پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

پژوهش های تفسیری آیه 21 سوره مبارکه بقره | اطیب البیان

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۲۸ ق.ظ

پژوهش های تفسیری آیه بیست و یکم سوره مبارکه بقره  

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)

(اى گروه مردم بپرستید (پروردگار خود و کسانى که قبل از شما بوده‏اند) را شاید در زمره پرهیزگاران درآیید)

(لغت و اعراب کلمات آیه)

«یا» از حروف ندا است و گفته ‏اند مخصوص نداى بعید است

و بُعد بر دو قسم است

1) بُعد حقیقى که زیادى فاصله بین مُنادى و منادا مى ‏باشد 

2) بُعد تَنزیلى حُکمى و این بعد خود اقسامى دارد:

1) قسم اول 

 عدم توجه بمتکلم اگر چه مخاطب نزدیک باشد چنانچه توجه موجب قُرب است اگر چه مسافت دور باشد و قرب در عبادت نیز عبارت از توجه است

2) قسم دوّم

غفلت که بُعد آن از عدم توجه بیشتر است چنان که گاهى احتیاج به منبّهات زیادى است تا شخص غافل توجه پیدا کند

3) قسم سوّم

ضعف و عجز و فقر متکلم که سبب بُعد او از مقام مخاطب است مانند نداء عبد مولاى خود را و لذا است که در دعا گفته میشود یا اللَّه یا ربّ و غیره و «یا» در آیه جهت بُعد شنونده آورده شده چون اکثر مردم در غفلت ‏اند و از مقام قُرب پروردگار و آیات الهى دورند

کلمه‏ اى از موصولات مبهمه است بنابر قول اخفش

و وصلة النداء است بنابر مشهور[1]

کلمه «ها» از ادات تنبیه است که بر آن داخل شده است‏[2]

کلمه «الناس» اسم جنس است و مشهور آن را نوع دانسته ‏اند که داراى افراد متّفق الحقیقة میباشد یعنى حیوان ناطق اگر چه در عوارض و خصوصیّات با هم مختلف‏ اند ولى تحقیق اینست که آن را کلّى مشکّک بدانیم که داراى افراد مختلف الحقیقیة و ذوى مراتب باشد چون علوم و کمالات انسان جزو حقیقة نفس است قابل ترقى و تعالى و تنزل و انحطاط است زیرا نمیتوان گفت که حقیقت انبیاء عظام با افراد شقى و پست چون فرعون و نمرود یکى است‏

 

جان شیران و سگان از هم جداست‏

 

 

متّحد جان هاى شیران خداست‏    

 

کلمه «اعبدوا» امر حاضر از عبد است و مصدر آن عبادت یعنى کمال خضوع در مقابل مولى و لذا گفته ‏اند عبادت مختص خدا است و در عبادت غیر خدا را نباید شریک کرد لکن تحقیق مطلب اینست که عبادت مطلق خضوع و تذلل میباشد اگر چه مفهوما مغایر است و داراى مراتب زیادى است از جمله عبودیت بنده ظاهرى نسبت به مولاى ظاهرى و همچنین عبودیّت متعلّم نسبت بمعلّم چنان که از على علیه السّلام مرویست‏

«من علّمنى حرفا      فقد صیّرنى عبدا»[3]

و عبودیت مردم نسبت بائمه چنان که در زیارت وارد است‏

«عبدک و ابن عبدک و ابن امتک»

و عبودیت امت نسبت به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم چنان که على علیه السّلام فرمود

«انا عبد من عبید محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم»[4]

و اعلا مراتب عبودیت عبادت خداى تعالى است و میتوان گفت همه مراتب مذکور نیز در طول عبادت خداوند و بامر و امتثال او است و شرک نیست زیرا شرک عبادت غیر خدا است در عرض عبادت خدا مانند عبده اوثان و غیره حقیقت عبادت از لحاظ مفهوم با خضوع و خشوع مغایر است از جهاتى:

جهت اول اینکه در عبادت استحقاق معبود مأخوذ است لیکن در خضوع نیست جهت دوم: در عبادت اطاعت و قصد قربت شرط است در صورتى که در خضوع و خشوع شرط نیست جهت سوم: عبادت از آثار خضوع و خشوع است نه نفس آن و از براى عبادت اقسامى است مانند عبادت قولى مثل ذکر و دعا و تلاوت کلام اللَّه و غیره و عبادت جوارح مانند نماز و روزه و حج و مانند اینها

______________________________
(1)- کسى که کلمه‏اى بمن بیاموزد مرا بنده خودش کرده است‏

(2)- من بنده‏اى از بندگان محمد صلّى اللَّه علیه و آله هستم‏

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 437

و عبادت اخلاقى مثل تزکیه نفس از رذائل اخلاق و تحلیه آن بفضائل و عبادت علمى مانند تحصیل عقائد و علوم حقّه و فراگرفتن احکام و مسائل دینیه و عبادت قلبى مثل توجه بحق و غیره و مردم از نظر اقسام فوق الذکر مختلفند عبد مطلق کسى است که تمام اقسام عبادت را انجام دهد مانند پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و روى همین اصل است که گفته‏اند مقام عبودیت از رسالت بالاتر است چون رسالت یک نوع عبادت و اطاعت در تبلیغ میباشد و عبادت در آیه شامل جمیع اقسام عبادت است. و اشکالى که ممکن است بنظر برسد اینست که کلمه اعبدوا امر وجوبى است پس شامل عبادتهاى مستحبى نمیشود جواب آن اینست که آیه در مقام وجوب عبادت خدا و نفى عبادت غیر خدا است مانند آیه شریفه‏ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏ و اما کیفیت عبادت و استحباب و وجوب آن محتاج به بیان جداگانه است و باصطلاح اطلاق وارد مورد حکم آخر است کلمه ربّ در آیه ربّ العالمین در سوره حمد گذشت و تفصیل آن اینکه ربّ بر مالک و سیّد و مدبّر و منعم و مربّى و مصاحب اطلاق میشود و ظاهر اینست که تمام داراى یک معنى است زیرا ربّ مأخوذ از تربیت مى‏باشد و مالک مربى ملک و سیّد مربى عبد و منعم مربى منعم و مصاحب مربى مصاحب است و تربیت عبارت است از اخراج چیزى از حدّ قابلیت به فعلیت بتدریج و اطلاق ربّ بر خداوند بهمین عنایت است چون ممکنات اگر چه از نظر ذات لیس صرف باشند لیکن چون قابلیت موجود شدن را دارند خداوند بمقتضاى عدل وجود هر ممکنى را بحدّ کمال لایق خود ایصال مینماید و از بیان بالا امور زیر استفاده میشود 1- احتیاج ممکن بموجد بواسطه صرف امکان اوست نه حدوث و نه مرکب از حدوث و امکان نه بنحو جزئیت و نه بنحو شرطیت زیرا احتیاج ذاتى ممکن است‏

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 438

2- آنکه ممکن در بقاء هم احتیاج بمبقى دارد چنان که در حدوث احتیاج دارد 3- ربّ مطلق خدا است و اطلاق ربّ بر غیر خدا اضافى است 4- بالاترین مرتبه تربیت حق ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و خلقت بهشت و دوزخ و ترغیب و تهدید که سبب وصول بنده بمدارک و درجات فیض حق میشود میباشد 5- ربّ بمعناى مذکور از صفات فعلیه تعالى است نه از صفات ذاتى در اینجا نسبت بخبر مروى از توحید صدوق ره که‏

«ربّ اذ لا مربوب»

اشکالى بنظر میرسد که براى دفع اشکال مى‏گوییم براى حصول تربیت دو چیز لازم است یکى آنکه مربى (بکسر باء) تام الفاعلیة باشد و دیگر اینکه مربّى (بفتح باء) تام القابلیة باشد و خداوند در فاعلیت خود تام الفاعلیة است ذاتا و ازلا و اگر نقصى باشد از جانب قابلیت قابل است است از لحاظ مصلحت و فائده زیرا اگر فعلى داراى مفسده باشد انجام آن قبیح و اگر بى‏فائده باشد لغو میباشد و صدور اینگونه افعال از خدا محال است پس خدا ربّ است اگر چه مربوبى نباشد چنانچه او خالق است اگر چه مخلوقى نباشد و رازق است اگر چه مرزوقى نباشد و عالم است اگر چه معلومى نباشد و روى همین معنى است که گفتیم اطلاق علّت تامّه بر خدا صحیح نیست و امّا اضافه رب به ضمیرکم و جمله بعد بمنزله علّت است از براى جمله قبل گویا خدا میخواسته وجوب عبادت بنده را معلول تربیت خود نسبت به بشر عنوان کند از باب وجوب شکر منعم کلمه ربّ یکى از اسماء حسناى الهى و تکرار آن موجب اجابت دعاست چنانچه در کافى است که هر که ذکر یا ربّ را آن قدر تکرار کند که نفسش قطع شود جواب میآید لبّیک ما حاجتک‏[5] «خلقکم» در مجمع البیان در ذیل آیه‏ هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ[6]

______________________________
(1)- جلد دوم کافى باب الاذکار

(2)- سوره حشر آیه 24

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 439

 

خلق را بتقدیر تفسیر نموده است و گفته است:

«فالخالق هو المقدّر لما یوجده و الباره هو الممیّز بعضه عن بعض بالاشکال المختلفة و المصوّر الممثّل»[7] و استشهاد کرده بکلام ابو حامد غزالى که گفته است: «قد یظن ان الخالق و البارئ و المصور الفاظ مترادفة و ان الکلّ یرجع الى الخلق و الاختراع و لیس کذلک بل کلّما یخرج من العدم الى الوجود مفتقر الى تقدیره اولا و الى ایجاده على وفق التقدیر ثانیا والى التصویر بعد الایجاد ثالثا»[8] و نیز در باب خیر و شر گفته است «المراد خلق تقدیر لا خلق تکوین و معنى خلق تقدیر نقوش فى لوح المحفوظ و معنى خلق تکوین وجود الخیر و الشرفى الخارج و هو من فعلنا و مثله ان اللَّه خلق السعادة و الشقاوة»[9] و علاوه بر اینکه بین دو کلام او تناقض میباشد خلاف ظاهر هم هست زیرا مراد از خالق مسلّما موجد است نه مقدّر و مراد از بارء مخترع است که بدون سابقه باشد و مراد از مصوّر اعطاء صور جنسیه بماهیّات صرفه و صور نوعیّه (که عبارت از فصول ممیزه و صور شخصیه که از عوارض خاصه باشد) میباشد زیرا الشی‏ء ما لم یتشخص لم یوجد و درباره خیر و شر هم در باب جبر و تفویض گفته‏ایم که فعل صادر از عبد از

______________________________
(1)- خالق تقدیر کننده موجودات و بارء جدا کننده بعضى از موجودات از بعض دیگر باشکال مختلف و مصور صورت دهنده است‏

(2)- بعضى گمان کرده‏اند که خالق و بارء و مصور مترادفند و همه برگشت بخلق و اختراع میکند لکن اینطور نیست بلکه هر چه که از عدم موجود شود اولا بتقدیر و ثانیا بایجاد بر حسب تقدیر و ثالثا به تصویر بعد از ایجاد

(3)- مراد خلق تقدیر است نه خلق تکوین و معنى خلق تقدیر نقش‏هائیست در لوح محفوظ و معنى خلق تکوین بودن خیر و شر است در خارج و آن از کرده ماست و مثل آن است که خدا سعادت و شقاوت را خلق کرد

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 440

روى اختیار در طول فعل خدا و تحت مشیت حق است که صحیح است هم ببنده نسبت داده شود و هم بخدا «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»: کلمه قبل و بعد دو امر اضافى نسبى است یعنى قبلیت زید مثلا به عمرو و بعدیت عمرو به زید نسبى است قبل و بعد دو نوع قرائت میشود 1- باضافه مثل آیه مذکور و این قسم را نسیا منسیا گویند و معربند 2- بدون اضافه مانند للَّه الامر من قبل و من بعد که در اینجا مبنى بر ضم است و آن را نویا منویا گویند و گاهى قبلیت و بعدیت زمانى است مانند آیه بالا یعنى کسانى که در زمانهاى پیش از شما خلق شده‏اند و گاهى قبلیت و بعدیت رتبى است مانند خلقت ارواح انبیاء و اولیاء و پدر و مادر و استاد و غیره ملائکه و عقول و نفوس که تقدم رتبى دارد «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» کلمه لعلّ از حروف مشبّهة بالفعل است و براى آن علاوه بر عملى که در اسم و خبر میکند معانى زیر را ذکر کرده‏اند 1- توقع امر محبوبى که به ترجّى تعبیر شده است 2- توقع امر مکروهى که به اشفاق تعبیر شده است و این دو معنى در صورتیست که امر مورد نظر ممکن باشد و در صورتى که وقوع آن غیر ممکن باشد آن را تمنّى گویند 3- بمعناى استفهام است مانند (لا تدرى لعل اللَّه یحدث امرا) 4- بمعنى تعلیل مانند آیه مورد بحث که عبادت سبب و علّة تقوى میشود کلمه تتّقون از تقوى و اقسام آن در ذیل آیه هدى للمتقین گذشت و در اینجا نیز در دو جا صحبت میکنیم یکى در ثمرات تقوى و دیگرى در صفات متقین‏

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 441

(در فوائد و ثمرات تقوى)

از آیات شریفه قریب 15 ثمره و نتیجه براى تقوى استفاده میشود که ما بذکر برخى از آنها مى‏پردازیم:

1- صفت تقوى سبب مدح و ثنا است چنان که در آیه شریفه‏ وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[10] یعنى اگر شکیبایى و تقوى را پیشه کنید این از ثبات قدم در کارهاى خوب میباشد 2- پرهیزکارى انسان را از شر دشمنان محفوظ میدارد بمصداق آیه‏ وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً[11] یعنى اگر شکیبایى و پرهیزکارى را پیشه کنید از مکر و حیله ایشان بشما ضررى نمیرسد 3- تقوى موجب نصرت خداست بمضمون آیه شریفه‏ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا[12] یعنى خدا با کسانیست که پرهیزکارند 4- آمرزش گناهان در نتیجه تقوى است‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏[13] یعنى اى کسانى که گرویده‏اید بپرهیزید و نیکو و راست سخن بگوئید تا اعمال شما اصلاح و گناهان شما بخشیده شود 5- تقوى موجب قبولى اعمال است چنان که در آیه شریفه است‏ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ‏[14] یعنى فقط از پرهیزکاران پذیرفته میشود 6- تقوى سبب بزرگداشت بنده است نزد خدا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏[15] یعنى همانا گرامیترین شما نزد پروردگار پرهیزکارترین شما هستند

______________________________
(1)- سوره آل عمران آیه 183

(2)- سوره آل عمران آیه 116

(3)- سوره نحل آیه 129

(4)- سوره احزاب آیه 70

(5)- سوره مائده آیه 30

(6)- سوره حجرات آیه 13

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 442

7- تقوى موجب نجات از عذاب الهى است‏ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا[16] یعنى پس نجات میدهیم کسانى را که پرهیزکارند.

8- بهشت براى مردم پرهیزکار بوجود آمده‏ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ‏[17] 9- شخص پرهیزکار از شدائد و بلایا نجات مییابد وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‏[18] یعنى کسى که از خدا بپرهیزد در کارهایش گشایش میدهد و او را از راهى که نمیداند روزى میدهد.

10- هدایت بکتاب خدا براى متقین است چنانچه میفرماید هُدىً لِلْمُتَّقِینَ‏[19]

(بحث دوم در صفات متقین)

درباره صفات متقین اکتفاء میکنیم بذکر خطبه مولاى متقیان امیر مؤمنان على علیه السّلام به همّام‏[20] که ضمن آن براى اشخاص پرهیزکار 118 صفت ذکر فرموده است، و بدیهى است کسى که واجد همه این صفات باشد به اعلى درجه تقوى نائل شده و چنانچه متذکّر شدیم اوّلین درجه تقوى پرهیز از کفر و ضلالت است‏

«روى‏ انّ صاحبا لامیر المؤمنین علیه السّلام یقال له همّام کان رجلا عابدا فقال له یا امیر المؤمنین صف لى المتقین حتّى کانى انظر الیهم فتثاقل علیه السّلام عن جوابه، ثم قال یا همّام اتّق اللَّه و احسن فانّ اللَّه مع الّذین اتّقوا و الّذین هم محسنون فلم یقنع همّام بهذا القول حتّى عزم علیه فحمد اللَّه و اثنى علیه و صلّى على النبىّ صلى اللَّه علیه و آله، ثم قال»

(روایت شده که یکى از صحابه امیر المؤمنین علیه السّلام که باو همّام گفته میشد و مرد عابدى بود خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد که امیر مؤمنان براى من‏

______________________________
(1)- سوره مریم آیه 73

(2)- سوره آل عمران آیه 27

(3)- سوره طلاق آیه 2

(4)- سوره بقره آیه 3

(5)- نهج البلاغه جزء دوم خطبه 188

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 443

متّقیان را توصیف فرماى بطورى که گویا آنان را مشاهده میکنم حضرت از جواب او خوددارى فرمود و سپس گفت اى همّام از خداى بپرهیز و نیکوکارى کن، زیرا خدا با کسانى است که پرهیزکار و نیکوکارند، ولى همّام باین مقدار قانع نشد تا اینکه حضرت عازم بر جواب او شد و پس از حمد خداى و ثنا بر او و درود بر پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:

«امّا بعد فانّ اللَّه سبحانه و تعالى خلق الخلق حین خلقهم غنیا عن طاعتهم آمنا عن معصیتهم، لانه لا تضرّه معصیة من عصاه و لا تنفعه طاعة من اطاعه، فقسم بینهم معایشهم و وضعهم من الدنیا مواضعهم، فالمتّقون فیها هم اهل الفضائل:

منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشیهم التواضع، غضّوا ابصارهم عمّا حرّم اللَّه علیهم، و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم، نزلت انفسهم منهم فى البلاء کالّتى نزّلت فى الرخاء و لو لا الاجل الّذى کتب علیهم لم تستقرّ ارواحهم فى اجسادهم طرفة عین شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب، عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم، فهم و الجنّة کمن قد رآها فهم فیها منعّمون، و هم و النار کمن قد رآها فهم فیها معذبون، قلوبهم محزونة و شرورهم مأمونة و اجسادهم نحیفة و انفسهم عفیفة، صبروا ایّاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة، تجارة مربحة یسّرها لهم ربّهم، ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها، امّا اللیل فصافّون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلا، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم، فاذا مرّوا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلّعت نفوسهم الیها شوقا، و ظنّوا انّها نصب اعینهم، و اذا مرّوا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنّوا انّ زفیر جهنم و شهیقها فى اصول آذانهم، فهم حانون على اوساطهم مفترشون لجباههم و اکفّهم و رکبهم و اطراف اقدامهم، یطلّبون الى اللَّه تعالى فى فکاک رقابهم. اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء، قد برأهم الخوف برى القداح، ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضى و ما

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 444

بالقوم من مرض و یقولون قد خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم، لا یرضون من اعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر، فهم لأنفسهم متّهمون، و من اعمالهم مشفقون، اذا زکىّ احدهم خاف ممّا یقال له فیقول انّى اعلم بنفسى من غیرى و ربّى اعلم بى منّى بنفسى، اللّهم لا تؤاخذنى بما یقولون و اجعلنى ممّا یظنون و اغفر لى ما لا یعلمون.

فمن علامة احدهم انّک ترى له قوة فى دین و حزما فى لین و ایمانا فى یقین و حرصا فى علم، و علما فى حلم و قصدا فى غنى و خشوعا فى عبادة و تجملا فى فاقة و صبرا فى شدة و طلبا فى حلال و نشاطا فى هدى و تحرّجا عن طمع، یعمل الاعمال الصالحة و هو على وجل یمسى و همّه الشکر و یصبح و همه الذکر، یبیت حذرا و یصبح فرحا، حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة، ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب، قرّة عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لا یبقى، یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل، تراه قریبا امله قلیلا زلله خاشعا قلبه قانعة نفسه منزورا اکله سهلا امره حریزا دینه میتته شهوته مکظوما غیظه، الخیر منه مأمول و الشر منه مأمون، ان کان فى الغافلین کتب فى الذاکرین و ان کان فى الذاکرین لم یکتب من الغافلین، یعفو عمّن ظلمه و یعطى من حرمه و یصل من قطعه، بعیدا فحشه لیّنا قوله غائبا منکره حاضرا معروفه مقبلا خیره مدبرا شرّه، فى الزلازل وقور و فى المکاره صبور و فى الرخاء شکور، لا یحیف على من یبغض و لا یأثم فیمن یحبّ، یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه، لا یضیع ما استحفظ و لا ینسى ما ذکر و لا ینابز بالالقاب و لا یضار بالجار و لا یشمت بالمصائب و لا یدخل فى الباطل و لا یخرج من الحقّ ان صمت لم یغمّه صمته و ان ضحک لم یعل صوته و ان بغى علیه صبر حتى یکون اللَّه هو الّذى ینتقم له، نفسه منه فى عناء و الناس منه فى راحة، اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه، بعده عمّن تباعد عنه زهد و نزاهة، دنوّه ممّن دنا منه لین و رحمة، لیس تباعده‏

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 445

بکبر و عظمة و لا دنوّه بمکر و خدعة».

قال فصعق همّام صعقة کانت نفسه فیها، فقال امیر المؤمنین علیه السّلام اما و اللَّه لقد کنت اخافها علیه، ثمّ قال هکذا تصنع المواعظ البالغة باهلها؟ فقال له قائل فما بالک یا امیر المؤمنین فقال ویحک انّ لکل اجل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه فمهلا لا تعد لمثلها فانّما نفث الشیطان على لسانک.

(ترجمه خطبة)

(بدرستى که خداى پاک و بزرگوار مخلوقات را بیافرید در حالى که از فرمانبردارى آنان بى‏نیاز و از نافرمانى آنان ایمن بود، زیرا معصیت گناهکار باو زیان نمیرساند و طاعت فرمانبردار براى او سودى ندارد پس معیشتهاى آنان را در میانشان تقسیم و موقعیت هر کدام را در دنیا مقرّر فرمود، و در این میان پرهیزکاران صاحبان فضیلتند، گفتارشان درست و راست، و میانه‏روى در زندگى براى آنان شعار و لباس، فروتنى روش و رفتار آنهاست، دیدگان خود را از آنچه خدا حرام فرموده فرو بسته‏اند و گوشهاى خود را بر دانشى که بر ایشان سودمند است وقف نموده‏اند، نفوس آنان هنگام بلا آن چنان است که در وقت آسایش و رفاه، و اگر نبود اجلى که براى آنان مقدر شده روحهاى آنان در بدنهایشان چشم بهمزدنى نمیماند، بواسطه اشتیاق بثواب و رحمت الهى و ترس از عقاب و عذاب، آفریدگار نزد آنان بزرگ، و سواى او در نظرشان کوچک است، اهل تقوى نسبت ببهشت مانند کسانى هستند که آن را مى‏بینند و در آن متنعم هستند، و نسبت بآتش نیز مانند کسانى هستند که آن را مى‏بینند و در آن معذبند، دلهایشان محزون است، و مردم از شر ایشان در امانند، بدنهایشان ضعیف، و حاجتهایشان سبک، و نفسهایشان عفیف است، ایّام کمى را در دنیا صبر نمودند و آسایش طولانى در دنبال خود بردند این تجارت پر فایده‏اى بود که پروردگارشان براى آنان میسّر فرمود،

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 446

دنیا آنان را اراده نمود ولى ایشان نخواستند، و آنان را اسیر نمود پس نفوس خود را بفدیه داده و از اسارت دنیا رهایى یافتند و امّا کار اهل تقوى در شب اینست که قدمهاى خود را بر روى زمین گسترده و اجزاء قرآن را با ترتیل و تامل و اندیشه تلاوت میکنند، نفوس خود را بواسطه تلاوت و تدبر در قرآن محزون نموده و درمان و دواى دردشان را از آن میجویند پس هر گاه به آیه‏اى میگذرند که در آن تشویق است از جهت امیدوارى مایل و ساکن بجانب آن میشوند و نفوس آنان با شوق بآن نظر میکنند گویا پاداشى که آیه از آن خبر میدهد در برابر چشم است، و هر گاه به آیه‏اى میگذرند که در آن تخویف و تهدید است گوشهاى دلشان را بجانب آن متوجه نموده و گمان میکنند زفیر و شهیق دوزخ (صداى توقّد و تنفّس آن) در بیخ‏هاى گوششان طنین‏انداز است، ایشان در پیشگاه الهى قدشان را براى رکوع خم نموده و پیشانیها و کفهاى دست و زانوها و اطراف پاهایشان را بر زمین میگسترانند و از خداى تعالى آزادى خود را از آتش طلب میکنند.

و اما در روز، بردباران و دانایان و نیکان و پرهیزکارانند، خوف از خدا اجسام آنان را لاغر نموده چنانچه تیر بواسطه تراشیدن باریک و لاغر میشود، هر که بآنها بنگرد گمان میکند بیمارند و حال آنکه ایشان مرضى ندارند و میگوید: خللى در عقل ایشان پیدا شده و حال آنکه امر بزرگى اینان را مضطرب ساخته، بعمل اندک خوشنود نشوند، و عمل بسیار را بسیار نشمارند، ایشان نسبت بخود متّهم و بدبین و از کارهایشان بیمناکند که مبادا تقصیر و کوتاهى در آنها نموده باشند، هر گاه یکى از آنان ستوده شود، از آنچه درباره او گفته میشود میترسد و میگوید من بخودم از دیگران داناترم و خدا از من بمن داناتر است، پروردگارا مرا بآنچه میگویند مؤاخذه مکن و مرا بهتر از آنچه گمان مى‏کنند قرار ده و آنچه نمیدانند بر من ببخش.

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 447

بارى علامت شخص پرهیزکار اینست که مى‏بینى در امر دین داراى قوّت و نیرو، در موقع نرمى و مدارات دوراندیش، ایمان او توام با یقین، در تحصیل دانش حریص، دانش او توام با بردبارى، در موقع توانگرى میانه‏رو، عبادت او داراى خشوع و توجه دل، در موقع فقر و تنگدستى توانگرنما، در موقع شدّت و سختى شکیبا، طالب مال حلال است و در موقع هدایت و راه یافتن با نشاط و خرسند بوده و از طمع برکنار است در حالى که اعمال شایسته بجا میآورد بیمناک است، روز را شام میکند و همّ او شکرگزارى است و شب را صبح مینماید و اندیشه او بیاد خدا بودن است، شب ترسان است از اینکه در روز غفلتى عارض او شده باشد و صبح شادمان است از اینکه فضل و رحمت حق شامل حال او شده و شب را به بندگى و شب بیدارى بسر برده است، هر گاه نفس در مکاره و دشواریها از او مطاوعت نکند، خواهش او را در شهوات و امیال نفسانى عطا نکند روشنى چشم شخص پرهیزکار در چیزهایى است که زائل نشود و بى‏رغبتى و زهد او در چیزهایى است که بقا ندارد، علم را بحلم و گفتار را بکردار ممزوج نموده، او را مى‏بینى که امید و آرزوى او نزدیک، و لغزش او کم، و دل او خاشع، نفس او قانع، خوراک او اندک، کار او آسان، دین او محفوظ، شهوت او مرده، خشم خود را فرو برده است، مردم بخیر او امیدوار و از شر او ایمنند، اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران نوشته شود و اگر در میان ذاکران (کسانى که بیاد خدا هستند) باشد جزو غافلان نوشته نشود، از کسى که باو ستم کند عفو نماید، و بکسى که او را محروم کند عطا نماید: و هر که با او قطع کند باو پیوندد، گفتار زشت و دشنام از وى دور و سخن او با نرمى و ملایمت است، منکر و کار زشت نزد او نبوده و معروف و فعل نیک پیش او حاضر است، خیر و خوبیهاى او رو آورنده و شر و بدیهاى او پشت نموده است‏

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 448

در شدائد و سختیها سنگین و غیر مضطرب، و در مکاره و ناگواریها شکیبا، و در آسایش و نعمت سپاسگزار است، بر کسى که دشمن میدارد جور نمى‏کند و کسى را که دوست میدارد براى خاطر او گناه نمیکند، بحق اعتراف مینماید پیش از آنکه علیه او شهادت داده شود و آنچه باو سپرده شده ضایع نمیکند و آنچه باو تذکر داده شود فراموش نمینماید و بلقبهاى بد کسى را نمیخواند و بهمسایه زیان نمیرساند و در مصائب کسى را شماتت نمیکند و در باطل داخل نمیشود و از حق بیرون نمیرود، اگر خاموش باشد: خاموشى او را اندوهناک نکند و اگر بخندد صداى او بلند نشود (قهقهه نکند) و اگر بر او ستم شود صبر کند تا خدا منتقم او باشد.

نفس او از او در رنج است و مردم از او در راحت و آسایش، نفس خود را براى آخرتش برنج میاندازد و مردم را از ناحیه خودش در آسایش میگذارد، دورى او از آنچه دورى میکند پاکدامنى است و نزدیکى بآنچه نزدیک میشود نرمى و رحمت است، دورى او از روى کبر و خودخواهى نیست و نزدیکى او از روى مکر و خدعه نمیباشد.

راوى گوید همّام غشوه بر او عارض شد و جان خود را در آن غشوه از دست داد، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود آگاه باشید، قسم بخدا. بر او از این میترسیدم، سپس فرمود اندرزهاى رسا با اهلش چنین میکند! شخصى خدمتش عرضکرد یا امیر المؤمنین چرا با شما چنین نمیکند؟ فرمود واى بر تو، براى هر اجلى وقتى است که از آن تجاوز نکند و سبب و علّتى است که از آن تعدّى ننماید، پس درنگ کن و ساکت باش و چنین سخنى را اعاده مکن همانا شیطان این سخن را بر زبان تو آورد (پایان ترجمه خطبه)

اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 449

 

 

 


[1] - پنج قسم اى داریم اول شرطیه ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى( سوره اسرى آیه 11 دوم استفهامیه مانند فباى حدیث بعده یؤمنون( سوره اعراف آیه 148 سوم موصوله مانند لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا( سوره مریم آیه 70) چهارم کمالیه مثل رجل و اى رجل پنجم وصلة النداء مانند همین آیه یا ایها الناس الایة

 

 

[2] - سه نوع‏ها داریم:

 

 

اول اسم فعل مانند هاؤم اقرؤا کتابیه( یعنى بگیرید کتاب مرا و بخوانید) دوم ها تأنیث مثل‏\i فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها\E( یعنى هر کسى را الهام کرد کارهاى زشت و پرهیزکاریش را) سوم ها تنبیه که چهار قسم است و یک قسم آن بر سراى در میآید مانند آیه بالا

 

 

[3] - کسى که کلمه‏اى بمن بیاموزد مرا بنده خودش کرده است

 

 

[4] - من بنده‏اى از بندگان محمد صلّى اللَّه علیه و آله هستم

 

 

[5] - جلد دوم کافى باب الاذکار

 

 

[6] - سوره حشر آیه 24

 

 

[7] - خالق تقدیر کننده موجودات و بارء جدا کننده بعضى از موجودات از بعض دیگر باشکال مختلف و مصور صورت دهنده است

 

 

[8] - بعضى گمان کرده‏اند که خالق و بارء و مصور مترادفند و همه برگشت بخلق و اختراع میکند لکن اینطور نیست بلکه هر چه که از عدم موجود شود اولا بتقدیر و ثانیا بایجاد بر حسب تقدیر و ثالثا به تصویر بعد از ایجاد

 

 

[9] - مراد خلق تقدیر است نه خلق تکوین و معنى خلق تقدیر نقش‏هائیست در لوح محفوظ و معنى خلق تکوین بودن خیر و شر است در خارج و آن از کرده ماست و مثل آن است که خدا سعادت و شقاوت را خلق کرد

 

 

[10] - سوره آل عمران آیه 183

 

 

[11] - سوره آل عمران آیه 116

 

 

[12] - سوره نحل آیه 129

 

 

[13] - سوره احزاب آیه 70

 

 

[14] - سوره مائده آیه 30

 

 

[15] - سوره حجرات آیه 13

 

 

[16] - سوره مریم آیه 73

 

 

[17] - سوره آل عمران آیه 27

 

 

[18] - سوره طلاق آیه 2

 

 

[19] - سوره بقره آیه 3

 

 

[20] - نهج البلاغه جزء دوم خطبه 188

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی