پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

پژوهش های تفسیری آیه دوم سوره بقره 2

جمعه, ۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۴۱ ب.ظ

پژوهش های تفسیری آیه دوم سوره بقره  2

الم ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ

مفهوم کتاب در اصطلاح قرآن

کلمه «کتاب» گر چه بر مطلقِ مکتوب اطلاق می‌شود ؛

ولی به حسب ظاهر در اصطلاحِ قرآن کریم،

«کتاب» آن مجموعه‌ای است که

حاوی شریعت، احکام، قوانین جزایی باشد.

صِرف نوشته‌ یا نوشته‌ای که در حدّ پند و اندرز باشد،

اصطلاحاً در قرآن کریم، «کتاب» بر آن اطلاق نمی‌شود.

«کتاب» آن نوشته‌ای [است] که مجموعه قوانین باشد

احکام، اوامر و نواهی را در برداشته باشد

و «کتاب» به این معنا که مجموعه قوانین باشد

به پنج پیامبر داده شد

که در سوره «شوری» از آنها این‌چنین یاد می‌کند؛

آیه سیزدهم سوره «شوری» این است:

شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ .

آن نوشته‌ای که (مجموعه‌ای که) شریعت را؛

یعنی امر و نهی را در بر داشته باشد به نام کتاب است.

«کتاب» به معنای صحیفه اعمال است،

یک «کتاب» به معنای مخزن کلّ حوادث است که کتابِ مبین است، یک «کتاب» هم به معنای مجموعه شریعت است. آنچه در مسئله قیامت مطرح است: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمینِهِ فهو کذا وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمالِهِ فهو کذا، آن کتاب اعمال است و آن مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیْ‏ءٍ ؛ آن کتابی است که حوادث تکوینی در آن نوشته می‌شود.


اعطای کتاب به پیامبر اولوالعزم

ذلِکَ الْکِتَابُ یکی از کتابهایی است که مجموعه قوانین الهی را در بر دارد

و «کتاب» به این معنا که مجموعه قوانین الهی را در برداشته باشد

به پنج پیامبر داده شد

همین انبیای اولواالعزم(علیهم السلام)

و به دیگر انبیا اگر مسئله «کتاب» نسبت داده شد

برای آن است که اینها همان کتابِ نبیّ گذشته را به ارث برده‌اند؛

[مثلاً] آنچه به یحیایِ شهید(سلام الله علیه) داده شد

که یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ ،

همان کتاب عیسای مسیح است؛

کتاب جدایی نیست.

درباره داود(سلام الله علیه) تعبیر به «کتاب» نشده است،

تعبیر به «زبور» شده است

که [فرمود:] ما انبیا را، بعضی را بر بعضی فضیلت دادیم،

[آن‌گاه فرمود:] وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً .

اصطلاح «کتاب» را بر «زبور» داود اطلاق نکرده است؛

گرچه «زبور» هم به معنای «کتاب» است.
تفاوت «زبور» با «کتاب»
«زبر» یعنی کتابها، «کتاب» جمعش کُتب است، «زبور» هم جمعش زُبُر. اینها به معنای مطلقِ مکتوب است؛ امّا آن مکتوبی که مجموعه شریعت، قوانین، اوامر و نواهی باشد اصطلاحاً «کتاب» نامیده می‌شود. آن مجموعه‌ای که فقط پند، اندرز و نصیحت باشد، ممکن است بر آن «زبور» اطلاق بشود؛ امّا «کتاب» اطلاق نمی‌شود. «کتاب» به این معنا را خدای سبحان به پنج پیامبر از انبیای الهی(علیهم السلام) اعطا کرد، دیگران وارثان همین «کتاب»‌اند؛ حافظان همین «کتاب»‌اند. اگر فرمود:«ما به نبیّین کتاب دادیم» یعنی به این«مجموع» «کتاب» دادیم؛ نه به این جمیع، اگر فرمود: «به رُسُل کتاب دادیم» یعنی به این «مجموع» «کتاب» دادیم؛ نه به جمیع، اگر در سوره «حدید» فرمود: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ ؛ نه یعنی به هر رسولی ما یک «کتاب» دادیم؛ ما به مرسلین کتاب دادیم؛ یا خود از انبیای اولواالعزم بودند [و] کتاب مستقل داشتند مانند ابراهیم(سلام الله علیه)؛ یا اگر جزء یکی از مرسلینِ بعد از حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودند، حافظ همان کتاب ابراهیم(سلام الله علیه) بودند؛ مثل لوطِ پیامبر(علیه السلام) که خود به حضرت ابراهیم(علیه السلام) ایمان می‌آوَرَد که فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ، فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ یعنی لإبراهیم لُوطٌ . لوط به حضرت ابراهیم(سلام الله علیهما) ایمان می‌آورد؛ یا یحیی(سلام الله علیه) به حضرت عیسی(سلام الله علیه) ایمان می‌آورد، کتابی که به یحیی(سلام الله علیه) داده شد، جز انجیل کتاب جدایی که شریعتی را در بر داشته باشد نیست.
نتیجـه
فَتَحصّل [پس به دست می‌آید که] کتاب، گرچه بر مطلق نوشته حمل می‌شود؛ ولی کتاب به معنای مجموعه شریعت و قوانین که اوامر و نواهی را در بر داشته باشد، جز به پنج پیامبر از انبیای الهی اعطا نشد و اگر درباره نبیّین آمده است که أَنْزَلَ مَعَهُمُ الکِتَابَ یا درباره مرسلین آمده است که لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ ؛ یعنی ما به مجموع اینها کتاب دادیم نه به جمیع اینها و اگر جمیع اینها هم دارای کتاب باشند، بعضی بالاستقلال دارای کتاب‌اند، بعضی به تبعیّت. این هم توضیحی درباره کلمه «کتاب»‌که اینجا مطرح است؛ وگرنه «کتاب» به معنای صحیفه اعمال که مسئله قیامت است یا آن «کتاب»‌که مخزن حوادث است: مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِن شَیْ‏ءٍ ، آن دو قسم از اقسام کتاب بحثش جداست.
پرسش ...
پاسخ: [دلیل] همین آیه سوره«شوری» است که شریعت را می‌فرماید از آنِ این پنج نفر است: شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ؛ این دو مورد، وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ، [که می‌شود] پنج نفر.
مراد از نفی ریب در قرآن
ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ ، «ریب» در آن نیست. این نفی ریب در قرآن کریم؛ هم درباره کتاب آسمانی آمده است، هم درباره قیامت. ظاهرِ لاَ رَیْبَ فِیهِ که نفی حقیقت است؛ یعنی شک در آن نیست.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ البته این مُهَیمِن است. منظور «قرآن کریم» است. چون قرآن کریم مُهَیْمِناً عَلَیْهِ حقیقت قرآن شامل همه حقایق کتب آسمانی است از این جهت؛ وگرنه مراد «قرآن کریم» است.
لاَ رَیْبَ فِیهِ ، این جنس نفی شده است؛ یعنی شک در کتاب آسمانی نیست. «ریب» بالاتر از «شک» است؛ «أشدّ شک» است؛ آن شکّ شدید را می‌گویند «ریب» که از «شکّ» مصطلح مقداری قوی‌تر است. این تعبیر لاَ رَیْبَ فِیهِ ، یک وقت به همان نحوه حقیقتش اراده می‌شود؛ یک وقت به آن نحوه حقیقت اراده نمی‌شود، [بلکه] به این معناست که این کتاب، شایسته شک نیست، گرچه عدّه‌ای در آن شک می‌کنند؛ نه اینکه در آن شک نمی‌کنند، [بلکه] آن شک‌پذیر نیست؛ آن مطلبی که قابل شک باشد ندارد؛ مطلب مبهمی در قرآن نیست که مشکوک باشد.
پس لاَ رَیْبَ فِیهِ دو گونه خواهد بود: قسم اوّل آن است که اصلاً به هیچ نحو ریب در آن راه ندارد (که نفی حقیقت است)؛ قسم دوم آن است که گرچه عدّه‌ای شکّ می‌کنند ولی شکّشان بیجا‌ست؛ این کتاب، مطلبِ مشکوک ندارد. آن که شک می‌کند نابیناست؛ مثل اینکه یک وقت ما می‌گوییم «وقتی آفتاب طلوع کرد، روز روشن است» جا برای شک نیست، اگر کسی شک کرد؛ چون در تاریکی به سر می‌برد نمی‌داند که روز است یا نه؛ وگرنه [در] روز (که آفتاب طلوع کرد) جا برای شک نیست؛ ولی کسی ممکن است «اعما» باشد [یا] کسی ممکن است در حجاب باشد و روز را نبیند. «روز» شایسته شک نیست امّا شک‌بردار است؛ کسی که «نمی‌بیند» شک می‌کند که آیا روز است یا شب.
نفی ریب نسبت به قیامت
این دو تعبیر، یکی درباره قیامت است [و] یکی درباره قرآن کریم. درباره قیامت که فرمود: رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ ، آن به معنای نفی حقیقت است؛ اصلاً در قیامت شک وجود ندارد. هر کس در قیامت حضور پیدا کرد جزم پیدا می‌کند به حقّانیتِ قیامت، حتّی آنهایی هم که کور محشور می‌شوند می‌فهمند در قیامت‌اند؛ آنهایی هم که در حجاب‌اند: إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ، اصلِ قیامت برای اینها مشهود است؛ گرچه لقای حق نصیب آنها نمی‌شود امّا اصل قیامت برای اینها مشهود است. قیامت جا برای ریب نیست؛ تمامِ نهان، آشکار می‌شود: تُبْلَی السَّرَائِرُ و احدی هم توان کتمان ندارد: لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً ، جا برای ریب نیست؛ هیچ کسی در خصوصِ قیامت شک نمی‌کند؛ یعنی در صحنه قیامت احدی شک نمی‌کند؛ شک وجود ندارد؛ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ . در چند جای قرآن درباره قیامت فرمود: ریب بر نمی‌دارد _که لاَ رَیْبَ در آنجا نفی جنس است_ سرّش آن است که شکّ [در] جایی وجود دارد که باطل وجود داشته باشد در کنار حق؛ اگر حقّی باشد و باطلی، انسان در فرد ثالث شک می‌کند که آیا «مِن الحقّ» است یا «من الباطل»؛ [اما] اگر جایی جز حق چیز دیگر نبود، شک وجود ندارد؛ چه اینکه اگر جایی جز باطل چیز دیگر نبود، آنجا هم شک وجود ندارد.
پرسش ...
پاسخ: آنجا که با «شک» استعمال می‌شود کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ و امثال ذلک، پیداست که منظور از «ریب» غیر از «شک» است، یعنی درجه‌اش بالاتر از شک است.
پرسش ...
پاسخ: اصل مطلق شک است، مطلق شک؛ چه ضعیفش، چه شدیدش، همه‌اش باطل است. این کتاب شایسته نیست که کسی در آن شک کند، ولو شک ضعیف.
تفاوت نفی ریب در قرآن با عدم ریب در قیامت
اینکه فرمود: لاَ رَیْبَ فِیهِ آیا جریان لاَ رَیْبَ فِیهِ بودنِ قرآن کریم مثل لاَ رَیْبَ فِیهِ بودنِ معاد است یا نه؟
درباره قیامت فرمود: آن روز جا برای ریب نیست که رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ که این نفی حقیقتِ ریب است؛ اصلاً «شک» وجود ندارد. درباره قرآن کریم که فرمود: لاَ رَیْبَ فِیهِ ، نه به این معناست که احدی شک نمی‌کند؛ چون خیلیها شک کردند؛ فرمود: فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ و این کتاب آسمانی به نام قرآن، مطلب تازه‌ای که درباره اصول دین باشد نیاورد؛ انبیای پیشین هم همین حرفها را آوردند _منتها قرآن کامل‌ترش را آورد_ ولی امّتها به انبیای پیشین می‌گفتند که إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا ؛ ما شک داریم [در] آنچه تو ما را به آن دعوت می‌کنی؛ به شعیبِ پیامبر[علیه السلام] صریحاً گفتند سخنان تو برای ما مشکوک است، چگونه می‌شود که در عین حال که عدّه زیادی شک کردند، خدا بفرماید: این کتاب لاَ رَیْبَ فِیهِ است؟ پس اینکه فرمود: لاَ رَیْبَ فِیهِ است، یقیناً نظیر لاَ رَیْبَ فِیهِ قیامت نیست؛ چون در قیامت اصلاً شک وجود ندارد؛ [ولی] در دنیا یقیناً عدّه‌ای درباره حقّانیّت قرآن کریم شک دارند؛ چون صریحاً به انبیایشان گفتند «سخنان شما برای ما مشکوک است.
سرّش چیست که یک جا لاَ رَیْبَ فِیهِ را باید به نفی حقیقت تفسیر کرد که اصلاً ریب وجود ندارد، جای دیگر لاَ رَیْبَ فِیهِ به این معناست که شایسته نیست درباره آن کسی شک بکند؛ اگر شک کرد کار بدی کرد، شکّش باطل است؛ نباید شک بکند ولی شک می‌کند، چرا؟ سرّش این است که در قیامت کبرا، باطل اصلاً وجود ندارد، وقتی باطل وجود نداشت، شک هم وجود نخواهد داشت. بیان ذلک این است که اگر در یک موطنی جز حق چیز دیگر وجود نداشت، ما هرچه می‌شنیدیم و می‌دیدیم یقین پیدا می‌کردیم که آن حقّ است، چرا؟ چون باطل وجود ندارد تا ما درباره فرد ثالث شک کنیم که آیا از قسم حق است یا از قسم باطل. مثلاً اگر در کتابخانه‌ای جز قرآن هیچ کتابی نباشد، ما به هر کتاب از کتابهای این کتابخانه؛ چه از نزدیک چه از دور اطّلاع پیدا کنیم یقین پیدا می‌کنیم که این قرآن است، چون در این کتابخانه غیر از قرآن چیز دیگر نیست؛ ولی اگر در کتابخانه‌ای؛ هم قرآن بود و هم کتاب داستان؛ هم قرآن بود و هم تاریخ؛ هم قرآن بود و هم قصّه، کتابی را ما از دور دیدیم، شک می‌کنیم که آیا قرآن است یا کتاب تاریخ است؛ قرآن است یا قصه است، چرا؟ چون غیر از قرآن، کتابِ دیگر هم هست و ما از دور که دیدیم، نمی‌دانیم که قرآن است یا کتاب تاریخ است. اگر در صحنه‌ای جز یک سنخ کتاب نبود، ما هرچه ببینیم یقین پیدا می‌کنیم که این از همان سنخ است؛ چون مقابل ندارد تا فرد مشکوک داشته باشد. شک، فرع بر وجود دو قسم است: یک قسم حق، یک قسم باطل، آن‌گاه فرد سوم مشکوک است که این از حق است یا از باطل.
معنای نفی ریب در قیامت
در قیامت اصلاً باطل وجود ندارد؛ نه گناه در آنجا وجود دارد، نه دروغ‌گفتن در آنجا وجود دارد، نه نیرنگ و حیله در آنجا وجود دارد، نه معصیت را در آنجا راه است؛ هیچ خلافی در قیامت نیست؛ هر چه هست حق است: ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ ، همه نهانها هم علن می‌شود؛ دار عمل هم نیست که کسی کار بکند، حالا یا کارِ بد یا کارِ خوب؛ پس تمام نهانها عیان می‌شود (اولاً) و کار جدید هم ممکن نیست (ثانیاً)، پس ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ ؛ آن روز می‌شود روز حق؛ وقتی روز حق شد، باطل در آن روز اصلاً وجود ندارد؛ وقتی باطل وجود نداشت، هرچه در آن روز بود حق است، هرچه در آن روز است حق است؛ لذا انسان هرچه در آن روز می‌بیند حق می‌بیند. این رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ ؛ یعنی قیامت روزی است که شک در آن روز نیست؛ امّا اگر به این معنا باشد «تو مردم را دعوت می‌کنی به قیامتی که می‌گویی قیامتی هست که یقیناً خواهد آمد که لا ریب فی وقوعه» این هم جز‌ء محتویات قرآن است که البتّه آن ریب‌بردار است؛ قرآن می‌فرماید: قیامت هست، عدهّ‌ای هم شک می‌کنند؛ امّا در دنیا که هستند شک می‌کنند که قیامت هست یا نه، ولی آنجا که رفتند جا برای شک نیست.
معنای نفی ریب در قرآن
و امّا درباره قرآن کریم، خدا فرمود: این کتاب ریب ندارد؛ یعنی شایسته نیست احدی در آن شک کند، امّا خب خیلیها هم شک کردند؛ پس لاَ رَیْبَ فِیهِ نه به این معناست که احدی شک نمی‌کند، بلکه به این معناست [که] شایسته نیست احدی در آن شک کند. چرا درباره قرآن شک می‌شود؟ چرا در دنیا عدّه‌ای در حقّانیت قرآن شک می‌کنند؟ برای آن است که دنیا، دار حقّ محض نیست، [بلکه] داری است که حقّش در کنار باطل است. اگر انبیا آمدند، متنبّیها هم آمدند؛ اگر نبّوتی بود، تنبّی هم بود؛ اگر حق بود، سحر و شعبده هم بود؛ اگر حق است،در کنارش باطل هم هست؛ چون اگر حق است در کنارش باطل هم هست، وقتی یک کتابی به مردم عرضه بشود بعضیها می‌فهمند، بعضیها برایشان روشن نمی‌شود که آیا این جزء حق است یا جزء باطل.
علّت نفی موضوع ریب در قیامت
پس شک در دنیا راه دارد و در قیامت راه ندارد؛ سرّش این است که در دنیا؛ هم حق وجود دارد، هم باطل؛ لذا فرد مشکوک هست [ولی] در قیامت جز حق چیز دیگر نیست؛ چون باطل وجود ندارد [لذا] فرد مشکوک نخواهد بود.
امّا چرا درباره قرآن شک می‌کنند؟ و چرا قرآن شک‌بردار نیست؟ اگر کسی کلام‌شناس باشد، آن بدیهیّات اوّلیّه را فراموش نکند، لجاج و عناد نداشته باشد [و] در خدمت قرآن کریم بیاید [آن‌گاه که قرآن] شک‌بردار نیست؛ کتابی نیست که در آن شک باشد و اگر کسی با تعصّبهای قومی و با لجاج بخواهد برخورد کند البتّه مردّد می‌ماند. اینکه فرمود: لاَ رَیْبَ فِیهِ ، پس به این معنا خواهد بود که این کتاب شایسته نیست کسی درباره آن شک کند؛ البتّه عدّه زیادی هم شک کردند، در همین سوره «بقره» خدای سبحان به اینها می‌فرماید: إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ ؛ شک کردند و خدای سبحان این شکّاکها را به تحدّی دعوت کرد و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: بله، اگر ما بگوییم هر کس قرآن را درک بکند شک نمی‌کند، این ضرورت بشرط‌المحمول است؛ یعنی اگر شک نداشت، شک نداشت؛ این بازگشتش به آن است. اگر کسی قرآن را درک کرد؛ یعنی اگر قرآن را فهمید، اگر به قرآن معتقد شد، شک نمی‌کند؛ این ضرورت بشرط‌المحمول است؛ یعنی اگر کسی در قرآن شک نداشت، شک نمی‌کند. این یک مقدار توجیه دوری خواهد بود.
عدم وجود ریب در دعوا و دعوت قرآن
اینکه فرمود: لاَ رَیْبَ فِیهِ ، در چه چیز تردید نیست؟ [اینکه فرمود:] در این کتاب ریب نیست، در چه چیز آن ریب نیست؟ قرآن کریم دو بعد دارد: یکی دعوا، یکی دعوت؛ یکی دعوا دارد (ادّعا دارد، مدّعی است) که من کلام‌الله‌‌هستم، یکی هم دعوت می‌کند «الی التوحید و النبوّة و العدل و المعاد و سائر الاحکام و الحِکَم»، این خلاصه حرف قرآن کریم است. ادّعای قرآن این است که این کلام‌الله است [و] دعوت آن هم به توحید، نبوّت، معاد و سایر دستورات الهی است. فرمود: نه در دعوا و ادّعای آن ریب است و نه در دعوت و هدایت آن ریب است؛ آن اگر مدّعی است کلام‌الله است، این دعوای آن صدق است: لاَ رَیْبَ فِیهِ و اگر انسانها را به توحید، نبوّت، معاد و دیگر احکام و حِکَم دعوت می‌کند، این دعوتش هم حق است: لاَ رَیْبَ فِیهِ ؛ هم در آن ادّعا صادق است، دروغ نمی‌گوید، ریب در آن نیست [و] هم در این دعوت، به حق دعوت می‌کند [و] ریب در دعوت آن نیست؛ «ذلک الکتاب لا‌ریب فی دعواه و لا‌ریب فی دعوته». امّا از آن جهت که می‌گوید کلام‌الله است، فرمود: وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ، این کلام‌الله است، این کتاب‌الله است، این نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ است که سراسر قرآن از این ادّعاها فراوان است که قرآن مدّعی است [که] کلام‌الله است؛ این ادّعا را، گاهی به صورت کلام، گاهی به صورت کتاب، گاهی به صورت وحی، گاهی به صورت تنزّل، گاهی به صورت تلقّی و امثال ذلک تعبیر می‌کند.
تحدّی قرآن برای حقانیت دعوا
برای حقّانیت این دعوا تحدّی کرده است، می‌فرماید: این جای ریب نیست که کلام، کلام‌الله است. [اگر] می‌گویید «کلام‌الله نیست، من ساختم» من که درس نخوانده‌ام، شما همه درس‌خوانده‌ها جمع بشوید [اگر می‌توانید] مثل این بسازید، این اصلاً قابل ساختن نیست؛ می‌فرماید: مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی ؛ اصلاً قرآن یک سخنی نیست که انسان بتواند بدلیِ آن را بسازد. پس در دعوای خود که مکرّر در مکرّر، خود را به خدا نسبت می‌دهد؛ می‌گوید: من کلام اویم، کتاب اویم، وحی اویم، در این دعوا صادق است: لاَ رَیْبَ فِیهِ . آنهایی هم که ریب دارند در این دعوا ریب دارند که إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ اگر ریب دارید مثل این بیاورید، آن ریب در دعوای قرآن است.
علت نفی ریب در دعوت قرآن
در دعوت قرآن هم ریب نیست، برای اینکه آن به حق دعوت می‌کند: وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ ؛ به حق دعوت می‌کند، می‌گوید: اگر شما در حقّانیّتِ دعوتِ من تردید دارید، هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ ؛ شما هم دلیلتان را بیاورید؛ اینجا جای معجزه نیست؛ اینجا جای برهان عقلی است، فرمود: من شما را به توحید دعوت می‌کنم و می‌گویم هرگونه شرکی باطل است: هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی ؛ دلیل من هم این کتاب است و براهین این کتاب؛ [اگر] شما درباره شرک دلیلی دارید، هَاتُوا بُرْهَانَکُم ؛ شما دلیلتان را بیاورید.
پس شکّی که مربوط به دعوای قرآن است با تحدّی و معجزه برطرف می‌شود که فرمود: إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ ؛ شکّی که در دعوت قرآن هست، آن با مطالبه برهان حل می‌شود، می‌فرماید: اگر شما درباره توحید معتقدید [که] سخن من درست نیست و شرکتان درست است، هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ ؛ دلیلتان را بیاورید. چه کاری از اینها ساخته است؟ حالا کاملاً قرآن کریم با مشرکین استدلال می‌کند، می‌فرماید: یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی؛ یا برهان عقلی اقامه کنید که شرک حق است یا برهان نقلی که به یکی از کتب سماوی گذشته استناد داشته باشد که حجّت باشد _والاّ [اگر] در کتابهای دیگران حرفی نوشته است، در مسائل اعتقادی حجّت نیست_ فرمود: یا کتابی از کتابهای سماوی سخن شما را تأیید کند یا برهان عقلی اقامه کنید.
نتیجه بحث
فتحصّل [پس به دست می‌آید که] قرآن دعوایی دارد و دعوتی؛ نه در دعوای آن ریب است (چون کلام‌الله است بالجزم)؛ نه در دعوت آن ریب است؛ چون به حق دعوت می‌کند، و آنهایی هم که ریب دارند، اگر درباره دعوای قرآن ریب دارند، قرآن آنها را به مبارزه دعوت می‌کند (به عنوان تحّدی)؛ می‌گوید «اگر شک دارید مثل این را بیاورید» و اگر در دعوت آن ریب دارند، به استدلال فکری و برهان دعوت می‌کند؛ می‌فرماید: هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ .
«و الحمد لله ربّ العالمین»

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی