پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

تفسیر سوره مبارکه مؤمنون . استاد رضوانی . جلسه 13

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۵۶ ق.ظ

تفسیر سوره مبارکه مؤمنون  جلسه 13

حجت الاسلام و المسلمین رضوانی

سخنرانیهای ماه مبارک رمضان 1398

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 

http://bayanbox.ir/view/37209565304121789/momenoon.jpg

درس تفسیر قرآن توسط حجت والمسلمین الاسلام رضوانی

-----------------------------------------

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون‏».[1]

«ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبیاءِ وَ خَاتَمِ السُّفَراءِ حَبیبِ إلَهِ الْعَالَمینَ عَبدِاللهِ الْعَبْدِ الْمُؤیِّدِ وَ الرَّسُولِ الْمُصَدَّق الْمُصطَفَیَ الأمْجَدِ الأحْمَدِ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لا سِیَّما بَقیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِینَ».

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ * فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[1].

احکام شرعی

اگر کسی در حال نماز دارد عملی را انجام می‌دهد، مثلاً دارد سجده می‌کند، در حال سجده شک بکند که ذکر رکوع را در رکوع گفت یا نگفت، شکّ او معتبر نیست، به شک اعتنا نمی‌شود، نماز صحیح است. باید نماز را تمام بکنیم.

به قانون و قاعده‌ی فقهی آن قاعده‌ی تجاوز می‌گویند. یعنی از یک فعلی گذشتید، وقتی نسبت به آن شک بکنید، دیگر به آن شک اعتنا نمی‌شود.

اگر سلام نماز را دادید، شک می‌کنید که نماز سه رکعتی را دو رکعت خواندید یا سه رکعت خواندید، این شک هم باطل است. نماز شما درست است. به این هم قاعده‌ی فراغ می‌گویند. یعنی وقتی که از نماز فارغ شدید، دیگر در نماز خود شک بکنید، این شک فایده ندارد.

حالا اگر همین شک را در وضو داشته باشید، یعنی وضو را گرفتید، مسح‌ها را تمام کردید، شک بکنید که آیا صورت خود را شستید یا نشستید؛ در این مورد هم به شک اعتنا نکنید، وضوی شما صحیح است.

امّا اگر در حالی که دارید وضو را می‌گیرد، به عمل قبلی شک بکنید، این‌جا دیگر نمی گوییم اعتنا نکن، بر خلاف نماز است. در نماز گفتیم: قاعده‌ی تجاوز -از این عمل به عمل بعدی رفتید- شک در عمل قبلی کردید، اعتنا نکن، امّا در وضو بر عکس است. اگر در حال وضو گرفتن نسبت به عمل ماقبل شک بکنید که آیا درست انجام دادید یا ندادید باید برگردید، از آن‌ جایی که شک دارید دوباره آن را انجام بدهید.

 مثلاً اگر در حال مسح سر شک بکنید، به صورت خود به نیّت وضو آب رساندید یا نرساندید یا همین‌طور که فقط گرد و خاک صورت خود را شستید، از یاد شما بردید که به نیّت وضو آب برسانید، این‌جا باید برگردید، از مسح کشیدن دست بردارید، بروید اوّل به صورت خود آب برسانید، بعد هم دیگر اعمال وضو را انجام بدهید و الّا وضوی شما صحیح نیست و نمی‌توانید با آن نماز بخوانید و دست به خطوط قرآن بکشید، با آن طواف بکنید و امثال مواردی که وضو لازم دارد را انجام بدهید.

اگر در حال وضو گرفتن شک کردید، شک صحیح است و باید به شک اعتنا بکنید و از آن‌جایی که مشکوک است به صورت یقینی آن را انجام بدهید تا وضوی شما صحیح باشد و الّا وضو صحیح است.

غسل و تیمّم هم همین‌طور است. چه تیمّم از غسل باشد، چه تیمّم از وضو باشد. اگر در حال تیمّم، شک به عمل ماقبل بکنید، باید آن را دوباره انجام بدهید ولی اگر در حال انجام نماز نسبت به عمل ماقبل شک بکنید، نباید به آن اعتنا کرد.

نزول قرآن، دلیل شرافت ماه رمضان

شب قدر، شبی است که به ماه رمضان فضیلت داده شده است. «شَهرُ رَمَضان الَّذی کُتِبَ فِیهِ الصِّیام» نه این نیست. «أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ»[1] فضیلت و شرافت ماه مبارک رمضان به این است که از نظر زمانی ظرف نزول قرآن است. قرآن به دو صورت نازل شده است. یک مورد دفعتاً کل قرآن بر سینه‌ی حضر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است، این را نزول دفعی می‌گویند. قرآن یک نزول دیگر هم دارد و آن تدریجی است. در مدّت 23 سال از بدو بعثت تا وفات پیامبر قرآن آیه آیه، بعضی اوقات سوره‌های کوچک به مناسبت و شأن نزول نازل شده است. این را نزول یا تنزیل می‌گویند. یعنی قرآن به تدریج، آیه آیه، سوره، سوره بر پیغمبر نازل شده است.

معنای کلمه‌ی مؤمن

یک مطلب از قرآن و یک مطلب هم از اهل بیت برای شما می‌گوییم. مطلب قرآنی را از سوره‌ی مؤمنون می‌گویم. سوره‌ی مؤمنون در مکّه نازل شده است، مکّی است. اوّل سوره‌ی مؤمنون چند آیه در توصیف مؤمنین دارد. مؤمن به چه معنایی است؟ کلمه‌ی مؤمنون، جمع مؤمن است. کلمه‌ی مؤمن هم در درجه‌ی اوّل در قرآن، نام خدا است. سوره‌ی مبارکه‌ی حشر «الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ»[2]، «المؤمن» یکی از نام‌های خداوند است.

مؤمن از کلمه‌ی ایمان گرفته شده است، ایمان از کلمه‌ی امن گرفته شده است. در فارسی هم کلمه‌ی امن را داریم. امنیّت، آسایش، آرامش، سکونت همین معنا را دارد. به آن‌ها امن می‌گویند. وقتی وارد در کلمه‌ی ایمان شده است، یعنی امنیّت‌ساز. امنیّت‌سازی، امنیّت ساختن شده است.

سه تفسیر در معنای کلمه‌ی ایمان

 چرا به ایمان، ایمان می‌گویند؟ برای معنای ایمان سه چیز در تفسیرها بیان شده است هر سه هم بر آن معنا دارد و استعمال شده است.

یکی این‌که ایمان و مؤمن که می‌گوییم، آدمی که مؤمن هست، خود تأمیین کننده است، یعنی امنیت بخش است. باعث امنیت و آسایش دیگران و جامعه می‌شود. لذا به آن مؤمن می‌گویند. پس یکی از معانی ایمان، تأمین است. یعنی امنیت‌سازی، یعنی برای دیگران آسایش ایجاد کردن.  

یکی از معانی ایمان توثیق است. توثیق یعنی اعتباربخشی. یعنی باعث وثاقت، وزانت و معتبر شدن دیگران شدن. می‌گویند شما می‌خواهید وام بگیرید، باید وثیقه بگذارید، یعنی باید یک سندی را بیاورید بگذارید که بانک به شما اعتبار بدهد و با آن اعتبار شما ضمانت ایجاد بشود و شما آن وام را بگیرید. بنابراین معنای توثیق، معنای تأمین هر دو در ایمان وجود دارد.

صفات مؤمنین در قرآن کریم

1) مؤثّر بودن برای جامعه

بی‌دلیل به یک نفر مؤمن نمی‌گویند. مؤمن به معنای واقعی که ایمان در وجود کسی باشد، به این سادگی نیست. در سوره‌های مختلف قرآن در توصیف متّقین، مؤمنین، محسنین آنچه که بیان شده است، بر این است که کارهای آدم مؤمن، آدم متّقی و با تقوا، آدم نیکوکار برای دیگران و جامعه مؤثّر است.

مطلق بودن قرآن

مثلاً در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ * الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏»[3] اوّلاً در این سوره می‌فرماید: این قرآنی که در دست شما است، همان است که خدا بر سینه‌ی خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل فرمود. «ذلِکَ الْکِتابُ» یعنی هذا الکتاب، «ذلِکَ الْکِتابُ» همین نوشته‌هایی که در این برگه‌هایی که بین این دو جلد است، در دست شما است، همین کتاب، کتابی است که خدا خلق کرد و بر سینه‌ی پیامبر خاتم خود نازل فرمود. آن وقت خصوصیّت دارد، هیچ شکّ و تردید در آن نیست. «هُدىً لِلْمُتَّقینَ» مطلق هدایت برای متّقین است.

هدایتی که هر روز در نماز‌ها واجب است بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»[4] خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن. این قرآن، آن هدایت است. «هُدىً لِلْمُتَّقینَ» البتّه در جایی دیگر هم داریم فرمود: «هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ»[5] قرآن مطلق هدایت است. «چه للنّاس»، چه «للمتّقین». متّقین را این‌جا توصیف فرموده است که بحث ما در همین رابطه است.

2) مؤمن عامل ایمان جامعه به غیب

 «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[6] آدم‌های متّقی کسانی هستند که باعث ایمان جامعه بر غیب می‌شوند. حالا غیب خدا است، امام زمان است، قبر است، قیامت است. هر آنچه که از چشم ما غایب است، غیب می‌گویند. یعنی چیزی که ما نتوانیم آن را ببینیم، این را غیب می‌گویند. خدا را نمی‌توانید ببینید، بذاته غیب است. الآن امام زمان را نمی‌توانید ببینید، غایب است، نمی‌توانید قیامت را به ما نشان بدهید. لذا «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ».

ایمان به غیب آن‌ها، یعنی آن‌ها باعث می‌شوند در جامعه ایمان‌سازی شود. یعنی آدم‌ها، اطرافیان، نسبت به غیب مؤمن بشوند. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ».

3) برپا داشتن دائمی نماز

«وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ» دائماً هم در حال برپا داشتن نماز هستند. نماز با خاصیّت، نمازی که اقامه می‌شود. «یُقیمُونَ الصَّلاةَ» فرمودند، نفرمودند: «یقرؤن الصّلاة»، این نیست که فقط نماز می‌خوانند، آن‌ها نماز را برپا می‌دارند، نماز را اقامه می‌کنند. این هم صفت دوم است. آن وقت دائماً هم «یُقیمُونَ الصَّلاةَ» هستند، دائماً هم «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» هستند. فعل‌هایی که این‌جا به کار رفته است معنای استمرار می‌دهد. یعنی کار آن‌ها همیشه این است.

ایمان‌سازی امر به معروف و نهی از منکر

کار آدم متّقی این است که در جامعه ایمان‌سازی می‌کند. یکی از چیزهایی که آدم مؤمنِ متّقی باید عمل بکند تا ایمان‌ساز بشود، امر به معروف و نهی از منکر است که متأسّفانه الآن در جامعه‌ی ما امر به معروف و نهی از منکر جایی ندارد. چون می‌خواهیم دنبال کار خود برویم. این ایمان فایده‌ای ندارد. ایمانی که برای جامعه مفید نباشد و باعث نشود که شما داعی الله بشوید، یعنی مردم را به سمت و سوی خدا دعوت بکنید، فاید‌ه‌ای ندارد. شما اگر خواستید شیعه‌ی امام زمان بشوید، باید مثل امام زمان مردم را به خدا دعوت بکنید. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ»[7] باید دائماً داعی الله باشد، مردم را به سوی خدا دعوت بکند.

عامل هدایت مردم به سمت خدا

چطور مردم را به سمت خدا دعوت بکنید؟ «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[8] با زبان نه، عمل و کردار شما باید دعوت کننده‌ی به سوی خدا باشد. آن هم «یُریدُونَ وَجْهَهُ»، آن هم مراد تو امام زمان باشد. اگر مراد شما امام زمان شد. ارزش پیدا می‌کنید، اگر داعی الله بودید، ارزش پیدا می‌کنید. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ»[9] امام زمان داعی الله است. شما که پیروی امام زمان هستید، باید داعی الله باشید، باید جز «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» باشید، شما باید دائماً مردم را به سوی خدا دعوت بکنید،شب و روز باید دعوت بکنید.

«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[10]‏ و باید یک بخشی از آنچه که به عنوان رزق و روزی به شما دادم را انفاق بکنید. مگر این یک روز چقدر راه دارد، چقدر شکم آدمی جا دارد، چقدر هستید؟ باید برای دیگران باشید، باید انفاق بکنید. چه انفاق واجب، چه انفاق مستحب. می‌خواهید به امام زمان برسید؟ قرآن می‌فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[11] اگر خواستید به امام زمان برسید، باید آنچه را که دوست دارید، انفاق بکنید. باید مال‌هایی را انفاق بکنید که نسبت به آن‌ها محبّت دارید. «مِمَّا تُحِبُّونَ» یعنی از چیزی انفاق بکنید که آن را از جان و دل دوست دارید و الّا فایده‌ای ندارد. انفاق ما چه برای واجبات، چه برای مستحبّات، باید از آن چیزهایی باشد که از جان بگذریم (آن‌ها را بسیار دوست داشته باشیم).

ویژگی‌های متّقی :

1) ایمان به غیب درست می‌کند.

2) باعث می‌شود که نماز اقامه بشود. نه این‌که فقط خود او نماز بخواند. اقامه‌ی نماز یعنی باعث می‌شود که جمعیت مردم بیایند نماز بخوانند. «یُقیمُونَ» همیشه نماز را اقامه می‌کنند. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»[12]‏ باعث می‌شود که بعضی از رزق و روزی خود را هم انفاق بکنند.

3) ایمان انسان مؤمن به کلّ قرآن

«وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»[13] صفت چهارم انسان متّقی -که قرآن هادی و هدایتگر او است- این است که آن‌ها ایمان به کلّ قرآن دارند. نفر موده است: «یؤمنون بالقران» می‌فرمایند: «یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ» یعنی به همه‌ی آن چیزی که بر توی پیامبر حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است ایمان دارد. نه این‌که خود آن‌ها ایمان دارند. ایمان‌ساز هستند، یعنی جامعه را به سمت و سوی ایمان به قرآن می‌کشانند.

علایم ایمان قلبی

 این خیلی نکته‌ی مهمّی است که ایمان‌ساز باشند، آن هم نه این‌که همین‌طور بگویند: ما قرآن را قبول داریم. نه، این‌طور نیست. (انسان مؤمن) کلّ قرآن را قبول دارند. ایمان دارند، ایمان یعنی، یعنی اعتقاد قلبی. آن وقت علامت ایمان قبلی این است که به زبان می‌آورند، شعار آن‌ها: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یعنی توحید، «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[14] توحید و بعد شهات بر نبّوت پیامبر: «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» و بر ولایت امیر المؤمنین و 11 فرزند معصوم ایشان تا خاتم اوصیاء حضرت مهدی منتظر شهادت هم می‌دهند. این‌ها ایمان می شود، اعتقاد قبلی است و شعار او هم این‌ها است. اعمالی که انجام می‌دهید، افعالی که به جوارح، با دست، با زبان، با قدم انجام می‌دهید را آثار ایمان می‌دانند.

پس ایمان -آنچه که از روایات و قرآن برمی‌آید- این است: اعتقاد قلبی. آنچه که بر زبان می‌آید اقرار لسان د ر واقع، نشانه‌ی ایمان است و همه‌ی آنچه که اعمال ما در فروع دین است، آثار ایمان است. آن وقت نه این‌که خود ما ایمان داریم، خود ما که ایمان داریم درست، آدم متّقی، آدم مؤمن واقعی این است که باعث بشود دیگران هم مؤمن بشوند. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[15] یعنی باعث ایمان‌سازی می‌شود.

تفاوت بین مسلمان

و دیگر موحدان در ایمان به پیامبران

اگر مؤمن واقعی شدید، ایمان به کلّ قرآن پیدا کردید، ایمان به کلّ وحی‌های الهی هم دارید. «وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»[16] یعنی همه‌ی آنچه که بر پیامبران دیگر هم نازل شده است، ایمان سازی می‌کند. این نکته مهم است.

فرق بین من و شما که به دین حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمان هستیم و موحّدین دیگر، عیسوی و موسوی و زرتشتی و هر دین دیگری که پیامبر الهی داشته است، این است که ما آن‌ها را هم قبول داریم، انجیل و تورات و زبور و صحف و همه‌ی کتاب‌های آسمانی را قبول داریم، کلّ انبیای الهی را از حضرت آدم تا حضرت خاتم همه را قبول داریم و باعث ایمان مردم  به آن‌ها می‌شویم امّا عیسوی‌ها فقط عیسی را قبول دارند. موسوی‌ها فقط موسی را قبول دارند. زرتشتی‌ها فقط حضرت زرتشت را قبول دارند. خیلی فرق است.

4) مؤمن عامل ایمان دیگران بر قیامت

به همه‌ی آنچه که توصیف کردیم، مؤمن می‌گویند. یک وصف دیگر هم باید داشته باشند: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» این‌جا هم باید باعث باور بشود، نه این‌که خود او باور بکند. باعث ایقان و باور دیگران بر قیامت بشود. این نکته خیلی مهم است.

 مؤمنون عامل فلاح جامعه

آن وقت اگر کسی این توصیفات را داشت، قرآن می‌فرماید: «أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»[17] این‌ها مرکبی از هدایت الهی را سوار هستند، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و باعث می‌شوند که جامعه را به رستگاری بکشانند. «مُفلح» این‌جا توصیف می‌کند: این‌ها مفلح هستند، یعنی باعث می‌شوند دیگران رستگار بشوند. یعنی باعث رستگاری جامعه می‌شوند. «فالحون» نمی گویند. «فالحون» یعنی خود آن‌ها رستگار هستند امّا «مفلحون» یعنی باعث رستگاری می‌شوند. رستگار‌ساز جامعه هستند. باعث می‌شود جامعه به سمت و سوی صلاح برود، به سمت و سوی خدا برود، مؤمن بالله بشود. مؤمن به قرآن و اهل بیت بشود. «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ».[18]

 در پایان همه‌ی این توصیفات، می‌فرماید: «أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» کدام هدایت؟ «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[19]. کدام هدایت؟ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ». کدام هدایت؟ «مَنْ یَهْدِ اللَّهَ فَلَا مُضِلَّ لَهُ»[20] همان هدایتی که اگر از خدا شامل حال من و شما شد، آن وقت (آن هدایت) مرکب الهی است، دیگر شیطان نمی تواند او را برگرداند. «فَلَا مُضِلَّ» یعنی دیگر هیچ گمراه کننده‌ای نمی تواند او را برگرداند. این مسئله خیلی مهم است.

شرط هدایت شدن به وسیله‌ی خدا

آن وقت همه‌ی این‌ها یک شرط دارد. «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»[21] خدا چه کسی را هدایت می‌کند؟ «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[22] شامل چه کسی می‌شود؟ «أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» مصداق چه کسی است؟ یعنی بر مرکب هدایت الهی سوار است؟ کسی که به دنبال هدایت باشد. تلاش بکند، سعی او بر این باشد آنچه که خدا و رسول فرموده است و آنچه که وظیفه‌ی عبودیّت او در برابر معبود است را انجام بدهد. امّا کسی که خواست تنبلی بکند، به من چه ارتباطی دارد بگوید، این مورد هدایت قرار نمی‌گیرد. برای هدایت الهی این شرط است که طرف به دنبال هدایت باشد. قرآن می‌فرماید: «فَهُوَ الْمُهْتَدِ»[23] یعنی کسی بود که به دنبال هدایت بود.

اگر کسی به دنبال هدایت بود، آن وقت این صفات را پیدا می‌کند، باعث می‌شود مؤمن بشود، متّقی بشود، آن وقت «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[24] این‌جا دیگر محقّق الحقوق شد. یعنی دیگر هیچ شکّ و تردیدی نکن. آدمی که به آن گونه مؤمن بود، متّقی بود، مؤمن به غیب بود، منفق بود، مصلّیِ اقامه‌ی کننده‌ی نماز بود «یُقیمُونَ الصَّلاةَ» بود، ایمان به قرآن و کتاب‌های آسمانی و قول پیامبران داشت، ایمان، یقین و باور به آخرت داشت، سوار بر مرکب الهی بود، «قَدْ أَفْلَحَ» یعنی او حتّی رستگار ساز است. وقتی در جامعه قرار دارد، باعث می‌شود جوان‌ها، جاهل‌ها سمت و سویی علم، دانش، تعقّل، فکر، اندیشه حرکت بکنند. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» این آدم‌های مؤمن رستگارساز جامعه هستند.

شرط واقعی بودن ایمان

نتیجه‌ی همه‌ی این حرف‌ها یک چیز است. ایمانی که در پستوخانه باشد، ایمانی که فقط برای خود من مفید باشد، حرکات عبادی و نماز و روزه و این‌ها که فقط برای خود من باشد، فایده‌ای ندارد. ایمان در صورتی فایده دارد که به معنای واقعی آن باشد. یعنی برای دیگران هم مفید باشد . یعنی بر دیگران مؤثّر باشد. اگر مؤثّر بر دیگران نباشد، فایده‌ای ندارد. همه هم مثل هم هستند. منتها ظرفیت‌ها فرق می‌کند، جنبه‌ها فرق می‌کند.

عامل عزّت یافتن در زمین

آنچه که من به همه‌ی شما توصیه می‌کنم این است که اندیشه‌ی خود را بلند داشته باشید، نظر بلند باشید، اندیشه‌ی شما باید وسیع باشد، کوتاه نظر نباشید. طوری نگاه بکنید که کلّ عالم را ببینید. طوری نگاه بکن که تازه این عالم در نظر کوچک به نظر بیاید. آن عالمی را می‌خواهید که بی‌اتنها باشد. نه کره‌ی زمین که محدود به سیاره‌ی منظومه‌ی خورشیدی است. طوری اندیشه بکنید که بتوانید بر کلّ عالم حرف بزنید. کوتاه فکری بد است، تنگ نظری بد است، نظر تنگی بد است. نظر خود را بلند بکنید. اندیشه‌ی خود را اندیشه‌ی بالا، والا قرار بدهید. به نحوی عمل بکنید که فکر بکنید شما می‌توانید در کلّ عالم مؤثّر واقع بشوید. در این صورت که عزّت پیدا می‌کنید. این باعث می‌شود که قرآن می‌فرماید: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ»[25] به شما عزّت بدهد.

عزّت یعنی چه؟ یعنی شما را دوست داشته باشند در حالی که قدرت دارید. قدرت چه؟ قدرت اندیشه و فکر. آن‌هایی که در عالم وجود به جایی رسیده‌اند، فکر و اندیشه‌ی بلند داشتند، بلند نظر بودند، اندیشمند بودند. این موارد مهم است. همیشه انسان‌هایی که کوتاه فکر و کوتاه نظر هستند، به هیج جایی نرسیدند. امّا آن کسانی که بلند نظر هستند، کلّ عالم را نگاه می‌کنند. لذا نگاه آن‌ها الهی است، وجود خدا بی‌انتها است، حد ندارد.

اگر کسی الهی فکر کرد، آن وقت فکر و اندیشه‌ی او بی‌انتها می‌شود. تا کجا باید برویم؟ تا آن‌جا که خد می‌خواهد. خود خدا نامتناهی است، باید فکر و اندیشه‌ی ما هم در ترّقی و تکامل این‌گونه باشد. نه این‌که کوتاه فکر باشیم. من یک دوچرخه بخرم سوار بشوم، یک ماشین بخرم. این‌که فایده ندارد. شما باید به نحوی فکر بکنید که بتوانید در کشورهای پیشرفته هم نفوذ بکنید، در دل‌های امم غیر موحّد هم مؤثّر باشید.

از نظر دنیایی هم به نحوی باید اندیشه بکنید که بتوانید عالمی را برای خود تدارک بکنید. نه فقط به دنبال منفعت‌های خود باشید. اگر خواستید به دنبال منفعت‌های خود باشید، آن وقت اندیشه‌ی شما کوتاه می‌شود و می‌روید به دنبال یک لقمه‌ی نان در سطل زباله می‌گردید. این بدبختی انسان است، این بیچارگی انسان است. باید نظر انسان وسیع است. لذا فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[26].

خاشع بودن انسان مؤمن در برابر خدا

یک چنین آدمی با این خصوصیات وقتی در برابر خدا می‌ایستد، خشوع دارد. یعنی وجود او محو وجود حضرت حق است. چرا حواس ما در نماز به همه چیز غیر از خدا است؟ چون فکر ما شیطانی است. چون یاد و وجود واقعی ما به خدا نیست، کوتاه فکر هستیم. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ».

اعراض دادن خود و جامعه

از لغو توسّط انسان مؤمن

 آن وقت «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[27] آدم مؤمن و اقعی آن کسی است که خود و کلّ جامعه را از لغو یعنی از پوچی، یعنی از چیزی که فایده و سود ندارد، اعراض بدهد. هم خود را و هم جامعه را اعراض بدهد. اگر یک جایی هم یک کسی یک لغوی انجام داد، مدام دنبال نکند. در جاده داشتم می‌رفتم. چند نفر جوان در یک پیکانی بودند، تا دیدند بنده معمّم هستم، به سمت ماشین بنده پیچیدند و شروع به اذیّت کردن کردند. من خندیدم. یک ترمز زدم و رد شدند، اگر بخواهم بیابیم بگویم: چرا مزاحم من شدید؟ دعوا درست می‌شود. آدم مؤمن باید اعراض بکند، اگر کسی اشتباهی هم کرد بگذرد، رها بکنید، یک نیش خند بزنید و رد بشوید. «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ».

سهولت در زندگی انسان مؤمن

«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[28] بندگان واقعی خدای رحمان آن کسانی هستند که مشیء و زندگی آن‌ها آسان است. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» اگر یک آدم جاهلی به آن‌ها برخورد کرد، با آن‌ها با سلام و صلوات برخورد می‌کنند. در کوچه دارید می‌روید، یک جوانی یک متلک به شما می‌گوید چه کار باید بکنید؟ شما که حالا توان بدنی دارید، سلام بکن، این جوان جذب شما بشود. «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»[29] دیگران را از لغو اعراض بده.

آنچه خداوند تبارک و تعالی در قرآن بیان فرموده است، برای مؤمنین توصیه و توصیف دارد که آدم مؤمنِ متّقیِ محسنِ یعنی کسی که مؤثّر در ترّقی و تکامل جامعه‌ی خود، در آنچه که اندیشه می‌کند باشد، این مهم است.

عظمت خانه‌ی کعبه

 امّا از نظر قرآن و از نظر واقعیت‌ها امیر المؤمنین و اهل بیت چه کسانی هستند؟ آفرین به همه‌ی شما که به عنوان شیعه‌ی امیر المؤمنین متولّد شده‌اید. این ادّعا و کرامتی که خدا به شما عنایت فرموده است و در عالم وجود بهترین هستید. می‌دانید دلیل آن چیست؟ چون مولای شما بهترین است. اوّلین کسی که در این دنیا خلق شد، آدم ابو البشر بود. می‌دانید اوّلین وظیفه‌ی حضرت آدم وقتی وارد کره‌ی زمین شد، بنای خانه‌ی خدا بود. کعبه را ساخت. تمام پیامبرانی که آمدند و الآن دور خانه‌ی خدا دفن شدند که تا هفتاد هزار پیغمبر نقل شده است که به مرور زمان آن‌جا دفن شدند. همه‌ی آن‌ها در تکریم و احترام گذاشتن به این کعبه شک نداشتند.

حضرت اسماعیل جدّ اعلای اهل بیت

حضرت ابراهیم هم یک ماجرایی دارد.ایشان بچّه‌دار نمی‌شد. همسر او حضرت ساره، به حضرت ابراهیم پیشنهاد داد با کنیزی به نام هاجر -که حضرت ابراهیم برای او خریداری کرده بود و به او هدیه کرده بود و اصالت‌دار و نجابت‌دار است- ازدواج بکن که نسل توی ابراهیم منقطع نشود. به پیشنهاد خود ساره ازدواج کرد و بلافاصله حضرت هاجر باردار شد و حضرت اسماعیل متولّد شد. ساره حسادت کرد. خدا دستور داد: ابراهیم هاجر و اسماعیل را بردار و آن‌ها را از چشم ساره دور بکن و آن‌ها را به «بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ»[30] ببر. از فلسطین به حجاز برو. حجاز در یک وادی برهوت بود که سال‌ها گذشته بود و خانه‌ی خدا دیگر خراب شده بود، دیگر اثر و آثاری از بنای خانه‌ی خدا نبود. یک وادی غیر ذی زرع، یعنی هیچ زراعتی، هیچ شجری، هیچ گیاهی در آن نبود. آنجا که رسید دستور آمد: ابراهیم هاجر و اسماعیل خود را رها بکن و به نزد ساره برگردد. ابراهیم همین کار را کرد. ساره آن زمان پیر زن بود، خود حضرت ابراهیم هم دیگر پیرمرد بود، امّا به امر خدا ساره هم از حضرت ابراهیم باردار شد، حضرت اسحاق به دنیا آمد.

 بنابراین حضرت ابراهیم دو پسر داشت: یکی اسحاق، یکی اسماعیل. اسماعیل از هاجر و اسحاق از ساره که نسل اسحاق یعقوب و بنی اسرائیل هستند. یعنی فرزندان یعقوب. یکی از نام‌های دیگر یعقوب، اسرائیل بوده است. آن وقت بنی اسرائیل، همان 12 فرزندی است که از حضرت یعقوب متولّد شدند که البتّه ولیّ همه‌ی آن‌ها یوسف بوده است. آن وقت حضرت اسماعیل که از هاجر به دنیا می‌آید تا آن‌جایی رسید که 22 نسل او را از پیغمبر برای ما گفتند، بقیه‌ی آن معلوم نیست، نمی دانیم. تا 22 نفر از آباء و اجداد حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شمرده شده است امّا هنوز به حضرت اسماعیل نرسیده است. بالاخره حضرت اسماعیل جدّ اعلای پیغمبر و علی و اولاد ایشان است، این مسلّم است.

خداوند به حضرت ابراهیم دستور داد: دوباره به نزد هاجر برگردد. به نزد هاجر رفت. یک قبیله‌ای در آن‌جا زندگی می‌کرد، هاجر هم به نزد آن‌ها رفته بود، یک زندگی را با فرزند خود داشت، فرزند او نوجوان شده بود. حضرت ابراهیم (علیه السّلام) به نزد آن‌ها رفت، دستور آمد که ابراهیم خانه‌ی من را تجدید بنا بکن. حضرت ابراهیم دو کارگر هم داشت، یکی هاجر، یکی اسماعیل. خانه‌ی خدا را تجدید بنا کردند، دستور آمد ابراهیم این خانه قربانی می‌خواهد. این‌ها اهمّیّتی است که کعبه د ارد.

اسماعیل را باید قربانی بکنید، عزیزترین فرد در این دنیا برای ابراهیم، اسماعیل بود. حالا باید اسماعیل را قربانی بکند. ابراهیم گفت: باید چه کار بکنم؟ او را به قربانگاه ببر و خنجر را بردار و او را سر ببر، جان او را فدا و قربانی این خانه بکن. امّا تا همین بر حضرت ابراهیم حد تکلیف بود که خنجر به گلوی اسماعیل بکشد امّا نبرید. مقام او در همین حد بود و او در این مقام و در این امتحان پیروز شد.

بعد از ابراهیم (علیه السّلام) همه‌ی آن‌ کسانی که آمدند و متولّی خانه‌ی خدا شدند و آن‌جا را تکریم می‌کردند، شما همه‌ی این‌ها را ورق بزنید و ببینید چه اتّفاقی در کعبه افتاده است؟ از زمان حضرت آدم که اوّلین بنا را گذاشت تا حضرت ابراهیم که تجدید بنا کرد و از حضرت ابراهیم تا الآن که دیگر بنای کعبه همشیه بوده. از زمان پیغمبر خود ما تا الآن 29 بار، این خانه‌ی خدا خراب شده است، دوباره ساخته شده است. چند دفعه‌ی آن را عمداً خراب کردند که دو بار حجاج بن یوسف ثقفی برای گرفتن عبدالله بن زبیر خراب کرد و بعد دوباره تجدید بنا کرد و ده‌ها مرتبه هم در اثر سیل و زلزله و این‌ها این خانه خراب شده است و دوباره بنا شده است ولی از زمان حضرت ابراهیم تا الآن این خانه برپا بوده است.

تولّد امیرالمؤمنین

تنها واقعه‌ی اتّفاق افتاده در کعبه

چه اتّفاقی از اوّل حضرت آدم تا زماننا هذا در کعبه افتاده است؟ اتّفاقی که در کعبه افتاده است، فقط یک اتّفاق است و آن تولّد علیّ بن ابی‌طالب در این خانه است. غیر از تولّد امیر المؤمنین هیچ اتّفاقی که معجزه‌گر باشد، خارق العاده باشد، فوق بحث بشر باشد که دیوار شکافته بشود، فاطمه‌ی بنت اسد وارد خانه بشود، در حالی که حمل داشته است، باید وضع حمل می‌کرده است، دیوار سر جای خود برود، به هیچ وسیله‌ای نتوانند درب خانه را باز بکنند. بعد از سه روز و سه شب، حضرت فاطمه‌ی بنت اسد (علیه السّلام) با فرزند متولّد شده‌ی خود علیّ بن ابی‌طالب، باز با اعجاز از این خانه بیرون بیاید. یعنی دوباره دیوار شکافته بشود.

 این‌ها خارق العاده است این‌ها فوق تصوّر ذهن بشر است. خدا این‌گونه عمل کرده است. لذا همه شاهد بودند، همه‌ی سنی‌ها تاریخ تولّد امیر المؤمنین در کعبه را قبول دارند. همه‌ی اهل سنّت، علمای اهل سنّت، کتب اهل سنّت، همه آن‌ها این را نوشتند. تاریخ بشر این را دارد، همه این را قبول دارند.

شرافت و کرامت به وجود امیر المؤمنین ع

خصوصیّت این کعبه این است که شرافت این خانه، کرامت این خانه نیست، مگر به وجود و تولّد علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) به طوری که بلا استثناء قبله‌گاه دوست و دشمن علیّ بن ابی‌طالب، همه‌ی آن کسانی که موحّد به دین اسلام و مسلمان هستند، زایشگاه امیر المؤمنین است. همه‌ی‌ آن‌ها به سمت کعبه نماز می‌خوانند. آرزوی همه‌ی مسلمان‌ها این است که یک روز به حج بروند و دور زایشگاه علیّ بن ابی‌طالب طواف بکنند. دور این که می‌گردند، یعنی می‌خواهم همه چیز را فدای او بکنم. خود سنگ و زمین و این‌ها که اهمّیّتی ندارد. فرق آن کعبه، آن جایگاه این است که محلّ تولّد امیر المؤمنین است.

عظمت مقام امیرالمؤمنین ع

در برابر حضرت عیسی (علیه السّلام)

این‌قدر مقام علیّ بن ابی‌طالب  در عالم وجود ارتفاع داد که باید همه‌ی مسلمان‌ها به سمت و سوی زایشگاه او نماز بخوانند، به دور آن طواف بکنند هیچ شکّ و شبهه‌ای هم بر آن نیست. در حالی که ما پیغمبری به نام عیسی (علیه السّلام) داشتیم. مادر او، حضرت مریم یکی از بانوان رتبه‌ی اوّل دنیا از نظر عفاف و نجابت درجه‌ی یک، قدّیسه‌ی عالم در آن زمان بوده است. کنار بیت المقدس، حضرت زکریا (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) حجره‌ای را برای او می‌سازند که در آن زندگی بکند و خادمه‌ی بیت المقدس باشد. به امر خدا و معجزه‌ی الهی، این مادر بدون لمس بشر به عیسی بن مریم باردار می‌شود. ولی وقتی وقت زایمان می‌شود، دستور می‌دهد که مریم از این‌جا خارج بشو، این‌جا جای وضع حمل نیست. به بیابان، در کنار یک صخره، زیر یک درخت خشکیده رفت که بعد به امر خدا هم چشمه‌ی آب برای او باز شد، هم آن درخت برای او میوه داد و تناول فرمود و به کمک ملائکه فرزند خود را متولّد کرد امّا در خانه‌ی خدا یا کنار خانه‌ی خدا دستور گرفت که نباید این‌جا زایمان بکنید.

علیّ بن ابی‌طالب چنین مقام بالایی دارد که مادر او وارد می‌شود در حالی که خادمه‌ی کعبه هم نبوده است، پرده‌دار هم نبوده است ولی وقتی می‌آید دور خانه طواف بکند، درد زایمان بر او چیره می‌شود، خدا را صدا می‌زند، دیوار شکافته می‌شود. حتّی نمی گوید: برو در را باز بکن و داخل شو، همان جا که او صدا می‌زند: خدا، دیوار شکافته می‌شود و از زمانی که این اتّفاق افتاده است تا الآن هر چه تا حالا این خانه را بازسازی کردند، این شکاف خود را نمایش داده است. این‌ها عظمت علیّ بن ابی‌طالب است.

بیان مناقب بی‌نظیر حضرت علی (علیه السّلام)

عظمت وجود حضرت علی (علیه السّلام) است که در تمام مراحل رسالت و بعثت پیغمبر کنار پیغمبر بود. علیّ بن ابی‌طالب مناقبی دارد که هیچ کدام از انبیاء نداشتند. حتّی رسول اکرم، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نداشته است. یکی از مناقب علیّ بن ابی‌طالب این است که از سنّ پنج، شش سالگی زیر نظر مستقیم آقا پیامبر خاتم، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تربیت می‌شود. به نحوی بوده ا ست که ابوطالب عیال‌وار بوده است، پیغمبر و عموهای ایشان می‌آیند هر کدام از آن‌ها یکی از فرزندان ابو طالب را تحت تکفّل قرار می‌دهند. چون ابوطالب توانایی مخارج آن‌ها را نداشته است. پیامبر که پسر برادر او بوده است، علیّ بن ابی‌طالب را متکفّل می‌شود، او در خانه‌ی پیامبر بزرگ می‌شود، این مهم است. پیغمبر مرّبی او است. آن هم چه پیغمری، خاتم الانبیاء. کسی که نبوّت 124 هزار پیغمبر را کامل می‌کند، اشرف مخلوقات عالم است.

یکی دیگر از مناقب او این است که فرزند این پیغمبر به عنوان همسر او انتخاب می‌شود. آن هم چه فرزندی، فرزندی که علة الوجود بر حتّی پدر خود است. لذا به او امّ ابیها می‌گویند. یعنی کسی که مادر پدر خود است. مادرِ پدر یعنی چه؟ یعنی علة الوجود محمّد و آل محمّد او است. «لَوْلَاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاکَ» پیغمبر اگر تو نبودی، کلّ عالم را خلق نمی‌کردم. «و لو لا علیّ لما خلقتک» و اگر علی نبود، تو را هم خلق نمی کردم. «و لا لو فاطمه لما خلقتکما» پیغمبر اگر فاطمه نبود، تو و علی را هم خلق نمی کردم. این مقام علی است.

برتری مقام امیرالمؤمنین بر ابراهیم خلیل

حضرت ابراهیم خلیل با آن مقام بالا، والا که خلیل الرّحمان بود، می‌گویند: خدایا روز قیامت چطور ما را زنده می‌کنی؟ «أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ»[31] ابراهیم ایمان نداری؟ «قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی‏» اطمینان قلبی نداشت. این صریح قرآن است امّا علیّ بن ابی‌طالب می‌گوید: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ»[32] اگر همه‌ی پرده‌ها کنار برود، یک ذره به یقین علی اضافه نمی‌شود. عزرائیل آمد گفت: یا موسی خدای تو سلام رسان، وقت قبض روح است. گفت: من دختر دار هستم، این دختران من گناه دارند، تو مرا قبض روح بکنی. صبر بکن تا من این دخترها را بزرگ بکنم. آن وقت فرمود: با عصای خود به آن سنگ بزن، وقتی زد، سنگ دو نیم شد. کرم ابریشم وسط این بود. دیدند یک برگ توت بر دهان این کرم است. گفت: خدای تواین کرم ابریشم را زیر این سنگ فراموش نمی کند، دختران پیغمبر خود موسی بن عمران را فراموش می‌کند؟ ولی وقتی شمشیر بر فرق مبارک علیّ بن ابی‌طالب وارد شد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»[33] به خدای کعبه قسم علیّ بن ابی‌طالب رستگار شد.

مقام علی خیلی مهم است. در مسجد کوفه نشسته بود، یک سری از افراد هم اطراف ایشان بودند. یک وقت دیدند که علیّ بن ابی‌طالب دارد به سمت گنجشک‌ها اشاره می‌کند، با آن‌ها حرف می‌زند. یکی سؤال کرد: علی جان مگر شما زبان حیوانات را هم می‌فهمید؟ در قرآن داریم که سلیمان نبی زبان همه‌ی موجودات را می‌دانست. زبان حیوانات را می‌فهمید، با آن‌ها حرف می‌زد امّا نمی‌دانستیم چطور این امکان دارد. حضرت فرمود: سلیمان اگر چیزی بلد بود، از ما یاد گرفته بود. همه‌ی آنچه که در وجود انبیای بزرگ الهی از حضرت آدم تا حضرت خاتم بود، در وجود علیّ بن ابی‌طالب متبلور است و وارث همه‌ی آن‌ها بود. سیّد الاوصیاء است. یعنی سیّد و سرور همه‌ی وصی‌هایی است که خدا برای پیغمبر قرار داده است که 12 وصی هستند. سیّد آن‌ها علیّ بن ابی‌طالب، خاتم الاوصیاء حضرت مهدی منتظر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) است.

عهد بندگان با خدا بر عبادت او

امشب هم از قرآن، هم از اهل بیت برای شما گفتم. این‌ها ثقلین هستند، این‌ها دین هستند، این‌ها صراط مستقیم هستند همه‌ی این‌ها برای یک کلمه است و آن کلمه این است که انسان بندگی شیطان را نکند و بندگی خدا را بکند. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ‏»[34] روز قیامت همه‌ی ما توبیخ می‌شویم، چون در عالم الست آمدیم با خدا عهد بستیم که خدا پروردگار ما باشد. «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏»[35] آن وقت این‌جا داریم خطا می‌کنیم می‌کنیم، پروردگار را بندگی نمی کنیم. آن وقت قرآن می‌فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ»[36] توبیخ می‌شویم. بنی آدم «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ» مگر تو با خدا عهد و پیمان نبستی که بندگی شیطان را نکنی؟! «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ‏» این دشمنی است که شمشیر را از رو بسته برای تو است. «وَ أَنِ اعْبُدُونی»[37]‏ فقط بندگی من را بکن. باید فقط بندگی خدا را کرد. «هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» این صراط مستقیم است، بندگی خالصانه‌ی خدا صراط مستقیم است.

قرآن و اهل بیت صراط مستقیم

 بندگی را هم چه کسی برای ما درست می‌کند؟ چه کسی معنا و تعریف می‌کند؟ ثقلین: قرآن و روایت اهل بیت. لذا در تعبیرات مختلف روایی و علمای بزرگ دارند که صراط مستقیم، یعنی قرآن و اهل بیت. یعنی آن چیزی که قرآن و اهل بیت برای شما مشخّص می‌کند، صراط مستقیم می‌شود.

کل بحث ما این شد که مؤمن واقعی چه خصوصیاتی دارند و آنچه که مؤمن باید داشته باشد دو تا مستمسک است که قرآن و اهل بیت است.

 

http://bayanbox.ir/view/5397678226733630940/010.gif

 


[1]- سوره‌ی بقره، آیه 185.

[2]- سوره‌ی حشر، آیه 23.

[3]- سوره‌ی بقره، آیات 1 تا 3.

[4]- سوره‌ی فاتحه الکتاب، آیه 6.

[5]- سوره‌ی بقره، آیه 185.

[6]- همان، آیه 3.

[7]- سوره‌ی انعام، آیه 52 و سوره‌ی کهف، آیه 28.

[8]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج ‏2، ص 78.

[9]- الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ‏2، ص 493.

[10]- سوره‌ی بقره، آیه 3.

[11]- سوره‌ی آل عمران، آیه 92.

[12]- سوره‌ی بقره، آیه 3.

[13]- همان، آیه 4.

[14]- سوره‌ی فاتحه، آیه 5.

[15]- سوره‌ی بقره، آیه 2.

[16]- همان، آیه 4.

[17]- همان، آیه 5.

[18]- همان، آیات 3 و 4.

[19]- همان، آیه 2.

[20]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ‏38، ص 311.

[21]- سوره‌ی اسراء، آیه 97.

[22]- همان، آیه 2.

[23]- سوره‌ی اسراء، آیه 97.

[24]- سوره‌ی مؤمنون، آیه 1.

[25]- سوره‌ی آل عمران، آیه 26.

[26]- سوره‌ی مؤمنون، آیات 1 و 2.

[27]- همان، آیه 3.

[28]- سوره‌ی فرقان، آیه 63.

[29]- سوره‌ی مؤمنون، آیه 3.

[30]- سوره‌ی ابراهیم، آیه 37.

[31]- سوره‌ی بقره، آیه 260.

[32]- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏2، ص 38.

[33]- همان، ص 119.

[34]- سوره‌ی یس، آیه 60.

[35]- سوره‌ی اعراف، آیه 172.

[36]- سوره‌ی یس، آیه 60.

[37]- همان، آیه 61.

 

 

http://bayanbox.ir/view/5397678226733630940/010.gif

 

MenbarRezvan_023_1_10_013.mp3

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی