پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

تفسیر سوره بقره آیه 17 هفدهم جلسه 2

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۷ ق.ظ

تفسیر سوره بقره آیه 17 جلسه دوم

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُون‏

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

آنان [منافقان‏] همانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى‏فرستد و) آن را خاموش مى‏کند؛ و در تاریکیهاى وحشتناکى که چشم کار نمى‏کند، آنها را رها مى‏سازد. (17)

 

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

 

تفسیر  آیه هفدهم سوره مبارکه بقره  جلسه  ... 

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

-----------------------------------------

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»

 

تفسیر سورهی بقره در توصیف منافقین

  • در آیه‌ی هفدهم سورهی مبارکهی بقره در توصیف منافقین فرمودند: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»
  • کلمهی «مَثَل» در قرآن سه معنا دارد  : 
    • 1)  به معنای صفت
    • 2)  به معنای شبیه
    • 3)  به معنای حکایت عجیب
  • که به این سه معنای فوق استعمال شده است که این آیه از آن قبیل است.
  • بعد راجع به کلمه‌ی «الَّذِی» صحبت شد که مفرد است، موصول است و در واقع مُمَثَّل است. اشکالی که در اینجا وجود داشت، این بود که گفتند «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ» ضمیرهای آن به «الَّذِی» برمیگردد. روز گذشته به این اشاره کردیم که «الَّذِی» بعضی جاها به معنای «الَّذین» به معنای اسم جنسی است که این مردود است و قبول نیست؛ بلکه قرآن اینجا بیان مثل و مُمَثَّل را میکند. مَثَل منافقین هستند که جمع است، لذا آنچه که در توصیف آنها بیان میشود و ضمایری که مربوط به آنها است، جمع می‌آید.

منتسب ضمایر «الّذی» و «هُم»

  • (*) مُمَثَّل ما «الَّذِی» است، «الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ» ضمیر «حَوْلَهُ» به «الَّذِی» برمیگردد و مفرد است؛ ضمیر «اسْتَوْقَدَ» هم به «الَّذِی» برمیگردد و مفرد است. اگر اینطور بود باید اینها را هم جمع میآورد. پس اینکه جمع نیاورده است، قرآن در جهت فصاحت و بلاغت بیان شده است، هم می‌خواهد مَثَل و هم مُمَثل را بیان کند.
  • (*)  آن وقت مرجع ضمیر «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» کلمهی «هِم» در اینجا که ضمیر «هُم» باید بگوییم، منتها آنکه در آیه تلفّظ میشود را عرض کردم. یا مرجع «تَرَکَهُمْ» هر دو اینها منافقین هستند. یعنی «هُم»، «مَثَلُهُمْ» به چه کسی برمیگردد؟ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ»[1]؟ منافقین.
  • (*) امّا ضمیر «اسْتَوْقَدَ»[2] و ضمیر «ما حَوْلَهُ» که آخر «حَولَ» آمده است، بازگشت اینها به «الَّذی» است، مفرد و مُمثل است. «ذَهَبَ اللَّهُ» هم که فرمود، خدا نور «الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً» را از بین نمیبرد، بلکه آن چیزی که منافقین مَثَل هستند، آنها که اینگونه مِثل مُمثل برای خود آتشی روشن میکنند که نور بدهد، آن نور را خاموش میکند. منتها اینجا مَثَل میزند که خدا در مُمثل نور را خاموش نمیکند، باد خاموش می‌کند.
  • (*) البتّه همه‌ی کارها منتسب به حضرت حق است، امّا اینکه مستقیم خود خدا... کلمهی «ذَهَبَ» ضمیر مفرد دارد، منتسب به ذات احدیّت است. مثل «أَنْزَلْنا» نیست که خدا میفرماید: «أَنْزَلْنا» یعنی ما نازل کردیم یعنی با وسایط. اینجا خود خدا این کار را میکند. مثل «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[3] این از قبیل آن است.

برخورد خداوند متعال با منافقین

  • علی أیّ نحوٍ «ذَهَبَ اللَّهُ»[4] منظور نور منافقین است یعنی آن روشنایی که فکر میکنند با این تشبیهی که به مُمَثَّل آنها درست میشود، میآیند یک کاری میکنند، آن وقت مثل قاعده و قانونی که در درهی مرصاد برای منافقین جمهوری اسلامی پیش آمد که فکر کردند حالا 48 ساعت دیگر تهران هستند، جای حضرت امام و رئیس جمهور آن زمان مقام معظم رهبری مینشینند، همه سردمدار میشوند و ملّت هم دست به سینهی آنها میشوند؛ امّا خدا آنها را چنان قرار داد و نور آنها را در دره‌‌ی مرصاد نابود کرد که همه آنجا نیست شدند. این نکته مهم است که ما هم در مثال برای شما چند بار - در بحث منافقین که مطرح شد- این بحث را میآوریم. این مطلب لازم بود که در این‌جا گفته شود.

تفسیر کلمهی «ذَهَبَ»

مطلب بعدی کلمه‌ی «ذَهَبَ» است که باز من این را روز گذشته اشاره کردم که «ذَهَبَ» در اینجا فعل لازم است، به واسطهی حرف جارّه متعدّی شده است. فرق آن با همزهی باب افعال چون همزهی باب افعال هم در فعل لازم میآید که آن را متعدّی کند- در آنجا فاعل با مفعول مباشر است، در آن کاری که میخواهد برای او انجام بدهد، مثل اینکه میخواهد او را ببرد، دست او را میگیرد و میبرد، این را «أذهب» میگویند. امّا اگر خواستیم بگوییم او را روانه میکند که برود، آن موقع «ذهبتُ به» میشود، این نکته‌ای بود که عرض کردیم.

سه قول در نسبت بین نور و ظلمت

یک بحثی در این آیه داریم که بین نور و ظلمت چه نسبتی است؟ این بحث‌ها در علوم مختلف است که در بحثهای ادبی، صرفی و نحوی داشتیم. الآن بحث ما بحث نِسَب در منطق است. نسبت بین نور و ظلمت چیست؟ سه قول در این بحث است: قول اوّل این است ضدیین هستند. شرط اوّلیهی ضدیین این بود که هر دو امر وجودی باشند، اگر هر دو صد درصد امر وجودی بودند و یکی از آنها با وجودش دیگری را نفی میکرد، ضدیین می‌شد.

بحث قول دوم این است آن‌ها از قبیل ایجاب و سلب هستند یعنی نور وجود است، ظلمت عدم نور است. قول سوم عدم و ملکه است. عدم و ملکه یعنی مثل عمی و بَصَر، مثل کوری و بینایی که کجا کور میگویند؟ آن جایی که قابلیّت بینایی در آن باشد، به دیوار که نمیشود کور گفت؛ امّا به آدمی که چشم ندارد کور میگویند، عمی میگویند. چرا؟ چون قابلیّت چشم داشتن را دارد، لذا اینجا عدم و ملکه می‌شود.

نسبت ضدیین بین نور و ظلمت

حالا آنچه که حق مطلب در این‌جا است -اگر بخواهیم راحت وارد بحث شویم و دنبال حواشی نباشیم- همان قول اوّل است. چون هر دو امر وجودی هستند، هم ظلمت امر وجودی است، هم نور امر وجودی است. منتها نور وقتی میآید ظلمت برطرف میشود و عدم نور، ظلمت میشود و خود آن یک امر وجودی است یعنی یک چیزی در عالم است، نه اینکه چیزی نباشد. لذا ضدیین هستند. نسبت آنها، آن قول تحقیق شده و آنکه حق مطلب است، این است که آن‌ها ضدیین هستند. این هم مطلبی که راجع به بحث نور و ظلمت بود.

امر وجودی بودن ظلمات

  • در این‌جا مفسّر شریف ما همین را -یعنی برای اثبات قول خود در سورهی مبارکهی بقره، آیهی 19- فرمودهاند. یعنی دو آیه بعد میفرماید: «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ» یعنی نور که امر وجودی است و حرفی در آن نیست، حرف این است که آیا ظلمت امر عدمی است یا وجودی است؟ اینجا قرآن میفرماید: «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ» در آن تاریکیها و رعد و برق است. پس چون در زمین را میفرماید: «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»، پس معلوم می‌شود ظلمات یک امر وجودی است، این دلالت بر امر وجودی آن دارد.
  • آیه‌ی بعدی در سورهی مبارکهی نور، آیهی 40 میفرماید: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» اینجا باز دوباره «کَظُلُماتٍ» یعنی ظلمات را امر وجودی فرض کرده است، «فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» در آن دریای متلاطم خروشان.
  • حالا در ادعیه‌ی مأثوره هم است، مثلاً در دعای جوشن کبیر آمده است: «یَا مَنْ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ الْأَنْوَارَ» یعنی هر دو را در یک سیاق بیان کرده است، هر دو مجعول خدا هستند، چون هر دو مجعول خدا هستند، هر دو را امر وجودی لحاظ کرده است. لذا این دلالت بر این دارد، همه‌ی آیاتی که گفتیم دلالت بر این دارد که ظلمت امر وجودی است و قابل جعل است.
  • پس بنابراین نسبت بین نور و ظلمت نسبت ضدیین شد. آن‌ها دو امر ضد هم هستند. حالا خاصیّت ضدیین این است که اجتماع آنها محال است، ولی ارتفاع آنها محال نیست. این بحث که راجع به این آیه تا این‌جا داشتیم.

تفسیر کلمهی «لا یُبْصِرُونَ»

  • در رابطه با منافقین

  • بعد کلمه‌ی «لا یُبْصِرُونَ»[5] را داریم. «وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ» البتّه خود «تَرَکَهُمْ» بحث دارد که روشن است «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» خدا نور آنها را میبرد، «تَرَکَهُمْ» یعنی آنها را تنها میگذارد، آنها را ترک میکند، رها میکند، به معنای رها کردن است. «تَرَکَهُمْ» آنها را «فی ظُلُماتٍ» در ظلمتهایی که «لا یُبْصِرُونَ». خود این ظلماتی هم که اینجا میفرماید، دلالت بر امر وجودی ظلمت دارد. «لا یُبْصِرُونَ» از باب افعال است، جمع هم آورده است، مضارع منفی هم است. یعنی هرگز آنها نمیبینند، هیچ چیز برای آنها روشن نیست، رؤیت هم نگفته است. «لا یُبْصِرُونَ» یعنی هیچ دیدی و هیچ چیزی که آنها بتوانند چه ظاهری و چه باطنی از نظر وجودی حس کنند، آن‌ها نخواهند دید.

-‌ بینایی ندارند.

  • - یک وقت بینایی ظاهر ندارند، منتها بصارت در آن‌ها نیست، بصری نسبت به هر چیزی در وجود آنها نخواهد بود. یعنی آنها هیچ چیزی نمیفهمند. چون عرض کردیم «یُبْصِرُونَ» باب افعال است، نسبت به اطراف خود، نسبت به همهی آنچه که در عالم است آنها عدم البصر دارند. یعنی هیچ بصیرتی برای آنها وجود ندارد، هیچ چیزی را رؤیت نمیکنند. آن هم «فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ» در یک ظلمتی که هیچ چیزی را نمیتوانند تشخیص بدهند، هیچ چیزی را نمیتوانند ببینند. این هم مربوط به کلمهی «لا یُبْصِرُونَ» بود.

اقسام ظلم و عقوبت آن

  • بحث بعدی در همین آیه بحث ظلم و عقوبت و اقسام ظلم را بیان می‌کند. حالا من یک اشارهای به این میکنم و إنشاءالله بقیّهی آن برای بعد بماند. ظلم که از ظلمت گرفته شده است، امّا به معنای ستم کردن به دیگران است یا اصلاً به معنای مطلق ستم کردن است. آن وقت ظلم بعضی مواقع فقط ستم به خود انسان است، یک وقت ستم به خدا است، یک وقت ستم به غیر خدا است. یعنی اگر شما ستم و ظلم کردید یا به خودت یا به خدای خودت ظلم کردید. حالا ستم به خدا یعنی خدا را نافرمانی میکنید و اطاعت نمیکنید یا اینکه به غیر خدا ظلم میکنید، به خلق خدا ظلم می‌کنید.
  • در همه‌ی صور ظلم قبیح است و هیچ جا مصداق ظلم پیدا نمیشود که حَسن شود. بر خلاف دروغ که بعضی وقتها مصلحت پیدا میکند، امّا ظلم هیچ وقت مصلحت پیدا نمیکند. این غیر همه را شامل میشود، حتّی دشمن شما؛ شما حتّی نسبت به دشمن خود حق ظلم ندارید، در حدی که دفاع کنید و بکشید دیگر ظلم نیست، اگر خواست به دنبال آن شما را به مقاتله بکشاند، شما هم باید مقاتله کنید، باید شمشیر و تفنگ را بردارید و از خود دفاع کنید. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[6] خلاصه باید بمبهای هستهای را هم هوا کرد، برای اینکه دشمن است و نمیشود نسبت به او کوتاه آمد، اگرچه فتوای آقا برخلاف حرفی است که من میزنم و آن شاید درست‌تر باشد.
  • آنچه که مسلّم است آن دیگر ظلم نیست، ولی اگر ظلم باشد به دشمن هم حق ظلم نداریم، اگر شما دشمن را اسیر کردید، در اسارت شما قرار گرفت، او در امنیّت شما است، کنوانسیون‌های بین المللی هم این را میگوید، قرآن که دیگر معنای بالاتر و بالاتری دارد و روایات هم همینطور. اصلاً اهل بیت و پیغمبر (سلام الله أجمعین) رحمة للعالمین هستند، «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ».[7] لذا این را باید بدانیم که حتّی به دشمن خود حق ظلم کردن را نداریم. آن وقت نتیجه این میشود قباحت ظلم ذاتی است و در هیچ جایی از او گرفته نمیشود و اگر کسی ظلم کرد، این ظلم آثار منفی خود را به دنبال دارد. یعنی اثر خود را می‌گذارد.

اثر وضعی ظلم

  • افعال انسان، هر آنچه که از انسان صادر می‌شود، یک اثر وضعی دارد، اثر شرعی و عقوبت اخروی و پاداش اخروی جای خود؛ یک اثر وضعی هم دارد. اثر وضعی یعنی یک اثری که قرادادش در وجود و در کنه وجودی آن شیء و آن عمل است. مثل سیاهی زغال است، نمیشود از آن بگیرید، مثل تری آب است نمیشود از او بگیرید. لذا هر کسی ظلم بکند اثر خود را می‌گذارد.
  • یکی از آثار وضعی ظلم این است که هیچ موقع ظالم مورد هدایت حضرت حق قرار نمی‌گیرد. «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»[8] یعنی هیچ موقع آنها مورد هدایت حضرت حق قرار نمیگیرند. این خیلی مهم است، یکی از آثار وضعی ظلم حتّی ظلم به نفس است. نگویید ما روزه گرفتیم ظلم به نفس کردیم، نه آنکه اطاعت کردیم و اگر جنگ هم کردیم ظلم به نفس نکردیم و باز هم اطاعت کردیم، ولو جان بدهیم، ولو اعضای بدن بدهیم، ولو مال خود را ایثار کنیم. اینها مصداق ظلم قرار نمی‌گیرد. پس ظلم به نفس این است که انسان خود را از مسیر انسانیّت خارج کند.

برخورد خدای متعال با فاسقان

  • در دنباله‌ی آن آیاتی که روز گذشته در سورهی مبارکهی حشر خدمت شما اشاره کردیم، این بود که فرمود: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[9] وجود زندگی خود را مثل کسانی قرار ندهید که خدا را فراموش کردند که اگر اینگونه عمل کنید «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» خدا شما را از خود به فراموشی میسپارد. این خیلی مهم است، آن وقت در پایان این قسمت میفرماید: اینها فاسق هستند، «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».
  • عرب‌ها کلمهی «فَسَقَ» را به معنای شکستن جدار پوست میگویند. یعنی یک تخم مرغ وقتی زیر مرغ قرار میگیرد، بعد جوجه میخواهد بیرون بیاید، وقتی پوستهی تخم مرغ شکسته میشود، عرب به آن «فَسَقَ» می‌گوید. یعنی دیگر از جلد خود خارج شد، دیگر تخم مرغ، تخم مرغ نیست، به جوجه تبدیل شد.

خصوصیّات انسان فاسق

  • انسان فاسق یعنی انسانی که از جلد انسانیّت و از صورت انسانیّت خارج می‌شود. «فَسَقَ» یعنی دیگر جلد خود را شکافت. اعمال او روز قیامت به شکل آن اعمالی که انجام داده است مجسّم می‌شود، تجسّم اعمال این است. پس بنابراین آنچه که مهم است که در بحث ظلم عرض کردیم نهایت فسق است، فاسق شدن است و خارج شدن از انسانیّت است.

محشور شدن انسانها در قیامت

  • در روایات مضموناً عرض می‌کنیم و اشاره میکنیم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: شما روز قیامت مثل همین که در دنیا به شکل انسان متولّد شدید، وارد صحرای محشر میشوید، مورد شفاعت من قرار میگیرید. این مهم است که ما روز قیامت مورد شفاعت پیامبر قرار می‌گیریم.
  • در یک روایت هم داریم که حضرت سجّاد با جابر به زیارت خانه‌ی خدا رفته بودند، جابر به حضرت عرض کرد: یابن رسول الله! چقدر حاجی برای زیارت آمده است؟ حضرت فرمود: «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ»[10] بین دو انگشت نگاه کن، دید دو نفر آدم هستند، بقیّه همه شکل حیوانات وحشی هستند. آن دو نفر هم فکر کنم خود حضرت و جابر بودند.
  • - حالا نگاه کرد، شاید دو نفر دیگر هم بودند. وقتی حضرت بین دو انگشت را نگاه کرد، شاید کل آن بیت الله الحرام و کل آن جمعیّت را نشان داده است.

 

 

 

[1]- سوره‌ی بقره، آیه 8.

[2]- همان، آیه 17.

[3]- سوره‌ی غافر، آیه 60.

[4]- سوره‌ی بقره، آیه 17.

[5]- سوره‌ی بقره، آیه 17.

[6]- سوره‌ی انفال، آیه 60.

[7]- سوره‌ی انبیاء، آیه 107.

[8]- سوره‌ی بقره، آیه 124.

[9]- سوره‌ی حشر، آیه 19.

[10]- بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج ‏1، ص 271.

 

 

 

تاریخ : 01-15-12-97

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی