تفسیر رضوان | صفات کافرین جلسه 2
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 6 و 7 جلسه 2
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
20 جلسه شرح ویژگیهای کافران
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (7)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (6) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (7)
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ اللَّعْنَةُ الدّائِمَةُ عَلیَ اَعْدائِهِمْ مِنَ اْلآنِ اِلی قیامِ یَوْمِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (7)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بىتردید کسانى که [به خدا و آیاتش] کافر شدند براى آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهى یا بیمشان ندهى، ایمان نمىآورند. (6) خدا [به کیفر کفرشان] بر دلها و گوشهایشان مُهرِ [تیرهبختى] نهاده، و بر چشمهایشان پردهاى [از تاریکى است که فروغ هدایت را نمىبینند]، و براى آنان عذابى بزرگ است. (7)
معنای کفر
در آیهی ششم از سورهی مبارکهی بقره بیان حال و توصیف کافران است. کفر را به معنای ستر و پوشاندن گفتند. نتیجهی این معنا این میشود: آنچه که حق است برای کافر مشخّص است، معلوم است و آنها آن را میپوشانند این معنای لغوی کفر است. معنای لغوی کافر نشاندهندهی این است آنچه که نسبت به ذات احدیّت، نسبت به صفات خداوند، نسبت به اعمالی که باید در برابر خداوند ما اطاعت داشته باشیم حقیقت است و نعم الهی همه برای ما مشخّص است. اگر آن را پوشاندیم، معنای کافر بر ما بار میشود. کافر یعنی میداند، میپوشاند.
بیان اقسام کفر در قرآن در روایت
در ذیل این بحث، مرحوم علّامهی طباطبایی روایتی را از کتاب کافی آوردند. «الزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه الصّلاة و السّلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[1] در واقع اینجا از اقسام کفر سؤال میکند. «قَالَ الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ» میفرماید: کفر -به معنای ستر و پوشاندن- در کتاب خدا بر پنج وجه میباشد.
1) کفر بر توحید
«فَمِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَیْنِ» جهود یعنی انکار کردن. از جحد است، یعنی خیلی انکار کردن فعول صیغهی مبالغه است. «وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَیْنِ وَ الْکُفْرُ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ کُفْرُ النِّعَمِ» این پنج وجه کفر است.
«فَأَمَّا کُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِیَّةِ» خود پروردگار را، ربوبیّت را انکار میکند. «وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ» همه را انکار میکند.
صفات دهریّه
«وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَیْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ یُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِیَّةُ» که به آنها دهریّه هم میگویند. «وَ هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ» آنها همیشه اینطور میگویند: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ» روزگار ما را هلاک میکند، لذا از این جهت به اینها دهریّه میگویند. «وَ هُوَ دِینٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَیْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ» اینها استحساناً برای خود این دین را درست کردند.
«وَ لَا تَحْقِیقٍ لِشَیْءٍ مِمَّا یَقُولُونَ» و هیچ حقیقتی برای آنها هیچ چیزی نیست. «یَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» خداوند در توصیف آنها میفرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» یعنی آنها هیچ چیزی نیستند، مگر اینکه اینطور گمان میکنند.
«أَنَّ ذَلِکَ کَمَا یَقُولُونَ وَ قَالَ- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ یَعْنِی بِتَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْکُفْرِ» یکی از وجوه کفر این است.
2) جحود بر معرفت
«وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ» میفرماید وجه دوم جحود بر معرفت است. «وَ هُوَ أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ» همان چیزی را که میداند، میپوشاند. «وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» خداوند میفرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُم ظُلْماً وَ عُلُوًّا» که در تعبیر آنها خداوند در این آیه این گونه بیان میکند که آنها انکار میکنند، در حالی که خود آنها یک سری چیزها را میدانند.
«وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ» به کسانی که همه چیز برای آنها روشن است، آنچه را که «عَرَفُوا» میدانند، «کَفَرُوا» هستند کافر میگویند. نکتهی این مطلب این است.
لعنت خدا بر پوشانندهی معرفت خود
«فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ» اینجا لعنت خدا بر آن کسانی که آنچه را میدانند و نزد آنها حق است، میپوشانند. «فَهَذَا تَفْسِیرُ وَجْهَیِ الْجُحُودِ» دو وجه کفر جحودی را در این دو آیهای که گفتند بیان میکنند.
3) کفر به نعمتها
«وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ» وجه سوم این است که آنها به نعمتهای الهی که «مِنَ الله» است، کافر هستند، میپوشانند. «وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ (علیه السّلام) هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ» اگر ما نسبت به نعم الهی شاکر نباشیم، به ما تعبیر کفر کردند.
یا در آیهی دیگر میفرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ»[2] در برابر شکر نعمتهای الهی، کفر میشود. «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» در برابر این هم به آن کفر تعبیر میشود.
دستور خدا به یاد و شاکر او بودن
«وَ قَالَ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ» میفرماید: فقط به یاد من باشید، آن وقت من به یاد شما هستم. «وَ اشْکُرُوا لِی» فقط شاکر من باشید. «وَ لا تَکْفُرُونِ»، «وَ لا تَکْفُرُونِ» یعنی اینجا در برابر شکر کفر میشود.
پس اگر ما در برابر نعمتهای شاکر نباشیم، کفر ورزیدیم. اینجا به تعبیر آیات قرآن به این کفر میگویند و کفر بر نعمت میشود.
4) کفر در عدم اطاعت دستورات الهی
«وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ تَرْکُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ» ما دستورات خدا را در چیزهایی که امر فرموده است، نهی فرموده است اطاعت نکنیم. نسبت به این هم به ما کافر میگویند.
عدم دخیل داشتن نفس انسانی در اجرای اوامر الهی
«وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» اینجا هم قرآن نسبت به بعض آنچه که عمل و اطاعت نمیکنند میفرماید: «وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» مثل اینکه ما بعضی چیزها را در قرآن قبول میکنیم، بعضی چیزها را قبول نمیکنیم. آنچه به زعم خود ما به نفع ما است، میگوییم: درست است و عمل میکنیم آنچه که یک وقت باید به ضرر ما عمل بشود – البتّه به خیال ما اینطور است در واقع آن هم به نفع ما است- آنها را قبول نمیکنیم. «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»[3] اینجا هم میفرماید: «وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» تعبیر «کَفَرَ» را آوردند برای اینکه بعضی از آنچه که خدا امر فرموده است را ما اطاعت نمیکنیم.
وجوب امر الهی در واجبات و مستحبّات
«فَکَفَّرَهُمْ بِتَرْکِ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ»[4] پس آنها به ترک آنچه که خدا امر فرموده است، کفر ورزیدهاند. به آن امر فرموده است اعم از واجبات و مستحّبات میشود. «مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ» هم واجبات را و هم مستحبّات را دربرمیگیرد. واجبات بنابر اطلاق صیق امر و مستحبّات با وجود قرینهی به اینکه رخصت بر ترک داشته باشیم، هم شامل واجبات و هم شامل مستحبّات میشود.
منتها اینجا از جهت اینکه تعبیر به «مَا أَمَرَ اللَّهُ» فرموده است، اینها هم امر به ترک را و هم امر به فعل را میگیرد. یعنی آنچه که خدا امر فرموده است چه امر به فعل که همان امر مصطلح است چه امر به ترک نهی است، آن همه امر به ترک است، چه در واجبات که مصلحت لازم برای انسان است، چه در محرّمات آن که مفسدهی مهلکه است، چه در آنجایی که رجحان است. چه رجحان به ترک که مکروهات هستند یا رجحان به فعل که مستحبّات میشود.
علّت ذلّت در حیات دنیا
«وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ»[5] میفرماید: آنها را به ایمان نسبت دادند و از آنها قبول نیست و نزد خدا نفعی نیست. «فَقَالَ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» آنها که بعضی را عمل میکنند و بعضی را ترک میکنند و اطاعت ندارند، برای آنها به غیر از ذلّت در حیات دنیا چیزی نیست.
عذاب شدید عمل نکردن به اوامر الهی در روز قیامت
«وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و روز قیامت «یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ» آنها را به سمت سختترین عذابها خواهند برد.
آگاه بودن خداوند به اعمال انسان
«وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» و خدا هیچ وقت از آنچه که شما دارید عمل میکنید و در سینههای خود دارید غافل نیست، خدا همه را متوجّه است.
غفلت از خدا عامل گناه
یکی از نکات مهم برای ما عباد این است که غفلت باعث میشود ما گناه بکنیم. منشأ همهی نافرمانیها غفلت است که اگر ما غفلت را با ضدّ آن که ذُکر، توجّه و یاد میشود درمان بکنیم، دیگر گناه نمیکنیم. غفلت باعث میشود که انسان گناه بکند. اگر غفلت نداشته باشیم گناه نمیکنیم. اگر غافل نبودیم، یعنی متوجّه خدا بودیم، التفات به ذات احدیّت داشتیم، التفات به این داشتیم که ما در محضر خدا هستیم، آن وقت گناه نمیکنیم.
در محضر خدا بودن انسان
شما اگر در یک اتاقی باشید، یک بچّهی دو ساله ناممیّز در آن اتاق باشد، پیش او کشف عورت نمیکنید، خجالبت میکشید، چون توجّه دارید که این بچّه آنجا است. اگر در اتاق خود پرنده هم داشته باشید، شاید جلوی آن هم حیا بکنید، چون توجّه به حضور دارند. آن وقت انسان اینقدر غافل بشود که نسبت به ذات احدیّت کلاً غفلت بورزد و التفات نداشته باشد و راحت آنچه که خدا فرموده است را زیر پا بگذارد و باعث خشم و غضب الهی میشود.
یکی از آثار نماز: توجّه به خدا و دوری از گناه
اگر ذکر و التفات و یاد خدا در دل ما باشد، گناه نمیکنیم. این که ما الزام داریم پنج وقت نماز بگذاریم، برای این است که با نماز متوجّه خدا بشویم و غفلت را از خود دور بکنیم.
یکی از آثار خواندن نماز در پنج وقت در توصیههای بزرگان مثل حضرت امام همین است که ما توجّه به ذات احدیّت داشته باشیم. در این صورت وقتی خود صلاة اقامه شد، آثار دارد.
اثر دیگر نماز: جلوگیری از فحشا
یکی از آثار آن این است که: «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[6] ریشهی گناهان و بیتوجّههای ما بیتوجّهی است، خود غفلت است.
اثر تجلّی حضور خدا در زندگی
اگر کاری بکنیم که در زندگی خود حضور خدا را برای خود تجلّی بدهیم، آن را یک مقدار پرورش بدهیم و خود را در حضور خدا ببینیم، این را باور بکنیم که یکی از مصادیق ایمانهای به غیب همین است، آن وقت گرد گناه و معصیت دیگر دور نمیزند.
5) کفر تبرّی جستن از اولیای انسی (مورد پنجم از اقسام کفر)
«وَ الْوَجْهُ الْخَامِسُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ»[7] تبرّی جستن بیزاری جستن. یکی از معانی کفر در اینجا این است که شما از اولیای انسی تبرّی بجویید، بیزاری بجویید. «وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَحْکِی قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ (علیه السّلام) کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» اینجا یعنی «تَبَرَّأْنَا»، «کَفَرْنا بِکُمْ» أی «تَبَرَّأْنَا»، یعنی ما بیزاری بجوییم.
علّت عدم توبهی شیطان
«تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ وَ قَالَ یَذْکُرُ إِبْلِیسَ وَ تَبْرِئَتَهُ مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» اصلاً شیطان اینطور است. شما میتوانید بگویید: شیطان میتواند توبه بکند؟ نه، چون شیطان بنای بر این کار ندارد. روز قیامت هم شیطان از اولیایی که از انس هستند، تبرّی میجوید. یعنی خود او اعلام بیزاری میکند.
«إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ وَ قَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً یَعْنِی یَتَبَرَّأُ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» یعنی از بعضی تبرّی و بیزاری میجویند.
شدّت و ضعف داشتن کفر در بیان مرحوم علّامه
مرحوم علّامهی طباطبایی ذیل این بحثهایی روایی و آیهای که اینجا آوردند، میفرماید: «وَ هِیَ فِی بَیانِ قَبولِ الکُفر الشَّدةُ وَ الضَّعف»[8] علّامهی طباطبایی میفرماید که آنچه که از روایت و آیات مفسرّهی بر این آیه نسبت به کلمهی کفر آوردند نتیجه میگیریم که کفر دارای شدّت و ضعف است. این خلاصهای بود از آنچه که باید بیان میشد و مطالبی که مرحوم علّامهی طباطبایی در المیزان آورده است.
تقسیمبندی کفر در بیان مرحوم طیّب
یک نکتهی زیبایی هم از مرحوم طیّب (رحمة الله علیه) در اطیب البیان وجود دارد و آن هم تقسیمی است که ایشان برای کفر میآورند. خود ایشان اقسام کفر را جدای از بحث روایی اینطور بیان میکنند. میفرماید: برای کفر اقسامی است.
1) کفر از روی جهل و قصور یا تقصیر که از آن به ضلالت تعبیر میشود. یعنی کفر ضلالت.
2) کفر از روی جحود، انکار چنان که در قرآن کریم میفرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[9] آنها در حالی جحد میورزند که باور دارند یا آنجا فرمود: «ما عَرَفُوا کَفَرُوا»[10] آنها کفر میورزند به آنچه که «عَرَفُوا». آیات الهی را انکار نمودند و حال آن که به آن یقین داشتند.
3) کفر از روی نفاق که آیهی هشتم شروع بیان و چگونگی منافقین را در قرآن بیان میکند و صریح آنها را معرّفی میکند که ظاهراً اظهار ایمان کند ولی باطناً معتقد نباشد.
4) کفر از جهت شک که نسبت به امور اعتقادی شک و تردید و تزلزل داشته باشد.
5) کفر نعمت که آن را از روی روایت توضیح دادیم که تعبیر «لَئِنْ کَفَرْتُمْ»[11] یا «تَکْفُرُونَ» داشتیم. اینها به معنای کفر است.
6) کفر در عمل که به واسطهی ترک واجب و فعل، معصیّت بکند. حالا ترک را ترک بکنیم یا فعل را ترک بکنیم که ما «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ» بود. این هم معصیت است که در سورهی مبارکهی آل عمران، آیه 97 میفرماید: «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ» تعبیر به «کَفَرَ» کرد.این تعبیراتی که در این تقسیم مرحوم آیت الله طیّب (رحمة الله علیه) آورده است و آنها را بیان کرده است.
قدمت المیزان بر اطیّب البیان
منتها خود آن روایتی را هم که مرحوم علّامهی طباطبایی آورده بود، ایشان آوردند، آن را به همان نحو هم توضیح داده است و بیان کرده است که حالا شاید -نمیتوانیم صد درصد بگوییم- هم چون قدمت المیزان بیشتر از اطیّب البیان است، نزدیک به هم بوده است. ولی چون بنده سالهای 1362 و1363 خدمت آیت الله طیّب میرسیدم و ایشان اطیّب البیان را قبل نوشته بودند، علّامهی طباطبایی هم المیزان را قبل نوشته بودند ولی اینطور که ایشان بیان کرده است، عبارتی که از بحث کلمهی کفر آورده است که «الکفر فى کتاب اللَّه على خمسة اوجه فمنها کفر الجحود و الجحود على وجهین و الکفر «الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ اوجُهٍ (وُجُوهٍ) فَمِنْهَا کُفْر الجُحُود (بِجُحُودٍ)»[12] و تا آخر این روایت را که بیان میکند، تقریباً همان عبارتی است که مرحوم علّامهی طباطبایی جدای از خود روایات آورده است، مسلّم بیان خود روایت یکی است. امّا تعبیرات و توضیحات و توصیفاتی که از آن در اقسام کفر میکند تقریباً با المیزان یکی است که دیگر ما دنبال آن را نخواهیم بود.
رابطهی کفر و پوشاندن حق
آنچه که مسلّم است این است که کفر برای کسانی توصیف میشود که حق را، چه از جهت ذات خداوند، چه از جهت ربوبیّت حضرت جلّ و اعلی چه از جهت نعم الهی، چه از جهت «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ» بپوشانند. به همهی اینها کفر میگویند
شمول هدایت الهی
لذا «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا»[13] نگویید: یعنی غیر مؤمنین، این برای آن کسانی است که واقعاً کافر هستند. اگر «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا» کفر را برای غیر مؤمن خواستید بیان بکنید، دیگر راهی برای هدایت باز نمیماند. در حالی که آنچه که از قرآن و اسلام برمیآید این است که آنها میخواهند سبیل هدایت را بیاورند. میخواهند هدایت را برای غیر بیاورند. روی کسی که مؤمن است و هدایت شده است خیلی بحث نیست، برای ادامهی هدایت او بحث وجود دارد امّا این که این همه در روایات توضیح داده شده است و تأکید شده است بر اینکه شما یک کسی را هدایت بکنید.
سفارش پیامبر و اهل بیت به هدایت انسانها
سفارشات زیادی از پیامبر و امیر المؤمنین و ائمّهی اطهار به کلّ ما است که یک کسی را هدایت بکنیم، دست یک مسلمانی را بگیریم یا آنجا که فرمود: یک نفسی را احیا بکنید «أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً»[14] منظور این نیست که شما یک کسی را زنده بکنید، این حیات دادن و زنده کردن، یعنی زنده کردن به دین، یعنی او را هدایت بکنید.
پس آنچه که در تعبیر «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا» آمده است کفر به معنای لغوی است. یعنی کسانی که میدانند و آن را میپوشانند، «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا» تعبیر آنها است و «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» این خیلی مهم است.
منافقین که شدیدتر از کفّار هستند، چون آنچه را که ایمان ندارند و اعتقاد ندارند بر زبان میآورند که اینها خطر دارند.
تمام کردن حجّت بر مردم در هدایت آنان
بقیهی مردم گرچه از یک جهاتی ضلالت دارند امّا مصداق اینها قرار نمیگیرند، چون آنها اصلاً توجّه ندارند. باید آنها را متوجّه کرد. به عبارت دیگر، حجّت بر آنها نرسیده است. «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»[15] رسولی بر آنها نیامده است، حجّت بر آنها اقامه نشده است، هیچ چیزی را نمیدانند. وقتی آنها را که عذاب بکنند با مصداق اینها همخوانی ندارد.
بنابراین کلمهی «کفرَ» در این عبارت نشان دهندهی این است که کفر به معنای پوشانندهی حق است. یا از جهت ربوبیّت، یا از جهت نعم الهی، یا از جهت برائت و تبرّی از جستن اولیا و امثال اینها، همهی اینها کفر به معنای لغوی است.
[1]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 389.
[2]- سورهی ابراهیم، آیه 7.
[3]- سورهی نساء، آیه 15.
[4]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 390.
[5]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 390.
[6]- سورهی عنکبوت، آیه 45.
[7]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 390.
[8]- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 54.
[9]- سورهی نمل، آیه 14.
[10]- سورهی بقره، آیه 89.
[11]- سورهی ابراهیم، آیه 7.
[12]- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 261.
[13]- سورهی بقره، آیه 6.
[14]- سورهی مائده، آیه 32.
[15]- سورهی اسراء آیه 15.