آیات 1 تا 5 بقره | اهل تقوا | جلسه 39
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 1 تا 5 جلسه 39
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
41 جلسه شرح ویژگیهای مُتَّقین
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (بزرگ است خداوندى که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (1) آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است. (2) (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان مىآورند؛ و نماز را برپا مىدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند. (3) و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان مىآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند. (4)آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند. (5)
تفسیر سوره مبارکه بقره - آیات 1 تا 5
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3) وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) [1]
تنها راه فلاح و رستگاری
در آیات سورهی مبارکهی بقره به آیهی «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[1] رسیدیم. کلمهی هدایت را قبلاً به صورت مفصّل در ذیل آیهی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» و بعضی را در ذیل آیهی «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[2] عرض کردیم و یک اشاراتی هم در جلسات گذشته داشتیم. نکتهی بعدی که در این آیه است و باید بیان کنیم بحث فلاح است که در مفلحون است و قبل از آنکه فلاح را بگوییم یک بحث ترکیبی از «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ»[3] بیان میکنیم و نکاتی را پیرامون همین قصّه راجع به «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» از کنز الدّقائق، جلد یک عرض میکنیم که میفرماید: «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ الجملة فی محلِّ رفع»[4]؛ «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» اینجا در محل رفع
برای «الَّذین» قرار گرفته شده است. ما قبلاً «هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[5] داشتیم. بعد فرمودند: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ»[6] که در واقع جای آن «یُؤْمِنُونَ» «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِم»[7] است.
«إن جَعَلَ أحَدُ الموصولَینِ مَفصولاً عَنِ المتّقین»[8] به صورتی که این موصول دوم که «أُولئِک»[9] باشد را برای متّقین قرار داده باشیم که «خَبرٌ لَه. و کأنّه لمّا قیلً: هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»[10] وقتی در آیهی دوم «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» فرمودند، «قیل: ما بالَهُم خَصّوا بذلک. فَأُجیبَ بقوله»؛ «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».[11]
«وَ إلّا» یعنی اگر غیر از این بخواهیم اعراب را قرار دهیم «فَاستِئنافٌ»[12] آن وقت یک جملهی مستئنفه میشود، در صورتی که آن مستئنفه نیست. اگر جملهی مستئنفه شد «لا محلَّ لَها». جلمهی مستئنفه محل اعراب ندارد. «و کَأنّه نَتیجةُ الأحکامِ وَ الصِّفاتِ المُتِقَدِّمَة» کأنّه این «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» همانطور که قبلاً عرض کردیم، چون «أُولئِکَ» اشارهای به متوسّط است، یعنی اشاره به این توصیفاتی است که برای متّقین بیان شده است که روی هم رفته متّقینی که این صفات را دارند «أُولئِکَ» اشاره به آنها است. «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ».
هدایت متّقین از جانب پروردگار
«أو جَوابُ سائلٍ قال للمُوصوفینِ بِهذهِ الصِّفات: إختصّوا بِالهدى» جواب سائل که برای آن توصیف شدهها به این صفات معنا شده است که آنها اختصاص به هدایتی دارند که «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ».
«وَ یُحتَمَل أن یَکونَ الموصولُ الأوَّل مُوصولاً «بِالمُتَّقین»[13] میفرماید احتمال دارد موصول اوّل که «الَّذینَ» باشد موصول «بِالمُتَّقین» باشد. «وَ الثّانی مَفصولاً عَنه» و دومی مفصول از آن «متّقین» باشد.
اشاره «أولئِکَ»؛ به مذکّر و به مؤنّث
«مُبتَدَأُ وَ «أولئِکَ» خَبَرُهُ» آن وقت آن مبتدا شود و این «أولئِکَ» خبر او شود. «و «أولئِکَ» إسمُ إشارَة یُشتَرَکُ فیه جَماعَةُ الذُّکورَ وَ الإُناث» میفرماید «أولئک» اسم اشاره است که هم برای مؤنّث به کار میرود و هم برای مذکّر. مشارٌ إلیه آن میتواند هم مذکّر باشد و هم مؤنّث باشد و هم با هم.
شش صفت متّقین
«وَ هِیَ هُنا إشارَةٌ إلى «المُتَّقین»» و در اینجا اشاره به کلمهی متّقین است که «المُوصوفین بِتِلکَ الصّفات» که متّقین به این شش صفت «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» توصیف شدهاند.
متمایز شدن متّقین از سایر افراد
«لا إلى ذَواتِهِمُ المُجَرَدَة» نه به متّقینی که فقط به خودی خود هستند، متّقینی که متّصف به این صفات شدند. عرض کردیم آن هم کلمهی «أولئِک» که اشاره به متوسّط است. اشاره به توصیفات متّقین هم است. «لِأنَّهُ مَأخوذٌ فی حَدِّ إسم الإشارة» به خاطر آن چیزی که در تعریف اسم اشاره در حدّ آن اخذ شده است. «أن یَکونَ المُشارٌ إلیه مَحسوساً» این که مشارٌ الیه باید محسوس باشد. «أو فی حُکم المحسوس.» یا مثل اینجا برای حکمی محسوس باشد.
«وَ إنَّما صارَ المُشارُ إلیه هُنا فی حُکمِ المَحسوس» میفرماید این است و جز این نیست که این مشارٌ الیه که اشاره به متّقینی است که متّصف به این صفات ششگانه هستند، در حکم محسوس است «بإجراءٍ هذِهِ الأوصافِ عَلَیه» به اجرا کردن این توصیفاتی که بر آن است «وَ تَمیزِهِ بِها عَمّا عَداه» و متمایز شدن متّقین به واسطهی این اوصاف از آنچه که غیر از آنها هستند. یعنی آن کسانی که این صفات را ندارد این را شامل نمیشوند.
اسم اشارهی «أولئِکَ» در توصیف به صفات متّقین
«فَیَجِبُ أن یکون ملحوظَةٌ فی الإشارة» پس واجب است که آنها در اشاره به «أولئک» ملاحظه شده باشند. «فَإذن یَکونُ قُولُهُ أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» پس بنابراین «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» «کَالبَناءِ عَلَى المُشتق فَفیهِ إعلامٌ بِأنَّ الأوصافِ المذکورة قبل إسمِ الإشارة» پس در آن اعلام است بر اینکه اوصافی که ذکر شده است باید قبل از اینکه «أولئِکَ» بیاید آنها برای متّقین باشد. یعنی متّقین باید به این صفات ششگانه که ایمان به غیب، اقامهی دائمی صلاة، انفاق دائمی آنچه که خدا به آنها رزق داده است، ایمان «بِما أُنْزِلَ» و ایمان به آخرت را داشته باشند، بعد اسم اشاره «أولئِکَ» بیاید و به آنها اشاره کرده باشند.
هدایت تضمینی از جانب پروردگار برای متّقین
«فَفیه إعلامٌ بِأَنَّ الأوصافِ المَذکورَة قَبلَ إسمِ الإشارة عِلَةُ لِکونِ المذکورین «عَلَى الهُدى»». چرا؟ خود «أولئِکَ» که میتوانست غیر از این هم باشد؟ بله، امّا برای اینکه آنها «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» شوند حتماً باید آن توصیفات را داشته باشند. متّقین متّصف به آن اوصاف هستند که آنها «عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ». این نکتهی خیلی زیبایی در این کلام است.
بعد میفرماید: «و کلمة «أولئِکَ» یَمُدُّ وَ یُقصَر» هم مَد داده میشود و هم بدون مَد میشود خواند. (آوا). البتّه میفرماید: «و المدُّ أولى» اینکه کلمهی «أولئِکَ» را با مد بخوانیم بهتر است.
استعلاء هدایت در وجود متّقین
«و کلمة «عَلَى» هذهِ إستعارَةُ تَبَعیة» کلمهی «عَلَى» که اینجا آورده است معنای استعارهای دارد. «و إنَّما کانَت إستِعارَة لِأنَّه شِبهُ تَمَسُّکِ المُتَّقین بِالهدى بِاستعلاءِ الرّاکِبَ عَلَى مَرکوبِهِ فِی التَّمَکُّنِ و الإستقرار» چطور وقتی کسی سوار بر یک اسب شود بر آن مسلّط است و استعلاء دارد و علو بر او دارد و احساس تسلّط میکند. حالا هم کسی که سوار یک موتور سیکلت یا دوچرخه و اتومبیل است و دست فرمان خوبی هم دارد و همهی دست اندازها و پیچها را خوب بلد است و خوب مسلّط رانندگی میکند، این مرکب زیر دست و پای او ناله میزند. یعنی این آقا بر این مرکب إستعلاء دارد. به همین جهت این کلمهی «عَلَی» را آوردند که معنای إستعلاء را درست کنند.
«بِاستعلاءِ الرّاکِبَ عَلَى مَرکوبِهِ فِی التَّمَکُّنِ و الإستقرار» در اینکه تمکّن دارد و استقرار بر آن مرکب دارد. «فاستعیر له الحرف الموضوع للاستعلاء» پس حرفی که برای استعلاء است کلمهی «عَلَی» است و آن را استعمال میکنید، لذا «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِم».
توجّه به معنای متعلّق ظروف
«کَما شِبهِ إستعلاءِ المَصلوب عَلَى الجَذع بِاستقرارِ المَظروفِ فِی الظَّرف» آنجا داشتیم که گفت شما را بر نخلها آویزان میکنم، آن هم «عَلَی» داشت. اگر معنای ظرفیّت داشت، معنای «فی» را میگفت. اگر به استقرار مظروفیّت بود میفرمود: «فی جذع النخّل». آنجا فرعون داشت که استعلاء نبود، برعکس بود. یعنی ظرف هلاکت برای کسانی میشد که به خدای حضرت موسی ایمان آوردند.
«فَاستُعیرَ لَهُ الحَرفُ المُوضوعِ للظَّرفیة و إنَّما کانَت تَبَعیة. لِأنَّ الإستعارَة فِی الحرف یَقعُ أولاً فی مُتَعَلَّق معناه» اگر دقّت کرده باشید در بحث ظرف که یکی هم جار و مجرور بود گفتیم متعلّق میخواهد. وقتی متعلّق آن را لحاظ کنیم آن وقت میتوانیم روی آن بحث کنیم که آیا اینجا بحث استعلاء را دارد یا بحث ظرفیّت را دارد. هر کدام را داشت همان حرفی را میآوریم که برای معنای متعلّق باشد و وصل شده باشد.
هدایت خاصّ الهی مشمول حال متّقین
«لِأنَّ الإستعارَة فِی الحرف یَقعُ أولاً فی مُتَعَلَّق مُعناه کَالإستِعلاء وَ الظّرفیَّة» استعلاء بود، حالت «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» خدا آنها را هدایت میکند. آن هم قرآن را هادی قرار داده است، آن وقت «أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» با آن توصیفاتی که متّقین در آیات بعد دارند به آنجا میرسند که آنها بر مرکبی از هدایت الهی سوار هستند. مسلّط بر امر هستند. دیگر کسی به آن راحتی نمیتواند آنها فریب بدهد. شیطان نمیتواند آنها را اغوا کند و از راه بدر کند.
عدم تفاوت بین ظرف لغو و مستقر
- نه، معنای کلّی را گفتیم که در متعلّق ظروف آن چیزی که مهم است که آن حرف بر این تعلّق بگیرد آن معنای متعلّق است. حالا اینجا اگر معنای استعلایی داشت ما آن حرفی را باید بیاوریم که معنای استعلاء در آن است، «عَلَی» است. اگر معنای ظرفیّت داشت «فی»، اگر معنای استعلاء داشت «با»، اگر سببیّت داشت «با» و امثال اینها.
این در ظرف لغو و مستقر فرقی نمیکند، بین ظرف لغو و مستقر فرق ندارد. یعنی این باید تبعیّت داشته باشد از این جهت که آنچه که در معنای متعلّق است همان را ما در حرفی که میآوریم برای جار و مجرور بیاوریم. حالا چه ظرف لغو باشد، یعنی متعلّق آن مذکور باشد چه اینکه ظرف ما مستقر باشد، یعنی متعلّق آن ذکر نشده باشد. اکثر نقاط را فرمودند متعلّق آن جمله میشود که حالا مثلاً «إستَقَرَ» باشد.
مرکب هدایت متّقین
«لِأنَّ الإستعارَة فِی الحَرفِ یَقَعُ أوَّلاً فی مُتَعَلَّقِ مَعناهُ کَالإستعلاء وَ الظَّرفیة مثلاً ثُمَّ تَسَرى إلیهِ تَبَعیّته کَما حَقَّقَ فی موضِعه» کما اینکه در موضع خود محقّق شده است. «وَ لَکَ أن تَعتَبِرُ تَشبیهِ هِیئَةِ مُنتَزَعَة مِنَ «المُتَّقی» و «الهُدى» وَ تَمَسُّکِه بهِ بِالهِیئَةُ المُنتَزَعَة» وقتی متّقین هدایت میشوند کأنّه بر یک مرکبی سوار میشوند، چون وقتی ما بخواهیم شما را به یک راهی، جایی برسانیم باید سوار یک ماشین شویم یا به هر حال به واسطهی آن هادی حرکت خود را ادامه بدهیم و حرکت کنیم. میفرماید: «وَ تَمَسُّکِهِ بِهِ بِالهِیئَةُ المُنتَزَعَة مِنَ الرّاکِبِ وَ المَرکوب وَ إعتلائِهِ عَلَیه فَیَکونُ هُناکَ إستِعارَةٌ تَمثیلیة» اینجا استعاره، استعارهی تمثیلیه است که «تَرکَبُ کُلُّ مِن طرفیها. أو تُعتَبَرُ تَشبیهِهِ بِالمَرکوب عَلَى طَریقة الإستعارة بِالکِنایَة وَ تَجعَلُ کَلِمَةَ عَلَى قَرینَةِ لَها» کلمهی «عَلَی» که در این آیه آمده است حدّاقل این است که قرینه میشود بر اینکه اینجا آدم متّقی متّصف به این اوصاف بر آن هدایت علو دارد، استعلاء دارد، سوار است. سوار همیشه بر مرکوب مسلّط است. راکب همیشه تمکّن دارد و بر مرکب استقرار دارد و آن را به آن سویی که باید برود میبرد. منتها آن سمت و سو را قرینه داریم که مرکب تعیین میکند نه راکب. لذا هیچ وقت انحرافی در آن نیست.
عظمت و بزرگی هدایت خداوند
بعد میفرماید: «وَ تَنکیرُ «هُدَىً»». چرا «هُدَىً» آورد و نفرمود: «أولئِکَ عَلَی الهُدی مِن رَبِّهِم»؟ فرمود: «عَلَى هُدَىً مِنْ رَبِّهِمْ»؟ «هُدَىً» را نکره آورد و فرمود: «للتَّعظیم» به خاطر عظمت داشتن و بزرگ داشتن آن هدایت. اینجا صاحب کنز الدّقائق «أی» را معنا میکند. یعنی «هُدَىً لا یَبلُغُ کُنهَهَ» هدایتی است که به کنه آن نمیتواند برسد. «و لا یُقادِرُ قَدرَه» و قادر نیست که بخواهد اندازهی آن را اندازهگیری کند. «وَ کَیفَ یَبلُغُ کُنهَه وَ قَد مَنحُوهُ مِن عِند رَبِّهِم» میفرماید او چطور میتواند به کنه آن برسد و چگونه «مَنحُوهُ مِن عِند رَبِّهِم» که آن از طرف خداوند برای انسان است. چون کلمهی بعدی آن «هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ» است. اینجا «هُدىً» را نکره آورده است بر اینکه از هیچ چیز آن بر کسی که متّقی است و متّصف به این اوصاف است خبر ندارد. قادر به اینکه بتواند کنه آن را بفهمد نیست. قادر به اینکه بتواند اندازهی آن را از هر حیثی بفهمد نیست. «وَ أوتوهُ مِن قِبَلِهِ» و از قبل خداوند یکتا اعطاء شده است و به او داده شده است آن هم «رّبه».
خداوند؛ هدایت کنندهی متّقین
«و قیل: إنَّما قال «مِن رَبِّهِم» لا «مِنَ اللّه» اینکه گفت «مِن رَبِّهِم»، چرا «رَبِّهِم» فرمود؟ چرا «مِنَ الله» نفرمود؟ «تَنبیهاً عَلَى أنَّ لِکُلَّ أحَدً إسماً خاصَّاً مِن أَحَدیَّة جَمعُ الأسماء» میفرماید از جهت اینکه ما را تنبیه کند که بر هر احدی اسم خاصّی از جهت احدیّت است که جمع الاسماء است. او در اینجا نسبت به خداوند تبارک و تعالی رب و ربوبیّت او است. «هُوَ رَبُِه. وَ مِنهُ یَصِلُ إلَیهِ ما یَصِل» یعنی در واقع میخواهد بگوید کسی که مربّی این مرکب برای این متّقین است خود خدا است. نتیجه این است. آن کسی که تربیت کننده و پرورش دهنده است و افسار این مرکب دست او است که به ارادهی او حرکت میکند، نه به ارادهی خود راکب، آن خداوند تبارک و تعالی است. از جهت خود رب است، لذا ربوبیّت را آورد.
یعنی چه کسی این مرکب را که متّقین متّصف به این اوصاف بر آن سوار هستند هدایت میکند و به ارادهی چه کسی حرکت میکند؟ به سمت و سوی چه چیزی است؟ هر آنچه که از طرف پروردگار است. «من ربّهم».
هدایت خاص برای متّقین
«وَ لَیسَ لِأحَدٍ أحَدیَّةُ جَمعِ الأسماء إلّا للإنسانِ الکامل» میفرماید اینجا هم فقط برای انسان کامل است. «فَإنَّ رَبَِهُ الخاصّ بِه» پروردگار انسان کامل خاصّ به او است. «هُوَ الإسمُ الجامع» اسم جامع بر این معنای احدیّت خاص کلمهی رب است. «فَمعنى قوله «مِن رَبِّهِم» أنَّ لِکُلِّ أحَدٍ هُدَىً مِن رَبِّهِ الخاص» میفرماید برای هر کسی از این متّقین هدایتی است از طرف پروردگار، آن هم هدایت خاص. «لا من غیره» نه از طرف غیر. هدایت از طرف چه کسی است؟ از طرف خدا. «مِن رَبِّهِم» فقط از طرف خدا است.
هدایتگری قرآن برای متّقین
«و النُّکتَةُ فی إضافَةِ «الهُدى» إلَىَ «الکِتاب» نکتهای که در اضافهی هدایت به کتاب است، «وَ إلى «رَبِّهم» ثانیاً أنَّ المُتَّقین قَبلَ کَشفِ حُجبِ المَظاهر عَن نَظَرِ شُهودِهِم کانوا یُشاهِدونَ «الهُدى» عَن مَظاهِرِ الإسمِ الَّتی کانَ «ذلِکَ الکِتاب» واحداً مِنها» میخواهد بگوید اصل مطلب این میشود که آنچه که هدایتگری کتاب است که «ذلِکَ الْکِتابُ... هُدىً لِلْمُتَّقین» فرمود، یکی دیگر از آن چیزهایی است که خاصّ بالهدایت برای متّقین است.
«فَلِذلکَ أٌضیفُ إلَیهِ «الهُدى» أولاً فَلَّمّا تَمَکَّنوا فِی التَّقوى وَ تَحققوا بِالصِّفاتِ الجاریة عَلَیِهم کَشَفَ عَنهُم» وقتی معلوم شد این آقا متّقی است و تحقّق این صفات جاریه برای او شد، آن وقت از آنها محجوب بودن مظاهر و شاهد بودن در آنها از ظاهر کشف میشود، «فَلِهذا أٌضیفُ إلَیهِ ثانیاً وَ هُو أی قوله «مِن رَبِّهِم» دوباره اینجا آمد کلمهی «مِن رَبِّهِم» را آورد. آنجا هم «ذلِکَ الْکِتابُ» را باز فرمودند، کلمهی هدایت را متّصف به کتاب کردند که از خدا است. اینجا هم «مِنْ رَبِّهِم» در درجهی دوم فرمود.
فلاح و رستگاری در تقوا و مخصوص متّقین
بعد فرمود: «صِفَةٌ «لِهُدى» که «مِن رَبِّهِم» صفت برای «هُدىً» است «هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ». که محلّ آن در محل جر است. یا محلّ آن محل نصب میشود «عَلَى أنَّهُ حالٌ مِن «هدى»» این میشود حال برای «هُدىً» یعنی هدایتی که حال کونهِ از سمت خداوند و پروردگار آنها است. «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» که در مورد «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» میفرماید: «عَطفٌ عَلَى الجُملَةَ الأولى».
[1]- سورهی بقره، آیه 5.
[2]- همان، آیه 2.
[3]- همان، آیه 6.
[4]- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 1، ص 131.
[5]- سورهی بقره، آیه 2.
[6]- همان، آیه 3.
[7]- همان، آیه 5.
[8]- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 1، ص 131.
[9]- سورهی بقره، آیه 5.
[10]- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 1، ص 131.
[11]- سورهی بقره، آیات 3 الی 5.
[12]- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 1، ص 131.
[13]- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 1، ص 131.
TafsirRezvan_02_1_5_039.mp3