پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

کتاب چهل حدیث

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ

حدیث اوّل :جهاد نفس

اشاره

حدیث اوّل [ جهاد نفس ]

الحدیث الأوَّل : أَخْبَ

حدیث اوّل :جهاد نفس

اشاره

اشاره به بعضى از مقامات نفس انسان

اشاره

نشآت وجودى انسان

مقامات و درجات نفس

مقامات و درجات نفس

مقام اوّل: نشئۀ ملک و ظاهر

اشاره

فصل: بدن و قواى آن

فصل: بدن و قواى آن

فصل: در تفکّر است

فصل: در عزم است

فصل: در اهمیّت عزم

فصل: در مشارطه و مراقبه و محاسبه است

فصل: در تذکّر است

مقام دوم: نشئه ملکوت و باطن

اشاره

فصل: نزاع جنود رحمانى و شیطانى در باطن نفس

فصل: در اشاره به بعضى قواى باطنیه است

فصل: در بیان جلوگیرى انبیا از اطلاق طبیعت

فصل: در بیان ضبط خیال است

فصل: در موازنه است

فصل: در معالجۀ مفاسد اخلاقیه

فصل: در ثمرۀ مجاهدۀ نفس در این مقام

رَنی إجازَةً ، مُکاتبَةً وَمُشافهَةً(1) عِدَّةٌ مِنَ الْمَشایخ العِظامِ وَالثِقاتِ الکِرامِ مِنْهُم الشَّیْخُ العَلاّمةُ المُتَکَلِّمُ الفَقیهُ الأُصُولی الأَدیبُ المُتَبَحِّرُ الشَّیخُ مُحمَّدرضا آل العَلاّمَةِ الوَفِی الشَّیخِ مُحَمَّد تَقیّ الأصفهانی(2) - أَدامَ اللّه ُ تَوْفیقَهُ - حینَ تَشَرُّفِهِ بِقُمِ

ص: 3


1- - براى حفظ احادیث از دستبرد مفتریان و جاعلان و جلوگیرى از نقل آنها توسط راویان ناآشنا و نااهل ، دانشمندان علم حدیث از دیرباز رسم دادن و گرفتن «اجازۀ روایت» معمول داشته اند . مشایخ حدیث هر کس را که در علم و تقوا مى آزمودند به او اجازه روایت مى دادند . طالبان علم نیز براى کسب اعتبار در نقل حدیث به نزد مشایخ این علم مى رفته و از آنان حدیث مى آموخته درخواست اجازه مى کردند . این سیرۀ حسنه تاکنون کم و بیش ادامه دارد . اجازاتى که مشایخ مى دادند مختلف بود از جملۀ آنها اجازۀ کتبى و شفاهى بود و دارندۀ این اجازه در مقام نقل حدیث مى گوید : «فلانى با اجازۀ کتبى یا شفاهى مرا چنین خبر داد» . نظر به این سنت است که امام قدس سره در آغاز ، برخى از سلسلۀ اسناد خود را پشت به پشت تا محمد بن یعقوب کلینى - قدس اللّه اسرارهم - نقل فرموده اند .

2- - شیخ محمدرضا مسجد شاهى ، متوفى به سال 1362 ق از شخصیت هاى بزرگ و رجال علمى اصفهان و از خاندان شیخ محمدتقى اصفهانى است . وى از شاگردان میرزاى شیرازى و سید محمد فشارکى و آخوند خراسانى و هم مباحثه و مصاحب آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائرى بوده است . شیخ از 1344 تا 1345 ق در قم به تدریس اشتغال داشت . پس از شهادت عموى خود ، حاج آقا نوراللّه اصفهانى ، به اصفهان بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ساکن بود . وى مرجعیت شیعه داشت و در اصفهان حوزۀ درس وى تا پایان حیاتش برقرار بود . جد ایشان ، شیخ محمدتقى اصفهانى ، متوفى به سال 1248 ق ، از فقهاى نامدار و از شاگردان وحید بهبهانى بود . حوزۀ درس ایشان هم در شهر اصفهان بود و میرزاى شیرازى و سید حسن مدرس از شاگردان او بودند . تصنیف مشهور او : هدایه المسترشدین در شرح معالم الدین است .

الشَّریفِ ، والشَّیخُ العالمُ الجَلیلُ المُتَعَبِّدُ الثِّقَةُ الثَّبْتُ الحاج شیخ عَبّاس القمّی(1) - دامَ تَوْفیقُهُ - کِلاهُما عَنِ المَوْلَى العالمِ الزّاهدِ العابدِ الفقیهِ المحدِّثِ الآمیرزا حسین النوریِ(2) - نوّر اللّه مَرْقَدَهُ الشَّریفَ - عَن العلاّمةِ الشَّیخِ مُرتَضَى الأَنصاری(3) ، قَدَّسَ اللّه ُ سِرَّه. وَمِنْهُم السَیِّدُ السَّنَدُ الْفقیهُ الْمُتَکلِّمُ الثِقَةُ الْعَیْنُ الثَّبْتُ الْعَلاّمَةُ السَیِّد مُحسن الأَمین العاملی(4) - أَدام اللّه تأییداته - عَنِ الفقیهِ العَلاّم ، صاحِبِ المصنَّفاتِ العدیدةِ السیِّد محمَّد بن هاشم

ص: 4


1- - حاج شیخ عباس قمى (1294 - 1359 ق) از محدثان بزرگ شیعه در قرن 14 و از جملۀ مشایخ روایت است که امام خمینى قدس سره از ایشان اجازه دریافت کرده اند . وى سالیانى دراز ملازم علامه متبحر ، میرزا حسین نورى رحمه الله بوده و در استنساخ و مقابله و تصنیف آثار میرزا مددکار وى بوده است . شیخ عباس مردى محقق و کثیرالتألیف بود . سفینة البحار یکى از تصنیفات اوست که تألیف آن 27 سال به طول انجامید . از آثار اوست : کلیات مفاتیح الجنان ، منتهى الآمال ، تتمة المنتهى والفوائد الرضویة .

2- - حاج میرزا حسین بن محمدتقى نورى طبرسى 1254 - 1320 ق فقیه ، مفسّر و در علم حدیث کم نظیر و در علم رجال مبرز بود وى در نشر احادیث اهل بیت سهم بزرگى داراست . او از شاگردان شیخ العراقین ، شیخ مرتضى انصارى ، و میرزاى شیرازى بود و «شیخ اجازه» بزرگان پس از خود است . حاج شیخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى ، از شاگردان وى و از او اجازه دریافت کرده اند . از آثار اوست : مستدرک الوسائل ، مستدرک مزارالبحار ، النجم الثاقب ، لؤلؤ ومرجان وتحفه الزائر .

3- - شیخ مرتضى انصارى (1214 - 1281 ق) ملقب به «خاتم الفقهاء والمجتهدین» از نوادگان جابربن عبداللّه انصارى صحابى پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم . وى یکى از نوابغ علم اصول است و تحولى بزرگ در این فن به وجود آورد . آراء و نظریات و آثار وى تا به امروز همچنان محل بحث و نظر و مورد توجه علماى بزرگ فقه است و شروح و حواشى بسیار بر آثار وى نگاشته شده است . برخى اساتید وى عبارت اند از : شیخ موسى کاشف الغطاء ، شیخ على کاشف الغطاء ، ملا احمد نراقى و سید محمد مجاهد . از مجلس درس او فقهایى بزرگ برخاسته اند که از جمله آنهاست آخوند خراسانى ، میرزاى شیرازى ، و میرزا محمدحسن آشتیانى . از مهمترین آثار شیخ است : فرائد الاُصول ، کتاب المکاسب وکتاب الطهارة .

4- - سید محسن بن عبدالکریم بن على بن محمد حسینى جَبَل عامِلى ، ملقب به «امین» (1282 - 1371 ق) از اکابر علماى امامیه و مفاخر شیعه اثنا عشریه است . وى دروس مقدماتى را در زادگاه خود ، جبل عامل ، گذراند ، و سپس در نجف نزد آخوند خراسانى ، شریعت اصفهانى ، حاج آقا رضا همدانى ، و شیخ محمد طه نجف ، و دیگر بزرگان به تکمیل علوم پرداخت . وى پس از اتمام تحصیلات به جَبَل عامل بازگشت و به تحقیق و تألیف و تدریس پرداخت . از او آثار علمى متعددى به جاى مانده است که مهمترین آنها کتاب معروف اعیان الشیعة است . از این کتاب چاپ هاى متعددى در دست است . از آثار اوست : أساس الشریعة در فقه استدلالى ، الدرّة البهیّة ، المجالس السنیة ، معدن الجواهر فی علوم الأوائل و الأواخر .

الموسوی الرضوی الهندی(1) ، الْمُجاوِر فی النجف الأَشرف حیّاً ومیِّتاً - قدَّس اللّه سرّه - عَنِ العلاّمةِ الأَنصاری . ومنهم السیِّدُ العالِمُ الثِّقَةُ الثَّبْتُ السیِّدُ أَبوالقاسم الدِهکردی الأصفهانیْ(2) ، عَنِ السیّدِ السَّندِ الأَمْجَدِ الآمیرزا محمّد هاشم الأصفهانی(3) - قدّس سرّه - عَنِ العَلاّمَةِ الأَنصاری (وَ لَنا طُرُقٌ أُخْرى غَیرُ مُنْتَهیةٍ إلَى الشَّیْخِ تَرَکْناها) عَنِ الْمَوْلَى الأَفْضَلِ أَحْمَدَ النَّراقی(4) ، عَن السَیّد مَهدی الْمَدْعُوِّ بِبَحْرِ العُلومِ صاحبِ الکرامات(5) - رضوان اللّه علیه - عَن أُستادِ الکلّ الآقا محمّد باقر البهبهانی(6) ، عَن والدِهِ الأکمل مُحمَّد

ص: 5


1- - محمدبن هاشم موسوى رضوى هندى (1242 - 1323 ق) در هند به دنیا آمد و در نجف تحصیل کرد و در همان جا وفات یافت . وى از شاگردان شیخ انصارى مى باشد . از آثار اوست : نظم اللآلی در رجال ، اُرجوزه در فقه ، الأضواء المزبلة ، شرح الشرائع ، تقریرات درس شیخ انصارى .

2- - سید ابوالقاسم حسینى دهکردى متوفى به سال 1353 ق از شاگردان میرزا حسن شیرازى و شیخ زین العابدین مازندرانى و میرزا حسین نورى است . از آثار اوست : حاشیه بر تفسیر صافى ، حاشیه بر وافى ، حاشیه بر مکاسب و الوسیلة فی السیر و السلوک .

3- - محمد هاشم بن زین العابدین موسوى اصفهانى معروف به «چهار سوقى» (1235 - 1318 ق) از فقهاى امامیه و برادر مؤلّف کتاب روضات الجنات مى باشد . وى از شاگردان شیخ انصارى و از مشایخ اجازۀ سید محمّد کاظم یزدى و شیخ الشریعۀ اصفهانى است . از آثار اوست : الاستصحاب ، اُصول آل الرسول ، حاشیه بر اسفار ، حاشیه بر شرح لمعه ، حاشیه بر قوانین ، حاشیه بر معالم .

4- - احمد بن محمد مهدى بن ابى ذر نراقى متوفى به سال 1244 ق . فقیه و محدّث و در رجال و ریاضى و علوم عقلى استاد و به زهد و تقوا مشهور بود . بیشتر علوم را از محضر پدرش ملا محمد مهدى نراقى ، که از نوادر روزگار بود ، استفاده کرد . استادان دیگر وى سید مهدى - بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء بودند . وى استاد شیخ انصارى و سید محمد شفیع جاپلقى است . از آثار اوست : معراج السعادة ، مفتاح الأحکام ، عوائد الأیام ، منهاج الوصول إلى علم الاُصول ، مستند الشیعة و دیوان شعر فارسى .

5- - سید مهدى بن مرتضى طباطبایى بروجردى 1154 - 1212 ق معروف به «بحرالعلوم» از فقهاى بزرگ و عرفاى کامل و صاحب کرامات و مورد احترام و تکریم خاص و عام بود . وى از معدود کسانى است که در زمان غیبت کبرا بارها خدمت امام زمان علیه السلام مشرف گردیده بود . سید بحرالعلوم ریاست علمى و اجتماعى داشت و در حوزه درس او فقهاى بزرگى ، مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء ، سید محمدجواد عاملى ، شیخ محمدتقى اصفهانى ، ملا احمد نراقى ، ابو على حائرى و شیخ اسداللّه تسترى تربیت شده اند . معروف ترین آثار وى المصابیح ، الدرّة النجفیة در فقه و کتاب رجال است .

6- - محمدباقر بن محمد اکمل بهبهانى (1116 یا 1117 - 1208 ق) معروف به «وحید» و «استاد کل» و «آقا» ، فقیه ؛ اصولى و رجالى مشهور . او کربلا را مرکز کار خود قرار داد و با تربیت شاگردانى زبده و تشکیل جلسات بحث و مناظره توانست به حاکمیت اخبارى ها بر فقه پایان دهد . از معروف ترین شاگردان وى مى توان از سید مهدى بحرالعلوم ، شیخ جعفر کاشف الغطاء ، میرزاى قمى (صاحب القوانین) ، ملا محمد مهدى نراقى ، سید على طباطبایى (صاحب الریاض) ، سید مهدى شهرستانى ، سید محمدباقر شفتى و سید جواد عاملى (صاحب مفتاح الکرامة) نام برد .

أَکمل(1) ، عَنِ المَوْلى مُحمّد باقر المجلسی(2) ، عَن والِدِهِ المُحقِّق المَوْلى مُحمّد تقیّ المجلسی(3) ، عَن الشَّیخِ المُحقِّق البَهائی(4) ، عَن والِدِهِ الشِّیخ حُسین(5) ، عَنِ الشَّیخ زَیْنِ

ص: 6


1- - ملا محمد اکمل ، پدر محمدباقر بهبهانى ، در علم و تقوا معروف و از مشایخ اجازه بوده است .

2- - ملا محمدباقر بن محمدتقى مجلسى اصفهانى ، مشهور به علامۀ مجلسى (1037 - 1111 ق) از علماى بزرگ شیعه و در علوم مختلف اسلامى به خصوص حدیث متبحر بود . اساتید وى پدرش ، و شیخ حر عاملى ، و سید على خان شیرازى بوده اند ؛ و شاگردان بسیارى ، از جمله میرزا عبداللّه افندى ، (مؤلف ریاض العلماء) ، سید نعمت اللّه جزایرى ، ملاصالح مازندرانى ، تربیت کرده است . او در جمع و نشر احادیث امامیه کوششى فراوان به کار برده است و بیش از 60 جلد کتاب به فارسى و عربى دارد . مهمترین اثر او بحار الأنوار است . از آثار اوست : مرآة العقول در شرح کافى ، حیوة القلوب ، زاد المعاد ، حق الیقین ، جلاء العیون ، حلیة المتقین و الأربعون حدیثاً .

3- - ملا محمدتقى بن مقصود على اصفهانى ، مشهور به مجلسى اوّل (1070 ق) فقیه ، محدث ، رجالى و مردى عابد و زاهد بوده است . و در نشر احادیث شیعه سهمى بسزا دارد . و از شاگردان شیخ بهایى و ملا عبداللّه شوشترى است . آثار او فراوان است که مشهورترینش عبارت اند از : شرح زیارت جامعه ، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ، إحیاء الأحادیث در شرح تهذیب الأحکام شیخ طوسى ، أربعون حدیثاً و حاشیۀ صحیفۀ سجادیه .

4- - شیخ بهاءالدین محمد بن حسین بن عبدالصمد عاملى ، معروف به شیخ بهایى (953 - 1030 ق) در علوم و فنون متعدد استاد و یگانه دوران بوده است . در زمان خود شیخ الاسلام اصفهان لقب گرفت . صدر المتألهین ، ملا محمد تقى مجلسى ، محقق سبزوارى ، فاضل جواد ، از شاگردان وى بوده اند. از او آثار فراوانى در علوم مختلف بر جاى مانده که از جمله آنهاست : جامع عباسى و حواشى بر قواعد شهید در فقه ، اسطرلاب و تشریح الأفلاک در هیئت ، مشرق الشمسین ، حبل المتین ، شرح دعاء صباح ، شرح أربعین حدیثاً در حدیث و دعا ، و الفوائد الصمدیة و أسرار البلاغة در ادب .

5- - شیخ حسین بن عبدالصمد عاملى (918 - 984 ق) پدر شیخ بهایى ، وى به حارث بن عبداللّه همدانى ، که از خواص اصحاب امیر المؤمنین بوده ، نسب مى رساند . وى از شاگردان شهید ثانى و سید حسن کرکى است و استادى محقق و ادیب و شاعر بوده است و شاگردان بسیارى به درس وى حاضر مى شده اند . از آثار اوست : درایة الحدیث ، الأربعین و شرح القواعد .

الدّینِ الشهیرِ بالشّهید الثانی(1) ، عَنِ الشَّیخ عَلیِ بْنِ عَبْدِ العالی المیسی(2) ، عَنِ الشَّیخِ شَمسِ الدّین مُحمّد بْنِ المُؤَذِّن الجَزینی(3) ، عَنِ الشَّیخ ضیاء الدّین علی(4) ، عَن والدِهِ الحائزِ للمرتبتیْن الشیخِ شمس الدّین محمّد بن مَکّی(5) ، عَن الشَّیخِ أَبی طالِب مُحمّد فَخرِ الْمُحَقّقین(6) ، عَن والدِهِ آیة اللّه ِ الْحَسن بنِ مُطهَّرِ العلاّمة الحِلّی(7) ، عَن الشَّیخ أَبی

ص: 7


1- - شیخ زین الدین بن شیخ نورالدین عاملى ، معروف به شهید ثانى (911 - 966 ق) از بزرگان فقهاى شیعه و جامع علوم مختلف و زاهد و عابد است . وى به مذاهب چهارگانه فقهى اهل سنت مسلط بوده و آنها را تدریس مى کرده است . از آثار اوست : شرح اللمعة ، مسالک الأفهام فی شرح شرائع الإسلام ، منیة المرید فی آداب المفید والمستفید ، أسرار الصلوة و کشف الریبة فی أحکام الغیبة .

2- - شیخ نور الدین على بن عبدالعالى میسى (933 ق) از بزرگان فقهاى شیعه و عالمى جلیل القدر و عظیم الشأن است. وى استاد و شوهر خاله و ابوالزوجه شهید ثانى بوده است. شهید ثانى در بعضى از اجازات خویش از وى بسیار تجلیل کرده است. باید توجه داشت که ایشان غیر از على بن عبدالعالى کرکى - مشهور به محقق کرکى یا محقق ثانى - است از آثار اوست: شرح رسالة صیغ العقود، شرح الجعفریة.

3- - محمد بن محمد بن داود ، مؤذن عاملى جزینى ، پسر عموى شهید اوّل ، دانشمندى فاضل و شاعر بود .

4- - شیخ ضیاء الدین على بن محمد مکّى ، پسر دوم شهید اوّل ، عالمى فاضل و محقق بوده است . شیخ محمد بن محمد بن داود مؤذن از او روایت کرده است .

5- - شیخ شمس الدین محمد بن مکى عاملى ، معروف به «شهید اوّل» (734 - 786 ق) از اعاظم فقهاى امامیه . در علوم مختلف استاد مسلم بوده است و در فقه او را «امام الفقه» گفته اند . شهید در خاندان علم و ادب پرورش یافت و فرزندان او از ذکور و اناث همگى از علما و فقها بودند . شهید از اساتید بسیار استفادت جسته و از علماى فرق مختلف اسلامى اجازه دریافت کرده است . شاگردان مشهور وى عبارت اند از : شیخ زین الدین على بن خازن ، شیخ عبدالعالى کرکى ، شیخ حسن بن سلیمان ، شیخ مقداد سیورى . از آثار اوست : الدروس ، الذکرى ، البیان ، القواعد ، اللمعة الدمشقیة و الأربعون حدیثاً .

6- - فخرالمحققین ، ابوطالب محمد بن الحسن (682 - 771 ق) از بزرگان فقهاى امامیه ، گفته اند در سن ده سالگى به درجه اجتهاد رسید . از شاگردان پدرش علاّمه حلى است و وارث علمى او به شمار مى رود . از شاگردان وى : شهید اوّل ، سید حیدر آملى ، سید تاج الدین ، و ظهیر الدین فرزندش بوده اند ؛ از آثار او : الفوائد فی حل مشکلات القواعد ، شرح مبادی الاُصول و الکافیة الوافیة در علم کلام مى باشد .

7- - آیت اللّه شیخ جمال الدین حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلّى (648 - 726 ق) ، فقیه ، محدث ، مفسر ، متکلم ، ادیب ، جامع معقول و منقول و رئیس امامیه در زمان خود بوده و شهرت «علامه» از اختصاصات اوست . وى نزد بزرگان شیعه و سنّى به کسب علم پرداخت . از جملۀ استادانش محقّق حلى ، خواجه نصیرالدین طوسى و سید احمد بن طاووس و شیخ نجیب الدین بوده اند . خواجه نصیر طوسى از درس فقه او استفاده کرده است . پسر وى ، فخرالمحققین ، نیز از شاگردان پدر بوده است . از آثار اوست : تبصرة المتعلّمین ، مختلف الشیعة ، قواعد الأحکام ، تذکرة الفقهاء در فقه ؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در کلام ، ألفین در اثبات امامت ، المختصر در رجال و تلخیص الکشّاف در تفسیر .

القاسم جَعفرِ بنِ الحسنِ بنِ سعیدِ الحِلّی المُحقّقِ عَلى الإِطلاقِ(1) ، عَن السَیّد أَبی عَلی فَخّار بنِ المَعدِ المُوسَوی(2) ، عَن الشَّیخ شاذانِ بنِ جَبرئیلِ القُمّی(3) ، عَن الشَّیخِ مُحمّدِ بنِ أَبی القاسم الطَبری(4) ، عَن الشَّیخِ أَبی عَلیِّ الحسنِ(5) ، عَن والدِهِ شَیخِ الطائفةِ أَبی جَعفر مُحمّد بنِ الحَسنِ الطُوسی(6) جامِع التهذیب والاستبصار ، عَنْ إمام الفُقهاءِ

ص: 8


1- - شیخ ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن حلّى (602 - 676 ق) مشهور به «محقق» از فقهاى طراز اوّل تشیع است . علامه حلى و برادر وى و سید غیاث الدین بن احمد بن طاووس از شاگردان این فقیه نامى بوده اند . کتاب شرائع الاسلام وى از بدو تألیف تاکنون مورد توجه فقها بوده و فقیه نامور ، شیخ محمد حسن نجفى ، کتاب الجواهر را در شرح آن نگاشته است . از آثار اوست : المعتبر فی شرح المختصر ، مختصر النافع ، المعارج در اصول .

2- - سید شمس الدین ابوعلى فخار بن معد موسوى حلّى (600 ق) فاضل و ادیب و محدث و صاحب کتاب الرد على الذاهب إلى تکفیر أبی طالب .

3- - شیخ جلیل ثقه ، ابوالفضل شاذان بن جبرئیل قمى ، عالمى فاضل و فقیهى جلیل القدر است . از آثار اوست : إزاحة العلّة فی معرفة القبلة و کتاب الفضائل .

4- - عماد الدین ابوجعفر محمد بن ابى القاسم طبرى ، فرزند ابوالقاسم على بن محمد آملى . از جملۀ تألیفات اوست : بشارة المصطفى لشیعة المرتضى ، الفرج فی الأوقات و شرح مسائل الذریعة .

5- - ابوعلى حسن بن محمد طوسى ، از فقیهان بزرگ شیعه و از شاگردان مشهور پدرش شیخ طوسى است . پس از پدر عهده دار تعلیم شاگردان وى بود و طلاب بسیار در محضرش به استفاضه پرداختند . ایشان تا سال 515 ق مى زیسته است از آثار اوست : المرشد إلى سبیل التعبد ، الأمالی و شرح النهایة .

6- - ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (385 - 460 ق .) ، ملقب به «شیخ الطائفه» از بزرگ ترین دانشمندان جهان اسلام است . ایشان رئیس فقیهان و متکلمان زمان خود بود و در ادب و رجال و تفسیر و حدیث نیز دستى قوى داشت . اساتید او شیخ مفید ، سید مرتضى ، ابن غضائرى ، ابن عبدون بودند ، شیخ صاحب دو کتاب مشهور حدیث شیعه الاستبصار و التهذیب است که از کتب اربعه امامیه محسوب مى شود . النهایه و الخلاف در فقه از اوست . المبسوط نیز از دیگر آثار اوست که در آن به تفریع کثیرى از فروعات فقهى پرداخته است . از دیگر آثار اوست : الفهرست ، اختیار معرفة الرجال ، عدّة الاُصول ، الغیبة ، التبیان فی تفسیر القرآن ، تلخیص الشافی ، مصباح المتهجد . شیخ طوسى پس از آتش سوزى کتابخانه اش (در سال 448 ق) از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد و حوزۀ علمیه نجف را بنیان نهاد .

وَالمُتکلّمین الشیخِ أَبی عَبداللّه مُحَمَّدِ بنِ مُحمّدِ بنِ نُعْمانَ الشَّیخِ المُفید(1) ، عَن شَیْخِهِ رَئیسِ المُحدِّثین الشّیخ أَبی جَعفرٍ مُحمّدِ بنِ علیّ بنِ الْحُسینِ بنِ مُوسى بْنِ بابِوَیْهِ القُمّی(2) صاحِب کتاب مَنْ لا یَحْضُرُهُ الْفَقیهِ ، عَنِ الشَّیخِ أَبی القاسمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَیْهِ(3) ، عَن الشَّیخِ الأَجلّ ثِقهِ الإسلامِ مُحمّد بن یعقوبَ الکلینیّ(4) صاحب الکافی ، عَن عَلیِّ بنِ

ص: 9


1- - شیخ ابوعبداللّه محمد بن نعمان (336 یا 338 - 413 ق) ملقب به «مفید» و «ابن معلم» از کبار فقها و متکلمان و محدثان شیعه . در زمان خود ریاست علمى بغداد را به عهده داشت . او مورد عنایت و توجه حضرت ولى عصر (عج) بود و در دو نامه که از آن حضرت به عنوان وى صادر گردیده است ، حضرت او را با تعبیرات «أخ سدید» و «شیخ مفید» و «ولىّ رشید» و «ولىّ مخلص» و «ناصر حق» و «داعى الى الحق» خطاب فرموده اند . شیخ مفید در محضر دانشمندان شیعه و سنى و زیدى ، همچون جعفر بن محمد قولویه ، شیخ صدوق ، ابن جنید اسکافى و على بن ابى الجیش بلخى به تکمیل تحصیلات پرداخت . سید مرتضى علم الهدى ، سید رضى ، شیخ طوسى ، نجاشى ، کراجکى و سالار بن عبدالعزیز از مشهورترین شاگردان وى بوده اند . حدود دویست اثر کوچک و بزرگ از او به جاى مانده است که معروف ترین آنها عبارتند از : الإرشاد ، الاختصاص ، أوائل المقالات ، الأمالی و المقنعة .

2- - محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى ، مکنى به ابوجعفر ، معروف به «ابن بابویه» و «صدوق» (381 ق) از بزرگان علماى امامیه و مشایخ حدیث و فقهاى شیعه . ولادت وى در غیبت صغرا و به دعاى امام زمان (عج) واقع شد . وى از پدر خود ، على بن بابویه ، محمد بن حسن بن ولید و جعفر بن محمد قولویه روایت کرده است و شیخ مفید ، و ابن شاذان ، غضائرى ، شیخ ابوجعفر محمد دوریستى از او روایت کرده اند . تألیفاتش را حدود سیصد نوشته اند که معروف ترین آنها عبارت است از : من لا یحضره الفقیه ، إکمال الدین و إتمام النعمة ، الخصال ، التوحید ، عیون أخبارالرضا ، الأمالی ، معانی الأخبار ، علل الشرائع ، الهدایة و المقنع . مرقد وى در شهر رى زیارتگاه دوستان اهل بیت است .

3- - ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمّى (368ق) از محدثان و فقهاى بزرگ شیعه در قرن چهارم هجرى. او از کلینى و ابن عقده و على بن بابویه قمّى (پدر شیخ صدوق) روایت کرده است و شیخ مفید و نجاشى و دیگران از وى روایت کرده اند . تألیفاتى در فقه و حدیث دارد که کامل الزیارات مشهورترین آنهاست .

4- - محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینى رازى ، معروف به «ثقة الإسلام» (328 یا 329 ق) از بزرگان محدثان شیعه و شیخ مشایخ اهل حدیث است و در این علم سرآمد همگنان خود در تاریخ به شمار مى رود . او بتقریب از چهل تن حدیث آموخت و بسیارى از بزرگان ، مانند جعفر بن محمد قولویه ، هارون بن موسى تلعکبرى از او حدیث نقل کرده اند . کلینى اولین مؤلف از مولفان کتب اربعه شیعه است که به سالیان دراز کتاب عظیم الکافی را در سه بخش «اُصول» و «فروع» و «روضه» گرد آورد . از اوست : کتاب الرجال ، رسائل الأئمة ، کتاب الرد على القرامطة و کتاب تعبیر الرؤیا .

إبراهیمَ(1) ، عن أَبیهِ(2) ، عَن النَّوْفَلیِّ(3) ، عَن السَّکْونی(4) ، عَن أَبی عَبْدِاللّه ِ علیه السلام : «إنَّ النَّبیَّ - صلّى اللّه علیه وآله - بَعَثَ سَرِیَّةً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ : مَرْحَباً بِقَوْمٍ ، قَضَوُا الجِهادَ الأَصْغَرَ ، وَبَقِیَ عَلَیْهِمُ الجِهادُ الأَکْبَرُ . فَقیلَ : یا رَسُولَ اللّه ِ مَا الجِهادُ الْأَکْبَرُ؟ قالَ : جِهادُ النَّفسِ»(5) .

ترجمه : «سکونى از حضرت ابى عبداللّه ، الصادق - علیه السلام - حدیث کند که فرمود : همانا پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - فرستاد لشکرى را . پس چون که برگشتند فرمود : "آفرین باد به گروهى که به جاى آوردند جهاد کوچک را ، و به جاى ماند بر آنها جهاد بزرگ" . گفته شد اى پیغمبرِ خدا چیست جهاد بزرگ؟ فرمود : "جهاد نفس است"» .

شرح : «السریّة» قطعة من الجیش . یقال : خیر السّرایا أَربَعُمِائَةِ رَجُلٍ(6) . باقى الفاظ روایت معلوم است .

ص: 10


1- - على بن ابراهیم بن هاشم قمى . محدث ، مفسّر و فقیه اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجرى و از مشایخ کلینى . تألیفات فراوانى منسوب به او است مانند کتاب المناقب ، قرب الإسناد ، کتاب الشرائع ، کتاب المغازی ، کتاب الأنبیاء و تفسیر قرآن . مدفن وى در قم است .

2- - ابراهیم بن هاشم قمّى، از اصحاب امام جواد علیه السلام. از اصحاب ائمه علیهم السلام بسیار روایت کرده است . گفته اند : او اولین کس بود که احادیث کوفیان را در قم نشر داد . کتاب النوادر و قضایا أمیرالمؤمنین از آثار اوست .

3- - حسین بن یزید نوفلى ، شاعر و ادیب نزیل رى . شیخ طوسى در رجال خود او را از اصحاب امام هشتم علیه السلام برشمرده است . وى در رى وفات یافت .

4- - اسماعیل بن ابى زیاد سکونى از عامه بوده و از امام صادق علیه السلام روایت کرده است . شیخ طوسى در عدّة الاُصول مى نویسد : علماى امامیه به روایات او عمل کرده اند . (عدّة الاُصول ، ج 1 ، ص 38) .

5- - الکافی ، ج 5 ، ص 12 ، «کتاب الجهاد» ، «باب وجوه الجهاد» ، حدیث 3 (با اندکى اختلاف) ؛ وسائل الشیعة ، ج 15 ،ص 161 ، «کتاب الجهاد» ، «أبواب جهاد النفس» ، باب 1 ، حدیث 1 .

6- - «سریّه» نام بخشى از سپاه است . و گفته شده که بهترین سریّه ها آن است که 400 نفر باشد . (الصحاح ، ج 6 ، ص 2375)

اشاره به بعضى از مقامات نفس انسان

اشاره

[ اشاره به بعضى مقامات نفس انسان ]

نشآت وجودى انسان

بدان که انسان اعجوبه اى است داراى دو نشئه و دو عالَم :

نشئۀ ظاهرۀ ملکیۀ دنیویه که آن بدن او است ؛ و نشئۀ باطنۀ غیبیۀ ملکوتیه که از عالَم دیگر است .

مقامات و درجات نفس

و نفس او ، که از عالم غیب و ملکوت است ، داراى مقامات و درجاتى است که به طریق کلّى گاهى تقسیم کرده اند آن را به هفت قسمت(1) ؛ و گاهى به چهار قسمت(2) ؛ و گاهى به سه قسمت(3) ؛ و گاهى به دو قسمت(4) .

مقامات و درجات نفس

و از براى هر یک از مقامات و درجات آن جنودى است رحمانى و عقلانى ، که آن را جذب به ملکوت اعلى و دعوت به سعادت مى کنند ؛ و جنودى است شیطانى و جهلانى که آن را جذب به ملکوت سفلى و دعوت به شقاوت مى کنند . و همیشه بین این دو لشکر جدال و نزاع است ؛ و انسان میدان جنگ این دو طایفه است :

اگر جنود رحمانى غالب شد ، انسان از اهل سعادت و رحمت است و در سلک ملائکه منخرط ، و در زمرۀ انبیا و اولیا و صالحین محشور است .

و اگر جنود شیطانى و لشکر جهل غالب آمد ، انسان از اهل شقاوت و غضب است ، و در زمرۀ شیاطین و کفار و محرومین محشور است .

و چون در این اوراق بناى تفصیل نیست ، به بعضى مقامات نفس اشاره کرده و وجوه سعادت و شقاوت آن را اجمالاً بیان نموده ، کیفیت جهاد نفس را در آن مقام بیان مى کنیم . ان شاء اللّه .

ص: 11


1- - ر .ک : سرّ الصلوة ، امام خمینى قدس سره ، ص 7 ؛ مجموعه آثار حکیم صهبا (آقا محمدرضا قمشه اى)، رسالةٌ فی تحقیق الأسفار الأربعة ، ص 210 ؛ أسرار الحکم ، ص 350 و 618 ؛ رشحات البحار ، ص 194 .

2- - ر .ک : سرّ الصلوة ، امام خمینى قدس سره ، ص 6 ؛ الحکمة المتعالیة ، ج 1 ، ص 321 ، تعلیقۀ 2 (سبزوارى) ؛ شذرات المعارف ، ص 127 ، شذرۀ ششم .

3- - ر .ک : سرّ الصلوة ، امام خمینى قدس سره ، ص 6 ؛ الحکمة المتعالیة ، ج 9 ، ص 21 .

4- - ر .ک : سرّ الصلوة ، امام خمینى قدس سره ، ص 5 ؛ الفتوحات المکّیة ، ج 4 ، ص 172 ؛ إنشاء الدوائر ، ص 21 .

مقام اوّل: نشئۀ ملک و ظاهر

اشاره

مقام اوّل [ نشئۀ ملک و ظاهر ]

و در آن چند فصل است :

فصل: بدن و قواى آن

فصل : [ بدن و قواى آن ]

فصل: بدن و قواى آن

بدان که مقام اوّل نفس و منزل اسفل آن ، منزل «مُلک» و ظاهر و دنیاى آن است ، که اشعه و انوار غیبیۀ آن در این بدنِ محسوس و بنیۀ ظاهره تابیده و او را زندگانى عَرَضى بخشیده و تجییش جیوش در این بدن کرده ؛ و میدان جنگ آن همین بدن است ؛ و قواى ظاهرۀ آن ، لشکر آن است که در اقالیم سبعۀ ملکیه ، یعنى گوش و چشم و زبان و شکم و فرج و دست و پا ، بسط پیدا کرده . و تمام این قواى منتشرۀ در این ممالک سبعه

در تحت تصرف نفس است به مقام «وهم» ، زیرا که وهم سلطانِ قواى ظاهره و باطنۀ نفس است(1) . پس اگر وهم حکومت نمود در آنها به تصرف خود یا شیطان ، این قوا جنودِ شیطان گردند و مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع شود ، و لشکر رحمان و جُنود عقل مضمحل گردند و شکست خورده رخت از نشئۀ ملک و دنیاى انسان درکشند و هجرت نمایند ، و مملکتْ خاص به شیطان گردد . و اگر وهم در تحت تصرف عقل و شرع در آنها تصرّف نماید و حرکات و سکنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد ، مملکت رحمانى و عقلانى شود و شیطان و جنودش از آن رخت بربندند و دامن درکشند . پس جهاد نفس که جهاد بزرگ است ، و از کشته شدن در راه حق تعالى بالاتر است ، در این مقام عبارت است از غلبه کردن انسان بر قواى ظاهرۀ خود ، و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن ، و مملکت را از لوث وجود قواى شیطان و جنود آن خالى نمودن است .

ص: 12


1- - ر .ک : الشفاء ، الطبیعیات ، النفس ، ج 2 ، ص 162 ؛ الإشارات والتنبیهات ، شرح المحقّق الطوسی ، ج 2 ، ص 345 .

فصل: در تفکّر است

بدان که اوّل شرط مجاهدۀ با نفس و حرکت به جانب حق تعالى «تفکّر» است . و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدایات در مرتبۀ پنجم قرار داده اند(1) . و آن نیز در مقام خود صحیح است .

و تفکر در این مقام عبارت است از آن که انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى - ولو کم هم باشد - فکر کند در این که آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتى را از براى او فراهم کرده ، و بدن سالم و قواى صحیحه ، که هر یک داراى منافعى است که عقل هر کس را حیران مى کند ، به او عنایت کرده ، و این همه بسطِ بساط نعمت و رحمت کرده ، و از طرفى هم این همه انبیا فرستاده ، و کتاب ها نازل

کرده و راهنمایى ها نموده و دعوت ها کرده ، آیا وظیفۀ ما با این مولاى مالک الملوک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط براى همین حیات حیوانى و اداره کردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم ، یا مقصود دیگرى در کار است؟ آیا انبیاء کرام و اولیاء معظّم و حکماى بزرگ و علماى هر ملت که مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى کردند و آنها را از شهوات حیوانى و از این دنیاى فانى پرهیز مى دادند با آنها دشمنى داشتند و دارند ، یا راه صلاح ما بیچاره هاى فرورفته در شهوات را مثل ما نمى دانستند؟

اگر انسان عاقل لحظه اى فکر کند مى فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است ؛ و منظور از این خلقتْ عالم بالا و بزرگ ترى است ؛ و این حیات حیوانى مقصود بالذات نیست . و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد ؛ و به حال بیچارگى خودش رحم کند و با خود خطاب کند : اى نفس شقى که سال هاى دراز در پى شهوات عمر خود را صرف کردى و چیزى جز حسرت نصیبت نشد ، خوب است قدرى به حالِ خود رحم کنى ؛ از

ص: 13


1- - ر .ک : منازل السائرین ، ص 41 ، باب التفکّر .

مالک الملوک حیا کنى ؛ و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى ، که آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است ؛ و سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چند روزۀ فانى ، که آن هم به دست نمى آید حتى با زحمت هاى طاقت فرسا . قدرى فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که مى بینى . ملاحظه کن زحمت هاى آنها و رنج هاى آنها در مقابل راحتى آنها چقدر زیادتر و بالاتر است ، در صورتى که براى هر کس هم راحتى و خوشى پیدا نمى شود . آن انسانى که در صورت انسان و از جنود شیطان است و از طرف او مبعوث است و تو را دعوت به شهوات مى کند و مى گوید زندگانى مادى را باید تأمین کرد ، قدرى در حال خود او تأمل کن ؛ و قدرى او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضى است؟ یا آن که خودش مبتلا است مى خواهد بیچارۀ دیگرى را هم مبتلا کند؟

و در هر حال از خداى خود با عجز و زارى تمنّا کن که تو را آشنا کند به وظایف خودت که باید منظور شود مابین تو و او . و امید است این تفکر که به قصد مجاهدۀ با شیطان و نفس امّاره است ، راه دیگرى براى تو بنمایاند و موفق شوى به منزل دیگر از مجاهده .

فصل: در عزم است

منزل دیگر که بعد از تفکر از براى انسان مجاهد پیش مى آید ، منزل «عزم» است . و این غیر از «اراده» است که شیخ الرئیس در اشارات آن را اوّل درجات عارفین دانسته(1) .

بعضى از مشایخ ما - أَطالَ اللّه ُ عمرَه - مى فرمودند که «عزم» جوهرۀ انسانیت و میزان امتیاز انسان است ؛ و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است(2) .

و عزمى که مناسب با این مقام است عبارت است از بناگذارى و تصمیم بر ترک

ص: 14


1- - الإشارات والتنبیهات ، ص 359 ، نمط نهم ، فصل هفتم .

2- - مراد شیخ بزرگوار شاه آبادى مى باشد . (ر .ک : آداب الصلوة ، امام خمینى قدس سره ، ص 65)

معاصى ، و فعل واجبات ، و جبران آنچه از او فوت شده در ایّام حیات ؛ و بالأخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلى و شرعى نماید که شرع و عقل به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص ، انسان است . و انسان شرعى عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند ، و ظاهرش ظاهر رسول اکرم - صلّى اللّه علیه و آله - باشد ؛ و تأسّى به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک .

و این امرى است بس ممکن ، زیرا که ظاهر را مِثل آن سَرور کردن امرى است مقدور هر یک از بندگان خدا .

و بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى شود مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت . و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود ، هیچ یک از اخلاق حسنه از براى او به حقیقت پیدا نشود ؛ و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از براى او منکشف شود ، و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود . و از این جهت دعوى بعضى باطل است که به ترک ظاهر ، علم باطن پیدا شود . یا پس از پیدایش آن به آداب ظاهره احتیاج نباشد ، و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت . و شاید موفّق شدم به بیان بعضى از آن در این ورقه ها ، إن شاء اللّه تعالى .

فصل: در اهمیّت عزم

فصل [ در اهمیّت عزم ]

اى عزیز ، بکوش تا صاحب «عزم» و داراى اراده شوى ، که خداى نخواسته اگر بى عزم از این دنیا هجرت کنى ، انسان صورى بى مغزى هستى که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است ، و جرأت بر معاصى کم کم انسان را بى عزم مى کند ، و این جوهر شریف را از انسان مى رباید . استاد معظّم ما - دامَ ظِلُّهُ - مى فرمودند : بیشتر از هر چه گوش کردن به تغنّیات سلب اراده و عزم از انسان مى کند .

ص: 15

پس اى برادر ، از معاصى احتراز کن ، و عزم هجرت به سوى حق تعالى نما ، و ظاهر را ظاهر انسان کن ، و خود را در سلک ارباب شرایع داخل کن ؛ و از خداوند تبارک و تعالى در خلوات بخواه که تو را در این مقصد همراهى فرماید ؛ و رسول اکرم - صلّى اللّه علیه و آله - و اهل بیت او را شفیع قرار ده که خداوند به تو توفیق عنایت فرماید و از تو دستگیرى نماید در لغزش هایى که در پیش دارى ؛ زیرا که انسان در ایّام حیات لغزشگاه هاى عمیقى دارد که ممکن است در آنِ واحد به پرتگاه هلاکت چنان افتد که دیگر نتواند از براى خود چاره بکند ، بلکه در صدد چاره جویى هم برنیاید ؛ بلکه شاید شفاعت شافعین هم شامل حال او نشود . نَعُوذُ باللّه مِنْها .

فصل: در مشارطه و مراقبه و محاسبه است

و از امورى که لازم است از براى مجاهد ، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .

«مشارطه» آن است که در اوّل روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرمودۀ خداوند - تبارک و تعالى - رفتار نکند . و این مطلب را تصمیم بگیرد . و معلوم است یک روز خلاف نکردن امرى است خیلى سهل ، انسان مى تواند به آسانى از عهده برآید . تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما ببین چقدر سهل است . ممکن است شیطان و جنود آن ملعون بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند ، ولى این از تلبیسات آن ملعون است ؛ او را از روى واقع و قلب لعن کن ، و اوهام باطله را از قلب بیرون کن ، و یک روز تجربه کن ، آن وقت تصدیق خواهى کرد .

و پس از این مشارطه ، باید وارد «مراقبه» شوى . و آن چنان است که در تمام مدّت شرط ، متوجه عمل به آن باشى ؛ و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن ؛ و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرمودۀ خداست ، بدان که این از شیطان و جنود اوست که مى خواهند تو را از شرطى که کردى بازدارند . به آنها لعنت کن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر ؛ و آن خیال باطل را از دل بیرون نما ؛ و به شیطان

ص: 16

بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم ، ولى نعمت من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمت هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم از عهدۀ یکى از آنها برنمى آیم ، سزاوار نیست یک شرط جزئى را وفا نکنم . امید است - ان شاء اللّه - شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید . و این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو ، از قبیل

کسب و سفر و تحصیل و غیرها ، منافات ندارد .

و به همین حال باشى تا شب که موقع «محاسبه» است . و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا بجا آورد ، و با ولى نعمت خود در این معاملۀ جزئى خیانت نکردى؟ اگر درست وفا کردى ، شکر خدا کن در این توفیق ، و بدان که یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى ؛ و خداوند - ان شاء اللّه - تو را راهنمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت ، و کار فردا آسان تر خواهد شد . چندى به این عمل مواظبت کن ، امید است ملکه گردد از براى تو ، به طورى که از براى تو ، کار خیلى سهل و آسان شود ؛ بلکه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم ، با این که این جا عالَم جزا نیست لذت مى برى و جزاى الهى اثر مى کند و تو را ملتذّ مى نماید .

و بدان که خداى تبارک و تعالى تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزى که از عهدۀ تو خارج است و در خور طاقت تو نیست بر تو تحمیل نفرموده ، لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مى دهند . و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط قیام کنى . و به این حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند .

ص: 17

فصل: در تذکّر است

و از امورى که انسان را معاونت کامل مى نماید در مجاهدۀ با نفس و شیطان ، و باید انسان سالک مجاهد خیلى مواظب آن باشد ، «تذکّر» است . و ما این مقام را به ذکر آن ختم مى کنیم با این که خیلى از مطالب باقى است . و آن در این مقام عبارت است از یاد خداى تعالى و نعمت هایى که به انسان مرحمت فرموده .

بدان که از امور فطریه ، که هر انسان جبلّتاً و فطرتاً بدان حکم مى کند ، احترام مُنعِم است(1) . و هر کس در کتاب ذات خود اگر تأمّلى کند ، مى بیند که مسطور است که باید از کسى که به انسان نعمتى داد احترام کند . و معلوم است هر چه نعمت بزرگ تر باشد و منعم در آن انعام بى غرض تر باشد ، احترامش در نظر فطرت لازم تر و بیشتر است . مثلاً فرق واضح است در احترام بین کسى که به شما یک اسب مى دهد و آن منظور نظرش هست ، با کسى که یک ده ششدانگى بدهد و در این دادن منّتى هم نگذارد . مثلاً اگر دکترى شما را از کورى نجات داد فطرتاً او را احترام مى کنید ، و اگر از مرگ نجات داد بیشتر احترام مى کنید . اکنون ملاحظه کن نعمت هاى ظاهره و باطنه که مالک الملوک - جلّ شأنه - به ما مرحمت کرده که اگر جنّ و انس بخواهند یکى از آنها را به ما بدهند نمى توانند و ما از آن غفلت داریم . مثلاً این هوایى که ما شب و روز از آن استفاده مى کنیم و حیات ما و همۀ موجودات محیط بسته به وجود آن است ، که اگر یک ربع ساعت نباشد هیچ حیوانى زنده نمى ماند ، چه نعمت بزرگى است ؛ که اگر تمام جنّ و انس بخواهند شبیه آن را به ما بدهند عاجزند . و همین طور قدرى متذکر شو سایر نعم الهى را از قبیل صحّت بدن [و] قواى ظاهره از قبیل : چشم و گوش و ذوق و لمس ، و قواى باطنه از قبیل : خیال و وهم و عقل و غیر آن ، که هر یک منافعى دارد که حدّ ندارد . تمام اینها را مالک الملوک به ما عنایت فرموده بدون این که از او بخواهیم ؛ و بدون این که

ص: 18


1- - ر .ک : کشف المراد ، ص 409 .

به ما منّتى تحمیل فرماید . و به اینها نیز اکتفا نفرموده و انبیا و پیغمبران فرستاده و کتبى فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده ؛ و هر چه محتاج به او بودیم در دنیا و آخرت به ما عنایت فرموده ، بدون این که به طاعت و عبادت ما احتیاجى داشته باشد ؛ یا به حال او طاعت و معصیت ما فرقى کند . فقط از براى نفع خود ما امر و نهى فرموده . بعد از تذکر این نعمت ها و هزاران نعمت هاى دیگر ، که حقیقتاً از شمردن کلّیات آن تمام بشر عاجز است چه برسد به جزئیات آن ، آیا در فطرت شما احترام همچو منعمى لازم است؟ و آیا خیانت نمودن به همچو ولى نعمتى در نظر عقل چه حالى دارد؟

و نیز از امورى که در فطرت ثبت و مسطور است ، احترام شخص بزرگ و عظیم است . این همه احتراماتى که مردم از اهل دنیا و ثروت مى کنند و از سلاطین و بزرگان مى نمایند ، براى این است که آنها را بزرگ و عظیم تشخیص داده اند . آیا چه عظمتى به عظمت و بزرگى مالک الملوک است که دنیاى پست و مخلوق ناقابل آن ، که کوچک ترین عوالم است و تنگ ترین نشآت است ، تاکنون عقل هیچ موجودى به آن نرسیده؟ بلکه به همین منظومۀ شمسى خودمان ، که از منظومات شمسى دیگر کوچک تر و در پیش شموس دیگر قدر محسوس ندارد ، مستکشفین بزرگ دنیا اطلاع پیدا نکرده اند . آیا این عظیم که با یک اشاره این همه عوالم و هزاران هزار عوالم غیبیه را خلق فرموده لازم الاحترام نیست در فطرت عقل؟

و نیز ، حاضر در کتاب فطرت ، لازم الاحترام است . مى بینید که اگر انسان از کسى خداى نکرده بدگویى کند در غیابش ، اگر حاضر شد فطرتاً سکوت مى کند و از او احترام مى نماید . و معلوم است خداى تبارک و تعالى در همه جا حاضر و تمام ممالک وجود در تحت نظر او اداره مى شود ؛ بلکه همه نفسِ حضور و همۀ عالمْ محضر ربوبیت است .

اکنون متذکر شو اى نفس خبیث نویسنده که چه ظلمى است بزرگ و چه گناهى است عظیم اگر معصیت همچو عظیمى را به نعمت خودش که قواى تو است در محضر مقدس خودش بنمایى . آیا اگر داراى یک خردله حیا باشى ، نباید از خجلت آب شوى و به زمین فرو بروى؟

ص: 19

پس ، اى عزیز متذکر عظمت خداى خودت باش ؛ و متذکر نعمت ها و مرحمت هاى او شو ؛ و متذکر حضور باش ؛ و ترک کن نافرمانى او را ؛ و در این جنگ بزرگ بر جنود شیطان غلبه کن ؛ و مملکت خود را مملکت رحمانى و حقّانى کن ؛ و به جاى جنود شیطان محل اقامت لشکر حق تعالى نما ، تا آن که خداوند - تبارک و تعالى - تو را توفیق دهد در مجاهدۀ مقام دیگر و در میدان جنگ بزرگ تر که در پیش است ؛ و آن جهاد نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس که - ان شاء اللّه - به آن اشاره مى کنیم .

و باز تذکر دهم که در هر حال به خود امیدى نداشته باش که از غیر خداى تعالى از کسى کارى برنمى آید . و از خود حق تعالى با تضرّع و زارى توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه - ان شاء اللّه - غالب آیى . إنّه ولیّ التوفیق .

مقام دوم: نشئه ملکوت و باطن

اشاره

مقام دوم نشئه ملکوت و باطن

و در آن چند فصل است :

فصل: نزاع جنود رحمانى و شیطانى در باطن نفس

فصل : [ نزاع جنود رحمانى و شیطانى در باطن نفس ]

بدان که از براى نفس انسانى یک مملکت و مقام دیگر است که آن مملکت باطن و نشئۀ «ملکوت» اوست که جنود نفس در آن جا بیشتر و مهمتر از مملکت ظاهر است . و نزاع و جدال بین جنود رحمانى و شیطانى در آن جا عظیم تر و مغالبه در آن نشئه بیشتر و با اهمیت تر است . بلکه هر چه در مملکت ظاهر است از آن جا تنزّل کرده و ظهور در «مُلک» نموده ؛ و اگر هر یک از جنود رحمانى و شیطانى در آن مملکت غالب آیند ، در این

مملکت نیز غالب شوند . و جهاد نفس در این مقام پیش مشایخ عظام از اهل سلوک و اخلاق خیلى اهمّیت دارد ؛ بلکه مى توان سرچشمۀ تمام سعادات و شقاوات و درجات و درکات را آن مقام دانست . انسان باید خیلى ملتفت خود در این جهاد باشد .

ممکن است خداى نخواسته به واسطۀ مغلوبیت جنود رحمانى در آن مملکت و خالى گذاشتن آن را براى غاصبین و نااهل ها از جنود شیطان ، هلاکت همیشگى از براى

ص: 20

انسان پیدا شود که قابل جبران نباشد ، و شفاعت شافعین شامل حال او نگردد ؛ و ارحم الراحمین - نعوذ باللّه - نیز به نظر سخط و غضب به او نگاه کند ؛ بلکه شفعاء او خصماء او شوند . واى بر کسى که شفیع او خصمش شود .

خدا مى داند چه عذاب هایى و ظلمت هایى و سختى هایى و بدبختى هایى دنبال این غضب الهى و دشمنى اولیاى حق است که تمام آتش هاى جهنم و تمام زقّوم ها و مارها و عقرب ها پیش آن هیچ است . خدا نکند آنچه حکما و عرفا و اهل ریاضت و سلوک خبر مى دهند راجع به این عذاب ها ، به سر ما ضعفا و بیچارگان بیاید ، که تمام عذاب ها که تصور مى کنید پیش آن سهل و آسان است ، و تمام جهنم ها که شنیدید پیش آن رحمت و بهشت است .

غالباً وصف جهنم و بهشت که در کتاب خدا و اخبار انبیا و اولیا شده جهنم و بهشت اعمال است که از براى جزاى عمل هاى خوب و بد تهیه شده است . گاهى اشارۀ خفیه اى نیز به بهشت و جهنم اخلاق که اهمّیتش بیشتر است شده ؛ و گاهى هم به بهشت لقاء و جهنم فراق ، که از همه مهمتر است ، گردیده ؛ ولى همه در پرده و از براى اهلش . من و تو اهلش نیستیم ، ولى خوب است منکر هم نشویم و ایمان داشته باشیم به هر چه خداوند تعالى و اولیایش فرموده اند ؛ شاید این ایمان اجمالى هم براى ما فایده داشته باشد .

گاهى هم ممکن است که انکار بى جا و ردّ بى موقع و بدون علم و فهم براى ما ضررهاى خیلى زیاد داشته باشد ؛ و این دنیا عالم التفات به آن ضررها نیست . مثلاً تا شنیدى فلان حکیم یا فلان عارف یا فلان مرتاض چیزى گفت که به سلیقۀ شما درست در نمى آید و با ذائقۀ شما گوارا نیست ، حمل به باطل و خیال مکن . شاید آن مطلب ، منشأ داشته باشد از کتاب و سنت و عقل ، و شما به آن برنخورده باشید .

چه فرق مى کند که یک نفر فقیه یک فتوا بدهد ، از باب دیات مثلاً ، که شما کمتر دیده اید . و شما بدون مراجعه به مدرکش رد کنید او را ، یا آن که یک نفر سالک الى اللّه یا عارف باللّه یک حرف بزند راجع به معارف الهیه یا راجع به احوال بهشت و جهنم ، و شما بدون مراجعه به مدرکش او را رد کنید ، سهل است توهین کنید یا جسارت نمایید . ممکن است آن شخصى که اهل آن وادى است و صاحب آن فن است یک مدرکى از کتاب خدا داشته باشد ، یا از اخبار ائمۀ هدى داشته

ص: 21

باشد ، و شما به آن برنخورده باشید ؛ آن وقت شما ردّ خدا و رسول کردید بدون عذر موجّه . و معلوم است «به سلیقۀ من درست نبود» یا «علم من به این جا نرسیده بود» یا «از اهل منبر برخلاف آن شنیدم» عذر نیست .

در هر حال ، از مقصود نگذرم . آنچه آنها راجع به بهشت اخلاق و ملکات و جهنّم اخلاق و درکات گفته اند مصیبتى است که طاقت شنیدنش را هم نداریم .

پس اى عزیز فکرى کن و چاره جویى نما و راه نجاتى و وسیلۀ خلاصى از براى خود پیدا کن . و به خداى ارحم الراحمین پناه ببر ؛ و در شب هاى تاریک با تضرّع و زارى از آن ذات مقدّس تمنّا کن که تو را اعانت کند در این جهاد نفس ، تا - ان شاء اللّه - غالب شوى و مملکت [باطن] را رحمانى گردانى و جنود شیطان را از آن بیرون کنى ؛ و خانه را به دست صاحبش دهى تا سعادت ها و بهجت ها و رحمت هایى خداوند به تو عطا فرماید که تمام چیزهایى که شنیدى از وصف بهشت و حور و قصور پیش آنها چیزى نباشد ؛ و آن سلطنت کلیۀ الهیه است که خبر دادند اولیاى خدا از این ملّت بیضاى حنیف ؛ و بالاتر از آن چیزهایى است که نه گوش احدى شنیده و نه چشمى دیده و نه به قلب بشرى خطور کرده(1) .

فصل: در اشاره به بعضى قواى باطنیه است

بدان که خداوند تبارک و تعالى به ید قدرت و حکمتش در عالَم غیب و باطن نفس قوایى خلق فرموده داراى منافع بى شمار و آنچه مورد بحث ما است در این مورد سه قوّه است و آن «واهمه» و «غضبیه» و «شهویه» است . و هر یک از این قوا منافع کثیره دارند از براى حفظ نوع و شخص و تعمیر دنیا و آخرت ، که علما ذکر کرده اند و اکنون

ص: 22


1- - اشاره است به حدیث ، پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم که فرمودند : «إنَّ اللّه یَقُولُ أَعْدَدْتُ لِعِبادِیَ الصّالحینَ مالا عَیْنٌ رَأَتْ وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ .. .» ؛ «همانا خداوند مى گوید براى بندگان شایسته ام چیزها آماده کرده ام که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به قلب بشرى گذر کرده است .. .» . (مجمع البیان ، ج 8 ، ص 518 ؛ بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 191 ، حدیث 168)

ما را به آن احتیاجى نیست . و آنچه لازم است در این مقام تنبّه دهم آن است که این سه قوّه سرچشمۀ تمام ملکات حسنه و سیّئه و منشأ تمام صور غیبیۀ ملکوتیه است .

و تفصیل این اجمال آن که انسان همین طور که در این دنیا یک صورت مُلکى دنیاوى دارد ، که خداوند - تبارک و تعالى - آن را در کمال حسن و نیکویى و ترکیب بدیع خلق فرموده که عقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحیّر است و علم معرفة الاعضاء و تشریح تاکنون نتوانسته است معرفت درستى به حال آن پیدا کند و خداوند انسان را از بین مخلوقات امتیاز داده به حسن ترکیب و جمال نیکو منظر ، کذلک از براى او یک صورت و شکل ملکوتى غیبى است ، که آن صورت تابع ملکات نفس و خُلق باطن است در عالم بعد از موت ، چه برزخ باشد یا قیامت . انسان اگر خُلق باطن و ملکه و سریره اش انسانى باشد ، صورت ملکوتى او نیز صورت انسانى است . ولى اگر ملکاتش غیر ملکات انسانى باشد ، صورتش انسانى نیست و تابع آن سریره و ملکه است . مثلاً اگر ملکۀ شهوت و بهیمیت بر باطن او غلبه کند و حُکم مملکت باطن ، حکم بهیمه شود ، انسان صورتِ ملکوتیش صورت یکى از بهائم است مناسب با آن خُلق . و اگر ملکۀ غضب و سبعیّت بر باطن و سریره اش غلبه کند و حکم مملکت باطن و سریره حُکم سبع شود ، صورت غیبیۀ ملکوتیه صورت یکى از سباع است . و اگر وهم و شیطنت ملکه شد و باطن و سریره اش داراى ملکات شیطانیه شد ، از قبیل خدعه ، تقلب ، نمیمه ، غیبت ، صورت غیب و ملکوتش صورت یکى از شیاطین است به مناسبت آن . و گاهى ممکن است به طریق ترکیب ، دو ملکه یا چند ملکه منشأ صورت ملکوتى شود . آن وقت به شکل هیچ یک از حیوانات نمى شود ، بلکه صورت غریبى پیدا مى کند که هیچ آن صورت مدهش و موحش بدترکیب در این عالم سابقه ندارد . از پیغمبر خدا - صلّى اللّه علیه و آله - نقل شده که بعضى مردم در قیامت محشور مى شوند به صورت هایى که نیکوست پیش آنها میمون[ها] و انترها(1) . بلکه ممکن است از براى یک نفر در آن عالَم چند

ص: 23


1- - «یُحْشَرُ بَعْضُ النّاسِ عَلى صُوَرٍ یَحْسُنُ عِنْدَها القِرَدَةُ وَالْخَنازیرُ» . (تفسیر القرآن الکریم ، ابن عربی (تأویلات القرآن الکریم ، ملا عبدالرزاق کاشانى) ، ج 1 ، ص 57 ؛ المبدأ والمعاد ، ص 327 ؛ علم الیقین ، ج 2 ، ص 901)

صورت باشد ؛ زیرا که آن عالَم مثل این عالم نیست که یک چیز بیش از یک صورت قبول نکند . و این مطلب مطابق با برهان نیز هست و در محل خود مقرّر است .

و بدان که میزان در این صور مختلفه ، که یکى از آنها انسان است ، و باقى چیزهاى دیگر ، وقت خروج نفس است از این بدن و پیدا شدن مملکت برزخ و غلبۀ سلطان آخرت که اوّلش در برزخ است . در وقت خروج از بدن با هر ملکه اى از دنیا رفت با آن ملکه صورت آخرتى مى گیرد ، و چشم ملکوتى برزخى او را مى بیند ؛ و خود او هم وقت گشودن چشم برزخى خود را به هر صورتى هست مى بیند ، اگر چشم داشته باشد . لازم نیست کسى که در این دنیا به صورتى هست آن جا هم به همان صورت باشد . خداى تعالى مى فرماید [به] نقل از بعضى که در وقت حشر مى گویند : "خدایا چرا مرا کور محشور کردى با آن که در دنیا چشم داشتم؟" جواب مى فرماید : "چون تو آیات ما را فراموش کردى امروز فراموش شدى"(1) .

اى بیچاره ، تو چشم مُلکى ظاهربین داشتى ، ولى باطن و ملکوتت کور بود . کورى خودت را حالا ادراک کردى ، و الاّ از اوّل کور بودى ؛ چشم بصیرت باطنى که آیات خدا را به آن مى بینند نداشتى .

اى بیچاره ، تو قامت مستقیم و صورت خوش ترکیب مُلکى دارى ، میزان ملکوت و باطن ، غیر از این است ؛ باید استقامت باطنى پیدا کنى تا مستقیم القامة در قیامت باشى . باید روحت روح انسانى باشد تا صورت عالم برزخ و آخرتت صورت انسان باشد . تو گمان مى کنى که عالم غیب و باطن ، که عالَم کشف سرایر و ظهور ملکات است ، مثل عالم ظاهر و دنیا است که اختلاط و اشتباه در کار باشد : چشم و گوش و دست و پا و سایر اعضایت ، همه با زبان هاى ملکوتى ، بلکه به قول بعضى با صورت هاى ملکوتى ، شهادت به هر چه کردى مى دهند .

ص: 24


1- - (قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیراً * قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى) . (طه (20) : 125 - 126)

هان اى عزیز گوش دل باز کن و دامن همت به کمر زن و به حال بدبختى خود رحم کن ، شاید بتوانى خود را به صورت انسان گردانى و از این عالم به صورت آدمى بیرون روى که آن وقت از اهل نجات و سعادتى . مبادا گمان کنى اینها موعظه و خطابه است ؛ اینها همه نتیجۀ برهان حِکمى حکماى عظام و کشف اصحاب ریاضت و اخبار صادقین و معصومین است ؛ در این اوراق بناى اقامۀ برهان و نقل اخبار و آثار زیاد نیست .

فصل: در بیان جلوگیرى انبیا از اطلاق طبیعت

بدان که وهم و غضب و شهوت ممکن است از جنود رحمانى باشند و موجب سعادت و خوشبختى انسان گردند ، اگر آنها را تسلیم عقل سلیم و انبیاء عظیم الشأن نمایى . و ممکن است از جنود شیطانى باشند ، اگر آنها را سرخود گردانى و «وهم» را بر آن دو قوّه با اطلاق عنان ، حکومت دهى . و این نیز پوشیده نماند که هیچ یک از انبیاء عظام - علیهم السلام - جلو شهوت و غضب و وهم را به طور کلى نگرفته اند ، و هیچ داعى الى اللّه

تاکنون نگفته است باید شهوت را به کلى کشت و نائرۀ غضب را به کلى خاموش کرد و تدبیر «وهم» را از دست داد ؛ بلکه فرموده اند باید جلو آنها را گرفت که در تحت میزان عقلى و قانون الهى انجام وظیفه دهند ؛ زیرا این قوا هر یک مى خواهند کار خود را انجام دهند و به مقصود خویش نائل شوند اگر چه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود . مثلاً نفس بهیمى مستغرق شهوت خودسر عنان گسیخته مى خواهد مقصد و مقصود خود را انجام دهد ، اگر چه به زناى با محصنات در خانۀ کعبه باشد . و نفس غَضوب خودسر مى خواهد انجام مطلوب خود دهد ، اگر چه مستلزم قتلِ انبیا و اولیا گردد . و نفس داراى واهمۀ شیطانیه مى خواهد کار خود را انجام دهد ، اگر چه مستلزم فساد در ارض باشد و عالم درهم و برهم گردد .

انبیا - علیهم السلام - آمدند ، قانون ها آوردند و کتاب هاى آسمانى بر آنها نازل شد که جلوگیرى از اطلاق و زیاده روى طبیعت کنند و نفس انسانى را در تحت قانون عقل و

ص: 25

شرع درآورند و آن را مرتاض و مؤدَّب کنند که خارج از میزان عقل و شرع رفتار نکند . پس هر نفسى که با قوانین الهیه و موازین عقلیه ملکات خود را تطبیق کرد ، سعید است و از اهل نجات مى باشد ؛ و الاّ پناه ببرد به خداى تبارک و تعالى از آن شقاوت ها و بدبختى ها و ظلمت ها و سختى ها که در پیش دارد و از آن صورت هاى موحشه و مدهشه که در برزخ و قبر و در قیامت و جهنم مصاحب اوست ، و از نتیجۀ ملکات و اخلاق فاسده که پایبند اوست .

فصل: در بیان ضبط خیال است

بدان که اوّل شرط از براى مجاهد در این مقام و مقامات دیگر ، که مى توا[ند] منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود ، حفظ طائر خیال است . چون که این خیال مرغى است بس پرواز کُن که در هر آنى به شاخى خود را مى آویزد ؛ و این موجب بسى از بدبختى هاست . و خیال یکى از دستاویزهاى شیطان است که انسان را به واسطۀ آن بیچاره کرده به شقاوت دعوت مى کند .

انسان مجاهد که درصدد اصلاح خود برآمده و مى خواهد باطن را صفایى دهد و از جنود ابلیس آن را خالى کند ، باید زمام خیال را در دست گیرد و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز کند ؛ و مانع شود از این که خیال هاى فاسدِ باطل براى او پیش آید ، از قبیل خیال معاصى و شیطنت ؛ همیشه خیال خود را متوجه امور شریفه کند . و این اگر چه در اوّل امر قدرى مشکل به نظر مى رسد و شیطان و جنودش آن را به نظر بزرگ جلوه مى دهند ، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت امر سهل مى شود .

ممکن است براى تجربه ، تو نیز چندى درصدد جمع خیال باشى و مواظبت کامل از آن کنى ، هر وقت مى خواهد متوجه امر پستى و خسیسى شود ، آن را منصرف کنى و متوجه کنى به امور دیگر ، از قبیل مباحات یا امور راجحۀ شریفه . اگر دیدى نتیجه گرفتى ، شکر خداى تعالى کن بر این توفیق ؛ و این مطلب را تعقیب کن شاید خداى تو به

ص: 26

رحمت خود راهى براى تو باز کند از ملکوت که هدایت شوى به صراط مستقیم انسانیت و کار سلوک الى اللّه تعالى براى تو آسان شود .

و ملتفت باش که خیالات فاسدۀ قبیحه و تصورات باطله از القائات شیطان است که مى خواهد جنود خود را در مملکت باطن تو برقرار کند ؛ و تو که مجاهدى با شیطان و جنودش و مى خواهى صفحۀ نفس را مملکت الهى [و] رحمانى کنى ، باید مواظب کید آن لعین باشى و این اوهام برخلاف رضاى حق تعالى را از خود دور نمایى تا - إن شاء اللّه - در این جنگ داخلى این سنگر را که خیلى مهم است از دست شیطان و جنودش بگیرى ، که این سنگر به منزلۀ سرحدّ است ، اگر این جا غالب شدى امیدوار باش .

و اى عزیز ، از خداى تبارک و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه کن در درگاه معبود خود ، و با عجز و الحاح عرض کن :

بار الها! شیطان دشمن بزرگى است که طمع بر انبیا و اولیاء بزرگ تو داشته و دارد ، تو خودت با این بندۀ ضعیف گرفتار امانى و اوهام باطله و خیالات و خرافات عاطله همراهى کن که بتواند از عهدۀ این دشمن قوى برآید ؛ و در این میدان جنگ با این دشمن قوى که سعادت و انسانیت مرا تهدید مى کند تو خودت با من همراهى فرما که بتوانم جنود او را از مملکت خاص تو خارج کنم و دست این غاصب را از خانۀ مختصّ به تو کوتاه نمایم .

فصل: در موازنه است

و از چیزهایى که انسان را در این سلوک معاونت مى کند و انسان باید مواظب آن باشد «موازنه» است . و آن چنان است که انسان عاقل منافع و مضارّ هر یک از اخلاق فاسده و ملکات رذیله را که زاییده شدۀ شهوت و غضب و واهمه است ، که سرخودند و در تحت تصرف شیطان ، مقایسه کند با منافع و مضارّ هر یک از اخلاق حسنه و فضائل نفسانیه و ملکات فاضله که زاییده شدۀ اینهاست که در تحت تصرّف عقل و شرع اند . و

ص: 27

ملاحظه کند آیا کدام یک را خوب است اقدام کند .

مثلاً منافعى که از براى نفسى که داراى شهوت مطلق العنان است و آن در او رسوخ پیدا کرده و ملکۀ مستقرّه شده و از آن ملکات بسیارى پیدا شده و رذائل بى شمارى فراهم آمده این است که به هر فجورى دسترسى پیدا کند مضایقه نکند ، و هر مالى از هر راهى به دستش مى آید از آن روبرگردان نباشد ، و هر چه مطابق با میل او است مرتکب شود ، و اگر چه مستلزم هر امر فاسدى گردد .

و منافع غضب که ملکۀ نفس شد و از آن ملکات و رذائل دیگر پیدا شد آن است که به هر کس دستش رسید با قهر و غلبه ظلم کند ، و هر کس با او مختصر مقاومتى کند هر چه بتواند با او بکند ، و با اندک ناملایمى جنگ و غوغا به پا کند ، و به هر وسیله شده مضارّ ناملایمات خود را از خود دور کند ولو منجر به هر فسادى در عالم هم بشود .

و همین طور منافع نفس صاحب واهمۀ شیطانیه که در آن این ملکه رسوخ پیدا کرده این است که با هر شیطنت و خدعه شده کار غضب و شهوت را راه بیندازد ، و با هر نقشۀ باطله شده بر بندگان خدا ریاست کند ، گرچه به بیچاره نمودن یک عائله باشد یا به بینوا نمودن یک شهر یا مملکت .

اینها منافعى است که این قوا دارند در صورتى که در تحت تصرف شیطان باشند . در صورتى که وقتى درست فکر کنید و ملاحظۀ حال این اشخاص را بنمایید ، هر کس هر چه قوى هم باشد و هر قدر به آمال و آرزویش هم برسد ، باز هزار یک آمالش را به دست نیاورده ؛ بلکه در این عالم ممکن نیست آمال انسان اداره شود و هر کس به آرزویش برسد ، براى این که این عالم دار مزاحمت است و موادّ این عالم از اجراى ارادۀ

ما تعصّى دارند ، و میل و آرزوى ما نیز محدود به حدّى نیست . مثلاً قوّۀ شهویه در انسان طورى است که اگر زن هاى یک شهر - به فرض محال - به دست او بیاید ، باز متوجه زن هاى شهر دیگر است . و اگر از یک مملکت نصیبش شد ، متوجه مملکت دیگر است . و همیشه آنچه ندارد مى خواهد . با این که اینها که گفته شد فرضى است محال و خیالى است خام ، با وجود این تنور شهوت باز فروزان است و انسان به آرزوى خود نرسیده .

ص: 28

و همین طور قوّۀ غضب در انسان طورى مخلوق است که اگر مالک الرقاب مطلق یک مملکت شود ، متوجه مملکت دیگر مى شود که آن را به دست نیاورده . بلکه هر چه به دستش بیاید ، در او این قوه زیادتر مى شود . هر کس منکر است مراجعه به حال خود کند و به حال اهل این عالم از قبیل سلاطین و متموّلین و صاحبان قدرت و حشمت ، آن وقت خود تصدیق ما را مى کند .

پس انسان همیشه عاشق چیزى است که ندارد و به دست او نیست . و این فطرتى است که مشایخ عظام و حکماى بزرگ اسلام ، خصوصاً استاد و شیخ ما در معارف الهیه ، جناب عارف کامل ، آقاى آقا میرزا محمد على شاه آبادى ، روحى له الفداء ، به آن کثیرى از معارف الهیه را ثابت مى فرمایند(1) که آنها به مقصد ما مربوط نیست .

در هر حال وقتى که انسان فرضاً به مقاصد خود برسد ، آیا استفادۀ او چند وقت است؟ آیا قواى جوانى تا چند وقت برقرار است؟ وقتى بهار عمر رو به خزان گذاشت ، نشاط از دل و قوّه از اعضا مى رود : ذائقه از کار مى افتد ؛ طعم ها درست ادراک نمى شود ؛ چشم و گوش و قوۀ لمس و قواى دیگر بى کاره مى شوند ؛ لذّات به کلى ناقص یا نابود مى شود . امراض مختلفه هجوم مى آورد ؛ جهاز هضم و جذب و دفع و جهاز تنفس کار خود را نمى تواند انجام دهد ؛ جز آه سرد و دل پر درد و حسرت و ندامت چیزى براى انسان باقى نمى ماند .

پس مدت استفادۀ انسان از این قواى جسمانى ، از بعد از تمیز و فهم خوب و بد تا زمان افتادن قوا از کار یا ناقص شدن آنها ، بیش از سى چهل سال براى مردم قوى البنیه و صحیح و سالم نیست ؛ آن هم در صورتى که به امراض و گرفتارى هاى دیگر که همه روزه مى بینیم و غافل هستیم برنخورد .

من عجالتاً براى جنابعالى فرض مى کنم در عالم خیال - که مایه ندارد! - صد و پنجاه سال عمر و فراهم بودن تمام بساط شهوت و غضب و شیطنت ، و فرض مى کنم که هیچ

ص: 29


1- - ر .ک : رشحات البحار ، کتاب الإنسان والفطرة ، ص 35 ، 48 ، 241 و253 ؛ شذرات المعارف ، ص 126 ، شذرۀ ششم .

ناملایمى هم براى شما پیش آمد نکند ، و هیچ چیز بر خلاف مقصد شما نشود ، آیا بعد از این مدت کم ، که مثل باد مى گذرد ، عاقبت شما چیست؟ آیا از این لذّات چه ذخیره اى کردید براى زندگى همیشگى خود ، براى روز بیچارگى و روز فقر و تنهایى خود ، براى برزخ و قیامت خود ، براى ملاقات ملائکۀ خدا و اولیاء خدا و انبیاء او؟ جز یک اعمال قبیحۀ منکره که صورت آنها را در برزخ و قیامت به شما تحویل مى دهند ، که صورت آنها را جز خداوند - تبارک و تعالى - کس دیگر نمى داند چیست .

تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آنها را که شنیدى و قیاس کردى به آتش دنیا و عذاب دنیا ، اشتباه فهمیدى ؛ بد قیاس کردى . آتش این عالم یک امر عرَضى سردى است . عذاب این عالَم خیلى سهل و آسان است ؛ ادراک تو در این عالَم ناقص و کوتاه است . همۀ آتش هاى این عالَم را جمع کنند روح انسان را نمى تواند بسوزاند ؛ آن جا آتشش علاوه بر این که جسم را مى سوزاند روح را مى سوزاند ، قلب را ذوب مى کند ، فؤاد را محترق مى نماید . تمام اینها را که شنیدى و آنچه تاکنون از هر که شنیدى جهنم اعمال تو است که در آن جا حاضر مى بینى که خداى تعالى مى فرماید : (وَوَجَدُوا ما عَمِلُوا حَاضِراً)(1) . یعنى «یافتند آنچه کرده بودند حاضر» . این جا مال یتیم خوردى لذّت بردى ، خدا مى داند آن صورتى که در آن عالَم از آن در جهنم مى بینى و آن ذلّتى که در آن جا نصیب تو است چیست؟ این جا بد گفتى به مردم ، قلب مردم را سوزانیدى ، این سوزش قلب عباد خدا را خدا مى داند چه عذابى دارد در آن دنیا ؛ وقتى که دیدى مى فهمى چه عذابى خودت براى خودت تهیه کردى . وقتى غیبت کردى ، صورت ملکوتى او براى تو تهیه شد ، به تو ردّ مى شود ؛ با او محشورى و خواهى عذاب آن را چشید . اینها جهنّم اعمال که جهنّم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانى است که اهل معصیت هستند ؛ ولى براى اشخاصى که ملکۀ فاسده و رذیلۀ باطله پیدا کردند ؛ از قبیل ملکۀ طمع ، حرص ، جحود ، جدال ، شره ، حبّ مال و جاه و دنیا و سایر ملکات پست ، جهنّمى است که نمى شود تصور کرد ؛ صورت هایى است که در قلب من و تو خطور نمى کند که

ص: 30


1- - الکهف (18) : 49 .

از باطن خودِ نفس ، ظهور مى کند که اهل آن جهنّم از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند .

در بعضى از روایات موثّقه است که در جهنّم یک وادى است از براى متکبّرها که او را «سَقَرْ» مى گویند ؛ شکایت کرد به خداى تعالى از شدّت گرمى و حرارت و خواست از خداى تعالى که اذن دهد او را نفس بکشد ؛ پس از اذن ، نفسى کشید که جهنّم محترق گردید(1) .

گاهى این ملکات اسباب مى شود که انسان را مخلّد در جهنم مى کند ، زیرا که ایمان را از انسان مى گیرند ؛ مثل حسد که در روایات صحیحۀ ماست که ایمان را حسد مى خورد ، همان طور که آتش هیزم را مى خورد(2) . و مثل حبّ دنیا و شرف و مال که در روایات صحیحه است که دو گرگ اگر در گلۀ بى شبان رها شود ، یکى از آنها در اوّل گله و یکى در آخرش ، زودتر آنها را هلاک نمى کنند از حبّ شرف و حبّ دنیا که دین مؤمن را از او مى گیرد(3) .

خدا نکند عاقبت معاصى منتهى بشود به ملکات و اخلاق ظلمانى زشت ، و آنها منتهى شود به رفتن ایمان و مردن انسان با حال کفر ، که جهنّم کافر و جهنّم عقاید باطله از آن دو جهنّم به مراتب سخت تر و سوزان تر و ظلمانى تر است .

اى عزیز ، در علوم عالیه ثابت شده است(4) که مراتب اشتداد غیر متناهى است . هر چه تو تصور کنى و تمام عقول تصور کنند شدت عذاب را ، از آن شدیدتر هم ممکن

ص: 31


1- - عَنْ أَبی عَبْدِاللّه علیه السلام قالَ : «إنَّ فی جَهَنَّمَ لَوادِیاً لِلْمُتَکَبِّرینَ یُقالُ لَهُ : «سَقَرْ» ، شکا إلى اللّه عَزَّ وَجَلَّ شِدَّةَ حَرِّهِ وَسَأَلَهُ أَنْ یَأْذَنَ لَهُ أَنْ یَتَنَفَّسَ ، فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ» . (الکافی ، ج 2 ، ص 310 ، «کتاب الإیمان والکفر» ، «باب الکبر»، حدیث 10)

2- - عَنْ أَبی عَبْدِاللّه علیه السلام قالَ : «إنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الاْءیمانَ ، کَما تَأْکلُ النّارُ الْحَطَبَ» . (الکافی ، ج 2 ، ص 306 ، «کتاب الإیمان والکفر» ، «باب الحسد» ، حدیث 2)

3- - عَنْ أَبی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ : «ما ذِئبانِ ضارِیانِ فی غَنَمٍ لَیْسَ لَها راعٍ ، هذا فی أَوَّلِها وهِذا فی آخِرِها بِأَسْرَعَ فیها مِنْ حُبِّ المالِ وَالشَّرَفِ فی دینِ الْمؤْمِنِ» . (الکافی ، ج 2 ، ص 315 ، «کتاب الإیمان والکفر» ، «باب حبّ الدنیا والحرصُ علیها» ، حدیث 2 و 3)

4- - ر .ک : الحکمة المتعالیة ، ج 3 ، ص 83 و 86 ؛ شرح المنظومة ، ج 2 ، ص 70 .

است . اگر برهان حکما را ندیدى یا کشف اهل ریاضت را باور ندارى ، تو که بحمداللّه مؤمنى ، انبیا - صلوات اللّه علیهم - را صادق مى دانى ، تو که اخبار وارده در کتب معتبرۀ ما را ، که همۀ علماى امامیه قبول دارند ، درست مى دانى ، تو که ادعیه و مناجات وارده از ائمۀ معصومین - سلام اللّه علیهم - را صحیح مى دانى ، تو که مناجات مولاى متقیان ، امیر المؤمنین - سلام اللّه علیه - را دیدى ، تو که مناجات سید الساجدین - علیه السلام - را در دعاى ابوحمزه دیدى ، قدرى تأمّل کن در مضمون آنها ؛ قدرى تفکر نما در فقرات آنها . لازم نیست یک دعاى طولانى را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفکّر در معانیش نکنى ، بنده و شما حال سید سجّاد - علیه السلام - را نداریم که آن دعاى مفصّل را با حال بخوانیم ، شبى یک ربع آن را ، یک ثُلْثِ آن را ، با حال بخوان و تفکّر کن در فقراتش شاید صاحب حال شوى .

از همه گذشته ، قدرى تفکّر در قرآن کن ببین چه عذابى را وعده کرده که اهل جهنّم از مالک مى خواهند که آنها را بکشد ؛ هیهات! که مرگ در کار نیست(1) .

ببین خداى تعالى مى فرماید : (یَا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنْبِ اللّه ِ)(2) . آیا این چه حسرتى است که خداى تعالى با آن عظمت با این تعبیر ذکر مى فرماید .

تدبّر کن در آیۀ شریفۀ قرآن ؛ بى تأمّل و تدبّر از آن مگذر : (یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُکارى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلکِنَّ عَذَابَ اللّه ِ شَدِیدٌ)(3) . وصف روز قیامت را مى کند مى فرماید : «روزى که فراموش مى کند هر شیردهى از آنچه شیر مى دهد ؛ و مى اندازد هر آبستنى بچۀ خود را ؛ و مى بینى مردم را مست ، با این که آنها مست نیستند و لکن عذاب خدا سخت است» .

درست تفکّر کن عزیزم ، قرآن - نعوذ باللّه - کتاب قصّه نیست ؛ شوخى با شما نمى کند ؛ ببین چه مى فرماید؟ این چه عذابى است که عزیزها را از یاد مى برد ، حامله را

ص: 32


1- - الزخرف (43) : 77 .

2- - «افسوس بر کوتاهى هایم در حق خداوند!» . (الزمر (39) : 56)

3- - الحجّ (22) : 2 .

بى بار مى کند . آیا چه عذابى است که خداوند تبارک و تعالى با آن عظمت او را وصف مى کند به «شدّت» و جاى دیگر به «عظمت» . چیزى را که خداى تبارک و تعالى که عظمت او حدّ و حصر ندارد و عزّت و سلطنت او منتها ندارد توصیف به شدّت و عظمت کند آیا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فکر همۀ بشر از تصورش عاجز است .

اگر مراجعه به اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارت کنى و تأمّل در آنها نمایى ، مى فهمى که قضیۀ عذاب آن عالم غیر از این عذاب هایى است که فکر کردى . قیاس به عذاب این عالَم کردن قیاس باطل غلطى است .

من براى تو یک حدیث شریف از شیخ جلیل القدر ، صدوق طایفه ، نقل مى کنم که بدانى مطلب چیست ، مصیبت چقدر است ؛ با این که این حدیث راجع به جهنّم اعمال است که سردتر از همۀ جهنّم هاست . اولاً : باید بدانى که شیخ صدوق ، که این حدیث از اوست ، کسى است که تمام علماء اعلام از او کوچکى مى کنند و او را به جلالت قدر مى شناسند .

آن بزرگوار کسى است که به دعاى امام - علیه السلام - متولّد شده(1) . آن کسى است که مورد لطف امام زمان - علیه السلام و عَجَّلَ اللّه ُ تعالى فَرَجَهُ - بوده ؛ و نویسنده به طریق هاى عدیده از بزرگان علماء امامیه - علیهم رضوان اللّه - متّصل به شیخ صدوق حدیث را نقل مى کند ، و مشایخ بین ما و صدوق همه از بزرگان و ثقات اصحاب اند . پس اگر از اهل ایمانى باید به این حدیث عقیده مند باشى :

رَوَى الصَّدوقُ بِإسْنادِهِ عَنْ مَوْلانا الصّادِقِ - علیه السلام - قالَ : «بَیْنا رَسُولُ اللّه ِ - صلّى اللّه علیه وآله - ذاتَ یَوْمٍ قاعِداً إذْ أَتاهُ جَبْرَئیلُ - علیه السلام - وَهُوَ کَئیبٌ حَزینٌ مُتَغَیِّرُ اللَّوْنِ ، فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صلّى اللّه علیه وآله : یا جَبْرَئیلُ ما لی أَرَاکَ کئیباً حَزیناً؟ فقالَ : یا مُحَمَّدُ ، فَکَیْفَ لا أَکوُنُ کَذلِکَ وإِنَّما وُضِعَتْ مَنافیخُ جَهَنَّمَ الْیَوْمَ . فَقالَ رَسُولُ اللّه ِ صلّى اللّه علیه وآله : وَما مَنافیخُ جَهَنَّمَّ یا جَبْرَئیل؟ فقالَ : إنَّ اللّه َ تَعالى أَمَرَ بِالنّارِ فَأُوْقِدَ عَلَیْها أَلْفَ عامٍ حَتَّى احْمَرَّتْ ، ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَأُوْقِدَ عَلَیْها أَلْف عامٍ حَتَّى ابْیَضَّتْ ، ثُمَّ أمَرَ بِها فَأُوْقِدَ عَلَیْها أَلْفَ عامٍ حَتَّى

ص: 33


1- - ر .ک : کمال الدین ، ص 502 ، حدیث 31 ؛ رجال النجاشی ، ص 261 ؛ الفوائد الرجالیة ، بحر العلوم ، ج 3 ، ص 293 .

اسْوَدَّتْ ، وَهِیَ سَوْداءُ مُظْلِمَةٌ . فَلَوْ أَنَّ حَلْقَةً مِنَ السِّلْسِلَةِ الَّتی طُولُها سَبْعُونَ ذِراعاً وُضِعَتْ عَلَى الدُّنیا ، لَذابَتِ الدُّنْیا مِنْ حَرِّها ، وَلَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنَ الزَّقُّومِ وَالضّریعِ قَطَرَتْ فی شَرابِ أَهْلِ الدُّنْیا ، ماتَ أَهْلُ الدُّنْیا مِنْ نَتْنِها . قالَ : فَبَکى رَسُولُ اللّه ِ - صلّى اللّه علیه وآله - وَبَکى جَبْرَئیلُ ؛ فَبَعَثَ اللّه ُ إلَیْهِما مَلَکاً ، فَقال : إنّ رَبَّکُما یُقْرِئکما السَّلامَ وَیَقُولُ : إِنِّی قَد أَمَّنْتُکُما مِنْ أنْ تُذْنِبا ذَنْباً اُعَذِّبُکُما عَلَیْهِ»(1) انتهى .

حاصل ترجمۀ حدیث شریف این است که «در بین این که روزى رسول خدا - صلّى اللّه علیه و آله - نشسته بود جبرئیل آمد در خدمتش ، در صورتى که افسرده و محزون بود و رنگش متغیر بود . پیغمبر فرمود : "اى جبرئیل چرا تو را افسرده و محزون مى بینم؟" گفت : "اى محمّد - صلّى اللّه علیه و آله - چرا چنین نباشم در صورتى که امروز گذاشته شد دَم هاى جهنّم" . پیغمبر خدا - صلّى اللّه علیه و آله - گفت : "چه چیز است دم هاى جهنّم؟" عرض کرد : "همانا خداى تعالى امر فرمود به آتش ، برافروخته شد هزار سال تا سرخ شد . بعد از آن امر فرمود به آن ، افروخته شد هزار سال تا سفید شد . پس از آن امر فرمود به آن ، افروخته شد هزار سال تا سیاه شد و آن سیاه و تاریک است . پس اگر یک حلقه از زنجیرى که بلندى آن هفتاد ذراع است گذاشته شود بر دنیا ، هر آینه آب مى شود دنیا از حرارت آن . و اگر قطره اى از زقّوم و ضریع آن بچکد در آب هاى اهل دنیا ، همه مى میرند از گَند آن ." پس گریه کرد رسول خدا - صلّى اللّه علیه و آله - و جبرئیل گریان شد . پس خداى تعالى فرستاد به سوى آنها فرشته[اى] . عرض کرد : "خداى شما سلام مى رساند به شما و مى فرماید من ایمن کردم شما دو تن را از این که گناهى کنید که عذاب کنم شما را به واسطۀ آن"» .

اى عزیز ، امثال این حدیث شریف بسیار است ؛ و وجود جهنّم و عذاب الیم آن از ضروریات جمیع ادیان و واضحات برهان است ، و اصحاب مکاشفه و ارباب قلوب در همین عالم نمونۀ آن را دیده اند . درست تصور و تدبّر کن در مضمون این حدیث کمرشکن ، آیا اگر احتمال صحت هم بدهى ، نباید مثل دیوانه ها سر به بیابان بگذارى؟

ص: 34


1- - علم الیقین ، ج 2 ، ص 1032 .

چه شده که ما این قدر در خواب غفلت و جهالتیم؟ آیا مَلَکى مثل رسول اللّه و جبرئیل بر ما نازل شده و ما را از عذاب خدا ایمن کرده؟ با این که رسول خدا و اولیاء او تا آخر عمر هم از خوف خدا قرار نداشتند و خواب و خوراک نداشتند . ولىِّ کارخانۀ خدا از خوف غش مى کرد . على بن الحسین - علیهما السلام - امام معصوم ، گریه ها و زارى هایش و مناجات و عجز و ناله هایش دل را پاره پاره مى کند . ما را چه شده که هیچ حیا نکرده در

محضر ربوبیت این قدر هتک حرمات و نوامیس الهى را مى کنیم؟ اى واى بر ما و بر غفلت ما! اى واى بر ما و بر شدّت سکرات موت ما! اى واى بر حال ما در برزخ و سختى هاى آن ، و در قیامت و ظلمت هاى آن! اى واى بر حال ما در جهنّم و عذاب و عقاب آن!

فصل: در معالجۀ مفاسد اخلاقیه

هان اى عزیز ، از خواب بیدار شو . از غفلت تنبّه پیدا کن و دامن همت به کمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار ، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است و جوانى برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده ، چاره اى کن و دوایى براى رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهى براى اطفاء نائرۀ شهوت و غضب پیدا نما .

بهترین علاج ها که علماء اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرموده اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود مى بینى ، در نظر بگیرى و برخلاف آن تا چندى مردانه قیام و اقدام کنى و همّت بگمارى بر خلاف نفس تا مدتى ، و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق طلب کنى که با تو اعانت کند در این مجاهده ، مسلماً بعد از مدّت قلیلى آن خُلق زشت رفع شده و شیطان و جندش از این سنگر فرار کرده جنود رحمانى به جاى آنها برقرار مى شود .

مثلاً یکى از ذمایم اخلاق ، که اسباب هلاکت انسان است و موجب فشار قبر است و

ص: 35

انسان را در دو دنیا معذّب دارد ، بدخُلقى با اهل خانه یا همسایگان یا هم شغل ها یا اهل بازار و محلّه است ، که این زاییدۀ غضب و شهوت است .

اگر انسان مجاهد مدّتى درصدد برآید که هر وقت ناملایمى پیش آمد مى کند از براى او ، و آتش غضب شعله ور مى شود و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد و دعوت مى کند او را بر ناسزا گفتن و بدگویى کردن ، برخلاف نفس اقدام کرده عاقبت بد و نتیجۀ زشت این خلق را یاد بیاورد در عوض ملایمت به خرج بدهد و در باطن شیطان را لعن کند و به خدا از او پناه ببرد ، من به شما قول مى دهم که اگر چنین رفتارى کنید ، بعد از چند مرتبه

تکرار آن خُلق به کلّى عوض شده و خلق نیکو در باطن مملکت شما منزل مى کند . ولى اگر مطابق میل نفس رفتار کنید ، اوّلاً در همین عالم ممکن است شما را نیست و نابود کند . پناه مى برم به خداى تعالى از غضب که مى شود در یک آن، انسان را در دو دنیا هلاک کند ؛ خداى نخواسته موجب قتل نفسى بشود . ممکن است انسان در حال غضب به نوامیس الهیه ناسزا بگوید ؛ چنانچه دیدیم مردم را در حال غضب که ردّه گفتند و مرتد شدند .

حکما فرموده اند که کشتى بى ناخدا که در موج هاى سخت دریا گرفتار شود به نجات نزدیک تر است از انسان در حال غضب(1) .

یا اگر خداى نخواسته اهل جدال و مِراء در مباحثۀ علمیه هستى - کما این که بعضى از ما طلبه ها گرفتار این سریرۀ زشت هستیم - مدّتى برخلاف نفس اقدام کن . در مجالس رسمى که مشحون به علما و عوام است مباحثه که پیش آمد کرد دیدى طرف صحیح مى گوید ، معترف به اشتباه خودت بشو و تصدیق آن طرف را بکن . امید است در اندک زمانى رفع این رذیله شود .

خدا نکند که حرف بعضى از اهل علم و مدّعى مکاشفه درست باشد : مى گوید : براى من در یکى از مکاشفات کشف شد که تخاصم اهل نار ، که خداى تعالى اطّلاع مى دهد ،

ص: 36


1- - جامع السعادات ، ج 1 ، ص 288 . و ابن مسکویه در تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق این کلام را از بقراط نقل مى کند ، چنانچه در شرح حدیث هفتم خواهد آمد .

مجادلۀ اهل علم و حدیث است(1) . انسان اگر احتمال صحت هم بدهد ، باید خیلى درصدد رفع این خصلت باشد .

رُوِیَ عَنْ عِدَّةٍ مِنَ الأَصْحابِ أَنَّهُمْ قالُوا : خَرَجَ عَلَیْنا رَسُولُ اللّه ِ - صلّى اللّه علیه وآله - یَوْماً وَنَحْنُ نَتَمارى فی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدّین ، فَغَضِبَ غَضَباً شَدیداً لَمْ یَغضَبْ مِثْلَهُ . ثمَّ قالَ : «إنَّما هَلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ بِهذا ، ذَرُوا المِراءَ ، فَإنَّ المُؤْمِنَ لایُماری ، ذَرُوا المِراءَ فَإنَّ المُمارِیَ قَدْ تَمَّتْ خَسارَتُهُ ، ذَرُوا المِراءَ ، فَإنَّ المُمارِیَ لا أَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ القِیامَةِ ، ذَرُوا المِراءَ فَإنّی زَعیمٌ بِثَلاثِ أَبْیاتٍ فی الجَنَّةِ ؛ فی رِیاضِها وأَوْسَطِها وَأَعلاها لِمَنْ تَرَکَ المِراءَ وَهُوَ صادِقٌ ، ذَرُوا المِراءَ ، فَإنَّ أوَّلَ ما نَهانی عَنْهُ رَبّی بَعْدَ عِبادَةِ الأَوْثانِ المِراءُ»(2) .

وعَنْهُ صلّى اللّه علیه وآله : «لا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقیقَةَ الإِیمانِ حَتّى یَدَعَ المِراءَ وَإنْ کانَ مُحِقّاً»(3) .

احادیث در این باب بسیار است . چقدر زشت است که انسان به واسطۀ یک مغالبۀ جزئى ، که هیچ ثمرى و اثرى ندارد ، از شفاعت رسول اکرم - صلّى اللّه علیه و آله - محروم بماند ؛ و مذاکرۀ علم [را] ، که افضل عبادات و طاعات است اگر با قصد صحیح باشد ، به صورت اعظم معاصى درآورد و تالى عبادت اوثانش کند .

ص: 37


1- - ر .ک : الفتوحات المکّیة ، ج 1 ، ص 298 .

2- - «از گروهى از اصحاب روایت شده است که گفتند : روزى پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم بر ما وارد گشت و ما در حال مجادله با یکدیگر دربارۀ مسأله اى دینى بودیم . پیامبر سخت در خشم شد چنان که تا آن وقت وى را بدان حد خشمگین ندیده بودیم ، سپس فرمودند : «پیشینیان شما را جدال و مراء هلاک کرد» . آن گاه فرمود : «مجادله را ترک گویید چه مؤمن هرگز در بحث به ستیز نمى پردازد ، مجادله را ترک گویید که مجادله گر زیان دیده است ، مجادله را ترک گویید که من در روز قیامت از آن که مناقشه کند ، شفاعت نکنم ، مجادله را ترک گویید که من آن را که ترک مجادله کند در حالى که حق با اوست سه خانه را در بهشت ضامن خواهم بود سه خانه در باغ هاى جنت و در میانۀ آن و بالاترین طبقۀ آن ، مجادله را ترک کنید ، زیرا پروردگارم بعد از پرستش بتان اوّلین چیزى که مرا از آن نهى فرمود «مراء» بود» . (منیة المرید ، ص 316 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 138)

3- - از پیامبر نقل شده است : «ایمان در بنده به کمال نرسد تا آن که مناقشه را ترک کند اگر چه حق با او باشد» . (منیة المرید ، ص 171 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 138 ، حدیث 53)

در هر حال ، انسان باید یک یک از اخلاق قبیحۀ فاسده را در نظر گرفته به واسطۀ خلاف نفس از مملکت روح خود بیرون کند . وقتى غاصب بیرون رفت ، صاحب خانه خودش مى آید ، محتاج به زحمت دیگرى نیست ، وعده خواهى نمى خواهد .

فصل: در ثمرۀ مجاهدۀ نفس در این مقام

فصل [ در ثمرۀ مجاهدۀ نفس در این مقام ]

چون که مجاهدۀ نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را سکناى ملائکه اللّه و معبد عباداللّه الصالحین قرار داد ، کار سلوک الى اللّه آسان مى شود و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح مى گردد ، و ابواب برکات و جنّات به روى او مفتوح مى گردد ، و ابواب جهنّم و درکات آن به روى او بسته مى گردد ، و خداى تبارک و تعالى به نظر لطف و مرحمت به او نظر مى کند و در سلک اهل ایمان منخرط مى شود و از اهل سعادت و اصحاب یمین مى شود ، و راهى از باب معارفِ الهیه که غایت ایجاد خلق جنّ و انس است(1) بر او باز مى شود ، و خداى تبارک و تعالى در آن راه پرخطر از او دستگیرى مى فرماید .

و ما مى خواستیم اشاره به مقام سوم نفس و کیفیت مجاهدۀ آن بنماییم و مکاید شیطان را در آن مقام نیز خاطر نشان کنیم ، لیکن مقام را مناسب ندیدیم ؛ این است که صرف نظر نموده از خداى تبارک و تعالى توفیق و تأیید مى طلبم که رسالۀ مفرده اى در آن باب بنگارم .

ص: 38


1- - اشاره است به آیۀ مبارکه 56 سورۀ «الذاریات» : )وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنْسَ إلاّ لِیَعْبُدُونِ(«عبادت» در این آیه تفسیر به «معرفت» شده است . در حدیث منقول از امام حسین علیه السلامآمده است که فرمودند : «اَیُّهَا النَّاس إِنَّ اللّه - عَزَّ وَجَلَّ ذِکْرُهُ - ما خَلَقَ الْعِبادَ إِلاّ لِیَعْرِفُوهُ .. .» ؛ «اى مردم ، به درستى که خداى - عزّ وجلّ ذکره - بندگان را جز براى شناخت خود نیافریده است ...». (علل الشرائع ، ج 1 ، ص 9 ، باب 9 ، حدیث 1)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۳۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی