تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 | عبادت ، خلقت ، تقوا | جلسه 2
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 21 - جلسه 2
حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
شرح خطبه مُتَّقین (همّام)
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. (21)
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[1]
نقش کلمهی «یاء» در جمله
کلمهی «یاء» در این آیه برای ندای به دور است. یعنی جایی که منادا بعید باشد، به آن ندای بعید میآید. یعنی یا برای ندای مخصوص است، ندای بعید است.
تعریف بُعد حقیقی
البتّه بُعد دو نوع است. یک وقت بُعد، بُعد حقیقی است که بُعد حقیقی آنجایی است که منادی و منادا با هم زیاد فاصله دارند.
اقسام بُعد تنزیلی
بُعد تنزیلی که به آن بعد تنزیلی حکمی میگویند، اقسامی دارد. اقسام ندای حکمی که همان بعد حکمی را میخواهیم بگوییم که این کلاً نسبت به معبود است. یعنی بعدی که نسبت به منادی و منادا وجود دارد، حکمی است و الّا بعد حقیقی که فاصلهی مکانی باشد وجود ندارد. این سه قسم است.
1) عدم توجّه منادی به منادا
یکی از جهت عدم توجّه منادی به منادا است که در واقع توجّه نداشتن مخاطب به متکلّم را میگویند. گرچه آن مخاطب ما نزدیک باشد امّا توجّه نیست. لذا با ندا آن را سر میزند. در اینجا مسافت معنا ندارد.
2) غفلت
یکی از اقسام آن را هم غفلت گفتند که البتّه غفلت در حقیقت همان عدم توجّه است. گرچه خود عدم توجّه یک واژهی عربی متغایر با غفلت است. امّا از لحاظ معنا اینها مترادف هستند.
تفاوت غفلت و عدم توجّه
عدم توجّه همان غفلت است که البتّه در واژهی غفلت آن بعد یک مقدار بیشتر است. چون غفلت محض بیتوجّهی و عنایت نداشتن متکلّم یا مخاطب به طرف مقابل خود است که در اینجا منظور ما به مخاطب است.
نیاز به آگاهی دادن در هنگام غفلت
بعضی وقتها در غفلت نیاز به منبّهات داریم، یعنی چیزهایی وجود دارد که باید آن را آگاه بکند و او را آگاهی بدهد. یک دوست داشتم، وقتی با هم صحبت میکردیم بعضی وقتها به یک طرف دیگر نگاه میکردم، به او نگاه نمیکردم. به دیوار میزد، میگفت: من با تو هستم. یعنی به من آگاهی میداد که گوش بده. بعضی وقتها کسانی هستند دوست داربد وقتی با یکی حرف میزنند، طرف مقابل به آنها نگاه هم بکند. یعنی هم گوش بکند و هم نگاه بکند و اگر نگاه نکند، دیگر حرف نمیزند این مهم است.
تفاوت کلاسهای حضوری و غیر حضوری
یکی از خصوصیات فرق بین کلاس درس و درسهای غیر حضوری همین است که در غیر حضوری فقط سمعی است، اینجا بصری هم است. لذا اگر سمعی و بصری با هم باشد، از لحاظ تعلیم و تعلّم مؤثّرتر است.
3) عجز متکلّم نسبت به مخاطب
سومین وجه بعد تنزیلی -که همان حکمی باشد- عبارت است از عجز و فقر متکلّم نسبت به مخاطب. در برابر خدا ما بخواهیم خدا را صدا بزنیم ما عجز داریم، فقر داریم، بیچارگی داریم. در اینجا بُعد ما نسبت به خدا زیاد میشود. چون او «اللَّهُ الصَّمَدُ»[1] است و ما «أَنَا الْفَقِیرُ» هستیم.
علّت به کار بردن «یا» در هنگام صدازدن خداوند
اینجا است که ندای عبد بر مولای خود مهم است که صدا میزند: یا الله. خدا نزدیک است «أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»[2] امّا صدا میزند: «یَا رَبِّ»، ای پروردگار من. آن را با «یا» خطاب میکند، چون خود او در مقام پایین و در فقر و عجز و تنگدستی و بیچارگی است و حضرت حق در مقام عالی و اعلا مراتب است و لذا آن را یا الله صدا میزند، «یَا رَبِّ»، صدا میزند.
غفلت از خدا منشأ گناه
این چیزی است که اکثراً ما نسبت به آن غفلت داریم. اکثر که بگوییم فکر نکنم خیلی با اتّفاق دور باشد. اگر صد نفر باشیم، شاید بسیاری از ما غفلت از آن داریم. اصلاً منشأ گناه هم غفلت است. اگر ما غافل نباشیم و توجّه ما به حضرت حق باشد، هیچ وقت گناه نمیکنیم. این مسلّم است. وقتی توجّه نشد، غفلت حاکم میشود، غفلت که شد، انسان بیشتر به راه خطا میرود و لغزش میکند.
نقش کلمهی «یا» در نزدیک کردن انسان به خداوند
این بحثهایی بود که لازم بود در کلمهی «یا» بگوییم که یک سری بحثهای اصولی در آن نهاده بود. یعنی از همین کلمات ادبی و نکات لغتی حتّی در آنچه که مستعمل فیه کلمهی «یا» است، خیلی چیزها را به ما آگاهی میدهد. آنجا یا الله و «یَا رَبِّ» میگوییم، چون میخواهیم خود را نزدیک به خدا بکنیم و او را صدا میزنیم، او را میخوانیم که صدا زدن و خواستن ما، خواهان بودن او است. یعنی او را میخواهیم. «ادْعُونی»[3].
پنج وجه کاربرد کلمه «ایّ»
کلمهی «أَیُّهَا»[4] دو کلمه است. «ایُّ» با «ها». اگر به یاد داشته باشید در المقنعه پنج وجه برای استعمال «ایُّ» داشتیم. یکی از آنها تنبیه بود که البتّه شرطیّه داشتیم. استفهامیّه داشتیم. موصوله داشتیم. کمالیّه داشتیم. وصلة النّداء هم داشتیم. در اینجا وصلة النّداء است که سر «های» تنبیه آمده است و یکی از موارد آن همین «یا أَیُّهَا النَّاسُ» است. «ایُّ» سر «های» تنبیه آمده است و وصلة النّداء یکی از مستعملات ایّ است.
سه کاربرد «ها» در عربی
- «ها» هم سه نوع بود. اسم فعل داشتیم مثل: «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَه»[5] یا تأنیث داشتیم، همان هایی که در ضمائر استفاده میشود و یکی هم های تنبیه است که های تنبیه چهار قسم است. یک قسم آن بر سر «أیُّ» میآید. مثل همین موردی که الآن داریم: «أَیُّهَا النَّاسُ».
- یک نکتهی دیگر پیرامون کلمهی ناس عرض میکنیم و بعد وارد معنای عبودیّت بشویم. هر چه بیشتر در اینها غور و تحقیق بکنیم و مطلب را دربیاوریم، حتّی به تتبّع هم که باشد، نکات بسیار مفیدی را برای همهی ما دارد. ما میتوانیم وارد بطون بعضی از کلمات قرآن بشویم و از آنها استفاده بکنیم. گرچه بسیار ضعیف است ولی برای ما خیلی مهم است.
علّت تفاوت خصوصیات افراد با یکدیگر
«النَّاسُ» اسم جنس است و مربوط به افراد متّفق الحقیقه است که کلّی مشکّک است. افراد متّفق الحقیقه از این جهت که به آنها حیوان ناطق میگویند. در منطق و اینها هم داشتیم که البتّه در عوارض و خصوصیات مختلف الحقیقه است. انسانها همه از جهت بعد حیوانیّت و ناطفیّت متّفق الحقیقه هستند. امّا از جهت خصوصیات خیلی با هم فرق میکنند. یک دسته از آنها انبیاء و ائمّهی اطهار و اولیای حضرت حق صالحین و اینها میشوند، یک دسته هم فرعونیها و نمرودیها و صدامیها میشوند که اینها افراد مختلف الحقیقه و ذو مراتب هستند، مراتب آنها در برابر آنچه که صفات عالیّه و الهیّه است مختلف میشود.
کمالات انسان جزئی از حقیقت نفس او
کمالاتی که انسان میتواند پیدا بکند، جزء حقیقت نفس قرار میگیرد. در حقیقت نفس، ما قابلیّت ترقّی و تکامل داریم، میتوانیم مدام پیشرفت بکنیم. بعضی وقتها برعکس هم میشود. بعضیها اینقدر دون میشوند که «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[6] میشوند.
واجب بودن بندگی خداوند بر تک تک انسانها
امّا کلمهی عبد را بیان بکنیم. عبد از عباد گرفته شده است. «اعْبُدُوا» امر حاضر است. دو نکته را روز گذشته خدمت شما عرض کردیم که این امر امر حاضر است و با صیغهی جمع هم آورده شده است و از جمع آوردن این صیغهی امر این است که بندگی برای تک تک همهی انسانها نسبت به خدا واجب است، چون امر حاضر دلالت بر وجوب داشت یا حداقل ظهور در وجوب دارد. یکی از چیزهایی که ظهور در وجوب دارد امر حاضر است. البتّه اگر قرینهای در کار و کلام نباشد. چه قرینهی کلامیّه و لفظیّه، چه قرینهی حالیّه.
عبادت کمال خضوع در برابر مولا
مصدر «اعْبُدُوا» عبادت است. عبادت قابل بررسی است. عبادت به معنای کمال خضوع در برابر مولا است یا به عبارت دیگر مطلق خضوع و تذلّل.
تفاوت معنای کلمات «تذلّل» و «خضوع»
خضوع یعنی چگونگی وجود انسان و قرار گرفتن انسان در برابر حضرت حق. تذلّل یعنی انسان خود را در برابر خدا ذلیل بداند، هیچ بداند. تذلّل باب تفعّل یعنی به دنبال این است که تو در برابر خدا هیچ چیزی نیستی.
- کأن لم یکن هستی.
عبودیّت ظاهری
- کأن لم یکن نه، بسیار ذلیل هستی. ما یک عبودیّت ظاهری داریم. مثل عبودیّت عباد راجع به موالی خود که ظاهری است یا مثلاً عبودیّت یک متعلّم در برابر معلّم. همان کلامی که امیر المؤمنین فرمود: «مَن عَلّمنی حَرفاً، فقد صَیَّرنی عبداً» اینجا در برابر او خضوع میکند.
عبادت ثمرهی خضوع و تذلّل
البتّه خضوع و تذلّل و همهی اینها در راستای بندگی و عباد قرار میگیرد. یعنی ثمرهی آنها عبادت میشود. ثمرهی خضوع و تذلّل در برابر خدا بندگی میشود. باید همهی این کار را بکنیم تا انسان بنده بشود.
خضوع در برابر اهل بیت در راستای عبودیّت خدا
همهی ما در برابر اهل بیت خضوع میکنیم. همهی این خضوعها، بندگی و عبودیّت است منتها در راستای عبودیّت حضرت حق است.
علّت خضوع در برابر پیغمبر و اهل بیت
شاید بتوانیم این را از «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» هم استفاده بکنیم. چون کلمهی حمد اسم جنسی است که شامل همهی آن خضوعها و خشوعها در برابر ذات احدیّت است. اگر حتّی شما ثنا و مدحی در برابر دیگران داشته باشید، همه در راستای بندگی خدا میشود. شما در برابر پیغمبر خضوع میکنید چون میگویید: رسول الله، ولی الله، بقیة الله یعنی همه منتسب به ذات احدیّت است. لذا همهی اینها در طول بندگی و عبودیّت حضرت حق است.
هیچ پنداشته شدن انسان در برابر خدا
البتّه کلمهی عبودیّت را در سورهی حمد طرداً للباب عرض کردیم و آن روایت عنوان بصری را هم -که حضرت صادق آل محمّد حقیقت عبودیّت را بیان فرموده است- آنجا بیان کردیم که لبّ مضمونی آن روایت این است که انسان در برابر خدا خود را هیچ پندارد. فرمود: «الْمَالَ»[7] مال خود را «مَالَ اللَّهِ» حساب بکند. همه چیز خود را برای خدا حساب بکند. مال که میگوید، یعنی آنچه که متعلّق به انسان است و آن را خرج بکند «فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ». اینها نکاتی است که باز هم اشاره میکنیم.
سفارش قرآن بر پیشی نگرفتن از خدا و رسول
خیلی از متدیّنین حتّی بعضی وقتها میآیند سرکشی میکنند. متدیّینی که حقیقت عبودیّت را کنار گذاشتند. میگویند: در این راه شما باید به حج بروید. میگوید: نخیر، من حج نمیروم پولهای خود را به این عربهای وهابی بخورند. من میروم دختردارها را کمک میکنم، جهیزیه برای دختران آنها میگیرم که ازدواج بکنند. این شامل آن میشود که «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[8] خدا میگوید: باید حج بروید. خیرات و مبرّات هم که یک مورد آن این است که شما برای به ازدواج درآوردن جوانها کمک بکنید، جهیزیه بگیرید، خانه تهیه بکنید و دیگر کارها اینها هم خیلی خوب است ولی اینها در مرتبهی دوم است.
بندگی خداوند در اطاعت از فرامین او
بندگی خدا این است که هر چه او فرمود: ما اطاعت بکنیم.
- شخص خود را در برابر مولا هیچ حساب میکند.
- «لا تُقَدِّمُوا» یعنی سبقت نگیر، تو کسی نیستی. البتّه «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» یعنی حتّی یک قدم جلوتر از پیغمبر و خدا نرو. امّا اینها میگویند: نه ما بیشتر... یعنی ما بیشتر میفهمیم. یا میگوید: خمس مال خود را به این روحانیها نمیدهم، به مرجع تقلید نمیدهم. میخواهم خود من خرج بکنم. خود شما چه کاره هستید؟ اینها حقّ النّاس است، متکفّل این که در چه مسیری خرج بشود، حکّام شرع هستند. شما کارهای نیستید. اینها در راستای بندگی خدا نیست. میخواهد برای منیّت خود خرج بکند.
سفارش قرآن در مورد سائل و محروم
اگر میخواهید برای خدا خرج بکنید... فقیر است، سائل است، قرآن میفرماید: به او بده. «حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»[9]، «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر»[10] این شخص الآن آمده است از تو سؤال کرده است، باید یک چیزی به او بدهید، او را مذمّت میکنید، حتّی به او توهین میکنید.
مذمّت توهین به شخص سائل و فقیر
یکی از دوستان میگفت: سر چهار راه، پشت چراغ ایستاده بودم، یک کسی آمد گفت: یک پولی بده من بروم پنچری موتور خود را بگیرم یا بنزین برای موتور بگیرم. گفت: من ده تومان به او دادم. چراغ طول کشید، دیدم نزدیک ماشین دیگر رفت و دارد همین را میگوید. من خیلی عصبانی شدم، رفتم دور زدم و آمدم گفتم: از چند نفر میخواهی پول بگیری و بروی بنزین بزنی؟ ده تومان من را پس بده. گفت: آمدم راه بیفتم، ماشین من خاموش شد. تسمهی تایم از بین رفته بود. میگفت: نزدیک یک میلیون و خردهای هزینه شد. سائل بود آمده است از تو یک چیزی بگیرد حالا دروغ هم گفت، شما دور بزنید، عصبانی بشویی و پول را از او بگیرید. اینجا باید تاوان آن را پس بدهید. میگفت: من چه کار اشتباهی کردم. برای ده تومان میلیون و خردهای از دست دادم.
عدم تحقیر نکردن شخص متکدّی
درست است تکدّی بد است. امّا شما که نمیخواهید تکدّی بکنید که بد باشد. شخص دیگری دارد تکدّی میکند، شما وظیفه دارید حالا که سائل است و دارد میگوید: یک چیزی به من بده، یک چیزی بده. امّا دنبال بقیهی آن هم نباش. البتّه بعضی از سائلهای امروزی خیلی پیشرفته هستند. مثلاً با موتور راه افتاده است –موارد زیادی دیدم- با سر و وضع خوب هم میآیند به یک عنوانی تکدّیگری میکند یا حتّی خیلی با لباسهای زیبا و اتو کرده میگوید: من گدا نیستم امّا یک عنوانی را مطرح میکند. میگوید: همسر من سرطان دارد، فرزند من یک مشکلی دارد با این عنوان تکدّی میکند.
سفارش قرآن نسبت به رد نکردن درخواست سائل
خدا رحمت بکند یک گدایی بود، من او را میشناختم، شغل او گدایی بود. ناراحت بودم از اینکه دارد گدایی میکند. یک روز در خیابان دیدم دارد گدایی میکند. رفتم به او گفتم: این کار چیست میکنی؟ گفت: بگذار ما کار خود را بکنیم. تو چه کار به کار من داری؟ یک مقدار فکر کردم، دیدم راست میگوید. به من چه ارتباطی داشت. تکدّیگری بد است، ما باید مردم را امر به معروف و نهی از منکر بکنیم امّا قرآن میگوید: اگر سائلی آمد (او را رد نکنید) سائل البتّه مطلق است. یک وقت سائل یک کسی است که محتاج است، از فامیل است، یک وقت یک چیزی را درخواست میکند، باید به او بدهید.
سنگینی وظیفه در مورد فقیر واقعی
یکی به آیت الله مکارم گفت: میآیند دروغ میگویند و از ما پول میگیرند. گفته بود: شانس شما این است که میدانید دارند دروغ میگویند. اگر راست بگویند چه؟ اگر راست بگویند وظیفه میشود. اگر راست بگوید که محتاج است آن وقت باید بدهید، این فرق میکند نه اینکه یک مقدار پول بدهید، باید طرف را تأمین بکنید، باید خود شما دنبال این باشید که کجا مشکل دارد و بروید مشکل او را حل بکنید. اگر که مسلّم راست بگویند که وظیفه سنگین میشود پس باز هم خوشا به حال شما که دروغ میگویند، یک چیزی میدهید و میروند.
ارزش اعمال ما در راستای بندگی خدا
اگر همهی اینها در راستای بندگی خدا باشد، ارزش دارد امّا اگر در راستای بندگی خدا نباشد، ما مدام بخواهیم پیش دستی بکنیم. یعنی (نستجیر بالله) علم خدا نسبت به این مسائل کمتر از ما است که اینطور تصریح فرموده است.
اهمّیّت نداشتن نتیجه در هنگام بندگی خدا
اگر خواستید بندگی خدا را بکنید، نباید شما کار داشته باشید که چه میشود. نباید نتیجه را دنبال بکنید، بندگی خود را بکنید. بندگی خود را بکن، هر طور میخواهد بشود، دیگر ورق را خدا میزند.
معنای واقعی بندگی کردن برای خداوند
یک بار دیگر من برای شما گفتم. به یکی گفتند: ما یک کسی را میخواهیم که به اینجا باید نوکری بکند، کلفتی بکند. هر کسی را بردند، اسم و فامیل او را میپرسید و بعد میگفت: این برای ما مناسب نیست. مزد آن روز را به او میداد و میرفت. یک کسی را آوردند گفت: اسم تو چیست؟ گفت: هر چه آقا بفرماید. گفت: این برای من مناسب است. خدا این را میخواهد. چه شما این را دوست نداشته باشید، چه دوست داشته باشید. خدا فوضول نمیخواهد، عبد میخواهد، بنده میخواهد، سرسپرده میخواهد، مخلص میخواهد.
بندگی شایستهی امام حسین برای خداوند
من چرا در این امتحان قرار گرفتم؟ حق ندارید بگویید. از امام حسین بالاتر نیستیم. اینقدر بندهی شایستهی حضرت حق بود، خدا «اراد الله» یعنی حضرت حق اراده کرد که او را قتیل و خاندان او را هم اسیر ببیند. حضرت سیّد الشّهداء به سمت این (امتحان و سرنوشت الهی) شتافت. همه هم به او میگفتند: نرو، برای همه هم مسجّل بود نهایت این راه شهادت حضرت و اسارت خاندان او است. در آن زمان، مقتضیِّات زمان این را نشان میداد امّا در راستای بندگی خدا که قرار گرفت، اینگونه بود. در گودی قتلهگاه هم نقل شده است که وقتی در خون خود غوطهور بود، «رضاً برضاک» اوبه آسمان بلند بود. «رضاً بقضائک» این را بندهی شایستهی خدا میگویند.
امّا یک مصیبت به ما وارد شده است، مدام بگوییم: چرا این مشکل برای ما ایجاد شده است؟
علّت سختی امام حسین نسبت به حضرت ابراهیم
بعضیها فکر میکنند خیلی آدم حسابی هستند. اگر آدم حسابی هم باشید، امتحان شما سختتر است. ابراهیم خلیل (علیه السّلام) در حدّی امتحان شد که کارد را بر گلوی اسماعیل خود بگذارد امّا فرزند او -که مقام او بسیار عالیتر از حضرت ابراهیم است- حضرت سیّد الشّهداء فرزند او در مقابل او با یک «فَقَطعوهُ بِسیوفِهم إرباً إرباً»[11] مقام بالاتر بود. مقام که بالاتر بود، امتحان او هم سختتر بود. لذا صبر او بسیار مهمتر بود. بندگی در این راستا کردن این است.
اطاعت محض از خدا، شرط بندگی الهی
اگر خواستیم در برابر خدا بندگی بکنیم، دیگر ما چون و چرا نباید در برابر خدا داشته باشیم. کارهای نیستیم. در ترجمه و توضیح روز گذشته هم عرض کردیم بندگی خدا بکن، برای خدا ندّ هم قرار نده. «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً»[12] برای خدا مثل قرار ندهید، خدا مثل ندارد، این بندگی است.
- ند را میشود مثل معنا بکنیم یا شریک؟
تغایر لفظی و مفهومی حقیقت عبادت با خضوع و خشوع
- اعمّ هر دوی آنها میشود. حقیقت عبادت از لحاظ مفهومی با خضوع و خشوع یکی است، گرچه از لحاظ لفظی با هم تغایر لفظی دارند. البتّه از جهاتی مفهوم آنها هم با هم تغییر دارد.
1- تفاوت عبادت و خضوع در استحقاق
یکی این است که در عبادت استحقاق معبود مأخوذ است، در خضوع نیست. شما ممکن است در برابر یک کسی خضوع بکنید و آن شخص استحقاق این را نداشته باشد. یعنی میخواهد بگوید خضوع میتواند هم عبادت باشد، هم میتواند عبادت نباشد.
2- اهمّیّت قصد قربت در اطاعت
جهت دوم آن این است که در عبادت اطاعت و قصد قربت لازم است. اصلاً خود کلمهی عبودیّت قصد قربت میخواهد.
تفاوت تعبّدیات و توسّلیّات
لذا واجبات ما دو دسته هستند. یک دسته از آنها تعبّدیّات هستند که کلمهی عیودیّت در آن وجود دارد، در یک دسته از آنها عبودیّت لحاظ نشده است. خدا صرف همان عمل و فعل را میخواهد. لذا آن را توسلیّات میگویند. تعبّدیات که خود کلمهی عبودیّت در آن وجود دارد، نیاز به قصد قربت دارد و الّا باطل است. اگر انجام داد و قصد قربت در آن نبود، باطل است ولی توسلیّات را شما به قصد قربت هم انجام ندهید، باطل نیست، ریائاً (از روی ریا) انجام بدهید اشکالی ندارد. چون مولای معظّم صرف آن فعل را میخواهد. مولا به شما می گوید برای من آب بیاور. مولا آب میخواهد حالا این آب را به قصد قربت بیاورید یا به قصد ریا بیاورید یا به قصد خودنمایی بیاورید، به قصد هر چه میخواهید بیاورید. آب را ببر، او میخواهد آب بخورید. مولا به شما میگوید: وقتی میخواهید نماز بخوانید، باید بدن شما طاهر باشد. وقتی میخواهید غذا بخورید نباید چیز نجس بخورید، باید دست خود را آب بکشید. تر و تمیز بکنید. این کار را بکن میخواهید به قصد ریا بکنید یا به قصد قربت بکنید. به قصد قربت کردید ثواب میبرید و الّا ثواب نمیبرید.
نقش قصد قربت در باطل شدن افعال عبادی
امّا میخواهید در برابر خدا نماز بخوانید، میخواهید وضو بگیرید، میخواهید غسل بکنید اینها قصد عبودیّت میخواهد، یعنی قصد قربت میخواهد. اگر به قصد ریا باشد آنها باطل است. وضویی که به قصد ریا انجام شده است، مبیح صلاة نیست. نمازی که شما به قصد ریا خواندید باطل است، دوباره باید آن را بخوانید.
3- عبادت اثر خضوع و خشوع
سومین مورد آن این است که عبادت از آثار خضوع و خشوع است. به عبارت دیگر خضوع و خشوع در راستای بندگی قرار میگیرند. پس بنابراین خضوع و خشوع مطلق را باید در برابر آن کسی داشته باشید که شایستهی عبودیّت را داشته باشد. اگر شایستگی عبودیّت را نداشته باشد، خضوع و خشوع در برابر آن... حالا چه بشود را باید به تفصیل بیان کرد.
منابع و مآخذ
[1]- سورهی اخلاص، آیه 2.
[2]- سورهی ق، آیه 16.
[3]- سورهی غافر، آیه 60.
[4]- سورهی بقره، آیه 21.
[5]- سورهی حاقّه، آیه 19.
[6]- سورهی اعراف، آیه 179 و سورهی فرقان، آیه 44.
[7]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 1، ص 225.
[8]- سورهی حجرات،آیه 1.
[9]- سورهی ذاریات، آیه 19.
[10]- سورهی ضحی، آیه 10.
[11]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 45، ص 44.
[12]- سورهی بقره، آیه 22.
TafsirRezvan-02-21-0001-2