آیه ۳۷ | پذیرش توبه آدم و حوا | جلسه ۶
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۷ جلسه ۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
شش جلسه تفسیر آیه سی و هفتم
فهرست مطالب
- ۱ بحث عصیان حضرت آدم و حوا
- ۲ معنای عصیان
- ۳ اوامر ارشادی خدا نسبت به حضرت آدم و حوا
- ۴ اثر تمرّد حضرت آدم از دستور الهی
- ۵ بهشت پاداش نزدیک نشدن به درخت منهیّه
- ۶ اخراج از بهشت نتیجهی نزدیک شدن به درخت منهیّه
- ۷ تفاوت امر مولوی و ارشادی
- ۸ مولوی نبودن امر الهی به حضرت آدم
- ۹ هبوط به زمین نتیجهی عصیان حضرت آدم
- ۱۰ دستور الهی به هبوط حضرت آدم و حوا به زمین
- ۱۱ عدم وجود دین و آیین در هنگام خلقت حضرت آدم
- ۱۲ اثر تبعیّت از دین و آیین خداوند
- ۱۳ نهی ارشادی در مورد حضرت آدم
- ۱۴ علّت راهنمایی الهی به حضرت آدم برای توبه
- ۱۵ پذیرش توبهی حضرت آدم
- ۱۶ اوامر و نواهی خدا تابع مصالح و مفاسد عباد
- ۱۷ دلیل رد نافرمانی آدم بر امر مولوی خداوند
- ۱۸ اختیار الهی برای انسان در مورد انتخاب راه صحیح
- ۱۹ تفاوت بهشت سماوی و قیامتی در کلام علّامه
- ۲۰ نتیجهی نزدیک شدن به درخت منهیّه
- ۲۱ خلاف بندگی بودن مطلق ظلم
- ۲۲ ظلم به معبود با انجام ندادن فرامین الهی
- ۲۳ ظلم به معبود، ظلم به خود و دیگران
- ۲۴ علّت مخاطب بودن حضرت آدم در آیات قرآن
- ۲۵ نتایج ماندن در بهشت در صورت دوری از درخت منهیّه
- ۲۶ ظلم به خدا در صورت انجام ندادن امر خدا
- ۲۷ معنای ظلم به معبود
- ۲۸ معنای کلمهی تقوا
- ۲۹ خلاف تقوا عمل کردن، ظلم به خدا
- ۳۰ مکافات و سختیهای آدم بعد از هبوط به زمین
- ۳۱ ظلم به خود، ظلم به خدا
- ۳۲ قباحت ذاتی ظلم
- ۳۳ تعذیر در جاری کردن حدّ و حدود
- ۳۴ منابع
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
« فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».[۱] «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم»[۱].
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد؛ و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد. و (در این هنگام) به آنها گفتیم: «همگى (به زمین) فرود آیید! در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود. و براى شما در زمین، تا مدت معینى قرارگاه و وسیله بهره بردارى خواهد بود.» (۳۶) سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است. (۳۷)
تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۷
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم»[۱].
بحث عصیان حضرت آدم و حوا
نکتهی را پیرامون بحث حضرت آدم و حوا (علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام) داریم که بحث عصیان آنها است؛ چون در تعبیرات قرآنی داریم: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ»[۱] یعنی حضرت آدم عصیان کرد.
معنای عصیان
معنای عصیان یعنی کسی که حرف گوش نکند، اثرناپذیر باشد.
- طیغانگر باشد.
– نه، به او یک چیزی را بگویند امّا قبول نکند، منبعث نشود. «وَ عَصى» معصیت در اینجا به این معنا است. مثلاً در عرب اگر شما بخواهید شیشهای را بشکنید و به آن ضربه وارد بکنید امّا نشکند، میگویند: این عصیان کرد. یعنی در آن تأثیر نکرد، اثر در آن ایجاد نشد. امّا یک وقتی اینطور نیست، مثلاً «إنسکرتُ» من آن را شکستم. «فَانکسرت» پس او هم قبول شکستگی کرد. امّا بعضی وقتها من «إنکسرتُ» امّا هیچ تأثیری در او ایجاد نمیشود.
امر برای کسی وجود دارد امّا امر در آن مأمور هیچ اثری نمیکند، یعنی او را منبعث بر عمل نمیکند. لذا از این جهت آن را عصیان میگویند.
اوامر ارشادی خدا نسبت به حضرت آدم و حوا
آیا پیامبر هم عصیان میکرده است که این حرف را اینجا زده است یا معنای دیگری دارد؟ آنچه که در آیات مربوط به بحث حضرت آدم و اینکه به درخت منهیّه نزدیک شد و تناول کرد وجود دارد، این است که مسلّم اوامر در آنها اوامر ارشادی است. چرا که اصلاً آنچه که خداوند برای او بیان فرموده بود، بر این بود که دچار آثار وضعی نزدیک شدن به آن درخت نشود و شد.
اثر تمرّد حضرت آدم از دستور الهی
شاهد بر این قضیه هم این است که بعد هم که توبه کرد و برگشت و از خدا استغفار کرد، به بهشت برنگشت، یعنی این تمرّد و عصیانی که حضرت آدم کرد، منجر به این شد که «فَتَشْقى»[۲]؛ خود را به زحمت انداخت.
بهشت پاداش نزدیک نشدن به درخت منهیّه
گفتند این امر مولوی نیست که بحث عبودیّت را مخدوش بکند؛ این بحث، بحث ارشادی است و امر آن امر رشادی است که اینجا نهی کرده است که این کار را انجام نده؛ به جهت اینکه خود را به تعب و زحمت میاندازد. لذا به تعب و زحمت و مشکلات افتاد و آن جایگاهی که خداوند در درجهی اوّل برای او قرار داد که فرمود: «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ»[۳] جنّت سماوی که خدا برای آنها قرار داد، در صورتی بود که خود را نزدیک آن شجره نکند.
اخراج از بهشت نتیجهی نزدیک شدن به درخت منهیّه
اگر خود را نزدیک (آن شجره) کرد، از آنجا اخراج میشود، دیگر نمیتواند آنجا باشد. بودن او در جنّت سماوی با تقرّب جستن به آن شجرهی منهیّه سازگار نیست، لذا تقرّب جستن همانا و اخراج شدن همانا. حالا توبه بکند یا نکند یا هر چیزی که باشد، آن دیگر اثر خود را میکند. اثر وضعی و اثر تکوینی بر این بوده است که حضرت آدم در آن بهشت بماند امّا ماندن او مشروط به عدم تقرّب به آن شجره است.
- پس نافرمانی کرده است
– نافرمانی کرده است، اگر بحث عبودیّت و بندگی و اینکه بخواهد امر مولا را زیر پا گذاشته باشد، چون امر مولوی نبوده است، عصیان نبوده است.
تفاوت امر مولوی و ارشادی
– یک وقت به شما میگویند: روی این زمین خیس ننشین. به این دلیل میگویند ننشین که لباس شما خیس میشود. اگر هم که نجسی همراه با آن باشد، لباس شما را هم نجس میکند. این حرام نیست. شما بروید بنشینید و خیس هم بشوید و نجس هم بشوید میروید لباس خود را آب میکشید، باید تطهیر بکنید چون این اثر دارد یا میگوید: اینجا که نشستی سیاهی زغال است، روی زغالها ننشین. این نیست که اگر نشستی، گناه کردی. اثر سیاهی زغال روی شما مینشیند و لباس و بدن شما را سیاه میکند.
مولوی نبودن امر الهی به حضرت آدم
مرحوم علّامه هم به همین گونه تفصیل دادند که اینجا امر، امر مولوی نبوده است که اگر اطاعت نکند، به عنوان طاغی و معصیتکار حساب بشود. بلکه اینجا خداوند حضرت آدم را ارشاد کردند به اینکه این کار را نکن، اگر این کار را کردی از بهشت بیرون میشوی، دیگر جای تو در بهشت نیست، باید به زمین بروی.
هبوط به زمین نتیجهی عصیان حضرت آدم
که آیهی بعدی میفرماید: هبوط کنید و به پایین بروید. مقام هبوط را قبلاً معنا کردیم. یعنی از آن مقام بالا به پایین برو. لذا فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها»[۴] از این بهشت هبوط بکنید و پایین بروید.
دستور الهی به هبوط حضرت آدم و حوا به زمین
«جَمیعاً» حالا «جَمیعاً» که منظور قرآن حضرت آدم و حوا بوده است که «جَمیعاً» گفته است؟ آیا شیطان هم با آنها بوده است؟ گفتیم: نه، شیطان قبلاً «فَاهْبِطْ مِنْها»[۵] داشت.
عدم وجود دین و آیین در هنگام خلقت حضرت آدم
بعد هم میفرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً»[۶] زمانی که حضرت آدم بوده است، هنوز دین و آیینی نیامده بوده است که بگوییم اوامر خدا را زیر پا گذاشت، مرحوم علّامه اینطور بیان میکند که هنوز دینی تشریع نشده بوده است.
اثر تبعیّت از دین و آیین خداوند
لذا خود قرآن هم میفرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً» وقتی از طرف ما دین و آیینی برای شما میآید، یک دسته از شما «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» آن دستهای که میآیند از دین و آیین و هدایت ما تبعیّت میکنند، «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»[۷].
نهی ارشادی در مورد حضرت آدم
آنچه که در اینجا بیان فرموده است، این است که اینجا نهی، نهی مولوی نبوده است، بلکه ارشادی بوده است و توصیف میکند که در اینجا حضرت آدم تمرّد آنچنانی نکرده بود.
علّت راهنمایی الهی به حضرت آدم برای توبه
ولی ما اینجا بحث توبه را داریم که توبهای که گفته شده است و کلمهی «تابَ» قبل از آن هم دارد: «فَتَلَقَّى»[۸] شاید خدا به همین جهت که هنوز حجّتهایی برای آدم تمام نشده بوده است و تمرّد کرده است، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ» خدا آمد و او را مورد فهم قرار داد و مطالبی را به او القاء کرد که او توبه بکند.
پذیرش توبهی حضرت آدم
حضرت آدم توبه کرد. وقتی که توبه کرد، خدا توبهی او را پذیرفت که همان توبهی آدم محفوف به توبین است. یعنی توبه من الله از جهت توفیق بر توبه و توفیقی که پیدا کرد و توبه کرد، به آنجا رسید که خدا توبهی او را قبول کرد. «فَتابَ عَلَیْهِ» خداوند توبهی او را از جهت اوّل پذیرفت که توبه بکند، آغوش باز خدا منجر به این شد که حضرت آدم برگردد.
همهی این تعبیرات اینگونه است، این حرف را بخواهیم بزنیم خیلی نمیشود روی آن قاطع حرف زد که بگوییم عصیانی که ما اینجا میگوییم، این عصیان، عصیان نیست و این بحث امر مولوی…
اوامر و نواهی خدا تابع مصالح و مفاسد عباد
چرا که ما یک قاعدهی قانونی هم داشتیم که تمام اوامر و نواهی خداوند تابع مفاسد و مصالح عباد است. مصلحتی هم در اینجا بوده است. مصلحت بوده است که حضرت جلّ و اعلی برای حضرت آدم قرار داده است که او را در بهشت قرار داد. فرمود: در بهشت خودتان قرار بگیرید. چه شد؟ اینجا به هر حال…
دلیل رد نافرمانی آدم بر امر مولوی خداوند
بعد هم این چند سالی که حضرت آدم و حوا سرگردان بودند، متفرّق بودند و بعد با کلماتی که به آنها الهام شد، بالاخره به لوح رسید و حضرت جلّ اعلی را به پنج تن آل عبا قسم داد و بعد توبهی او قبول شد، دوباره به حضرت آدم رسید و اینها، اینها با این کلماتی که گفته میشود که بگوییم: نه اینجا این مطلب نبوده است سازگاری ندارد.
اختیار الهی برای انسان در مورد انتخاب راه صحیح
- حساسیّت داشتن، آن چیزی که حضرت حق در بهشت قرار داده بود این بود که بتوانی خود را حفظ بکنی، به او اختیار هم داده بود. اختیار به انسان داده است که انسان میتواند با اختیار خود راه صحیح را یا راه غلط برود «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»[۹] این (آدم) هم همین بوده است. این هم جزء «هَدَیْناهُ السَّبیلَ» بوده است. یعنی خداوند برای انسان روشن میکند که ماندن در این بهشت، متوقّف بر این است که تو نزدیک این شجره نشوی امّا اگر نزدیک شدی، از اینجا رانده میشوی. آنهای دیگر مشکلی نداشته است. هر چه در بهشت سماوی بوده است، هیچ مشکل نداشته است.
تفاوت بهشت سماوی و قیامتی در کلام علّامه
البتّه این را هم مرحوم علّامه بیان میفرماید که بهشت سماوی غیر از بهشت قیامت است. بهشت قیامت خلود دارد، اگر شخص وارد آن شد، دیگر هیچ وقت بیرون نمیرود. امّا شرط بهشت سماوی که خدا حضرت آدم و حوا را در آن اسکان داد، این بود که نزدیک این شجرهی منهیّه نشود.
نتیجهی نزدیک شدن به درخت منهیّه
آیا حکمت خدا بر این بوده است که آنها این تمرّد را بکنند و تقرّب به آن شجرهی منهیّه را داشته باشند و بعد بیایند… چون در آیات و روایات این بیان را داریم که آنجا (در بهشت سماوی) نه کشف عورت میشود، نه گرسنگی معنا دارد، نه تشنگی معنا دارد، نه خوف معنا دارد، هیچ کدام از اینها نیست. وقتی نزدیک (به درخت) شد، عورت آنها مکشوف شد، بعد روی زمین میآیند، روی زمین که میآیند، یکی از دغدغههای آدم حفظ خود است. اوّلین دغدغه این است که آدم حفظ عورت بکند. چون در بهشتی که خدا ما و جدّ ما را خلق کرده است، مشکلی نداشتیم. آیا حکمت خدا بر این بوده است که انسان روی زمین بیاید و روی خود زمین شروع به زندگی کردن بکند و از عالم ماده که گفتیم قابلیّت تعالی دارد، اینها همه در آن آیه است که میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً»[۱۰] بعد آن سورهی مبارکهی اعراف هم داریم که دیگر روی زمین بمانید و زندگی بکنید و بعد همان جا هم بمیرید.
- اگر حکمت خدا این بوده است پس نباید بگوییم حضرت آدم عصیان کرده است.
- پس چه بوده است؟ «وَ عَصى»[۱۱] قرآن صریح میفرماید.
– اینها را که میگویید از عالم غیب دارید میگویید. ما فعلاً در قالب الفاظ و آنچه که در قرآن بیان شده است داریم حرف میزنیم.
خلاف بندگی بودن مطلق ظلم
– بحث تمرّد و عصیانی که در آیات راجع به حضرت آدم وجود دارد که به خود ظلم هم کرده است، این یک بحثی است که آیا این ظلم، ظلم به خود بوده است که ظلم به معبود نبوده است؟ مسلّم آنچه که در بررسیهای قبلی هم داشتیم این است که مطلق ظلم، خلاف بندگی است. چه ظلم به خود بکنیم، چه ظلم به معبود بکنیم، چه ظلم به غیر معبود و خود ما باشد، همهی اینها ظلم به معبود است.
ظلم به معبود با انجام ندادن فرامین الهی
اگر ظلم به معبود بکنیم، نمازی که مأمور هستیم را نخوانیم، زکاتی را که مأمور هستیم، پرداخت نکنیم، حجی را که مأمور هستیم را نرویم، این ظلم به معبود است.
ظلم به معبود، ظلم به خود و دیگران
همین را هم میشود تفصیل داد که هم ظلم به نفس است هم ظلم به غیر است. چون وقتی زکات پرداخت میشود این زکات مردم گرسنه را سیر میکند، برهنهها را میپوشاند. پس اگر نکردیم، ظلم به عباد هم کردیم. ظلم به معبود در هر صورتی وجود دارد. حتّی فقط ظلم به خود ما باشد، در صورتی که متصوّر این باشد که ما فقط ظلم به خود کردیم، ظلم به خود هم که کرده باشیم، ظلم به معبود است. چون در اینجا هم ظلم به خود منهی است، نباید به خود ظلم بکنیم.
علّت مخاطب بودن حضرت آدم در آیات قرآن
– اینها جای بحث دارد که «وَ عَصى آدَمُ» بعضی جاها «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[۱۲] یا داریم: «اهْبِطُوا»[۱۳] بحث این وجود دارد که چرا در اینجا فقط حضرت آدم مورد خطاب است، آن چیزی که جدای از ادلّهی نقلیّه به نظر میرسد، این است که حضرت حوا تبع حضرت آدم بوده است. هر طوری که حضرت آدم عمل میکرده است، حضرت حوا به دنبال آن هم حرکت میکرده است.
نتایج ماندن در بهشت در صورت دوری از درخت منهیّه
بعد (مرحوم علّامه) میفرماید: «قُوله تَعالى: فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ، مِنَ الظُّلمِ لَا مِنَ الظُّلمَهِ عَلى مَا احتَمَلهُ بَعضهُم وَ قَد اعترَفا بِظُلمهِما حَیثُ قالا عَلى مَا حَکاهُ الله تَعالى عنهما: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا»[۱۴] بعد میفرماید: اینجا «فَتَشْقى» داشتیم «وَ الشِّقاءُ هُوَ التَّعب ثُمَّ فَسَّرَ التَّعب وَ فَصَّلهُ، فَقال: «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى» یعنی اگر رعایت شجرهی منهیّه را بکنید، نتیجهی ماندن شما در بهشت این است که اینجا گرسنه نمیشوید، عریان هم نمیشوید. «وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى» ناراحت هم نمیشوید. «وَ لا تَضْحى» خنده هم برای شما جاری نمیشود. این چیزی که هستند.
ظلم به خدا در صورت انجام ندادن امر خدا
اینکه خود را به مشقّت نیندازید، این منظور بوده است. آیا کسی که مورد نهی خدا قرار گرفته است که خود را به مشقّت نینداز، کاری نکن که خود را به مشقّت و تعب بیندازی، اگر انداخت، اینجا ظلم به خدا کرده است، چون امر خدا را نافرمانی کرده است.
معنای ظلم به معبود
ظلم به معبود یعنی امر خدا را زیر پا گذاشتن، یعنی کاری بکنید که رضایت خدا برای شما نباشد.
معنای کلمهی تقوا
در معنای تقوا که گفتیم از کلمهی وقایه گرفته شده است به معنای نگه داشتن خدا برای خود است. این را تقوا میگویند.
خلاف تقوا عمل کردن، ظلم به خدا
وقتی آدم خلاف تقوا عمل بکند، ظلم به معبود میشود. نافرمانی از خدا میشود که بالاخره توضیحات اینگونهای زیاد آوردند.
مکافات و سختیهای آدم بعد از هبوط به زمین
لذا میفرماید: «وَ مِن هُنا یَظهرُ أنَّ وَبال هذا الظُّلم إنَّما کانَ هُوَ الوَقوع فِی تَعبِ حَیاه هذه الدُّنیا مِن جوعٍ وَ عَطشٍ و عِراءٍ وِ عِناءٍ وَ على هذا» تمام مکافاتهایی دنیا وقتی انسان روی زمین هبوط کرد، برای او در آنجا وجود دارد. گرسنگی، تشنگی، کشف عورت، پوشاندن عورت، به زحمت پول درآوردن، به زحمت نان درآوردن و معیشت ایجاد کردن همهی اینها «فَتَشْقى»[۱۵] بود که خدا فرمود. لذا «فَالظُّلم مِنهُما إنَّما هُوَ ظُلمهما لأنفُسهما» اینکه مسلّم است.
ظلم به خود، ظلم به خدا
بحث ما این است که آیا ظلم به انفس ظلم بالله نیست؟ یعنی آدم اگر به خود ظلم بکند، ظلم به خدا نکرده است؟ بله کرده است.
قباحت ذاتی ظلم
چون ظلم را هر کار بکنید، قبیح است. ظلم قباحت ذاتی دارد، مثل صدق نیست، صدق بعضی وقتها حسن ذاتی خود را ندارد، یعنی اعتباری است. بعضی وقتها دروغ مصلحتی را باید گفت امّا ظلم مصلحتی نداریم. ظلم اگر ظلم باشد، قبیح است و همه جا مورد نهی الهی است که نباید ظلم بکنید. گرچه ظلم به خود بکنیم.
تعذیر در جاری کردن حدّ و حدود
اوّلاً ضرب و زدن حدّ و حدود خود را دارد که اوّل باید روی اصل آن بحث کرد که آیا با زدن کسی میتواند کسی را ادب بکند؟! تأدیباً نداریم، تعذیراً است. یعنی کسی یک جرمی را مرتکب میشود، آن وقت تعذیراً باید او را زد، باید حد بر او جاری کرد که حدّ هم به کمترین شبههای لغو میشود. امّا بحث این است که آیا ظلم به خود، ظلم به معبود است یا نیست؟ إنشاءالله دنبالهی بحث برای فردا.
منابع
[۱]– سورهی طه، آیه ۱۲۱٫
[۲]– همان، آیه ۱۱۷٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۳۵٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۳۸٫
[۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۳٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۳۸٫
[۷]– همان، آیات ۳۸ و ۳۹٫
[۸]– همان، آیه ۳۷٫
[۹]– سورهی انسان، آیه ۳٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۳۸٫
[۱۱]– سورهی طه، آیه ۱۲۱٫
[۱۲]– سورهی اعراف، آیه ۲۳٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۳۸٫
[۱۴]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۳۰٫
[۱۵]– سورهی طه، آیه ۱۱۷٫