آیات 1 تا 5 بقره | اهل تقوا | جلسه 34
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 1 تا 5 جلسه 34
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
41 جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (2) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (3) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (4)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (5)
تفسیر سوره مبارکه بقره - آیات 1 تا 5
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) [1]
مقدمه
بحثهایی پیرامون آیات اوّل سورهی مبارکهی بقره در کلمات ایمان، غیب، انفاق، «ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»، «ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» عرض کردیم.
تا به «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»[1] رسیدیم. بحث آن را هم اجمالاً عرض کردیم. میخواهیم ایقان را کاملاً بررسی بکنیم و کلمهی یقین و مستعملات آن را هم تحقیق بکنیم.
ریشهی کلمهی «ایقان»
امروز در رابطه با کلمهی ایقان مطالبی را خدمت شما عرض میکنم. کلمهی ایقان از «یَقَنَ» گرفته شده است که مثال یائی است، یعنی اوّلین حرف که فاء الفعل است، یاء است.
یقین و صیغههای آن مرادف زودباوری
صفت مشبّههی یقین «فعیل» است، به معنای به تحقیق رسیدهی کار، دانسته شده. هر چهار صیغهی «یَقِنَ»، «أیقَنَ»، «تَیَقَّنَ» و «إستَیقَنَ» به معنای به تحقیق دانسته، بیگمانی است. «یَقَنَ» «یَقِنَ»، «یَقُنَ» «یَقَنَةً» و «میقان» همه به معنای آنچه هر چه بشنود باور بکند، یعنی یقین بکند به معنای زود باور هم است.
مرگ یکی از استعمالات یقین
یقین به معنای بیگمانی، یکی از مستعملات یقین مرگ است. «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُُ»[2] این نکتهی زیبایی است. تا زمانی که مرگ بر انسان واقع نشود، باور آن را ندارد. لذا به همین جهت، یکی از استعمالات یقین را در مرگ و موت آوردند.
معنی کلمهی «یقین»
یقین یعنی برطرف شدن شکّ و تردید. دانستی که از نظر استدلال حاصل شود. به عبارت دیگر یقین به معنای اطمئنان است، اطمینان است. به معنای عقیدهی ثابت است، به معنای قطعی است یعنی چیزی را که انسان قطعی میداند. البتّه قطعی که منشأ آن علم باشد، یعنی به واقف برسد.
ناراحت کننده بودن باور به مرگ در هنگام آن
«حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ» آنجایی است که دیگر انسان باور میکند (که مرگ وجود دارد) این خوب نیست که انسان مرگ را وقتی که فوت کرد باور بکند. اگر انسان از قبل باور بکند، خیلی خوب است. از یک جهاتی هم بد است.
یقین به مرگ و اثر آن بر انسان
شاید حکمت آن این باشد، اگر در این دنیا انسان یقین و باور به مرگ و قبر و قیامت را داشته باشد، به قول حضرت صادق میفرماید: یک تبسّم هم بر لبان او نمیآید. «وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ»[3]ٍُ یعنی برای تو از سرزمین سبأ خیر معلوم و قطعی آوردم، خبر است. حالا حق الیقین یعنی آشکار و خالص بکنید. یقیناً یعنی به طور حتمی. یقینی، یعنی حتمی.
معنای سه کلمهی «مُوقن» و «مَیقان» و «میقان»
فقط یک جا یاء کلمهی یقین تبدیل به واو میشود. «مُویقِن» که تبدیل به «موقِن» میشود. «موقن»: یعنی مطمئن، یعنی کسی که یقین دارد. «مَیقان»: یعنی زودباور، سادهلوح، «امر الیقین»: یعنی کار ثابت و راست و روشن. «میقان»: -مؤنّث آن هم میقانه است- یعنی کسی که هر چه را بشنود باور میکند.
مثالی در رابطه با زودباوری
گفتند: یک آدم سادهلوحی پای منبر آقا نشسته بود. آقا فرمود: هر که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» را بگوید و به دریا بزند، در آب فرو نمیرود، خود آب برای او پل میشود. آقا با همین ساده لوح داشتند میرفتند، به رودخانه رسیدند. این آقایی که زودباور بود، حرف آقا را باور کرده بود، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» گفت، برای اینکه از رودخانه رد بشود. دید آقا ایستاده است. گفت: آقا بیا. گفت: به آن که تو باور داری من ندارم. به آقا گفت: خود شما فرمودید؟ گفت: بله.
استعمالات صیغی «ایقان»، «یَقَنَ»، «یَقن» به معنای حتماً، محقّقاً. «مُوقنون» هم به معنای باور دارندگان، «مُستَیقین» هم به همین معنا است، «استیقان» یعنی باور داشتن، پیدا کردن، به چیزی رسیدن، بدون تردید و گمان شدن. «علم الیقین» یعنی به طور قطع یک چیزی را دانستن، یقینیّات یعنی بدیهیّات.
دستهبندی علم
علم را دو دسته میکنند، یک دسته علم بدیهی، علم انظری. به علم بدیهی علم یقینّیات میگویند. یعنی علم ضروری، چیزی که دیگر در باور انسان است، نیاز به استدلال ندارد. این کلمات را که گفتم از فرهنگ جامع بزرگ نوشته بودم.
معنای کلمهی «یقین» در لسان العرب
امّا لسان العرب میفرماید: «الیَقِینُ: العِلْم و إزاحةُ الشَّک وَ تَحقیقُ الأَمر»[4]، یقین به معنای علم، از بین رفتن شک و محقّق شدن امر است. «وَ قَد أَیْقَنَ یُوقِنُ إیقاناً» استعمال «أَیْقَنَ» «یُوقِنُ» «إیقاناً» باب افعال است. وارد باب افعال که شد، یعنی دیگران را به یقین و باور وا داشتن. «فَهُوَ مُوقِنٌ» مثل «فَهُوَ مؤمنٌ» یعنی کسی که دیگری را به باور میدارد.
«وَ یَقِنَ یَیْقَنُ یَقَناً، فَهُوَ یَقنٌ وَ الیَقِین» که همهی اینها را «نَقیضُ الشَّک» میفرماید. در استعمالات سیق مختلف یقین و در ابواب مختلف، نظر کنیم -چه ثلاثی مجرّد چه ثلاثی مزیدٌ فیه- «نَقیضُ الشَّک» است.
شک نقیض علم
«وَ العُلمُ نَقیضُ الجَهل» نقیض علم شک است. «نَقیضُ الشَّک وَ العُلمُ نَقیضُ الجَهل» علم نقیض جهل است. «تَقولُ عَلِمْتُهُ یَقیناً»، «عَلِمْتُهُ» من آن را فهمیدم، یاد گرفتم.
حق غیر از یقین
«وَ فی التَّنزیلِ العَزیز: وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ أَضَافَ الحَق إلى الیَقین» حق بر یقین مضاف شده است. «وَ لَیسَ هُوَ مِن إضَافَةُ الشَّیء إلى نَفسِه» میفرماید: حقّ الیقین اینطور نیست که اضافهی نفس بر خود باشد. «لأَنَّ الحَق هُوَ غَیرُ الیَقین» حق غیر از یقین است.
«إنَّمَا هُوَ خَالصُهُ وَ أَصَحُّهُ» میفرماید: حق که حقّ الیقین میشود، خالص آن یقین و صحیحترین آن است. «فَجرى مَجرى إضَافَةُ البَعضِ إلى الکُل» پس این جاری مجرای اضافهی بعض به کل است.
یقین در هنگام رسیدن موت
«وَ قُولُهُ تَعالى: وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ». «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»، «أَی حَتّى یَأْتیکَ المُوتُ» تا زمانی که بر تو یقین برسد، یعنی تا زمانی که موت بر تو برسد. کما اینکه «قَالَ عِیسى بن مریم، (على نبیّنا و علیه الصّلاة و السّلام): وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا» یعنی «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»، موت.
«وَ قَالَ: مَا دُمْتُ حَیًّا وَ إن لَم تَکُن عبَادَةٌ لِغیرِ حَیّ، لأَنَّ مَعناهُ اعْبُدْ ربَّک أَبداً وَ اعْبُدْهُ إلى المَمَات» اینجا منظور این است: آنجایی که دیگر از دنیا میروید. چون حضرت عیسی بن مریم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) حیّی است، هنوز هم دارد عبادت میکند.
«لأَنَّ مَعناهُ اعْبُدْ ربَّک أَبَداً وَ اعْبُدْهُ إلى المَمَات وَ إذا أَمِرَ بِذلک فَقَد أَمَرَ بِالإِقامَةَ عَلى العِبادة» پس در واقع به تحقیق امر شده است به اینکه آن بندگی خود را بر عبادت اقامه بکند.
«وَ یَقِنْتُ الأَمْرَ، بِالکَسر ... یَقِنَ الأَمرَ یَقْناً و یَقَناً و أَیْقَنَه و أَیْقَنَ به و تَیَقَّنه و اسْتَیْقَنه و اسْتَیْقَن به و تَیَقَّنْت بالأَمر و اسْتَیْقَنْت بِه کُلُّهُ بِمعنى واحد» همهی اینها به یک معنا است. «وَ أَنا عَلى یَقینِ مِنه، وَ إنَّمَا صَارتِ الیَاء واواً فِی قُولِکَ مُوقِنٌ»[5] چون اینجا میم مضموم باب افعال است، اسم فاعل که میخواهید بسازید، باید این را مضموم بیاورید. آن وقت (یاء) به مناسبت ضمّه تبدیل به (واو) میشود.
لذا میفرماید: «صَارتِ الیَاء واواً فِی قُولِکَ مُوقِنٌ لِلضَّمَةِ قَبلَهَا، وَ إذا صَغَّرْتَهُ رَدَّدتَهُ إلى الأَصل» اگر موقن را مصغّر کردید، «مُیَیْقِنٌ» میشود، دوباره (یاء) برمیگردد.
رابطهی معنایی ظن و یقین
«وَ رُبَمَا عَبَروا بِالظِّنِ عَنِ الیَقِین وَ بِالیَقِینِ عَنِ الظَّن» گاهی اوقات به ظنّ از یقین، گمان از یقین تعبیر کردهاند و از ظنّ به یقین تعبیر کردهاند. بعضی وقتها ظنّ و گمان را به یقین تعبیر کردهاند. بعضی وقتها برعکس میشود. از یقین به ظن تعبیر کردند که این معمولاً در اشعار عربها وجود دارد.
«وَ رَجُلٌ یَقِنٌ و یَقَنٌ: لَا یَسمَعُ شَیئاً إلّا أَیْقَنَهُ، کَقُولِهِم: رَجلٌ أُذُنٌ. وَ رَجَلٌ یَقَنَةٌ» همهی اینها به معنای آن مردی است که زود باور است. «وَ رَجُلٌ مِیقَانٌ کذلک» مؤنّث «میقان»، «میقانه» است. «وَ هُوَ أَحَدٌ مَا شَذِّ مِن هَذا الضَّرب» یکی از آن چیزهایی است که از همین سیق استعمال شده است. «وَ قَالَ أَبُو زِید: رَجُلٌ ذو یَقَنٍ لَا یَسمَعُ شَیئاً إلّا أَیْقَنَ بِه» هر چه را میشنود به سرعت باور میکند. مثل همان که پای منبر شنید که بسم الله بگو و از آب رد بشو، باور کردن اینها بسیار مهم است.
یقین، علم جزمی
در تفسیر اطیّب البیان، ذیل کلمهی «یُوقِنُونَ»[6]، میفرماید: «یُوقِنُونَ» از ایقان و یقین است و مراد از یقین علم جزمی است که مطابق با واقع بوده است و غفلت در آن نباشد. یقین: یعنی چیزی که آدم از یاد نمیبرد، به فراموشی سپرده نمیشود. این مهم است.
خصوصیات یقین
خصوصیات یقین را میفرمایند. در یقین چهار خصوصیّت وجود دارد.
1) مسبوق بودن به جهل
باید مسبوق به جهل باشد. لذا بر خداوند استعمال ندارد. خدا موقن است، خدا یقین دارد، این معنا نیست. یقین برای کسی است که قبل از آن جاهل باشد. باید مسبوق به جهل باشد. لذا اینجا به آن یقین میگویند.
2) لازم بودن جزم و قدر در یقین
جزم و قدر در آن لازم است و گرنه اگر کسی ظنّ یا شک یا وهم داشته باشد، دیگر موقن نیست.
3) مطابق واقع بودن یقین
سومین خصوصیت این است که مطابق با واقع باشد. اگر مطابق با واقع نباشد، جهل مرکّب میشود. قطع دو نوع است: یا یقین است یا غیر یقین است. به عبارة أُخری یا ریشهی قطع علم است که به واقع میرسد یا جهل است که همان جهل مرکّب است. یقین آن است که با واقع مطابقت داشته باشد.
4) لزوم توجّه و التفات در یقین
چهارمین خصوصیّت که در یقین وجود دارد این است که توجّه و التفات در آن لازم است. اگر در یقین غفلت و ظهور باشد، علم میشود یقین نمیشود.
لزوم التفات به حکم شرعی
شما یک وقت به یک چیزی عالم است امّا به آن توجّه ندارید، التفات ندارید. علم دارید امّا یقین ندارید. لذا شیخ در بحث اوّل رسائل میفرماید: «أنَّ المُکَلَّفَ إذا التَفَتَ إلى حُکمِ شَرعیّ»[7] التفات را فرموده است. وقتی مکلّف به حکم شرعی التفات پیدا بکند، «فَإمَّا أن یَحصُلَ لَهُ الشکّ فیه، أوِ القَطع، أو الظنّ» یا شک یا ظن و یا قطع برای او حاصل میشود.
وجوب اطاعت از قطع
قطع واجب است آن را اطاعت بکنید و تبعیّت از قطع ذاتی است. شارع مقدّس نه میتواند امر به تبعیّت از قطع بکند و نه میتواند نهی بکند. چون اگر امر بکند، تحصیل حاصل میشود. اگر نهی بکند، تناقض میشود و اگر برای کسی قطع حاصل نشد، ظن برای او حاصل میشود. ظن هم یا ظنّ متآخم به علم جاری مجرای قطع میشود و اگر که نه، ظنّ ضعیف باشد، ملحق به شک میشود.
حالات مختلف شک
چند حالت در شک وجود دارد. یا لحاظ حالت سابقه در آن متیقّن است یا نیست. اگر باشد، مجرای استصحاب است. اگر نباشد یا شکّ در تکلیف است یا شکّ در مکلّفٌ به است. شکّ در تکلیف، مجرای اصالة البرائة، شک بدوی است. شکّ در مکلّفٌ به یا احتیاط در آن میشود یا احتیاط در آن نمیشود. اگر احتیاط است، مجرای احتیاط است و الّا مجرای اصاله التّخییر است. این حالتهایی بود که برای آیه بود
لزوم التفات و توجّه در یقین
نکته این کلمه بود: «أنَّ المُکَلَّفَ إذا التَفَتَ» مکلّف التفات پیدا بکند. یکی از خصوصیّات مهمّ در بحث یقین این است که توجّه و التفات در آن لازم است و اگر غفلت در آن بیاید، دیگر یقین نیست، آن علم میشود.
مراتب یقین
مراتب یقین سه تا است. علم الیقین، عین الیقین، حقّ الیقین که بیان آن در مراتب ایمان ذکر شده است و از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که...
[1]- سورهی بقره، آیه 4.
[2]- سورهی حجر، آیه 99.
[3]- سورهی نمل، آیه 22.
[4]- لسان العرب، ج 13، ص 457.
[5]- لسان العرب، ج 13، ص 457.
[6]- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 241.
[7]- کتاب فرائد الاصول، ج 1، ص 25.
TafsirRezvan_02_1_5_034.mp3