتر از من است.
سپردن مسئولیّت به شخص عالمتر
حتّی شهداء این چیزها را به ما یاد دادند، حالا اینکه دستورات امیر المؤمنین و دستورات اهل بیت و قرآن است. کسی که بهتر نماز میخواند، شما در مسجد نماز میخوانید، امام جماعت هستید، یک آقایی قرائت زیباتری از شما دارد، سیّد است، شما عام هستید، قیافهی زیباتری از شما دارد، علم او بیشتر از شما است، خود شما به این آگاه است، میدانید که عالمتر از شما است، عقب بروید تا او نماز بخواند. حالا تو امام راتب هم هستید، قبول داریم، این تقوا میشود. امّا اگر تن شما بلرزد که الآن یکی دیگر به مسجد آمده تا جای شما را بگیرد، معلوم است که تقوا ندارید.
اگر شما برای خدا کاری را انجام بدهید، اگر بهتر از شما بود کار به او تحویل دهید، برای شما هم راحتتر است. او میتواند این مسئولیّت را بهتر انجام بدهد. اگر الآن شما به یک مجلسی دعوت شدید تا سخنرانی کنید، نگاه کردید دیدید یک نفر بهتر از شما هم است، معلوم است اگر او سخنرانی بهتر بکند بیشتر مردم را جذب میکند، بگذارید او سخنرانی کند، بگذارید او مطلب بگوید.
- منتها با این اوصاف مؤمنی روی کرهی زمین وجود ندارد.
- نه، باید مؤمنی وجود داشته باشد، امّا سخت است.
- هیچ کدام روی قاعدهی خود ننشستند.
- نه، هیچ کدام اینگونه نیستند، شما الفاظ عموم نیاورید. چون خود من مسجد ندارم، من به مساجد مختلف میروم یعنی هر جا که اذان میدهند میروم نماز میخوانم. میبینم خیلی از آقایان آدمهای واقعاً مخلص هستند، نه اینکه چون به من احترام گذاشتند مخلص هستند، اصلاً همین که وقت خود را از لحاظ مسائل شرعی و از لحاظ اقامهی جماعت صرف مردم میکند، جوانها را دور خود جمع کرده است، کار میکند اینها خیلی مهم است.
رعایت تناسبات اجتماعی از سوی خدای متعال
ما تذکّراً میگوییم که باید مواظب باشیم شیطان اغوا نکند، نترسید نان شما کلوخ نمیشود، خدا رزق را میدهد «هُوَ الرَّزَّاقُ»[8] او رزّاق است. اینکه شما اینجا امام جماعت نشوید و یا اگر شدید یک روز یک شخص دیگر نماز بخواند و بهتر از شما عمل کند، نگران نباشید برای شما هیچ مشکلی ایجاد نمیکند. پس بنابراین رعایت کردن آنچه که خدا فرموده است، حتماً تناسب میخواهد که آن را بفهمید، اگر فهمیدید کار درست میشود، آن وقت «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[9] تقوا را باید اینگونه پیشه کرد.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد».
[1]- سورهی بقره، آیه 21.
[2]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 303.
[3]- غرر الحکم و درر الکلم، ص 326.
[4]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 64، ص 331.
[5]- سورهی واقعه، آیه 79.
[6]- سورهی مائده، آیه 27.
[7]- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 303.
[8]- سورهی ذاریات، آیه 58.
[9]- سورهی بقره، آیه 21.
TafsirRezvan_02_21_008