تفسیر سوره بقره آیه 8 تا 20 (صفات منافقین ) جلسه 30
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 8 تا 20 جلسه 30
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
72 جلسه شرح ویژگیهای منافقین
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (8)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (8)
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ (8) یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9) فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10)
و برخى از مردم مىگویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده ایم»، ولى گروندگان [راستین] نیستند. (8) با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. (9) در دلهایشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت. (10)
نهی شدن قرار دادن خود در موضع اتّهام
به دنبال توصیف منافقین از آیات و روایات بحث سوء ظن داشتن منافقین را داشتیم و بحث بعدی آن که به دنبال سوء ظن بود، قرار دادن خود آنها در موضع اتّهام است که البتّه این منهی است کسی خود را در موضع اتّهام قرار بدهد.
جریان داشتن شیطان در وجود بشر
در همین بابت، رسول اکرم یک نکتهای دارد. یک روز با همسر خود صفیّه داشتند در یک جایی صحبت میکردند، یک مرد انصاری از آن طرف رد میشد. ظاهراً این مرد انصاری در حالی عبور میکرد که یک مقدار به رسول اکرم و همسر ایشان نگاه میکرد. حضرت وی را خواست و فرمودند: این خانم همسر من صفیّه است. (آن فرد انصاری) عرض کرد: یا رسول الله! مگر ما جز خوش گمانی حسن ظن چیزی به شما داریم؟ فرمودند: خیر «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ»[1] وجود شیطان نسبت به فرزندان حضرت آدم مثل خون جریان دارد. چطور خون در وجود انسان جریان دارد، شیطان هم همینطور است. «فَخشیتُ أن یدخلَ علیک» من برای خود نگران نشدم، من از تو نگران شدم که یک وقت شیطان در وجود تو داخل بشود.
مراقبت بیشتر متدیّنین نسبت به وسوسهی شیطان
این مهم است، ما باید بعضی وقتها مواظب باشیم که خود را در موضع اتّهام قرار ندهیم و خصوصاً ما که اهل علم و وعظ و خطابه و منبر و این حرفها هستیم، باید مواظب باشیم که شیطان بیشتر در کمین ما است. شیطان با کسانی که از انجام دادن هر کاری در هر جایی ابایی ندارد، کاری ندارد. آنهایی که مدّعی هستند و در خطّ و سیر قرآن و اهل بیت قرار دارند، جبههی اوّل شیطان هستند.
حوزهی علمیّه و طلّاب خطّ مقدّم دشمنی شیطان
یعنی بدانید حوزههای علمیّه خطّ مقدّم دشمنی شیطان است. برای اینکه بتواند طلبهها را، وعّاظ را، علما منحرف بکند. اگرچه إنشاءالله بیشتر وقتها بینی او به خاک مالیده میشود و هیچ کاری نمیتواند بکند ولی به هر حال شیطان اغوا میکند، فکر نکنید که اینجا (مکانهای دینی و مذهبی) وارد نمیشود. خطّ مقدّم شیطان همین جا است. خنّاسین را بیشتر در همین جاهای بسیار مهم و بزرگ و مقدّس تجهیز میکند.
عدم نصح برای مؤمنین در منافقین
یکی دیگر از خصوصیات منافقین این است که نصح و مناصحه با مؤمنین ندارد.
اطاعت خالصانه از اهل بیت
نصیحتی که ما فارسی زبانها میگوییم، به معنای این است که ما یک کسی را موعظه بکنیم ولی نصیحه و نصح در زبان عربی به معنای خیرخواهی و نسبت به اهل بیت خیرخواهی به اهل بیت، اطاعت است. آن هم اطاعت خالصانه و مخلصانه باشد. بعضی وقتها داریم که میگویند: باید نصیحت ائمّه را کرد، ما باید ائمّهی مسلمین را مصلح باشیم و نصیحت بکنیم، نه اینکه برویم آنها را نصیحت فارسی که میگوییم بکنیم. یعنی ما باید خیرخواه و به دنبال اطاعت آنها باشیم و به دنبال این باشیم که خود را مخلص آنها قرار بدهیم، خالص بشویم. نصح الله یعنی کسی که خدا را خالص است. مخلص خدا است. حالا مخلص ائمّه و کسی که خود را برای اهل بیت خالص بکند، همان خیرخواهی است که در زبان عرفی ما است. منافقین هیچ وقت خیرخواه مؤمنین نیستند. برعکس است، همیشه علیه هستند.
عدم خیرخواهی برای مؤمنین خیانت به خدا و رسول
در این بابت روایتی از رسول اکرم در کافی داریم که میفرماید: «مَنْ مَشَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ ثُمَّ لَمْ یُنَاصِحْهُ فِیهَا کَانَ کَمَنْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[2] کسی که در حاجت برادر دینی خود وارد بشود، (حاجت او را) دنبال بکند و خیرخواهی او را ننماید، به خدا و رسول خدا خیانت کرده است. منظور از این، خیرخواهی است، نصیحت به معنای فارسی نیست. گرچه نصیحت به معنای فارسی هم یکی از مصادیق خیرخواهی است. یعنی شما مؤمنی را -به همان زبان محاورهای فارسی- از روی خیرخواهی نصیحت میکنید. یکی از مصادیق مناصحه، همان کسی را مؤعظه کردن، کسی را نصیحت کردن است
عدم خیرخواهی شخص برای مؤمنین و دشمنی خدا با او
یا روایتی از حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) است که محاسن برقی و کافی آن را نقل کرده است که حضرت میفرماید: «مَنْ مَشَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ ... ثُمَّ لَمْ یُنَاصِحْهُ فِیهَا کَانَ کَمَنْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ»[3] روایت اینجا یک مقدار شدیدتر شد. کسی که به دنبال برآورده کردن حاجت برادر دینی خود باشد ولی در خیرخواهی او نبوده باشد. یعنی از اوّل نبوده است، فعل جحد که میآورد یعنی از اوّل نبوده است. «لَمْ یُنَاصِحْهُ» یعنی او از قبل خیرخواه نبوده است، میفرماید: مثل کسی است که خیانت به خدا و رسول خدا کرده است. «وَ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ» و خدا دشمن او است. کسی که خیرخواه مؤمن نباشد...
یک وقت کسی یک حاجتی دارد، اگر از روی خیرخواهی نرود، ممکن است به او صدمه بزند، حتّی در حاجات مادی، ممکن است بخواهید حاجت یک کسی را برآورده بکنید، بعد هم او را نابود بکنید. یک کسی یک بار آمد نقل میکرد، میگفت: من یک دوستی داشتم، رفتم به او گفتم: من میخواهم دختر خود را شوهر بدهم، یک کمکی به من بکن، جهاز این دختر را بگیرم. گفت: ده میلیون تومان به من قرض داد. بعد گفت: شما باید سود بانکی آن را به من بدهید. برای آن مدّتی که برای من قرار گذاشت، 12 میلیون از من چک گرفت. سر موعد گفتم: پول ندارم. گفت: هیچ اشکال ندارد، بیا چک خود را عوض بکن. رفتم چک را عوض کرد و 15 میلیون شد. خلاصه کار به جایی رسیده بود که این شخص به خاطر ده میلیون، 120 میلیون به این آقا بدهکار شده بود. این خیرخواهی نیست. اگر شما میخواهی حاجت برادر مؤمن خود را برآورده بکنید، اینطور دارید او را نابود میکنی.
معنای کلمهی نصح
کلمهی نصح به معنای خلوص و به معنای خیرخواه بودن است و نسبت به ائمّه اطاعت و فرمانبرداری و تصدیق آنها است.
خیرخواهان مردم، با عظمتترین مردم در روز قیامت
روایت دیگری هم در کافی و جامع السّعادات است که این روایت را از رسول اکرم نقل فرموده است: «أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِی أَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ»[4] میفرماید: بزرگترین مردم از جهت منزلت و مقام، «أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ» عظمت را از نظر وجود میگوید. باعظمتترین مردم نزد خدا از جهت مقام و منزلت، «یَوْمَ الْقِیَامَةِ» در روز قیامت کسانی هستند که «أَمْشَاهُمْ» بیشتر به دنبال خیرخواهی برای خلق خدا هستند.
لزوم خیرخواهی برای خلق خدا
اینجا «أمشاء» افعل التّفضیل است. یعنی کسی که خیلی به دنبال این است که در روی زمین برای خلق خدا خیرخواهی بکند. «لِخَلْقِهِ» یعنی دیگر مؤمن و غیر مؤمن و موحّد و غیر... خلق خدا باشد. خلق اینجا شامل حتّی جمادات و جانوران و گیاهان هم میشود.
خیرخواهی برادر مؤمن
روایت دیگری از حضرت رسول اکرم در کافی و جامع السّعادات است که حضرت فرمودند: «لِیَنْصَحِ الرَّجُلُ مِنْکُمْ أَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ»[5].می فرماید: هر کسی باید خیرخواه برادر مؤمن خود باشد، مثل اینکه خیرخواهی برای خود دارد.
عدم خیرخواهی انسان منافق
آدم منافق هیچ وقت خیرخواه نیست. هیچ وقت آن چیزی که برای خود میخواهد، برای برادر مؤمن نمیخواهد، برای مردم نمیخواهد.
واجب بودن خیرخواهی مؤمنین بر مؤمن
در روایت دیگری که باز در کافی و جامع السّعادات است، حضرت صادق فرمود: «یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَةُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ»[6] واجب است. اینجا کلمهی «وَجَبَ» استفاده شده است . یکی از چیزهایی که بدون قرینه ظهور در وجوب دارد، کلمهی «وَجَبَ» است. فعل مضارع آن «یَجِبُ» است. «یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ» بر مؤمن واجب است «عَلَى الْمُؤْمِنِ» بر مؤمنهای دیگر «النَّصِیحَةُ لَهُ» اینکه خیرخواه مؤمن باشند. خیرخواه همدیگر باشند «فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ» یعنی در حضور و در غیبت.
خیرخواهی خلق خدا در جهت رضایت خدا
روایت دیگری از حضرت صادق آل محمّد داریم، میفرماید: «عَلَیْکَ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ»[7] میفرماید: «عَلَیْک» اسم فعل است، به معنای «الزمهُ» یکی دیگر از چیزهایی که ظهور در وجوب دارد «عَلَیْکَ» است که اسم فعل است و به معنای «الزمهُ» است. 11 مورد ظهور در وجوب دارد، یکی از آنها «عَلَیْکَ» است. اینجا «عَلَیْکَ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ» میفرماید: برای شما واجب است اینکه برای رضای خدا در خلق خدا خیرخواه باشید.
افضیلّت خیرخواهی برای خلق خدا بر دیگر اعمال
«فَلَنْ تَلْقَاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ» میفرماید: هیچ عملی افضل از آن شما نخواهید برخود کرد. خیرخواهی در بین مؤمنین و مردم، «أَفْضَلَ» یعنی با فضیلتتر از همهی اعمال است.
- این وجوب را از کجا میخوا هید استفاده بکنید؟
- ظهور در وجوب دارد. آن وجوبی که عرض کردیم اگر قرینهی در کار نباشد، حداقل اینجا واجب کفایی است. بین زوجین خیرخواهی میکند و بین آنها اصلاح میدهد.
- استفادهی وجوب از «عَلَیْکَ» یک مقدار سخت است.
ظهور در مقابل نص
- «عَلَیْکَ» به معنای «الزمهُ» است از اسماء افعال است. ظهور در وجوب یعنی احتمال خلاف هم میرود. هر جا میگوییم: ظهور دارد، در مقابل نص است. نص یعنی احتمال خلاف نمیرود. منصوصات آنهایی هستند که از ظاهر بالاتر هستند. ظاهر و ظهور به معنای «قالبیة اللفظ للمعنی» یا متفاهمات عرفی است که احتمال خلاف در آن میرود. 11 مورد مادةً و هیئةً ظهور در وجوب داشت، یکی از آنها «عَلَیْکَ» است. «عَلَیْکَ» اسم فعلی است که به معنای «الزمه» است. خود «لَزمَ» هم ظهور در وجوب دارد، «وَجَبَ»، «فَرَضَ»، «کَتَبَ» اینها ظهور در وجوب دارند.
شرط ایمان واقعی و مؤمن شدن انسان
روایت دیگری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جامع السّعادات نقل شده است که حضرت میفرماید: «المؤمنُ یحبُ للمؤمنِ ما یُحبُّ لِنَفسه»[8] مؤمن همان چیزی را که (برای خود) دوست میدارد، همان را برای مؤمنین دیگر دوست میدارد و نیز روایت دیگری در منیة المرید و جامع السّعادات در استعمالات حبّ میفرماید: «لَا یَؤُمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ»[9] میفرماید: هیچ یک از شما مؤمن نمیشود، ایمان واقعی نیاورده است، تا آنجایی که آنچه که برای خود دوست دارد برای مؤمنین دیگر دوست داشته باشد. منافق هیچ وقت اینطور نیست. منافق عکس اینها است.
مؤمن آینهی مؤمن
یک روایت دیگری در فیض القدیر و در جامع السّعادات هم نقل شده است: «إنَّ احَدکُم مرآةُ أخیه»[10] هر کدام از شما آینهی برادر دینی خود هستید «فاذا رأی بِهِ شَیئاً فلیُمِط عنه» پس اگر در آینه عیبی را از او دیدید، آن عیب را از او دور میکنید، نه اینکه ابروی او را ببرید. اگر شما در آینه عیبی از خود دیدید، به سرعت آن را برطرف میکنید. اگر یک برادر مؤمن عیبی داشت، باید آن را از او دور بکنید.
ویژگی همنشین خوب در کلام امام کاظم
حضرت کاظم در آن روایت فرمود: «لِمُعَاشَرَةِ (مجالسة) الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ»[11] با برادران خود و آن کسانی که برادرهای خویشی و نسبی و سبی و حتّی دینی هستند مجالست داشته باشید. «الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ» و آدمهای معتمد و بزرگی که عیبهای شما را به خود شما معرّفی بکنند. «وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ» و در باطن هم با شما مخلص باشند. یعنی نخواهند آبروی شما را ببرند.
لذا میفرماید: «إنَّ احَدکُم مرآةُ أخیه»[12] هر کدام از شما آینهی برادر دینی خود هستید، پس وقتی عیبی را رؤیت کردید «فَلیُمِط عَنه» باید آن را از او برطرف بکنید. نه اینکه بخواهید آن را برای او علم بکنید.
نحوهی برخورد منافقین با عیب دیگران
بعضی وقتها آدم عیبهای طرف را میبیند -بعضی آدمها که حالا منافقین مصداق اکمل آن هستند- میگذارد همهی اینها را جمع میکند، بعد یک باره همهی اینها را برملا میکند، آبروی او را میبرد. اگر عیبی دیدید، باید فوراً بروید آن را برطرف بکنید. یا خود شما کمک بکنید یا وقتی به او بگویید، خود او برطرف میکند.
ویژگی منافقین در ترک اعانهی مؤمنین
یکی از دیگر خصوصیات منافقین ترک اعانهی مؤمنین است. یعنی هیچ وقت کمک حال مؤمنین نیستند. اگر هم وارد بشوند، میخواهند خیانت بکنند. به عنوان معاونت در کار مسلمین وارد نمیشوند.
اهتمام مقدّمهی اعانت
این روایت از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کافی و جامع السّعادات نقل شده است که فرمود: «مَنْ لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[13]، «مَن اصبح لا یتهم بأمور المسلمین فلیس بمسلم»[14] البتّه این تصریح کلمهی اعانه را ندارد، بلکهی مقدّمهی بحث عدم اعانهی منافقین است، عدم اهتمام است. وقتی اهتمام نباشد، دیگر کمک جایی کسی نمیکند. انسان در صورتی اعانت مسلمین را میکند که اهتمام داشته باشد، یعنی برای او مهم باشد. اگر برای او مهم نباشد و اهتمام نداشته باشد، معلوم است کمک هم نمیکند.
اثر اهمّیّت نداشتن امور مسلمین
کسی که برای او امور مسلمین اهمّیّت نداشته باشد «فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» این بیجهت میگوید: من مسلم هستم، مسلمان نیست.
[1]- جامع السّعادات، ج 1، ص 319.
[2]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 363، ح 4.
[3]- المحاسن، ج 1، ص 98، ح 64؛ الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 363، ح 4.
[4]- الکافی (ط – الإسلامیة)، ج 2، ص 208، ح 5؛ جامع السّعادات، ج 2، ص 219.
[5]- همان، ح 4؛ همان.
[6]- همان، ح 2؛ همان.
[7]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 164.
[8]- جامع السّعادات، ج 2، ص 220.
[9]- منیة المرید، ص 190؛ جامع السّعادات، ج 2، ص 220.
[10]- جامع السعادات، ج 2، ص 220؛ فیض القدیر، ج 2، ص 416.
[11]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 75، ص 321.
[12]- منیة المرید، ص 190؛ جامع السّعادات، ج 2، ص 220.
[13]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 164، ح 5.
[14]- جامع السّعادات، ج 2، ص 236.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ...».
TafsirRezvan_02_8_20_8_9_030