تجزیه آیه هفدهم سوره بقره
« مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (۱۷) »
« مثلشان، مثل آن کسانی است که آتشی افروختند، چون پیرامونش را روشن ، ساخت، خدا روشنایی از آنان باز گرفت و نابینا در تاریکی رهایشان کرد.»
مَثَلُ
تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، از ماده مثل، سالم، منصرف، متصرف، جامد، برای مفرد، مذکر و مؤنث، جمعش امثال، معرب، معرفه به اضافه
هُمْ
تجزیه: ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه، برای جمع مذکر غایب، معرفه، مبنی
کَ
تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختصّ به اسم
مَثَلِ
تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، از ماده مثل، سالم، متصرف، متصرّف، جامد، برای مفرد مذکر و مؤنث، جمعش امثال، معرب، معرفه به اضافه
الَّذِی
تجزیه: موصول اسمی، برای مفرد مذکر غایب، معرفه، جامد، غیرمتصرّف، مبنی
اسْتَوْقَدَ
تجزیه: فعل ماضی، صیغه مفرد مذکر غایب، ثلاثی مزید، از باب استفعال، از ماده وقد، معتل، مثال واوی، متعدّی، معلوم، مبنی، متصرّف
ناراً
تجزیه: اسم ثلاثی مجرّد، از ماده نور، اجوف واوی، منصرف، متصرّف، جامد، مفرد، مذکر مجازی، معرب، نکره [الف آن منقلب از واو است، واو به خاطر فتحه ما قبل به الف تبدیل شده]
فَ
تجزیه: حرف عطف، مبنی، غیرعامل
لَمَّا
تجزیه: از حروف جازمه، شرطیه، وجودیه، زمانیه، مبنی، عامل
أَضاءَتْ
تجزیه: فعل ماضی، صیغه مؤنث غایب، ثلاثی مزید، از باب افعال، از ماده ضوءَ، ناسالم، اجوف واوی، مهموز اللام، متعدّی، معلوم، مبنی، متصرّف، [«الف» اَضَاءَ منقلب از واو است چون در اصل اَضوَءَ بوده است]
مَا
تجزیه: موصول اسمی، مبنی، جامد، غیرعامل، غیرمتصرّف
حَوْلَ
تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، ظرف مکان، جمعش احوال، از ماده حول، اجوف واوی، منصرف، متصرف، جامد، معرفه به اضافه، مفرد، مذکر مجازی، معرب
هُ
تجزیه: ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه، برای مفرد مذکر عایب، مبنی، معرفه
ذَهَبَ
تجزیه: فعل ماضی، صیغه مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد، از ماده ذهب، سالم، لازم، معلوم، مبنی، متصرّف
اللَّهُ
تجزیه: علم است برای ذات باری تعالی، به عقیده اکثر صرفیون جامد و به عقیده بعضی مشتق است، مفرد مذکر مجازی، منصرف، معرفه، معرب، غیر متصرّف، در اصل (ال اله) بوده و به معنای اسم مفعول یعنی معبود، الف و لام آن زایده لازمه به منظور تفخیم و تعظیم، (اِله) اسم ثلاثی مزید بر وزن فِعال، از ماده (أله) یا (وله) بنابر قول اول مهموز الف، و بنابر قول دوم مثال واوی
بِ
تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختص به اسم
نُورِ
تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، از ماده نور، اجوف واوی، جمعش انوار، منصرف، متصرّف، جامد، مفرد مذکر مجازی، معرب، معرفه به اضافه
هِمْ
تجزیه: ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه، برای جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه
وَ
تجزیه: حرف عطف، مبنی، غیرعامل
تَرَکَ
تجزیه: فعل ماضی، صیغه مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد، از ماده ترک، سالم، متعدی، معلوم، مبنی، متصرّف
هُمْ
تجزیه: ضمیر متصل به هر سه قسم کلمه، برای جمع مذکر غایب، مبنی، معرفه
فِی
تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختصّ به اسم
ظُلُماتٍ
تجزیه: اسم ثلاثی مزید، جمع مؤنث سالم، مفردش ظلمة، از ماده ظلم، سالم، منصرف، متصرّف، جامد، معرب، نکره
لَا
تجزیه: حرف نفی، مبنی، غیرعامل
یُبْصِرُونَ
تجزیه: فعل مضارع، صیغه جمع مذکر غایب، ثلاثی مزید، از باب افعال، از ماده بصر، سالم، متعدّی، معلوم، معرب، متصرّف