آیه ۴۰ | تذکر نعمتها به بنی اسرائیل | جلسه ۲
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۴۰ جلسه ۲
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
سه جلسه تفسیر آیه چهلم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۴۰)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اى بنىاسرائیل! نعمت هاى مرا که به شما عطا کردم، یاد کنید و به پیمانم [که سفارش به عبادت و ایمان به همه انبیا به ویژه پیامبر اسلام است] وفا کنید تا من هم به پیمان شما [که توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وایمان است] وفا کنم، و [نسبت به پیمانشکنى] فقط از من بترسید. (۴۰)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۴۰
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»[۱].
اى بنىاسرائیل! نعمت هاى مرا که به شما عطا کردم، یاد کنید و به پیمانم [که سفارش به عبادت و ایمان به همه انبیا به ویژه پیامبر اسلام است] وفا کنید تا من هم به پیمان شما [که توقع ثواب وپاداش در برابر عبادت وایمان است] وفا کنم، و [نسبت به پیمانشکنى] فقط از من بترسید. (۴۰)
دستور خداوند نسبت به وفای به عهد
در ذیل این آیه نکاتی را خدمت شما عرض کردیم. نکتهای که باقی مانده است بحث وفای به عهد -به دنبال آن مباحثی که داشتیم- است. میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدی» یعنی به عهدی که با من داشتید، «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» تا اگر شما وفای به عهد خود کردید، من هم به عهد خود وفا کنم که با شما داشتم. «أُوفِ» یعنی من وفا بکنم، «بِعَهْدِکُمْ» یعنی به «اعهدیکم» یعنی به عهدی که من با شما داشتم.
- یعنی هم عهد با شما هستم.
– نه، عهدی که خدا داشته است نسبت به آنچه که خدا عهد داده است. مثلاً وعدهی بهشت داده است، وعدهی حور عین داده است، وعدهی «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ»[۲] داده است، «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»[۳].
عدم تعلّل خداوند در وفای به عهد خود
اینجا که میفرماید: «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»[۴] شرط و فعل شرط و ادات جواب و اینها همه حذف شده است. یعنی اگر شما وفای به عهد خود کردید، وفای به عهد من، وفایی که من به عهد خود نسبت به شما میکنم، بلا درنگ است، یعنی هیچ تعلّلی در آن نخواهد شد و من (خدا) وفای به عهد خواهم کرد.
- عهد و پیمان بین دو نفر که باشد، باید دو طرف به آن موارد آگاهی داشته باشند که در چه موردی عهد و پیمان بستند.
آگاهی طرفین عهد بر مفادّ عهد
- ما گفتیم عهد چند نوع است. گفتیم یکی از عهدها عهد بین همدیگر است که ما با هم میبندیم. خوب مسلّم طرفین عهد نسبت به آن چیزی که متعهّد میشوند، آگاه هستند و متعهّد میشوند. اگر یک کسی فراموش کرد، از یاد برد. با شما وعده کرده است به یک جایی بیاید، کاری را برای شما انجام بدهد، ساعتی را با شما وعده کرده است، فراموش میکند یا خوابش میبرد، نمیشود با این کاری کرد. آن جزء «رُفِعَ ما لَا یَعلمون» و امثال آن نُه چیز است ولی مسلّم هر کسی در موردی عهدی پیمانی با کسی میبندد، همه چیز را میداند.
آگاهی بندگان نسبت به عهد بستن با خدا
– ما که نمیدانستیم که خداوند با ما پیمان بسته است.
– همه میدانیم، چه کسی گفته است نمیدانیم؟
– الآن هم نمیدانیم.
اتمام حجّت عهد بندگان با خدا
– اوّلاً که «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»[۵] خدا هیچ وقت بدون حجّت کسی را عذاب نمیکند، این مسلّم است. وقتی خداوند تبارک و تعالی حجّت را برای ما تمام کرد و عهد را به ما معرّفی کرد که یک چنین عهدی را با من بستید و عقل شما که رسول باطنی است برای شما تشخیص داد و از بیرون هم انبیاء، کتب الهی، اوصیای حضرت حق و اولیای خدا به عنوان حجّت آمدند، همه چیز را برای شما معرّفی کردند، دیگر چه حجّتی برای شما تمام نشده است؟! لذا اینجا شما باید تبعیّت داشته باشید.
لزوم مطاع بودن عبد در عبودیّت
آنچه که در باب عبودیّت مسلّم است این است که عبد باید مطاع باشد، عبد باید مطیع باشد. نسبت به معبود باید مطیع باشد که او مطاع او باشد.
بندگی، تبعیّت محض از خدا
یعنی از حضرت حق تبعیّت محض بکند، این بندگی میشود.
اوامر ارشادی به حکم عقل
خود عقل این را میگوید. خود عقل میگوید: باید از مولا تبعیّت داشته باشید. لذا در بحث اصول هم داشتیم تمام اوامری که در باب اطاعت وجود دارد، همه ارشادی است. یعنی ارشاد به حکم عقل است. حکم عقل است بر اینکه شما باید متابعت از مولا داشته باشید. مولا باید برای شما مطاع باشد و اوامر مولا برای شما مطاع باشد و شما باید مطیع باشید. اطلاق هم دارد.
عقلی بودن اطاعت از خدا
اگر امری در قرآن یا در روایات از اینجا بیان شده است، از این جهت است که شما را به حکم عقل ارشاد بکند. اطاعت از خداوند عقلی است، عقل هم که حکم بکند، قطعآور است، تبعیّت قطع هم ذاتی است. اینها را در اصول بحث کردیم.
عهد انسان با خدا بر بندگی نکردن شیطان
لذا عهدی که ما با خدا بستیم این است که بندگی شیطان را نکنیم، بندگی خدا را بکنیم. «أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ … * وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[۶] این عهدی است که ما با خدا بستیم.
شرط وفای به عهد خدا در برابر بندگان
اگر ما بندگی را تامّاً در برابر حضرت حق انجام بدهیم، خدا هم به عهد خود وفا میکند. خدا به همهی وعدههایی که داده است، عمل میکند. «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا»[۷]، «حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ»[۸]، «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ»[۹]همهی اینها میآید، بعد «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»[۱۰]
این وعدههای خدا؛ اگر شما به عهد خود وفا بکنید، خداوند تبارک و تعالی هم به عهد خود وفا میکند.
بندگی، عهد انسان با خدا
– خود خدااین را گفته است. قرآن میفرماید: «یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدی»[۱۱] همهی شما به عهدی که با من بستید وفا بکنید. چون عرض کردیم عهد با خدا، بندگی خدا است. «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» خدا هم بلافاصله به عهد خود نسبت به شما وفا میکند، «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ».
خوف و رجای انسان نسبت به خدا
کلمهی «فَارْهَبُونِ» کلمهی رُهب، آنچه که در این کلمه وجود دارد یعنی انسان از خداوند در عین اینکه امید انسان به ذات احدیّت است امّا نسبت به او خشیّت داشته باشد. رجاء و خوف. هم رجا داشته باشد، امید انسان به خدا باشد، هم ترس از خدا داشته باشد.
معنای رهبانیّت
خود رُهب و رهبانیّت به معنای این است که انسان بریدهی از دنیا بشود. اینکه در نصرانیها این کلمه خیلی معروف است و صحبت میشود این است که لذائذ دنیوی را کنار میزنند و به بندگی خدا و عبادت و تهجّد و اینها میپردازند.
مردود بودن رهبانیّت نصرانیها در نظر اسلام
البتّه (این رهبانیّت) به آن نحوی که وجود دارد در اسلام مردود است، همه باید مثل هم، از آنچه که خداوند قرار داده است لذّت ببرند و زندگی آنها در راستای بندگی خدا زندگی عادی و طبیعی باشد. اینکه لذائذ دنیوی را چشم بسته رد بکنیم و بعد هم در یک جای خلوت و گوشهگیری و اینها باشد در اسلام ممنوع شده است.
رهبانیّت واقعی، ترک معاصی
امّا آنچه که در اینجا مسلّم است این است که رهبانیّت ما به گونهای باشد که از جهت معاصی ما ترک بکنیم، تارک باشیم. یعنی معاصی را در عین حالی که ما در نعم الهی متنعّم هستیم و با همهی لذائذ حلالی که آنها را میبریم امّا نسبت به معاصی تارک باشیم، معصیت نکنیم.
قرار داشتن مؤمن بین خوف و رجا
لذا آدم مؤمن همیشه بین خوف و رجا قرار دارد، امید مطلق به حضرت ذات احدیّت جلّ و اعلی و ترس از اینکه یک وقت نعمتهایی که خدا به او داده است را از او بگیرد و ترس از اینکه یک وقت خشم الهی او را مورد غضب قرار بدهد.
رهبانیّت یعنی کنارهگیری از لذّتهای حرام
به هر حال این چیزی است که از مسلّمات است که بحث رهبانیّت در اسلام نه به آن معنای لغوی که نصرانیها عمل میکردند، بلکه به آن معنای متشرّعهای که در اینجا برای آن لحاظ میشود (مطرح است) بحث رهبانیّت یعنی از لذائذ حرام کنارهگیری بکنید، لذّتهای حرام را کنار بگذارید.
دستور خداوند بر نهی از غیبت کردن
آیا در حرام لذّت وجود دارد؟ بله، بعضی وقتها غیبت کردن برای انسان متلذّد است، لذّتبخش است که انسان غیبت میکند، حرف خود را میزند و شادمان میشود. خدا میگوید: این غیبت را نکن، این غیبت کردن تو، لذّت بردن تو مثل این است که گوشت مردهی برادر خود را میخوری. آیا کسی دوست دارد: «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً»[۱۲] میفرماید: «فَکَرِهْتُمُوهُ» نه بسیار چندش آور است، بسیار آدم ناراحت میشود که بخواهد گوشت برادر مؤمن مردهی خود را بخورد. هیچ وقت نمیخواهد بخورد ولی به هر حال اینکه میفرماید: لذّت دارد و شما رهبانیّت پیشه بکنید، یعنی از این چشمپوشی بکنید، غیبت نکنید. دقّ دل خالی نکن این کار را نکنید.
معنای حقیقی غیبت کردن
غیبت کردن در معنای حقیقی آن این است که یک کسی معصیتی را، گناهی را انجام بدهد، شما بروید گناه و معصیت او را پشت سر برای او نزد مردم بیان بکنید، آبروی او را ببرید، این غیبت میشود.
علّت شدیدتر بودن گناه غیبت از زنا
میگوید از زنا شدیدتر است. «الْغِیبَهَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[۱۳] یعنی اگر کسی برود زنا بکند، عقوبت آن از غیبت کردن مؤمن کمتر است. گناه غیبت کردن شدیدتر است. چون بحث عرض و آبرو مطرح است. عرض و آبرو خیلی مهم است یا میفرماید: «التهمه اشد من القتل» اگر شما یک کسی را بکشید، راحتتر از این است که به او تهمت بزنید. چون آبروی او را میبرید.
- زنا یک حدی دارد، غیبت چه حدی دارد؟
موارد جایز بودن غیبت
- حدّ حلال آن را میگویید؟ یک سری مواردی در غیبت کرن جایز است، غیبت است امّا جایز است، مثل کسی که فسق او آشکار باشد، یعنی علناً گناه بکند، علناً معصیت بکند، دیگر برای مردم چیز جدیدی نباشد. اگر شما آمدید غیبت او را کردید، این اشکالی ندارد، گرچه این هم حزازت دارد. یک وقت یک جا واجب است در مقام اصلاح، غیبت یک کسی را بکنید، یک وقت یک جا حرام است، آبروی او میرود، یک وقت یک جا کراهت دارد، اصلاً حرف دیگران را زدند برای انسان (بد است) شخص گنهکار است، فاسق است، این حرف را برای چه بزنید. البتّه یک جایی هم است که لازم است. میآیند از شما تحقیق بکنند، میخواهند به او دختر بدهند، پسر بدهند. به آن پسر فاسق میخواهند دختر بدهند، میروند از آنها تحقیق میکنند یا آن دختر فاسق میخواهد برود با پسر آن شخص ازدواج بکند. واجب است اگر حقیقت را میدانید بگویید. این غیبت است، در مقام اصلاح و در مقامی که میآیند با شما مشاوره میکنند، آنچه که لازم است و باید بگویید (را باید بگویید) به شما اعتماد میکنند. دختر به آن شخص فاسق میدهند، به خواستگاری آن دختر فاسق میروند. یک وقت بدانیم و نگوییم به مکافات مبتلا میشوند، لذا اینجا باید بگوییم.
حدّ و مرز غیبت کردن در احکام خمسه
امّا یک جایی هیچ کدام از این حرفها نیست، یعنی هیچ وجهی برای اینکه غیبت را برای شما مجاز بکند، ندارد امّا هیچ وجهی هم که غیبت را حرام بکند ندارد. شما غیبت نکنید، چون هر فعلی که ما داریم، متوجّه احکام خمسه است. هر فعلی یا واجب است یا حرام است یا مکروه یا مستحب است یا مباح است. غیبت کردن هم همینطور است. حدّ و مرز آنها روی احکام خمسه است.
نهی از غیبت کردن در هنگام از بین رفتن آبرو
شما کجا نباید غیبت بکنید؟ آنجایی که آبروی مؤمن را میبرید. گناهی کرده است، شما میآیید بیان میکنید، نباید بکنید، آبروی او میرود.
غیبت در هنگام ایجاد صلح
کجا باید غیبت بکنید؟ آنجایی که در بحث صلح و مصالحه و استیفای حقّ دیگری است.
شرط مکروه بودن غیبت
کجا کراهت دارد؟ آنجایی که هیچ وجهی برای ترجیح ندارید که شما بخواهید غیبت کسی را بکنید، کراهت دارد، نباید بکنید.
شرط مباح بودن غیبت
عکس آن هم وجود ندارد، هیچ کدام از اینها نیست، یک کسی است که نه مؤمن است. غیبت او را هم بکنید کسی او را نمیشناسد مباح است.
- میگویند: «کُلُ مَکروه جایز».
ترجیح انجام ندادن عمل مکروه بر انجام دادن آن
- بله آن که میگوییم: «کُلُ مَکروه جایز» مشکل نیست، امّا مکروه است، حضاضت دارد، این کار را نکنید. مثل قصّهی آن کسی است که گفت: میشود شیر زوجه را گفت؟ آقای مرعشی گفته بود: خوشمزه نیست. قصه این است که بعضی از جاها غیبت کردن کراهت دارد. «کُلُ مَکروه جایز» امّا این چه خوبی دارد که بنشینیم حرف دیگری را بزنیم که در نهایت هم ممکن است انسان به حرام هم دچار بشود. لذا انسان از خیلی از گناهان باید پرهیز بکند.
معنای واقعی رهبانیّت
آنچه که مسلّم است رهبانیّت در اینجا این است که انسان از ترس خدا و به امید اینکه امید و رجا به حضرت حق دارد، از خیلی چیزهایی که منهی حضرت حق است دوری بکند، ولو حسب ظاهر برای انسان لذّت بخش باشد امّا نباید انسان سمت آن برود، این را رهبانیّت میگویند.
مذمّت رهبانیّت راهبان
نه آن رهبانیّتی که کسی که راهب میشد، ازدواج نمیکرد امّا بعد در نهان کارهای خلاف زیادی میکرد یا کارهای خلاف هم نکنند، بیاید ازدواج را ترک بکند، برود راهب کلیسا بشود، در نهایت که چه بشود؟ یک وقت هم در یک جایی زمینه ایجاد میشود، نمیتواند دیگر خود را حفظ بکند.
رهبانیّت واقعی، ترک معاصی
این رهبانیّت در «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»[۱۴] یعنی را من (خدا) را مواظب باش، حرام مرتکب نشو. لذّتجویی در حرامها نکن. امید شما هم به من (خدا) باشد.
اهمّیّت بحث امید و رجا
آن وقت بحث امید، رجا را که میگویند، خیلی مهم است. آدم مؤمن باید رجا داشته باشد و امیدوار باشد.
یأس از خدا مساوی با شرک
اگر کسی امید به حضرت حق نداشته باشد، یعنی مأیوس از حضرت حق و رحمت الهی است و یأس و ناامیدی مساوی با شرک است. کسی که امید به حضرت حق ندارد، یعنی از درگاه الهی مأیوس است. کسی که یأس دارد، یعنی مشرک است، گناه کبیره است. شرک ورزیدن گناه کبیره است، منتهای یأس این میشود. لذا آدم مؤمن باید هم خوف داشته باشد، هم رجا داشته باشد. به قول معروف بین خوف و رجا باشد.
دستور خدا بر رهبانیّت از خود
«وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ»، «فارهبونی» بوده است. لذا این کسرهی آخر که جر است، به جای «یاء» آمده است، «فَارْهَبُونِ» یعنی «فارهبونی». دلیل بر این است که یای متکلّم وحده بوده است، حذف شده است. یعنی فقط از منِ خدا رهبانیّت و خوف و رجا داشته باشید.
- اینجا «فَارْهَبُونِ» یک معنای لغوی دیگر به عنوان پرهیز، برحذر شدن، پرهیز نمیدهد؟
معنای لغوی رهبانیّت
- رهبانیّت یعنی شما از یک سری لذّات -همینطور که در معنای لغوی آن است- پرهیز بکنید و به جهاتی امیدوار باشید. یک وقت شما از یک چیزی فقط میترسید، امّا امید به رحمت آن ندارید. مثلاً آدم از درندگان میترسد، آیا از آنها امید و رحمت هم دارد؟ نه. قابل مقایسه (با خدا) نیست نستجیر بالله بخواهیم چیز بکنیم امّا به هر حال نسبت به رهبانیّتی که اینجا فرموده است ما داشته باشیم، یعنی شما از آنچه که دربارهی خدا بر شما است که (انجام ندهید) نکنید، نکنید. ترس داشته باشید که یک وقت مورد خشم و غصب الهی قرار بگیرید،
امید به خدا در حین خوف از او
امّا در عین حال امید به ذات احدیّت داشته باشید بر آنچه که وعده فرموده است. در اقبال الاعمال این کلمهی معروف است:
سبقت گرفتن رحمت خدا بر غصب او
«یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۱۵] یعنی ای کسی که رحمت تو نسبت به غضب تو سبقت میگیرد. رحمت تو همیشه جلو است. لذا از همین جهت باید امید ما به ذات احدیّت و رحمت الهی زیاد باشد.
امید به خدا و رحمت او در هنگام قبر و قیامت
آنچه مسلّم است این است که برای قیامت و قبر ما فقط امید ما به خود خدا و رحمت او است. به این نماز و روزه و خمس و طلبگی و به این کاری که ما اینجا انجام میدهیم و فکر میکنیم (کاری زیادی انجام میدهیم) نیست، (اینها) فایدهای ندارد. اینها خیلی مهم نیست.
به علّامهی مجلسی گفتند: (در قیامت) چه کار کردی؟ بگوید: هر چه بود هیچ (هر کاری کردم فایدهای نداشت) فقط یک سیب یا یک دانه اناری که به آن بچّه در کوچه دادم من را نجات داد. دیگر من و شما که به گرد پای آنها هم نمیرسیم.
لذا «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» رحمت خدا بر غضب او سبقت دارد یا آنچه که در جاهای دیگر آمده است که گرچه ما گنهکار هستیم و معصیت کردیم امّا ظنّ با معصیت ما کوچکتر از رحمت تو است، رحمت تو خیلی وسیعتر است.، لذا آن (رحمت تو) غلبه میکند و إنشاءالله ما را نجات میدهد.
منابع
[۱]– سورهی بقره، آیه ۴۰٫
[۲]– سورهی الرّحمن، آیه ۷۴٫
[۳]– همان، آیه ۱۳٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۴۰٫
[۵]– سورهی اسراء، آیه ۱۵٫
[۶]– سورهی یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۲۵٫
[۸]– سورهی الرحمن، آیه ۷۲٫
[۹]– همان، آیه ۷۴٫
[۱۰]– همان، آیه ۱۳٫
[۱۱]– سورهی بقره، آیه ۴۰٫
[۱۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۲٫
[۱۳]– الأمالی (للطوسی)، ص ۵۳۷٫
[۱۴]– سورهی بقره، آیه ۴۰٫
[۱۵]– الإقبال بالأعمال الحسنه (ط – الحدیثه)، ج ۲، ص ۱۰۸٫