آیه ۳۷ | پذیرش توبه آدم و حوا | جلسه ۴
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۷ جلسه ۴
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
شش جلسه تفسیر آیه سی و هفتم
فهرست مطالب
- ۱ باب توبه
- ۲ راه توبه کردن
- ۳ سرسپرده بودن در برابر پروردگار و دوری از کبر و عُجب
- ۴ گناه نکردن با وجود زمینههای آن
- ۵ دو نوع توبه از نظر مرحوم طباطبایی
- ۶ توجّه خدا به انسان و آسان نمودن فعل توبه
- ۷ توبهی اوّل با رحمت الهی
- ۸ توبهی دوم؛ استغفار بنده
- ۹ انقلاع از معصیت
- ۱۰ عدم تمایل به انجام گناه
- ۱۱ انجام عمل نیک و تکبّر نسبت به آن
- ۱۲ اهل بیت مبلّغان دین
- ۱۳ خداوند؛ ستار العیّوب
- ۱۴ اشکال در تعبیر کلمه «رجوع» به فرموده علّامه
- ۱۵ دوری واقعی از معصیت
- ۱۶ نشانهای از سوی خدا برای حرکت بنده به سوی توبه
- ۱۷ خواست واقعی انسان برای توبه
- ۱۸ توبهی محقّق
- ۱۹ عنایت خداوند به بندگان
- ۲۰ مراد از کلمات در بیان مرحوم علّامه
- ۲۱ غرور، سبب اضمحلال انسان
- ۲۲ منابع
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
« فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».[۱] «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم»[۱].
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگى (به زمین) فرود آیید! در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره بردارى خواهد بود.» (۳۶) سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است. (۳۷)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم»[۱].
باب توبه
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»[۱].
نکتهای که در کلمهی «تابَ» و ذیل واژهی توبه بحث کردیم نکاتی را پیرامون خود کلمهی توبه و مادّهی توبه بیان کردیم و عرض کردیم که توبه برای هر انسانی که میخواهد توبه کند محفوف به توبتان من الله است. توبه دو بخش است. توبهی عمل و فعل خداوند، توبهای که عمل و فعل عباد است. لذا معنای آن را هم عرض کردیم که توبهی خدا بر انسان این است که توفیق برای انسان حاصل شود که توبه کند و بعد از اینکه عباد توبه کردند خداوند توبهی آنها را بپذیرد. حکم آن را هم عرض کردیم که از نظر فقهی چگونه است.
راه توبه کردن
مرحوم علّامه طباطبایی (رحمه الله) ذیل این آیه نکاتی را گفته است. من به یک نکته اشاره کنم که چگونه که توّاب شویم؟ چگونه به راحتی توبه کنیم؟ در این عبارات و معناهای مختلف، خصوصاً در تفسیر المیزان علّامه، یا مرحوم طیّب در اطیب البیان و مفسّرین بیان کردند این است که میگویند دست از گناه بردارید.
سرسپرده بودن در برابر پروردگار و دوری از کبر و عُجب
بدترین چیزی که نمیگذارد ما دست از گناه برداریم و ما را از توبه کردن سلب توفیق میکند عجب و خودپسندی ما است که گرچه میدانیم که داریم گناه میکنیم، میدانیم که معصیت کردیم، امّا دست بردار نیستیم. مشکل اینجا است. از آن طرف هم در برابر خدا گستاخ هستیم. غرور خود را نمیخواهیم بشکنیم. فکر میکنیم کسی هستیم، منیّت کار را خراب میکند. همانطور که منیّت شیطان عبادت شش هزار سالهی او را به باد داد. منیّت او این بود برای اینکه سجده بر آدم نکرد، با اینکه میدانست سجده بر آدم امر خدا است، باید آن امر را اطاعت میکرد و نکرد. اینجاآن باطن با شقاوت خود را نشان داد. ما اگر وقتی گناه میکنیم، لغزش میکنیم خواستیم در برابر خدا توبه کنیم و توفیق توبه داشته باشیم این است که برای خود حدّ و مرز بالا حساب نکنیم. حدّ و مرز ما بندگی خدا است. بندگی خدا یعنی سر سپرده بودن در برابر ذات احدیّت. اگر کسی برای خود منیّت قائل شد به فنا میرود و توفیق توبه هم پیدا نمیکند.
گناه نکردن با وجود زمینههای آن
هر کسی به حسب عقل و حال خود میداند که چه چیزی مورد امر خدای متعال است و چه چیزی مورد رضای خدا نیست. امّا این کوتاه آمدن در برابر نفس و دست از گناه برداشتن توبهی اوّل ما است. دست از گناه بردارید. ممکن است الآن گناه نکنید، امّا دست بردار نباشید. یعنی چون دوباره به آب رسیدید در دریای متلاطم آب شیرجه بزنید. حالا زمینه نیست، شما تسبیح برمیدارید. این توبه و دست برداشتن از گناه نیست.
دو نوع توبه از نظر مرحوم طباطبایی
لذا مرحوم علّامه طباطبایی میفرمایند: «و من ذلک یظهر أنَّ التّوبه توبتان»[۲] توبه دو توبه است، «توبه من الله تعالى» توبهای که از طرف خدا و فعل خدا است، «و هی الرّجوع إلى العبد» آن رجوع به عبد است. البتّه به نظر میسد که رجوع تعبیر قشنگی نیست، توجّه خدا به عبد است. رجوع یعنی یک جایی بوده است حالا میخواهد به خدا برگردد. این برای خدا معنا ندارد. حتّی علّامه اینجا کلمهی رجوع را استفاده کرده است مورد اشکال است. اگر توجّه میفرمود بهتر بود. مثلاً میفرمود: «التوّجه الی العبد». تازه توجّه هم بگوییم، خدا همیشه متوجّه است، منتها توجّه خاص به بنده کند که او بتواند توفیق پیدا کند تا توبه کند.
توجّه خدا به انسان و آسان نمودن فعل توبه
حالا ببینید آن توجّه از خدا بر حضرت آدم چطور بوده است؟ یا به تعبیر مرحوم علّامه که کلمهی رجوع را آورده است. همان «فَتَلَقَّى»[۳] که فرمود در واقع در همین عبارت میفرماید: «و هو أخذ الکلام مع فهم و فقه»[۴] که هر دو یکی است. چون «الفقه فی اللّغه الفهم». میفرماید همراه با فهم و تفقّه کلام را از خدا گرفت «و هذا التّلقی کان هو الطّریق المسهّل لآدم (ع)» میفرماید: این همان راهی بود که کار را برای حضرت آدم آسان کرد که او توبه کند. «المسهّل لآدم (ع) توبته» که توبه برای او آسان شد. خدا این را به ایشان الهام فرمود و تلقین کرد.
توبهی اوّل با رحمت الهی
در مورد توبهی اوّل میفرمایند: «و هی الرّجوع إلى العبد بالرّحمه» منشأ رجوع و توجّه خدا به عبد رحمت الهی است. رحمانیّت خدا است، رحیمیّت خدا است.
توبهی دوم؛ استغفار بنده
«و توبه من العبد» و توبهی دوم توبهی بندهی خدا است، عباد است. «و هی الرّجوع إلى الله بالاستغفار» این تعبیر اینجا درست است که ما رجوع را برای عبد تعبیر کنیم که بندهی خدا برگردد به سوی آنجایی که قبلاً بود که الله باشد. «الرّجوع إلى الله» به چه چیزی؟ «بالاستغفار» آن «باء» سببیّت است، یعنی به وسیلهی استغفار. یعنی به وسیلهی استغفار خود را به سوی خدا برگرداند. «و الانقلاع من المعصیه» و اینکه خود را از گناه بکند. یعنی دست بردارد، دست از گناه بردارد.
انقلاع از معصیت
بعضیها دست از گناه بردار نیستند، لذا توفیق هم پیدا نمیکنند، بنابراین توبه نمیکنند. کسی که دست از گناه برندارد توبه نکرده است. حالا الآن زمینهی گناه است، گناه میکند و بعد به حسب ظاهر استغفار میکند. امّا انقلاع ندارد، یعنی دست از گناه برنداشته است. دوباره اگر زمینهی آن پیش بیاید همین میشود. مانند یک سری معتاد که آنها به به کمپ میبرند و ترک میدهند. آنجا که زور است و نمیتوانند و موقعیّت ندارند اعتیاد خود را ادامه بدهند دست برمیدارند. بلافاصله بیرون میآیند و دوباره شروع میکنند. اینها دست بردار نیستند.
عدم تمایل به انجام گناه
چه زمانی انسان میتواند دست بردارد؟ این کمپهای ترک اعتیار یک قاعدهی کامل و کلّی گفتند که اگر حساب کنید برگرفته از کتب آسمانی است و آن تمایل انسان و تمایل آن معتاد است که دست از این کار بردارد. حالا انسان گناهکار هم همینطور است. آدم گناه کار باید به این تمایل پیدا کند که گناه نکند. تا زمانی که تمایل به عدم گناه پیدا نکرده است فایده ندارد. توبهی او هم توبه نیست. شاید به زبان بگوید: «استغفر الله ربی و اتوب إلیه»، امّا دارد دروغ میگوید، چون دست برنداشته است. الآن دوباره از کمپ بیرون بیاید… در حوزه که آمده است میگوید «سبحان الله»، امّا در بازار که برود کار دیگر میکند. ما باید مواظب باشیم. همهی ما گرفتار هستیم.
انجام عمل نیک و تکبّر نسبت به آن
بعضی اوقات ما به حسب ظاهر درست راه میرویم، امّا در درون و در وجود خود خیلی به خود میبالیم. این بالیدن کار را خراب میکند. قرآن راجع به اهل بیت میفرماید: «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»[۵] مورد خطاب اهل بیت هستند. آنها قلیل هستند ما که دیگر هیچ، ما کسی نیستیم. ما در برابر اهل بیت که جمع شویم خاک کف کفش غلامان آنها نمیشویم! حالا بیاییم در برابر اهل بیت عرض اندام کنیم و خود را کسی حساب کنیم؟! نه.
اهل بیت مبلّغان دین
به قول آیت الله وحید خراسانی (حفظه الله) میفرمودند ما نه مروّج هستیم و نه مبلّغ هستیم. فقط بیایید حواس خود را جمع کنیم که باعث ننگ اهل بیت نشویم. خیلی هنر کنیم زینت اهل بیت شویم. همان مصداق روایت حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) که فرمودند: «کُونُوا لَنَا زَیْنا وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً»[۶] چه کسی مروّج است؟ ما. خورشید پر تلأطو و بیحد و مرزی که از اهل بیت است گرچه پس پردههای غیب است، امّا همچنان به عالم انرژی بخش است. ما کسی در برابر اینها نیستیم. لذا اینکه بخواهیم خود را مقایسه کنیم غیر ممکن است. هیچ وقت و هیچگاه نمیتوانیم. امّا چه زمانی میتوانیم انقلاع از معصیت داشته باشیم؟ آن زمانی که در برابر عظمت خدا سر فرود بیاوریم، ما کسی نیستیم.
خداوند؛ ستار العیّوب
از نظر ظاهری آدمها چه هستند؟ «أوَّلُهُ نُطْفَهٌ وَ آخِرُهُ جِیفَهٌ»[۷] وسط آن هم یک مستراح سرازیر متحرّک که اگر قدرت و حکمت خدا نبود معلوم نبود چه شود. اگر پوست بدن ما را از ما بگیرند آیا کسی میتواند ما را تحمّل کند؟ غیر از چرک و خون چیزی باقی میماند؟ اینها چیزهایی است که خداوند با رحمانیّت خود به ما اعطا فرموده است. نعمتهایی است که همه چیز را برای ما مستور کرده است. عیب و عیوب ما را مستور کرده است. اگر بخواهیم آن چیزی که در باطن هستیم را برای همدیگر تجسّم کنیم نمیتوانیم همدیگر را تحمّل کنیم. همان قصّهای که جابر به حضرت سجّاد (علیه السّلام) بیان کردند که چقدر حاجی امسال به مکّه آمده است؟ حضرت فرمود: «أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ»[۸] ببین دو نفر آدم هستند، همه شکل حیوانات درّنده هستند. آن دو نفر هم معلوم است که خود حضرت سجّاد (علیه السّلام) و جابر بودند.
- هر چه میگفت از بین دو انگشت نشان میداد.
- یعنی اگر باطن ما ظاهر شود خیلی بد است. نمیتوانیم همدیگر را تحمّل کنیم. اینها رحمت الهی است.
اشکال در تعبیر کلمه «رجوع» به فرموده علّامه
- این مثالهایی که زدید فرمایش علّامه طباطبایی چطور تأیید میشود؟ کلمهی رجوع به معنای بازگشتن است.
- الرّجوع عبد درست است. توبهی عبد یعنی به خدا برگشت کند. امّا تعبیر «الرّجوع» به الله خیلی درست نیست. توجّه خاص است که به عبد کند.
- من اشتباه کردم و به خدا برگشتم.
- ببینید فرمود: «التوبه توبتان»[۹] توبه دو توبه است. توبه من العبد و توبه من الله. توبهی من الله رجوع نیست. «توبه من الله تعالى و هی الرجوع إلى العبد» معنا ندارد، پیدا است. باید بگویید «التوّجه الخاص بالعبد». این را باید بگوید. حالا ایشان علّامه بوده است، ولی یک وقت ممکن است اشتباه شود. البتّه ما در برابر علّامه کسی نیستیم.
لذا فرمودند: توجّه دادن… حالا در مورد کلمهی رجوع شاید معنای استعمال حقیقی آن نبوده است. یک وقت در نظر استعمال لغوی غیر حقیقی بوده است، آن هم به قرینههایی که در کلام داشته است.
دوری واقعی از معصیت
بعد «و توبه من العبد و هی الرّجوع إلى الله بالاستغفار و الانقلاع من المعصیه» از معصیت دست برداشتند. یک معتاد اگر دست از مواد بردارد، واقعاً میتواند خود را به تعالی ببرد. امّا تا زمانی که دست برندارد، هر طور که شده است آن مواد را پیدا میکند و دنبال آن است. گناه کردن هم همینطور است. حالا آن معتاد اعتیاد به مواد مخدّر پیدا میکند و آدمها به گناه و معصیت. لذا توبهی واقعی این است.
نشانهای از سوی خدا برای حرکت بنده به سوی توبه
بعد میفرماید: «و توبه العبد، محفوفه بتوبتین» توبهی عبد و عباد به دو توبه پیچیده شده است. آن هم «من الله تعالى» به دو توبه که ابتدا خدا چراغ سبز را نشان دهد که بنده از سمت گناه به سمت ثواب حرکت کند. وقتی حرکت کرد او را به منزل خود راه بدهد. یعنی توبه را از او قبول کند. «فإن العبد لا یستغنی عن ربه فی حال من الأحوال» چه آن وقتی که باید برای توبه توفیق پیدا کند و چه آن زمانی که توبه کرد باز هم مستغنی از خدا نیست. آن وقت هم خدا باید توبهی او را قبول کند وگرنه فایده ندارد. تمام اینها چه قبل و چه بعد، توبهای که خدا نسبت به عبد دارد به رحمت است، آن هم به رحمت مطلق. یعنی آن چیزی که هیچ کراهت و ناشایستی و ناملایمتی برای عبد نخواهد داشت. اینها معنای رحمت است.
خواست واقعی انسان برای توبه
«فرجوعه عن المعصیه إلیه» پس برگشت او از معصیت به سوی خدا « یحتاج إلى توفیقه» احتیاج به این دارد که موفّق شود. «توفیقه تعالى» یعنی توفیق دادن خدا و موفّق کردن بنده توسّط خدا. «و إعانته و رحمته» و اینکه او را کمک کند. ولی باید دست بردارد تا خدا او را کمک کند. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»[۱۰] باید بخواهد. تا نخواهد فایده ندارد. وقتی حرکت کرد و نیّت کرد که دست از گناه بردارد و برداشت آن وقت خدا او را کمک میکند. خدا او را اعانه میکند.
توبهی محقّق
لذا احتیاج دارد به رجوع از معصیت به توفیق و اعانهی خدا و رحمت الهی «حتّى یتحقّق منه التّوبه»[۱۱] تا بالاخره توبهی واقعی تحقّق پیدا کند. توبهی واقعی آن است که عبد از معصیت به سوی خدا برگشته و خدا او را در آغوش کشیده است. این توبهی محقّق است. توبهای که تحقّق پیدا کرده است.
عنایت خداوند به بندگان
«ثمّ تمسّ الحاجه إلى قبوله تعالى و عنایته و رحمته» خدا بعد از اینکه رحمت و توجّه دارد باید آن بنده را مورد عنایت قرار بدهد. عرض کردیم اگر واقعاً انسان برای خدا دست از معصیت بردارد خدا او را مورد عنایت قرار میدهد و از خیلی از بزرگان شنیده شده است و شاید برای شما محسوس بوده است که بعضی از اینها مورد عنایتی قرار میگیرند که صاحب کرامت هم میشوند، یعنی عنایت آنها عنایت خاص میشود.
«فتوبه العبد إذا قبلت کانت بین توبتین منّ الله کما یدلّ علیه قوله تعالى» این آیه دلالت بر این مطلب دارد. دلالت آن هم دلالت لفظی است. دلیل مهم است. اگر دلیل لفظی باشد، چه به تضمّن، چه بالمطابقه، چه بالتزام دیگر نمیتوانیم حرفی بزنیم. در آیهای از سورهی توبه، داریم: «ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا»[۱۲] یعنی بعد از یک مدّتی خدا آنها را موفّق میکند، یعنی آنها را مورد توجّه قرار میدهد، «لِیَتُوبُوا» تا آنها توبهی واقعی کنند. البتّه اینجا «فَتَلَقَّى آدَمُ »[۱۳] البتّه اینجا دو جور از نظر لفظی تعبیر شده است «فَتَلَقَّى آدَمَ» یا «فَتَلَقَّى آدَمُ».
مراد از کلمات در بیان مرحوم علّامه
«و قراءه نصب آدم و رفع کلماتٍ»[۱۴] کلمات را رفع بدهیم «تناسب هذه النّکته» این نکته مناسبت دارد. «و إن کانت القراءه الأخرى» که همان رفع آدم و مناسبت کلمات باشد منافات با این مطلب ندارد. تنافی ندارد. «و أمّا أنّ هذه الکلمات ما هی؟» مرحوم علّامه در بیان کلمات از اینجا شروع میکنند که مراد از کلمات چیست؛ چه چیزی را کلمات گفتند؟ «فربما یحتمل أنّها هی ما یحکیه الله تعالى عنهما فی سوره الأعراف بقوله: «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» اینجا معلوم است که حضرت آدم و حضرت حوّا دست از گناه شستند، فهمیدند که اشتباه کردند لذا اینگونه بیان میکنند. «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» یعنی خود را میشکنند.
غرور، سبب اضمحلال انسان
حالا ما چطور؟ مثلاً به طرف میگوییم به مشهد که میروید استغفار کن. میگوید چه کار کردم که استغفار کنم! چه کار کردم که توبه کنم! وقتی به او میگویید به او برمیخورد. فکر میکند که آدم حسابی است. این خیلی بد است. آدم اگر مدّعی شد که آدم حسابی است سر به منجلاب عجب و تکبّر میگذارد و باعث اضمحلال وجود انسانی او در برابر خدا میشود.
منابع
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳۷٫
[۲]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۳۷٫
[۴]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۵]– سورهی إسراء، آیه ۸۵٫
[۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۰۰٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵۵٫
[۸]– التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص ۶۰۷٫
[۹]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۱۰]– سورهی رعد، آیه ۱۱٫
[۱۱]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫
[۱۲]– سورهی توبه، آیه ۱۱۹٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۳۷٫
[۱۴]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۳٫