پژوهش های تفسیری آیه هفتم سوره بقره
پژوهش های تفسیری آیه هفتم سوره مبارکه بقره
--------------------------------
7) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ
خدا بر دلهاى آنان و بر گوششان مهُر نهاده، و بر چشمانشان پردهایست و عذاب بزرگى براى ایشان است.
قرآن کریم در آیه ى هفتم سوره ى بقره، به عدم درک حقایق توسط کافران و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مىکند و مى فرماید:
نکته ها و اشاره ها :
1) نکته اول
- کافران چشم و گوش معمولى دارند ولى سخنان حق را نمى شنوند و حقایق را نمى بینند ، از این رو دل آنان حقایق را درک نمى کند ؛ یعنى ابزار شناخت حقیقت و حسّ تشخیص خود را از دست داده اند.
2) نکته دوّم
- مقصود از «مُهر نهادن بر دلهاى کافران» آن است که حسّ تشخیص و قدرت درک حقایق را از دست داده اند؛ یعنى دل آنان همچون نامه ى سربسته اى است که مُهر بر آن نهاده شده است و چیزى به آن داخل یا از آن خارج نمى شود.
- البته این تعبیر براى کافرانى به کار مى رود که بر اثر گناهان بسیار و لجاجت و دشمنى با حق نفوذ ناپذیر شده، پذیرش قلبى خود را از دست داده اند و گوش آنها به ظاهر مى شنود، در نتیجه، حقیقت را در نمى یابند.
3) نکته سوّم
- خدا به خاطر اعمال و رفتار کافران بر دلهایشان مُهر نهاده و حقایق را درک نمىکنند؛ یعنى آنها در اثر کفر،[1] تکبّر، ستمکارى و پیروى از هوسهاى سرکش و لجاجت در برابر حق به این مرحله رسیدهاند؛[2] پس آنها مجبور نیستند که کافر بمانند و حقایق را درک نکنند و اگر مهر نهادن به خدا نسبت داده شده، به خاطر آن است که خدا چنین تأثیراتى را در این اعمال نهاده است.
4) نکته چهارم
- «قلب» در قرآن به معناى بُعد دوم وجود انسان یا شخصیت واقعى او، یعنى روح به کار مىرود[3] و از آن جهت به آن قلب مىگویند که کانون احساسات و عواطف است و زود منقلب مىشود.[4]
گفت پیغمبر که دل همچون پرى است |
|
|
در بیابانى اسیر صرصرى است |
(مولوى)[5]
البته واژه ى قلب گاهى به معناى جان و عقل و درک نیز به کار رفته است.[6]
5) نکته پنجم
- برخى صاحبنظران برآناند همانطور که بین مغز و ادراکات انسانى رابطه است، بین قلب صنوبرى که خون را به جریان مىاندازد، با قلبى که کانون احساسات است رابطهى تنگاتنگ وجود دارد؛ یعنى واکنشهاى عاطفى روح انسان، همچون محبت، دشمنى، ترس، آرامش، شادى و غم، در قلب صنوبرى تأثیر مىگذارد.[7]
6) نکته ششم
- دل ، دریاى وجود انسان و احساس هستى است.
-
شهید مطهرى رحمه الله در مورد «قلب» مىنویسند:
- آنچه را دل مىنامیم عبارت است از احساسى بسیار عظیم و عمیق که در درون انسان وجود دارد و گاهى اسم آن را «احساس هستى» مىگذارند، یعنى احساسى از ارتباط انسان با هستى مطلق.[8]
- انسان در عین اینکه موجودى واحد است، صدها و هزارها بُعد وجودى دارد. «من» انسانى عبارت است از مجموعهى بسیارى اندیشهها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و ... اینها در حکم رودها و نهرهایى هستند که همه در یک مرکز به هم مىپیوندند.
- خود این مرکز، دریایى عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهى ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند. آنچه قرآن «دل» مىنامد عبارت است از واقعیت خود آن دریا که همهى آنچه ما روح مىنامیم، رشتهها و رودهایى است که به این دریا مىپیوندند، حتى خود عقل نیز یکى از رودهایى است که به این دریا متصل مىشود.[9]
7) نکته هفتم
- ویژگىهاى قلب :
دلم رمیده شد و غافلم من درویش |
|
|
که این شکارى سرگشته را چه آمد پیش |
(حافظ)
آموزه ها و پیامها :
1. کافران، درک و دید و شنوایى حقیقى ندارند تا حقایق را بفهمند.
2. سزاى کفر و حقپوشى (و گناهان) از دست دادن ابزار شناخت و فرجام عذابآلود است.
منابع و مآخذ
[1] . از امام رضا علیه السلام حکایت شده که مهرنهادن برقلب کافران سزاى کفر آنهاست( نورالثقلین، ج 1، ص 27)
[2] . ر. ک: سورهى نساء، آیهى 155؛ سورهى مؤمن، آیهى 35 و سورهى غاشیه، آیهى 23
[3] . به بُعد دوم وجود انسان، عقل، قلب، نفس، روح و فؤاد گفته مىشود که هر کدام بهخاطر یکى از صفات آن است که ذیل آیاتمناسب آن توضیح خواهیم داد
[4] .« قلب» در اصل به معناى دگرگونى، یا وارونه شدن است و به قلبى که درون سینه است از آن جهت قلب مىگویند که دایم در حال دگرگونى است
[5] . در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله حکایت شده که:« مثل القلب کمثل ریشة فى الضلات تعلقت فى اصل شجرة یقلّبها الریح ظهراً و بطناً»( نهجالفصاحه و جامع الصغیر، ج 1، ص 102)
[6] . ر. ک: سورهى احزاب آیهى 10 و سورهى ق آیهى 37
[7] . تفسیر نمونه، ج 1، ص 88- 89
[8] . آشنایى با قرآن، ج 1، ص 36
[9] . همان، ص 66
[10] . سورهى شمس، آیهى 9 و سورهى انفال، آیهى 29
[11] . سورهى مطففین، آیهى 14؛ سورهى آلعمران، آیهى 8 و سورهى صف، آیهى 5
[12] . در مورد عوامل نرمى و سختى دل، ذیل آیهى 16 سورهى حدید مطالبى بیانمىشود
[13] . سورهى بقره، آیهى 7؛ سورهى انعام، آیهى 25؛ سورهى اعراف، آیهى 101 و سورهى حدید، آیهى 16