پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

پژوهش آیه 6 در تفسیر اطیب البیان

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۱۸ ب.ظ


إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6)
 (محقّقا کسانى که کافر شدند مساوى است براى ایشان که بترسانى آنان را یا نترسانى، در هر صورت ایمان نمیآورند)


 معناى کفر و اقسام آن :

  • کفر در لغت بمعنى ستر و پوشاندن است
  • و از اینجهت زارع را کافر گویند
  • زیرا دانه و بذر را زیر خاک پنهان می کند
  • چنانچه در قرآن می فرماید
    • کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ
      • (مانند بارانى که رویانیدن آن زارعین را بشگفت در میآورد)
  • و تکفیر بمعنى احباط
  • و کفّارة نیز بمناسبت این است که معاصى را ستر میکند
    • إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ 
      • (اگر از گناهان کبیره که از آنها نهى شده‏ اید اجتناب کنید گناهان صغیره شما را از شما محو میکنیم)
  • و کافر را براى اینکه حق براى او پوشیده و مستور است کافر گفتند،
  • اقسام کفر :

1- کفر از روى جهل و قصور یا تقصیر که از آن بضلالت تعبیر میشود 2- کفر از روى جحود و انکار چنانچه در قرآن کریم میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «3» (آیات الهى را انکار نمودند و حال آنکه بآنها یقین داشتند) 3- کفر از روى نفاق که ظاهرا اظهار ایمان کند ولى باطنا معتقد نباشد 4- کفر از جهت شکّ که نسبت بامور اعتقادى شکّ و تردید و تزلزل داشته باشد
__________________________________________________
 (1)- سوره حدید آیه 19
 (2)- سوره نساء آیه 35
 (3)- سوره نمل آیه 14
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 261
5- کفر نعمت که نعم الهى را در جایى که خدا امر فرموده و براى آن عطا نموده صرف ننماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ «1» (اگر شکر نعمت مرا بجاى آورید نعمت را بر شما زیاد میکنم و اگر کفران نمائید محققا عذاب من سخت است) 6- کفر در عمل است که بواسطه ترک واجب و فعل معصیت است چنانچه نسبت بتارک حج میفرماید وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ «2» (و کسى که کافر شد یعنى حجّ بجا نیاورد پس محققا خداوند بى‏نیاز از جهانیان است) و در اخبار بر تارک صلوة و زکاة و فاعل بسیارى از معاصى اطلاق کافر شده و در کافى باسناد خود از ابى عمرو زبیدى روایت کرده «3» که گفت خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم مرا از وجوه کفر در کتاب خداى عز و جل خبر ده، حضرت فرمود
 «الکفر فى کتاب اللَّه على خمسة اوجه فمنها کفر الجحود و الجحود على وجهین و الکفر بترک ما امر اللَّه و کفر البراءة و کفر النعم فامّا کفر الجحود فهو الجحود بالربوبیّة و هو قول من یقول: لا ربّ و لا جنّة و لا نار، و هو قول صنفین من الزنادقة یقال لهم الدهریة و هم الّذین یقولون: و ما یهلکنا الّا الدهر و هو دین وضعوه لأنفسهم بالاستحسان على غیر تثبّت منهم و لا تحقیق لشی‏ء ممّا یقولون، قال اللَّه عز و جل «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» انّ ذلک کما یقولون، و قال، إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» یعنى بتوحید اللَّه تعالى فهذا احد وجوه الکفر، و امّا الوجه الاخر من الجحود على معرفة و هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انّه الحق (حق خ ل) قد استقرّ عنده و قد قال اللَّه عزّ و جل «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» و قال اللَّه عز و جل «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرِینَ» فهذا تفسیر وجهى الجحود، و الوجه الثالث من الکفر کفر النعم و ذلک قوله تعالى‏
__________________________________________________
 (1)- سوره ابراهیم آیه 7
 (2)- سوره آل عمران آیه 92
 (3)- کتاب الایمان و الکفر باب وجوه الکفر
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 262
یحکى قول سلیمان علیه السّلام «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ» و قال «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» و قال فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ» و الوجه الرابع من الکفر ترک ما امر اللَّه عزّ و جل به و هو قول اللَّه عزّ و جلّ «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ» فکفّرهم بترک ما امر اللَّه عزّ و جلّ به و نسبهم الى الایمان و لم یقبله منهم و لم ینفعهم عنده فقال «فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»، و الوجه الخامس من الکفر کفر البراءة و ذلک قوله عزّ و جلّ یحکى قول ابراهیم علیه السّلام «کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» یعنى تبرّأنا منکم و قال یذکر ابلیس و تبرّیه من اولیائه من الانس یوم القیمة «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» و قال «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» یعنى تبرّء بعضکم من بعض».
 (فرمود کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن بر دو قسم است. و کفر بواسطه ترک اوامر الهى و کفر برائت (بیزارى) و کفر نعم.
اما کفر جحود (قسم اولش) انکار پروردگارى رب العالمین است و آن گفتار کسى است که میگوید پروردگارى نیست و بهشت و دوزخى نیست، و این گفتار دو طایفه از زنادقه است که بآنها دهریّه میگویند و همانهایند که میگویند «ما را جز روزگار هلاک نمیکند» و این دینى است که از روى گمان و استحسان براى خود
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 263
وضع کرده‏اند بدون تثبیت و یقین از ایشان و بدون تحقیق نسبت بآنچه میگویند، خداوند میفرماید «اینان نیستند جز اینکه گمان میکنند که مطلب آن طوریست که اینان میگویند، و فرمود «بدرستى که کسانى که کافر شدند مساوى است براى ایشان که آنان را بترسانى یا نترسانى، ایمان نمیآورند» یعنى بتوحید خداى متعال ایمان نمیآورند پس این یکى از وجوه کفر است وجه دیگر از کفر جحود انکار کردن با وجود علم و معرفت است، و آن این است که منکر امرى را انکار نماید و حال آنکه میداند آن حق است و نزد او ثابت و محقق شده باشد، و بتحقیق خداى عزّ و جلّ فرمود «و انکار نمودند از جهت کبر و ستم و حال آنکه یقین داشتند» و خداى عزّ و جلّ فرمود «و یهود پیش از ظهور پیغمبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم طلب فتح و پیروزى مینمودند بر کفّار (مشرکین مکّه و مدینه) پس وقتى که آمد ایشان را آن چیزى را که میشناختند «پیغمبر اسلام و قرآن» بآن کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد» پس این بود تفسیر دو وجه از کفر جحود.
وجه سوم از کفر، کفران نعمتهاى الهى است و این کفر در قول خداى تعالى است که از سلیمان علیه السّلام حکایت میکند «این سلطنتى که مراست از فضل پروردگارم میباشد تا آزمایش کند مرا که آیا شکر میکنم یا کفران مینمایم پس کسى که شکر کند همانا بنفع خود شکر نموده و کسى که کفران نماید محققا پروردگار من بى‏نیاز و بزرگوار است» و فرمود «البته اگر شکرگزارى کنید نعمت را بر شما زیاد کنم و اگر کفر ورزیدید محققا عذاب من سخت است» و فرمود «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و براى من شکرگزارى نمائید و کفران نعم مرا نکنید» و وجه چهارم از کفر، ترک نمودن چیزهایى است که خداوند بآنها امر فرموده و آن قول خداى عزّ و جلّ است «اى بنى اسرائیل زمانى را یاد کنید که از شما
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 264
پیمان گرفتیم که خونریزى نکنید و خودتان را (برادران دینى خود را) از شهرهایتان بیرون نکنید، پس شما بمیثاق اقرار کردید و خودتان گواهى دادید، سپس شما بودید که برادران خود را کشتید و گروهى را از دیارتان بیرون نمودید در حالى که علانیه یکدیگر را کمک میکنید بواسطه گناه و تجاوز، و اگر آنان میآمدند نزد شما در حالى که اسیر بودند براى رهایى آنان فدیه میدادید و حال آنکه بیرون نمودن آنان بر شما حرام بود آیا ببعض کتاب ایمان مى‏آورید و ببعض آن کافر میشوید یعنى لزوم فدیة دادن براى اسیرى را که در دست دشمنان شماست قبول دارید و عمل میکنید ولى حرمت آواره نمودن برادران دینى خود را اهمیّت نمیدهید و آنان را آواره میکنید» پس خداوند آنان را بواسطه ترک اوامر خود کافر شمرده و آنان را بایمان هم نسبت داده ولى از آنان قبول ننموده و نفعى براى آنان نخواهد داشت از اینجهت فرموده «پس نیست جزاى کسى که این نوع اعمال را از شما مرتکب شود مگر رسوایى در زندگى دنیا و روز قیامت هم بسخت‏ترین عذاب بازگشت میکنند و خداوند از آنچه میکنند غافل نیست» و وجه پنجم از کفر، کفر برائت است یعنى بیزارى جستن از عمل کسى و بیان این در قول خداى عزّ و جلّ است که از قول ابراهیم حکایت میکند «کافر شدیم بشما (از شما بیزارى جستیم) و بین ما و شما براى همیشه دشمنى و بغض ظاهر شد تا وقتى که بخداى یکتا ایمان بیاورید» و خداوند فرمود در حالى که شیطان و بیزارى او را از دوستان انسى در روز قیامت ذکر میکند «بدرستى که من کافرم (بیزارم) از اینکه شما مرا پیش از این شریک قرار میدادید» و گفت «همانا جز خدا تنهایى را بمعبودیت گرفتید بواسطه دوستى که میان شما در زندگى دنیا بود سپس در روز قیامت بعضى از شما از بعض دیگر بیزارى میجویند و برخى از شما برخى دیگر را لعنت میکنند» که کفر در این آیه بمعنى تبریست) و قریب بهمین حدیث را قمى ره در تفسیر خود در ذیل این آیه از ابى عمر و زبیدى‏
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 265
از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است‏
 «توضیح»
کفر شجره خبیثه است که ریشه آن عقائد باطله و قامت آن اخلاق رذیله و شاخ و برگ آن معاصى و اعمال سیئة و میوه آن خزى دنیا و عذاب آخرت است چنان که ایمان شجرة طیّبه است که ریشه آن عقائد حقّه و قامت آن اخلاق حمیده و شاخ و برگ آن اعمال صالحه و میوه آن سعادت دنیا و آخرت و فوز نشأتین میباشد «1» و چون امورى که متعلّق ایمان است از عقائد حقّه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه همه واضح و روشن است و فطرت سلیم هر کس کلیّات آنها را درک نموده و جزئیات آنها را نیز پس از بیان پیغمبر و امام ادراک میکند و کافر در حقیقت پرده و حجابى جلو عقل خود کشیده که مانع تابش آفتاب حقایق است، و این حجاب یا بواسطه عناد و عصبیت است (کفر جحود) و یا از جهت فریب نفس و غرور زخارف دنیوى است (کفر نعم) یا از جهت متابعت هواى نفس و شیطان است (کفر در عمل) یا بواسطه تقصیر یا قصور در معرفت و تقلید محیط و آباء و اجداد، و یا از جهت جهل مرکّب یا بسیط است (ضلالت و نحو آن) و یا از جهات دیگر، و باین وجه اطلاق کفر بر جمیع اقسام آن روشن میشود
__________________________________________________
 (1)- در سوره ابراهیم آیه 24 میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ* وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (آیا نمیبینى خداوند چگونه مثل میزند کلمه پاکیزه چون درخت نیکویى است که ریشه آن در زمین ثابت و شاخه‏هاى آن در فضا کشیده شده باشد و هر موقعى باذن پروردگار میوه خود را میدهد، چنین خداوند براى مردم مثال میزند تا شاید متذکر شوند، و مثل کلمة پلید چون درخت پلید است که از زمین ریشه کن شده باشد، براى چنین درختى ثبات و قرار نیست)
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 266
و امّا کفر بحسب اصطلاح فقهاء که مشمول احکام خاصّه است و از زمره اسلام خارج میباشد عبارت است از انکار توحید یا نبوت حضرت ختمى مرتبت و یا انکار یکى از امورى که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آورده اگر محقق الصدور از آن حضرت باشد و یا انکار یکى از ضروریّات قطعى الضرورى دین اسلام است و از اینجهت زنادقه مشرکین یهود نصارى مجوس خوارج نصّاب غلات و اهل بدعت همه کافرند
 «مقام دوم»

در بیان سایر الفاظ آیه: کلمه انّ از حروف مشبّهة بالفعل است و نصب باسم و رفع بخبر میدهد و براى تاکید و تحقیق مدخولش میباشد و نقل شده که انبارى بمبرد که یکى از اساتید فن عربیّت است گفت من در کلمات عرب حروف زائد مى‏بینم، گاهى میگویند زید قائم، گاهى انّ زیدا قائم و گاهى انّ زیدا لقائم، مبرد جواب داد معانى بواسطه همین زیادتیها مختلف میشود چه آنکه جمله اول اخبار است و جمله دوم جواب از سؤال مقدّر است و جمله سوم جواب و ردّ انکار منکر است بنا بر این در آیه شریفه در مقام جواب سائل است، چون در آیات قبل حال متقین را بیان فرموده کانّ سائلى میپرسد حال کفّار چگونه است؟ میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا الایة و کلمة الّذین موصول جمع مذکّر است و بعضى گفته‏اند تعریف موصول بواسطه الف و لام عهد است و اکثر بر اینند که تعریف موصولات بجمله صله آنها است، و در هر صورت مراد از الّذین کفروا در این آیه کفّار مکّه مانند ابو جهل و ابو لهب و ولید بن مغیرة و امثال اینهایند که انذار در آنها تاثیرى نداشت و یا مطلق کفارى که بر کفر مصمّم و ثابت و راسخند، و نمیشود مراد جمیع کفار باشد زیرا بطور قطع انذار در بسیار آنها تأثیر داشته و کثیرى از آنها بشرف اسلام مشرف شده‏
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 267
و میشوند، و اگر چنین باشد اصل بعثت و انذار لغو میشود و سواء بمعنى مستوى و مساوى یعنى برابر بودن و همانند بودن دو چیز با یکدیگر است چنانچه در آیه شریفه میفرماید سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ «1» (مساوى است در مسجد الحرام کسى که آنجا مقیم باشد یا از بادیه بیاید) و نیز میفرماید تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ «2» (بیائید بگفتارى بگرویم که میان ما و شما مساوى است) و سواء در آیه مرفوع است بر اینکه خبر مقدم است و أ أنذرتهم ام لم تنذرهم در جاى مبتداء است و جمله مبتدا و خبر خبر انّ است و موصول در محلّ نصب و اسم انّ است و تقدیر کلام چنین است «انّ الکفّار انذارک ایّاهم و عدم انذارک سیّان علیهم» و همزه براى استفهام و ام براى عطف بر استفهام است ولى در اینجا از معنى استفهام عارى و براى تأکید معنى سواء است و انذار بمعنى تخویف و توعید بر عذاب و مضارّ و عقوبات کفر و معاصى است چنانچه بشارت و تبشیر اخبار از ثواب و منافع و فوائد اعمال صالحه است و گاهى بعنایت و مجاز بشارت در مورد انذار استعمال میشود مانند آیه شریفه فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ «3» و بشارت و انذار از وظائف مهمّه انبیاء و پیغمبران الهى است چنانچه در آیه شریفه میفرماید رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ «4» (فرستادیم پیغمبران را در حالى که بشارت بثواب و انذار از عقاب مینمودند) و خطاب برسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً «5» (ما ترا فرستادیم در حالى که گواه بر اعمال مردم و بشارت دهنده و بیم کننده‏اى) و در این آیه تنها انذار را ذکر فرمود زیرا ادخل در زجر و منع است و کسى که‏
__________________________________________________
 (1)- سوره حج آیه 25
 (2)- سوره آل عمران آیه 37
 (3)- سوره آل عمران آیه 20
 (4)- سوره نساء آیه 163
 (5)- سوره احزاب آیه 44
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 268
انذار در حق او تأثیر نداشته باشد بطریق اولى تبشیر بحال او اثر نبخشد زیرا بحکم عقل دفع ضرر اولى و ارجح از جلب نفع است و وجه عدم تأثیر انذار نسبت باین قبیل کفار از جهت ختم و طبع قلب و سیاهى و قساوت آن و کورى و کرى باطن است چنانچه در آیات بعد از این آیه ذکر میفرماید
 (مقام سوم)
در بطلان جبر و تفویض: طایفه از عامّه بنام اشاعره از این آیه و آیات بعد از آن و ظاهر بعضى از آیات دیگر مانند لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ «1» و آیه شریفه وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ «2» و آیه شریفه إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً «3» و غیر اینها از آیات دیگر، استدلال کرده‏اند بر اینکه فعل عبد مستند بخداست و بنده بیش از آلت فعل در دست پروردگار نیست و خداست که انسان را الجاء بقبول ایمان یا کفر میکند و روى این اصل تکلیف بمحال را نیز جائز میدانند، و بعلاوه، در این آیه گفته‏اند که خداوند خبر داده که اینها ایمان نمى آورند و اگر ایمان بیاورند لازم آید که اخبار خدا کذب و علم او جهل شود و عدلیّه (امامیه و معتزله) جواب داده‏اند که اولا این آیات در مقام ذمّ و
__________________________________________________
 (1)- سوره یس آیه 6 (بتحقیق کلمه عذاب بر بیشتر اینان راست آمد پس اینان ایمان نخواهند آورد)
 (2)- سوره یوسف آیه 103 (بیشتر مردم مؤمن نیستند هر چند تو بر دعوت آنان حریص باشى)
 (3)- سوره کهف آیه 55 (ما بر دلهاى ایشان «بواسطه کردارشان» حجابها قرار دادیم که نفهمند و در گوشهاى آنها ثقل و اگر آنان را بطرف هدایت دعوت کنى هرگز قبول هدایت نخواهند کرد)
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 269
تقبیح کفّار است و اگر قبول کفر در اختیار و قدرت آنها نبود مورد ذمّ و تقبیح قرار نمیگرفتند، و ثانیا آیات بسیارى از قرآن بر امکان ایمان دلالت دارد مانند وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ «1» (چه چیز مردم را مانع شد از اینکه ایمان بیاورند موقعى که هدایت براى ایشان آمد) و آیه شریفه خطاب بابلیس ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ «2» (چه چیز ترا مانع شد از اینکه سجده کنى نسبت بآنموجودى که من بدو دست خود آفریدم) و ثالثا خداوند در قرآن کریم کفّار و فسّاق را بتمامیّت حجّت الزام نموده مانند آیه شریفه لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ «3» (براى اینکه بعد از فرستادن پیغمبران براى مردم بر خدا حجتى نباشد) و آیه شریفه لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏ «4» (و اگر ما ایشان را پیش از آمدن بیّنات بواسطه عذاب هلاک مینمودیم هر آینه میگفتند چرا پیغمبر براى ما نفرستادى تا آیات ترا متابعت کنیم پیش از آنکه خوار و رسوا شویم) و اگر قبول ایمان براى کفار امکان نداشت و ملجأ و مضطرّ بکفر بودند این خود اقوى حجت و عذر آنها بود و غیر اینها از وجوه دیگر که در جواب آنها گفته‏اند ولى معتزله که طائفه دیگر از عامّه‏اند از جهت دیگر بخطا رفته و بنده را مستقلّ در افعال خود دانسته و اراده خدا را در افعال عباد مدخلیت نداده و باصطلاح قائل بتفویض شده‏اند و ما شمه از معایب عقیده این دو طائفه را متذکر شده و مذهب حق را که امر بین الامرین باشد ذکر مینمائیم‏
__________________________________________________
 (1)- سوره اسراء آیه 96
 (2)- سوره ص آیه 75
 (3)- سوره نساء آیه 163
 (4)- سوره طه آیه 134
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 270
 «معایبى که لازمه عقیده جبریه است»
لازمه اعتقاد بجبر و الجاء بنده‏گان در افعال خود، انکار عدل و انکار حسن و قبح عقلى، و لغو بودن بعثت انبیاء و جعل تکلیف، و صحیح بودن عقاب مطیع و ثواب عاصى و فرق و تفاوت نبودن بین آنها و غیر آن از لوازم دیگر است، و اخبار در مذمت این طائفه بسیار است از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود
 «لعن اللَّه القدریّه»
پرسیدند قدریه چه کسانى هستند؟ فرمود
 «فئة قدر علیهم المعاصى و عذّبهم علیها»
 (گروهى هستند که گمان میکنند خداوند معصیتها را بر آنان مقدر نموده و آنان را بر آنها عذاب میکند) «1» و نیز روایت شده که خدمت آن حضرت عرض کردند قومى هستند که با مادران و خواهران خود نزدیک میشوند و اگر از آنها علّت آن را بپرسى میگویند خدا مقدر فرموده و چنین خواسته است، حضرت فرمود
 «سیکون فى امّتى اقوام یقولون مثل مقالتهم اولئک مجوس امّتى»
 (در امت من گروهى خواهند بود که مثل گفتار آنها را میگویند، اینان مجوس امت منند) «2» و از جابر (رض) روایت شده که درباره آنها گفت‏
 «الرادّ علیهم کالشاهر سیفه فى سبیل اللَّه»

 (کسى که قول آنها را ردّ کند مانند کسى است که در راه خدا شمشیر کشیده) «3» و روایت شده که ابو حنیفه از حضرت کاظم علیه السّلام پرسید معصیت از کیست حضرت فرمود
 «لا بدّ ان یکون المعصیة من العبد او من اللَّه او منهما جمیعا فان کانت من اللَّه فهو اعدل و انصف ان یظلم عبده الضعیف و یؤاخذه بما لم یفعله، و ان کانت منهما فهو شریکه و القوى اولى بانصاف عبده الضعیف، و ان کانت المعصیة من العبد وحده فعلیه وقع الامر و الیه توجه النهى و له حق الثواب و العقاب و وجبت له الجنة و النار» «4»

__________________________________________________
 (1- 2)- کفایة الموحدین مبحث عدل‏
 (3- 4)- بحار الانوار مجلد سوم ص 25
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 271
 (ناچار باید معصیت یا از بنده یا از خدا یا از هر دو با هم باشد، پس اگر معصیت از خدا باشد، او عادلتر و منصف‏تر از اینست که بنده ضعیف را ستم نماید و مؤاخذه کند بکارى که او بجاى نیاورده، و اگر معصیت از هر دو باشد پس خدا شریک بنده بوده و قوى اولیتر است بانصاف از بنده ضعیفش، و اگر معصیت تنها از بنده است پس امر و نهى متوجه او و ثواب و عقاب سزاوار او و بهشت یا دوزخ براى او واجب خواهد بود) «1» و روایت شده که حجاج بن یوسف، بحسن بصرى و عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و عامر شعبى نوشت که آنچه راجع بقضا و قدر نزد ایشان است و بآنها رسیده یادآور شوند، هر کدام در جواب کلامى که از امیر المؤمنین علیه السّلام شنیده بودند نوشتند، حسن بصرى این جمله را در جواب نوشت «أ تظنّ انّ الّذى نهاک دهاک انما دهاک اسفلک و اعلاک و اللَّه برى‏ء من ذاک» آیا گمان میبرى که خدایى که ترا از معصیت نهى نموده ترا بمنکر واداشته جز این نیست که ترا عضو پائین و عضو بالایت (کنایه از فرج و شکم) بمنکر و معصیت واداشته و خدا منزّه و پاک از این عمل است و عمرو در جواب نوشت «لو کان الوزر فى الاصل محتوما کان الوازر فى القصاص مظلوما» (اگر گناه در نهاد و سرشت هر کس محتوم بود، گناهکار در مورد قصاص مظلوم بود) و واصل در جواب نوشت «أ یدلک على الطریق و یأخذ علیک المضیق» (آیا ترا براه دلالت میکند و در تنگ راه ترا میگیرد)
__________________________________________________
 (1)- این مضمون را بعض شعراء بنظم درآورده‏اند
         لم تخل افعالنا اللاتى تلام بها             احدى ثلاث خصال حین نأتیها


         اما تفرد بارینا بصنعتها             فیسقط اللوم عنا حین ننشیها


         او کان یشرکنا فینا فیلحقه             ما سوف یلحقنا من لائم فیها


         او لم یکن لالهى فى جنایتها             ذنب فما ذنب الا ذنب جانیها


                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 272
و شعبى در جواب نوشت «کلّما استغفرت اللَّه منه فهو منک و کلما حمدت اللَّه علیه فهو منه» «1» (هر چه را از آن طلب مغفرت میکنى از تو است و هر چه خدا را بر آن بستایى از خداست) و روایت شده که مردى از حضرت صادق علیه السّلام از قضا و قدر پرسید حضرت فرمود
 «ما استطعت ان تلوم العبد علیه فهو فعله و ما لم تستطع ان تلوم العبد فهو فعل اللَّه، یقول اللَّه للعبد لم عصیت، لم فسقت، لم شربت الخمر، لم زنیت فهو فعل العبد و لا یقول لم مرضت لم قصرت لم ابیضضت لم اسوددت لانّه فعل اللَّه للعبد» «2»

 (آنچه که میتوانى بنده را بر آن سرزنش کنى، آن فعل بنده است و آنچه نمیتوانى بنده را بر آن سرزنش کنى، فعل خداست خدا ببنده میگوید چرا نافرمانى کردى، چرا فاسق شدى، چرا شرب خمر نمودى، چرا زنا کردى، پس اینها فعل بنده است، ولى نمیگوید چرا مریض شدى چرا کوتاه شدى، چرا سفید شدى، چرا سیاه شدى براى اینکه اینها فعل خداى تعالى نسبت به بنده است)
 (معایبى که لازمه عقیده تفویض است)
لازمه عقیده بتفویض و مستقلّ دانستن بنده در کارهاى خود، توهین در سلطنت حق و تشریک عبد در افعال با خدا و عدم احتیاج بنده بحول و قوه الهى و ترک طلب اعانت و توفیق و تأیید از او است و آیات بسیارى از قرآن و اخبار متظافره بر ردّ این عقیده وارد شده در سوره فاتحه میفرماید إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و حال آنکه اگر بنده مستقل بود احتیاج باستعانت نداشت و نیز میفرماید کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ «3» (آنچه میکنند در کتب الهى ثبت است و هر کار کوچک و بزرگى نوشته شده)
__________________________________________________
 (1- 2)- بحار الانوار مجلد سوم ص 25
 (3)- سوره قمر آیه 52- 53
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 273
و نیز میفرماید لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ «1» (هیچ تر و خشکى نیست جز اینکه در کتاب مبین است) و نیز میفرماید یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «2» (میخواهند بدهانهایشان نور خدا را خاموش کنند، و خدا نور خود را تمام و کامل میکند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود
 «اعلموا علما یقینا لم یجعل للعبد و ان عظمت حیلته و قویت مکیدته و اشتدّت طلبته اکثر ممّا سمّى له فى الذکر الحکیم» «3»

 (بعلم یقین بدانید بیش از آنچه در قرآن معین شده از براى بنده قرار داده نشده هر چند چاره‏اندیشى او عظیم و مکر او قوى و حس طلب او شدید باشد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود
 «ما من قبض و لا بسط الّا و له فیه قبض او بسط و ما امر اللَّه به او نهى عنه الّا و فیه له جلّ و علا ابتلاء و قضاء» «4»

 (هیچ بستن و گشودنى نیست جز اینکه در آن براى خدا قبض و بسطى است و بچیزى خدا امر نکرده و از چیزى نهى نفرموده جز اینکه براى خداى جل و علا در آن آزمایش و امتحان بنده و جارى شدن قضاى او است) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود
 «لا یکون شیئى فى الارض و لا فى السماء الّا بهذه الخصال السبع، بمشیئة و ارادة و قضاء و قدر و اذن و کتاب و اجل، فمن زعم انه یقدر على نقص واحدة فقد کفر» «5»

 (هیچ چیزى در زمین و آسمان موجود نمیشود جز بواسطه این هفت چیز، مشیّت و ارادة و قضاء و قدر و اذن و کتاب‏
__________________________________________________
 (1)- سوره انعام آیه 9 وجه دلالت این آیه بر بطلان تفویض اینست که هیچ امرى نیست مگر آنکه دست تقدیر در کتاب مبین ثبت فرموده و تا تقدیر او نباشد تحقق‏پذیر نیست‏
 (2)- سورة الصف آیه 8
 (3)- کافى مجلد اول ص 152، از آنچه در ذکر حکیم یعنى قرآن معین شده اشاره بهمان تقدیر و مشیت است‏
 (4)- کافى مجلد اول ص 152
 (5)- کافى مجلد اول‏
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 274
و اجل، پس کسى که گمان کند قادر بر کم کردن یکى از اینهاست کافر است) «1»
 (بیان امر بین الامرین)
افعالى که از حق تبارک و تعالى صادر میشود دو نوع است: یک نوع بدون توسط اسباب و وسائط است مانند ابداعیات و ایجادیات اوّلیه، و نوع دیگر بتوسط اسباب است و این قسم اخیر بر دو قسم است: یک قسم از آن اختیار عبد در آن مدخلیت ندارد مانند خلق مادیات و رزق، اماته، احیاء و امثال اینها و قسم دیگر اختیار عبد در آن مدخلیت دارد و این قسم است که مورد بحث است و از آن بافعال عباد تعبیر میشود و فعلى که از عبد صادر میشود مستند بیک سلسله اسبابى است که در طول یکدیگر قرار گرفته و از آن جمله اختیار بنده است و هر گاه فعل را نسبت بتمام آن اسباب بسنجیم ضرورى الوقوع، و اگر نسبت بیک یک آن بسنجیم ممکن الوقوع است و باصطلاح اگر علت تامّه فعل موجود شود فعل موجود خواهد شد زیرا انفکاک معلول از علت تامّه‏اش محال است ولى اگر بعض اجزاء علت موجود شود وجود فعل ضرورى نیست بنا بر این مى‏گوییم خداوند به بنده قدرت و اراده و اختیار داده، و خواسته است که بندگان افعال را با وجود شرایط خارجى از مکان و زمان و مادّه و نحو اینها و شرایط داخلى خطور قلبى و شوق مؤکّد و نحو اینها از روى اختیار انجام دهند، پس خداوند اراده فرموده که فلان فعل بواسطه این اسباب و وسائل تحقق یابد و البته تا تمام آن اسباب تحقق نیابد، که از آن جمله اختیار عبد است، آن فعل محقق‏
__________________________________________________
 (1)- مراد از مشیت ایجاد است که امر ربطیست بین موجد بکسر و موجد بفتح و باصطلاح حکما تعبیر بوجود منبسط میکنند و مراد از ارادة علم بصلاح فعل است که منشأ ایجاد میشود و مراد از قضاء حکم الهى است بوجود شیئى مثل کلمه کن و قدر انداز گرفتن که هر چه بجاى خود موجود و بمقدار صلاح محقق میشود و اذن ترخیص در وجود است و رهایى آن و کتاب ثبت در لوح محفوظ و اجل مدت وجود است‏
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 275
نخواهد شد، پس چون اختیار عبد یکى از اسباب وقوع فعل است، فعل مستند به بنده میباشد، و چون سایر اسباب و وسائط آن در اختیار او نیست بلکه قدرت و اختیارش هم بدست حق و در تحت قدرت اوست از اینجهت استقلال در فعل ندارد بنا بر این نه جبر است و نه تفویض بلکه امرى است بین این دو امر، زیرا معطى قدرت و اختیار ببنده، اوست که قادر بسلب اختیار هم میباشد چه آنکه ممکن چنانچه در حدوث محتاج بعلت است در بقاء نیز محتاج بعلت میباشد و امّا علم ازلى حق بصدور فعل از بنده آنهم باعث سلب اختیار نمیشود، براى اینکه اولا اگر علم ازلى موجب سلب اختیار شود لازم آید انقلاب علم بجهل زیرا علم ازلى تعلق گرفته به اینکه این فعل از روى اختیار از بنده صادر شود پس اگر بدون اختیار صادر شود خلاف علم خواهد بود و ثانیا چون بنده چنین فعلى را انجام خواهد داد خدا میداند نه اینکه چون خدا میداند بنده لا بد این فعل را انجام خواهد داد و باصطلاح علم ازلى علت عصیان نخواهد بود بلکه علت عصیان سوء اختیار عبد است و همچنین است قضا و قدر و اراده و مشیت حق که اینها نیز بر این تعلق گرفته که فعل از روى اختیار از بنده صادر شود ببیانى که ذکر شد، و توضیح کلام زائد بر این مقدار در مبحث عدل در کلم الطیب داده‏ایم بآنجا مراجعه شود «1»
__________________________________________________
 (1)- مجلد اول ص 137- 153
                        اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 276

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی