پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

ترکیب آیه اول سوره حمد

جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۵۳ ق.ظ

ترکیب آیه اول سوره حمد

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ ‏‏به نام خداوند رحمتگر مهربان

 

بِ:

 

تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم

ترکیب:حرف جر، مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد.

 

 

إِسْمِ:

 

تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم (معتل)، از ماده (س م ه) یا (س م و)، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: اسم مجرور به حرف جر، علامت جر: کسره ظاهری

بِسْمِ:
 جار و مجرور و متعلق به اَبتَدِأُ- اَتَکَلًّمُ – اَستَعِینُ (مناسب با مقام)

 

اللَّهِ:

 

تجزیه: (ال): زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم (معتل) از ماده (و ل ه) یا (أ ل ه)، معرفه (علم)، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: مضاف الیه برای اِسمِ و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری.

 

 

الرَّحْمَنِ:     

 

تجزیه: (ال):  حرف تعریف (در صورتیکه علم باشد)، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
                موصول اسمی (در صورتیکه صفت مشبهه یا صیغه مبالغه باشد)، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
        (رحمن): اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم از ریشه (ر ح م) معرفه، اختلاف علما ابن مالک، معرفه به علم و جامد و سایر علما صفت مشبه و مشتق، منصرف، متصرف
ترکیب:  اگر علم باشد: بدل از الله و مجرور به تبعیت، علامت جر: کسره ظاهری
           اگر صفت مشبهه یا صیغه مبالغه باشد: نعمت برای الله و مجرور به تبعیت، علامت جر: کسره ظاهری

 

 

الرَّحِیمِ:

 

تجزیه: (ال): تعریف و مبنی، مختص اسم، غیر عامل
        (رحیم): اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم از ماده (ر ح م)، معرفه، مشتق (صیغه مبالغه یا صفت مشبهه)، منصرف، متصرف
ترکیب: نعت دوم برای الله و مجرور به علامت جر: کسره ظاهری بنابر تبعیت/ نعت اول برای الرَّحمن اگر الرَّحمن علم باشد و مجرورالْحَمْدُ

 

 

 

 

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان

 

 

 

 

الْحَمْدُ:

 

تجزیه: (ال): استغراق جنس، مختص اسم، مبنی، غیر عامل یا (ال) تعریف
         (حمد): اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، سالم، از ماده (ح م د)، معرفه به (ال)، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: مبتدا و مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری

 

 

لـِ:

 

تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مشترک بین اسم و حرف
ترکیب: حرف جر مبنی بر کسر، محلی از اعراب ندارد

 

 

الله:

 

تجزیه: (ال): زائده لازمه، مبنی، غیرعامل، مختص اسم
اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم (معتل) از ماده (و ل ه) یا (أ ل ه)، معرفه (علم)، معرب، جامد، منصرف، متصرف،
ترکیب: اسم مجرور به حرف جر لـِ، علامت جر: کسره ظاهری

 

لِلَّهِ:
جارو مجرور و متعلق به عامل محذوف (یکون) و خبر برای مبتدا و محلاً مرفوع

 

 

رَبِّ:

 

تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم (مضاعف) از ماده (ر ب ب) معرفه به اضافه، معرب، در کلمه ربّ 3 احتمال وجود دارد:
ا. صفت مشبهه، مشتق 2. مصدر، جامد، 3. در اصل اسم فاعل بوده و الف آن حذف شده، مشتق.
اسم فاعل و صفت مشبهه (مشتق)، منصرف، متصرف.
ترکیب: اگر رب مصدر باشد کسب تعریف کرده و بدل مطابق برای الله و مجرور بنابر تبعیت/ و اگر صفت مشبهه یا اسم فاعل باشد نعت برای الله و مجرور بنابر تبعیت

 

 

الْعَالَمِینَ:

 

تجزیه: (ال): حرف تعریف عهد ذهنی خارجی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم                                
               استغراق جنس، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
        (عالمین): اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر سالم و یا ملحق به جمع مذکر، از ماده (ع ل م)، معرفه به (ال)، معرب، مشتق، منصرف، متصرف
ترکیب: مضاف الیه برای ربّ و مجرور، علامت جر: (یاء)

 

 

 

 

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ خدایی که بخشنده و مهربان است

 

 

الرَّحْمَنِ:

 

تجزیه: (ال): تعریف برای حق تعالی یا (ال) موصول اگر صفت مشبهه یا صیغه مبالغه باشد. مبنی، غیر عامل، مختص اسم
         (رحمن): اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم از ریشه (ر ح م)، معرفه، معرب، علم و جامد یا صفت مشبهه (مشتق)، منصرف، متصرف
ترکیب: 1. بدل برای الله و مجرور بنابر تبعیت علامت جر: کسره ظاهری
          2. نعت دوم برای الله و مجرور علامت جر: کسره ظاهری

 

 

الرَّحِیمِ:

 

تجزیه: (ال): تعریف عهد ذهنی، مبنی، مختص اسم، غیرعامل
        (رحیم): اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم از ماده (ر ح م)، معرفه، معرب، مشتق منصرف، متصرف
ترکیب: 1. اگر (الرحمن) بدل باشد، نعت برای (الرحمن) و مجرور به تبعیت
          2. اگر (الرحمن) نعت باشد، نعت سوم برای (الله) و مجرور به تبعیت

 

 

 

 

مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ؛ صاحب اختیار روز جزاست.
‏‏

 

 

مَالِکِ:

 

تجزیه: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم، از ماده (م ل ک)، معرفه به اضافه، مشتق: اسم فاعل یا صفت مشبهه، منصرف، متصرف
ترکیب: 1. اگر (الرحمن) علم باشد نعت دوم برای الله
         2. اگر (الرحمن) صفت مشبهه باشد نعت چهارم برای الله و مجرور بنابر تبعیت، علامت جر: کسره ظاهری.

 

 

یَوْمِ:

 

تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم (معتل) از ماده (ی و م)، معرفه به اضافه، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: مضاف الیه برای مالک و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری

 

 

الدِّینِ:

 

تجزیه: (ال): تعریف، عهد ذهنی، مبنی، مختص اسم، غیر عامل
         (دین): اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر، ناسالم (معتل)، از ماده (د ی ن)، معرفه به (ال)، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: مضاف الیه برای یوم و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری

 

 

 

 

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ؛‏[‏بار الها‏] تنها تو را مى‌پرستیم، و تنها از تو یارى مى‌جوییم.

 

 

إِیَّاکَ:

 

تجزیه: ضمیر منفصل منصوبی، مفرد، مذکر، مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
ترکیب: مفعول به مقدم نعبد و مبنی بر فتح و محلاً منصوب

 

 

نَعْبُدُ:

 

تجزیه: فعل مضارع، صیغه متکلم مع الغیر، ثلاثی مجرد، از ماده (ع ب د)، صحیح، سالم، معرب، متعدی، معلوم، متصرف
ترکیب: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری/ ضمیر مستتر نحن مبنی و محلاً مرفوع، فاعل

 

 

وَ:

 

تجزیه: حرف عطف، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
ترکیب: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

 

 

إِیَّاکَ:

 

تجزیه: ضمیر منفصل منصوبی، مفرد، مذکر، مخاطب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
ترکیب: مفعول به مقدم (نستعین)، مبنی بر فتح، محلاً منصوب

 

 

نَسْتَعِینُ:

 

تجزیه: فعل مضارع، صیغه متکلم مع الغیر، ثلاثی مزید، باب استفعال، از ماده (ع و ن) معتل (اجوف واوی)، معرب، متعدی، معلوم، متصرف [در اصل نَسْتَعوِنُ  بوده که کسره بر واو ثقیل بوده به حرف ماقبل منتقل می‌شود و چون واو با کسره همخوانی ندارد واو  به یاء تبدیل می‌شود]
ترکیب: فعل مضارع مرفوع، علامت رفع ضمه ظاهری، ضمیر نحن مستتر، مبنی بر ضم و محلاً مرفوع، فاعل

 

 

 

 

اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ؛ ما را به راه راست هدایت فرما

 

 

اِهْدِ:

 

تجزیه: فعل امر، مفرد مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از ماده (ه د ی)، معتل (ناقص یایی)، مبنی، متعدی، معلوم، متصرف
ترکیب: فعل امر حاضر، مبنی بر حذف حرف علّه/ ضمیر مستتر اَنتَ مبنی بر فتح و محلاً مرفوع، فاعل

 

 

نَا:

 

تجزیه: ضمیر متصل منصوبی، متکلم مع الغیر، مبنی بر سکون، معرفه، جامد، غیر متصرف
ترکیب: مفعول‌به اول (اِهدِ) و محلاً منصوب

 

 

 

الصِّرَاطَ:

 

تجزیه: (ال): تعریف عهد ذهنی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
         (صراط): اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم، از ماده (ص ر ط) معرفه به (ال)، معرب، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: مفعول‌به دوم برای فعل (اِهدِ) و منصوب، علامت نصب فتحه ظاهری/ منصوب به نزع خافض به تقدیر الی الصراط و متعلق به فعل اِهْدِنَا     

 

 

الْمُسْتَقِیمَ:


                   
تجزیه: (ال):  حرف تعریف (اگر به معنی ثبوت و استمرار باشد)، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
                 موصول اسمی (اگر به معنای حدوث باشد)، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
         (مستقیم): اسم، ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، ناسالم (معتل) از ماده (ق و م) معرفه به (ال)، معرب، مشتق، اسم فاعل، منصرف، متصرف
[ در اصل مُستَقوِم بوده که کسره بر واو ثقیل بوده به حرف ماقبل منتقل می‌شود و چون واو با کسره همخوانی ندارد به یاء تبدیل می‌شود]   
ترکیب: نعت برای صراط و منصوب بنابرتبعیت، علامت نصب: فتحه ظاهری

 

 

 

 

 

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ؛ راه آنان که گرامى‌شان داشته‌اى، نه ‏[‏راه‏] مغضوبان، و نه ‏[‏راه‏] گمراهان.         

 

 

صِرَاطَ:

 

تجزیه: اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم، از ماده (ص ر ط)، معرفه به اضافه، جامد، منصرف، متصرف
ترکیب: بدل از صراط و منصوب بنابرتبعیت، علامت نصب: فتحه ظاهری

 

 

الَّذِینَ:

 

تجزیه: اسم موصول خاص، جمع مذکر، معرفه، مبنی، جامد، غیر متصرف
ترکیب: مضاف الیه برای صراط و محلاً مجرور

 

 

 

أَنْعَمْتَ:

 

تجزیه: فعل ماضی، مفرد مذکر مخاطب، ثلاثی مزید، باب افعال از ماده (ن ع م)، صحیح، مبنی، لازم، معلوم، متصرف
ترکیب: فعل ماضی مبنی برسکون/ ضمیر بارز (تَ)، مبنی و محلاً مرفوع، فاعل

 

 

عَلَیْ:

 

تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ترکیب: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

 

 

هِمْ:

 

تجزیه: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر غائب، مبنی بر سکون، معرفه، جامد، غیر متصرف
ترکیب: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر عَلَی

 

عَلَیْهِمْ:
جار و مجرور، متعلق به اَنعَمتَ

 

 

 

غَیْرِ:

 

تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، مفرد، مذکر دائمی، معرفه به اضافه، معرب
ترکیب:    1. بدل از الذین و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری
             2. بدل از هِم در عَلَیهِم و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری بنابرتبعیت
             3. نعت برای الذین و مجرور بنابرتبعیت علامت جر: کسره ظاهری

 

 

الْمَغْضُوبِ:

 

تجزیه: (ال): موصول اسمی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
         (مغضوب): اسم ثلاثی مزید، مفرد، مذکر، سالم، از ماده (غ ض ب)، معرفه به (ال)، معرب، مشتق/ اسم مفعول، منصرف، متصرف
ترکیب: مضاف الیه و مجرور، علامت جر: کسره ظاهری

 

 

عَلَیْ:

 

تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختص اسم
ترکیب: حرف جر، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

 

 

هِمْ:


تجزیه: ضمیر متصل مجروری، جمع مذکر غائب، مبنی، معرفه، جامد، غیر متصرف
ترکیب: ضمیر متصل، مبنی بر سکون، محلاً مجرور به حرف جر عَلَی

 

عَلَیْهِمْ:
 جار و مجرور، متعلق است به المغضوب

 

 

وَ:

 

تجزیه: حرف عطف، مبنی، غیر عامل
ترکیب: حرف عطف، مبنی بر فتح، محلی از اعراب ندارد.

 

 

 

لَا:

 

تجزیه: حرف نفی، مبنی، غیر عامل
ترکیب: لا زائده برای تأکید نفی، مبنی بر سکون، محلی از اعراب ندارد

 

 

الضَّالِّینَ:

 

تجزیه: (ال): موصول اسمی، مبنی، غیر عامل، مختص اسم
         (ضالین): اسم ثلاثی مزید، جمع مذکر، ناسالم (مضاعف) از ماده (ض ل ل)، معرفه، معرب، مشتق/ اسم فاعل، منصرف، متصرف
ترکیب: عطف به المغضوب و مجرور به تبعیت علامت جر (یاء)

 

 

 

 


اعراب جملات:

 

 


            1.  محلاً خبر و محلاً مرفوع برای مبتدای محذوف (ابتدائی)
1. بِسمِ    2. محلاً منصوب اَبتَدِأُ بِسمِّ
            3.جمله ابتدائی و محلی از اعراب ندارد.

 

2.  الْحَمْدُ: جمله اسمیه، مستأنفه، محلی از اعراب ندارد

 

3. لِلَّهِ: جمله خبریه و محلاً مرفوع، شبه جمله، جار و مجرور، محلاً مرفوع، خبر برای (الحمد)

 

4. إِیَّاکَ نَعْبُدُ: جمله مستأنفه و محلی از اعراب ندارد

 


5. إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ: معطوف به جمله مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.

 


6.اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ: مستأنفه و محلی از اعراب ندارد.

 

7. صِرَاطَ الَّذِینَ: جمله مستأنفه محلی از اعراب ندارد

 

8. أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ: جمله فعلیه، صله برای الذین و محلی از اعراب ندارد

 


9.عَلَیْهِمْ (2): شبه جمله ، نائب فاعل برای المغضوب و محلاً مرفوع

 

10. لَا الضَّالِّینَ: عطف به جمله مستأنفه و محلی از اعراب ندارد

 

 

 

 

سؤال:

انواع استتار ضمایر فاعلی را بیان کنید     جوازی: در ضمیر هُوَ و هّیَ
                                                  وجوبی: در ضمایر اَنتَ – نحنُ و اَنا

 

 

 

موضوع:  انواع (ال) زائده

 


 مراد از (ال) زائده آن است که افاده تعریف نمی‌کند و بر دو قسم است:

  • (ال) زائده لازمه:

بر اسم معرفه وارد می‌شود و بعد از اقترانش از آن جدا نمی‌شود و بر 4 قسم است:

الف- (ال) موصولات: بنا بر نظری که معرفه بودن موصولات به صله آن‌هاست نه الف و لام.

ب- (ال) اَعلام: مقارن با وضع آن‌ها:    1. علم منقول مانند: اللّاتِ والغری
                                               2.علم مرتجل: مانند السَّمَوأَل (نام شاعر دوره جاهلی)
                                               3.علم بالغلبه: مانند البیت . المدینه

 ج- (ال) الآن: خود (الآن) به معنای زمان حال حاضر و معرفه می‌باشد چون متضمن معنای الف و لام عهد حضوری است.

 د- (ال) ایام هفته: مانند السّبت

 

  • (ال) زائده غیر لازمه: 

بر 3 قسم است:


الف- (ال) لُمحیه: بر بعضی از اعلام منقوله برای اشاره به معنای اصلی آن‌‌ها وارد می‌شود
   مانند: الحسین، الفضل، الحارث که علاوه بر نام شخص به نیکو بودن، فضل و دانش و کشاورز بودن هم اشاره دارد.

ب- (ال) ضروریه: به جهت ضرورت شعری
مانند: رَأیتُکَ لَمَا اَن عَرَفتَ وُجوهَنا/ صَدَدتَ و طِبتَ النَّفسَ یا قیسُ عَن عَمرو
«نفس» تمییز است و باید نکره باشد و به جهت ضرورت شعری و تصحیح قافیه (ال) بر آن آمده است.

ج- (ال) شاذه: مانند قول عربها:
مانند: اُدخُلوا الاوَّلَ فَالاَوَّلَ: داخل شوید در حالیکه ترتیب باید مراعات شود
کلمه (الاول) نکره است و نقش حال دارد و آمدن (ال) آن را از تنکیر خارج نکرده است.

 

 

 

 


نکات بلاغی:

 


1.  در متعلق بسم الله اینکه فعل مضارع باشد ارجحیت دارد و استفاده می‌شود که عمل به‌طور مستمر تکرار می‌شود.
     و اگر متعلق اسم باشد افاده ثبات و همیشگی بودن را می‌کند چون تکرار این آیه در شروع همه کارها و اعمال حتمی است.


2.    اگر (باء) را استعانت بگیریم       استعاره است برای تشبیه مستعین به مستعان
      اگر (باء) را الصاق بگیریم          مجاز است با علاقه محلیت
     دلیل استهلال قرآن با سوره حمد
    این از والاترین فنون بلاغی است که متکلم کلامش را با موضوعی شروع کند که به غرض، اشاره و ایماء می‌کند نه تصریح
   (غرض قرآن هدایت است و در اینجا طلب هدایت)

 


3.    جمله اسمیه‌ای که دائمی بودن استمراریت و ثبات حمد را می‌رساند.

 


4.    می‌رساند که در آن روز تمام مالکیت‌ها و املاک از غیر او سلب می‌شود.

 


5.    تقدم و تأخر ضمیر مفعولی بر فعل و فاعل برای محصور کردن عبادت واستعانت به تنهایی برای خدا

 


6.    عبادت بر استعانت مقدم شده چون استعانت ثمره عبادت است.

 


7.    تکرار ایاک با فعل دوم می‌رساند که هر دو منظور است هم عبادت و هم استعانت

غرض تغییر خطاب از غائب به مخاطب و برعکس

 برای نشاط ذهن مخاطب و نیز وقتی خداوند با این صفات ثنا می‌شود شایسته است که مورد استعانت واقع شود چون خداوند (خلیق بالاستجابه) است و استجابت صفت دائمی اوست.


به کاربردن افعال جمع در نعبد و نستعین
با اینکه متکلم تنهاست ولی فعل جمع آمده تا عبادت ناقصش را به عبادت همه عابدان متصل کند و همه را در محضر خدا قرار دهد تا همه آن مورد قبول واقع شود همان‌طور که در تجارت جنس معیوب و سالم را با هم می‌فروشند.

 


8.    دین حق به صراط مستقیم تشبیه شده که هیچ انحرافی در آن نیست چون دیگر مستقیم نخواهد بود و نیز نزدیکترین مسیر دو نقطه خط مستقیم است وجه شبه دیگر آن است که بنده طالب وصول برای رسیدن به خدای متعال باید راهها را طی کند و سختی‌ها را تحمل نماید.

 


9.  صراط الذین انعمت علیهم: صراط را تفسیر می‌نماید بعد از آنکه در آیه قبل با ابهام از آن صحبت کرده
                                    خطاب صریح به حاضر است چون نعمت را بیان کرده برای تقرب جستن به خدا با ذکر نعمت

 


10.    غیر المغضوب علیهم: عطف به ماقبل است ولی چون خبر از غضب خداست از بیان غاضب خودداری نموده و نعمت را به او اسناد نموده و غضب را از او دور کرده از روی لطف و مهربانی


هم‌وزن بودن کلمات «رحیم، مستقیم، نستعین و الضالین»

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی