تجزیه آیه سی و یکم سوره بقره
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَ سماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَۀِ فَقالَ اَنبِئُونی بِاَسماءِ هؤُلاءِ اِن کُنتُم صَادِقین (31)»
وَ
تجزیه: حرف استیناف، مبنی، غیرعامل
عَلّمَ
تجزیه: فعل ماضی، صیغه مفرد مذکّر غایب، ثلاثی مزید، از باب تفعیل، از مادّه علم، سالم، متعدّی، معلوم، مبنی، متصرّف
آدَمَ
تجزیه: اسم ثلاثی مزید، اسم علم اعجمی، اصل آن اَادَم است (تخفیف همزه صورت گرفته است)، بر وزن اَفعَل، مشتق از أدیم الارض یا الأدمة، غیر منصرف، متصرّف، معرب
الأسماءَ
تجزیه: ال: الف و لام تعریف جنس، عوض از مضاف الیه محذوف، بنابر قول زمخشری در کشّاف که مضاف الیه محذوف را لفظ (مُسَمَّیات) گرفته است.
اسماء: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسّر قلّه، بر وزن اَفعال، مفردش اسم، منصرف، متصرّف، جامد، معرب، از مادّه سمو، همزۀ آن مقلوب از واو است، ناقص واوی
کُلِّ
تجزیه: اسم ثلاثی مجرد، از مادّۀ کلّ، ناسالم، مضاعف، از ادات عموم، منصرف، غیرمتصرّف، جامد، دائم الاضافه، معرب
ها
تجزیه: ضمیر متصل، برای مفرد مؤنث غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرّف. [تأنیث ضمیر به اعتبار لفظ «اسماء» است]
ثُمَّ
تجزیه: حرف عطف، مبنی، غیرعامل
عَرَضَ
تجزیه: فعل ماضی، صیغه مفرد مذکر غایب، ثلاثی مجرد، از مادّه عرض، سالم، متعدّی، معلوم، مبنی، متصرّف
هُم
تجزیه: ضمیر متّصل، برای جمع مذکّر غایب، مبنی، معرفه، جامد، غیرمتصرّف
عَلی
تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختصّ به اسم
الملائِکۀِ
تجزیه: ال: الف و لام تعریف، برای استغراق جنس، مبنی، غیرعامل، مختصّ به اسم
ملائکۀ: اسم ثلاثی مزید، جمع مکسر، صیغۀ جمع منتهی الجموع، مفردش (مَلئَک) و اصل آن (مَئلَک) است، از مادّۀ لئک، ناسالم، مهموز العین، یا از مادّۀ لَأک که باز هم مهموز العین است، منصرف، متصرّف، جامد
فَ
تجزیه: حرف عطف، مبنی، غیرعامل
قالَ
تجزیه: فعل ماضی، صیغۀ مفرد مذکّر غایب، ثلاثی مجرد، از مادّه قول، معتل، اجوف واوی، متعدّی، معلوم، مبنی، متصرّف
اَنبِئُونی (اَنبِئُوا + ن + ی)
تجزیه: اَنبِئُوا: فعل امر، صیغۀ جمع مذکّر مخاطب، ثلاثی مزید، از باب افعال، از مادّۀ نبأ، ناسالم، مهموز اللّام، متعدّی، مبنی، متصرّف.
ن: نون وقایۀ
ی: ضمیر متّصل برای متکلّم وحده، معرفه، مبنی، جامد، غیر متصرّف
بِ
تجزیه: حرف جر، مبنی، عامل، مختصّ به اسم
اسماءِ
تجزیه: قبلاً در همین آیه آمده است.
هؤلاءِ
تجزیه: هاء: حرف تنبیه، مبنی، غیرعامل
اولاءِ: اسم اشاره به نزدیک، برای جمع مذکر و مؤنث عاقل و غیر عاقل، معرفه، مبنی، جامد، غیرمتصرّف
اِن
تجزیه: حرف شرط، مبنی، عامل، مختصّ به فعل
کُنتُم
تجزیه: فعل ماضی، از افعال ناقصه، صیغۀ جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مجرد، از مادّه کون، معتل، اجوف واوی، مبنی، متصرّف
صادقین
تجزیه: اسم ثلاثی مزید، اسم فاعل، برای جمع مذکّر سالم، مفردش صادق، از مادّه صدق، سالم، منصرف، متصرّف، مشتق، معرب