پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

تفسیر سوره بقره آیه 17 هفدهم جلسه 1

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۵ ق.ظ

تفسیر سوره بقره آیه 17 جلسه اوّل

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُون‏

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

آنان [منافقان‏] همانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى‏فرستد و) آن را خاموش مى‏کند؛ و در تاریکیهاى وحشتناکى که چشم کار نمى‏کند، آنها را رها مى‏سازد. (17)

 

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

تفسیر  آیه هفدهم سوره مبارکه بقره  جلسه  اول 

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

-----------------------------------------

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ‏».[1]

* بازرسی و بازبینی اعمال

  • نکته‌‌ای در این آیه باقی مانده است. در قسمت آخر آیه «إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»، دو دستور به تقوا، یک دستور به بازرسی و بازبینی اعمال وجود دارد که این سه امر است و همه‌ی آن‌ها باید محفوف به تقوا باشد و باید بدانیید که بر شما حاکم و ناظر است.

خبیر بودن خداوند بر اعمال انسان

  •  لذا اگر بخواهید خدا را فریب بدهید، خدا فریب نمی‌خورد، چون خدا به همه چیز «خَبیرٌ» است، یعنی از جهت آگاهی و هر چیزی خبره است و عرض کردیم که فرمود: «أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ».[2]

نباید توجیه بکنید. رعایت ملاک و میزان این‌که ما داریم کار خود را با تقوا انجام می‌دهیم یا نمی‌دهیم به خود عقل است، انسان کاملاً آگاه است.

آگاه بودن انسان بر اعمال خود

  • در سوره‌ی مبارکه‌ی قیامت می‌فرماید: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذیرَهُ‏»[3] این‌که ما فکر بکنیم که خود ما نمی‌دانیم داریم چه کار می‌کنیم، این‌طور نیست.

عقل حاکم بر اطاعت از خدا، رسول و ائمّه

  • عقل همه‌ی آنچه که ما باید در راستای بندگی خدا و تقوا رعایت بکنیم، تشخیص می‌دهد. همان‌طور که عقل حاکم به اطاعت از مولا است، عقل حاکم بر اطاعت از پیغمبر و خلفای پیغمبر، ائمّه‌ی اطهار (سلام الله علیهم أجمعین) است.

آگاه بودن عقل بر اعمال نفس

  • همان‌طور هم عقل می‌داند نفس دارد چه کار می‌کند. «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ». در این‌جا مراد از انسان، همان وجاهت عقلی او است که حاکم بر خود وجود بشر است.

کاربرد «لَوْ» امتناعیّه

  • آن وقت «وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذیرَهُ» «لو» هم می‌آورد. «لَوْ» امتناعیّه یعنی ممنوع و محال است که شرط وقوع پیدا بکند. یعنی آنچه که شما عذر می‌آورید، عذر پذیرفته نیست. «وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذیرَهُ» لذا «إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ‏»[4] این تتمّه‌ی آیه است.

توصیف منافقین در قرآن

  • آیه‌ی بعد، آیه‌‌ی هفدهم، سوره‌ی مبارکه‌ی بقره -باز هم در توصیف منافقین بحث می‌کند- عبارت است از: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ‏» این‌جا «مَثَل» منافقین را می‌فرماید. ترجمه‌ی تحت اللّفظی آن این است که این‌ها همه مانند آن کسانی هستند که آتشی را می‌افروزند، چون اطراف آن روشن می‌شود، خداوند روشنایی آن را از بین می‌برد و آن‌ها را در تاریکی رها می‌کند.
  • آتش که خاموش می‌شود، ظلمت و دود آن باقی می‌ماند و چیز دیگری نمی‌ماند. هم چشمان ما را در حالی که نمی‌بیند می‌سوزاند، هم چیزی را تشخیص نمی‌دهیم. لذا نمی‌توانیم راه را از چاه تشخیص بدهیم.

سه استعمال و معنای «مَثَل» در قرآن

  • در این آیه کلمه‌ی «مَثَلُهُمْ» که (ث) این «مَثَل»، مفتوح العین است. در الفاظ قرآن کلمه‌ی «مَثَل» به سه معنا و استعمال وجود دارد.
  • 1) به معنای صفت

    • معنا و استعمال اوّلیه‌ی آن به معنای صفت است. مِثل آیه 15، سوره‌ی محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» می‌فرماید: صفت بهشتی‌ها است، آن جنّتی که به آن‌ها وعده داده شده بود. این‌جا به معنای صفت است یا در سوره‌ی مبارکه‌ی فتح، آیه 29: «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ» که منظور این است که این صفت برای ایشان در تورات بیان شده است، این‌ها هر دو به معنای صفت، توصیف و وصف است.

نعت و منعوت در ادبیات عرب

  • همان نعتی که می‌گوییم منتها این‌جا معنای صفتی آن است که حالا در ادبیات آن را نعت و منعوت می‌گفتیم، در فارسی به معنای صفت است
  • 2) به معنای شبیه

    • دومین معنای در «مَثَل» که مفتوح الصّاد یا مفتوح العین است، یعنی عین الفعل آن مفتوح است، به معنای شبیه است. مثل آیه 17، سوره‌ی مبارکه‌ی زخرف. می‌فرماید: «بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً» به آنچه که برای خدا مثال زده‌اند. یعنی برای خدا شبیه آوردند. یعنی به واسطه‌ی این‌که برای خدا شبیه قرار دادند. لذا این کلمه‌ی «مَثَل» را آوردند.

تفاوت معنایی کلمات «شبیه» و «مَثَل»

  • چرا کلمه‌ی «ش، ب، ه» را نیاوردند؟ چون یک چنین چیزی ممنوع و محال است و هیچ وقت وجود پیدا نمی‌کند. لذا به معنای «مَثَل» آوردند. این که کلمه‌ی «مَثَل» را در این آیه آوردند و شبیه را نیاوردند، نفرمودند: «بما ضرب للرحمن شبیها» در جایی بوده است که اصلاً وجود آن شبیه و شباهت متحقّق باشد. چون که هیچ وجه شباهتی بین مشبّه و مشبه به نیست، کلمه‌ی مثل را می‌آورند.

محال بودن فرض شباهت چیزی به خدا

  •  ولی این‌جا به معنای شبیه قرار دادن است. یعنی چیزی را بیاورند و بخواهند آن را در برابر خدا شبیه خدا فرض بکنند که فرض آن هم محال است. این معنای دوم «مَثَل» است،
  • پس معنای اوّل به معنای صفت است، مثل آیه 15، سوره‌ی مبارکه‌ی محمّد که فرمود: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» که این مثل به معنای صفت است. «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ»[5] یعنی صفت ایشان، مَثَل ایشان، یعنی وصف ایشان، صفت ایشان و این‌جا هم «بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً»[6] که به معنای شبیه است.
  • 3) سومین معنای مَثَل

    • به معنای حکایت عجیب است.

-‌ مثل به نظر می‌رسد همان امثال

- نه، ما که ادبیات خواندیم اصلاً خود کمله‌ی تمثال چه ارتباطی با مَثَل دارد؟ آن تمثال که به معنای عکس و این‌ها می‌آورند، اصلاً کاری به مَثَل ندارد یا کلمه‌ی امتثال که اوّل به زبان شما جاری شد، آوردن مأمور به را امتثال می‌گویند، این‌ها با هم خیلی فرق می‌کند.

اهمّیّت صیغ الفاظ در زبان عربی

  • این‌قدر صیغ الفاظ در زبان عربی مهمّ است که یک حرکت، یک حرف اضافه شدن، کم شدن، اصلاً معنا را دگرگون می‌کند. «مِثل» با «مَثل» فرق می‌کند.
  • -‌ امثال با همین «مَثَل» بیشتر می‌سازد.

تفاوت «مِثل» و «مَثَل»

- شما این را نسبت به فارسی دارید می‌گویید امّا در عربی این‌طور نیست. کلمه‌ی «مَثَل» که (ث) را مفتوح بخوانید، مفتوح العین باشد با مِثل که ساکن العین باشد فرق می‌کند. معنای «مِثل» با «مَثَل» خیلی فرق می‌کند. استعمالات آن را هم استقرائاً در قرآن بررسی کردیم. تتبّع شده است. همه‌ی محقّقین و مفسّرین این‌ها را بررسی کردند، بی‌جهت نمی‌شود چیزی را گفت. لذا «مَثَل» غیر از «مِثل» است، غیر از تمثال است. لذا صیغه فرق می‌کند، کاری به هم ندارند.

سومین معنا برای «مَثَل» در زبان عربی، آنچه که محقّق است به معنای حکایت و بیان داستان عجیب و غریب است که این را به استناد کلام مرحوم راغب اصفهانی در مفردات بیان می‌کنیم.

معرّفی راغب اصفهانی

راغب اصفهانی در اصل حسین بن محمّد، معروف به راغب اصفهانی است که ایشان از ادبا و شعرا و حکما و متکلّم و مفسّر قرآن بوده است. این‌که شیعه و سنی هم به او تأکید کردند و خصوصاً در بحث الفاط به کلمات و حرف‌های او استناد می‌کنند، به این دلیل است که مفسّر قرآن بوده است. یعنی مفسّری بوده است که در جهات مختلف، خصوصاً در ادبیات عرب تخصّص داشته است که ایشان در قرن پنجم زندگی می‌کرده است، ظاهراً سنی بوده است ولی هم شیعه، هم سنی ایشان را در تخصّص تفسیر و کلمات قرآن قبول دارند.

ایشان کتاب «جامع التّفسیر و الذّریعه إلی مکارم الشّریعه» را نوشتند. یک آدم قوی بوده است و اوّل قرن ششم هم از دنیا می‌رود، یعنی ایشان 502 از دنیا می‌رود.

بیان حکایت راغب اصفهانی

  • در رابطه با کلمه‌ی «مَثَل»

  • ایشان یک حکایتی را می‌آورد که کلمه‌ی مَثَل را در آن آورده است. همان قصّه‌ای که می‌گویند: یک روزی شیری و گرگی و روباهی در جنگل ایستاده بودند. یک شتری و یک خرگوش و یک آهویی آمد. شیر گفت: گرگ این شکارها را تقسیم بکن. گفت: شتر برای شما است، آهو برای من است، خرگوش هم برای روباه است. شیر گرگ را درید. به روباه گفت: تو تقسیم بکن. گفت: شتر برای نهار شما است، آهو برای شام شما است و خرگوش هم برای صبحانه‌ی شما است. گفت: این را از کجا فهمیدی؟ گف: از بدن خون آلود و قرمز گرگ.

ویژگی استکبار

  • الآن هم دنیا همین‌طور است. مَثَل که می‌گویند، واقعاً همین‌طور است. الآن قصّه‌ی استکبار جهانی همین است. می‌گوید: هر چه در دنیا وجود دارد، برای من است. اگر می‌بینید کره مدام این طرف و آن طرف می‌شوند، برای این است که قصّه‌ی آن‌ها، قصّه‌ی گرگ نشود. به آن‌ها می‌گویند: هسته‌ای را کنار بگذارید. می‌گوید: باشد، شما بیایید تمام تحریم‌ها را بردارید تا ما هسته‌ای را کنار بگذاریم. یعنی در واقع تسلیم هستند. قصّه‌ی روباه است. از تحریم‌ها می‌ترسند، از مسائل نظامی، همان که می‌گویند روی میز است می‌ترسند.

در قرآن و در زبان عربی

  • کلمه‌ی «مَثَل» را آوردند.

آنچه که مراد در این آیه است، قسمت سوم است. چون قرآن دارد یک حکایت عجیب راجع به منافقین بیان می‌کند که «مَثَل» آن‌ها این است.

قرآن جامع نیاز بشر

  • بحث این حکایت این است که: «الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ‏»[7] در قرآن نکات زیبایی وجود دارد، اگر ما دقّت بکنیم که همه‌ی کلمات و الفاظ قرآن و آنچه که اهل بیت در بیان قرآن فرموده‌اند، را با همدیگر بیاوریم، می‌فهمیم که قرآن جامع همه‌ی آن چیزی است که نیاز بشر است، قرآن در کلان و ریز زندگی بشر همه چیز دارد.
  • لذا این‌جا در بحث منافقین و توصیف منافقین این نکته را دارد این‌که «مَثَلُهُمْ» می‌فرماید، یعنی حکایت متعجّب انگیز و چیزی که از منافقین است، این است که مثل کسی است که «اسْتَوْقَدَ ناراً».

علّت استفاده از کلمه‌‌ی «الَّذِی»

  • چرا این‌جا «الَّذِی» آورد، چون «مَثَلُهُمْ» است؟ این تأویل درد که استعمال کلمه‌ی «الَّذِی» در بعضی جاها به معنای «الّذین» است. یعنی موصولی است که سر آن جمع هم می‌تواند باشد. این‌طور نیست که فقط باید مفرد باشد. لذا «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً» کسانی که برپا می‌کنند آتشی را. «فَلَمَّا أَضاءَتْ» وقتی که...

تفاوت کلمات «ضیاء» و «نور»

  • ضیاء یعنی نور بخشی به دیگری. ما یک کلمه‌ی نور و یک کلمه‌ی ضیاء داریم. هر کجا از کلمه‌ی نور استفاده کردیم، خود آن وجود، نور است. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[8] ضیاء و استضاء به معنای نوربخشی به یک چیز دیگری است.
  • لذا «فَلَمَّا أَضاءَتْ»[9] یعنی همین که این آتش برافروخته شد و آتش نور و روشنایی برای این ها درست کرد، «ما حَوْلَهُ» یعنی آن چیزی که اطراف آن‌ها است، «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» خدا نور آن‌ها را از بین می‌برد.

تفاوت معنایی

  • در راه‌های متعدّی شدن کلمات

    • این‌جا «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» به کلمه‌ی (باء)، «بِنُورِهِمْ» متعدّی شده است. چرا (باء)، چرا «اذهب الله» نفرمود؟ اگر یک چیزی با همزه‌ی باب افعال متعدّی بشود، یعنی در واقع فاعل و مفعول همراه هم هستند. اگر گفتیم: «اذهبته» یعنی من بردم او را؛ یعنی خود من هم داشتم می‌رفتم، او را هم همراه خود بردم.یک وقت می‌گوییم: «ذَهبتُ بِه»، «ذهبتُ بِهِ» یعنی او را روانه کردم رفت، خود من به دنبال او نبودم.
  • فرق است آن‌جایی که یک کلمه‌‌ای با باء متعدّی می‌شود با حروف جارّه متعدّی می‌شود یا با همزه‌ی باب افعال متعدّی می‌شود.

علّت تعدیّه ی «ذَهَبَ اللَّهُ»  به باء

  • چرا این‌جا در «ما نحن»، «ذَهَبَ اللَّهُ» را فرمود و تعدیّه‌ی آن را به کلمه‌ی باء آورد؟ به این دلیل که این‌جا «ذَهَبَ اللَّهُ» یعنی خدا یک کاری کرد که آن خاموش شد. این‌که خود او با آن خاموش شد که معنا ندارد. لذا «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» یعنی شعله را فوت کرد و نور آن‌ها را خاموش شد.

تفاوت معنایی متعدّی شدن

  • با حروف متعدّی و با همزه
  • این نکته هم یک نکته‌ی ادبی است که در مباحث الفاظ قرآن خیلی استعمال دارد و آن این است که بعضی وقت‌ها یک فعل لازم را هم می‌شود با حروف متعدّی کرد و هم می‌شود با همزه‌ی باء افعال، متعدی کرد. در این صورت معنای آن‌ها با هم فرق می‌کند. آن‌جایی که معنای باب افعال می‌آورید و همزه‌ی باب افعال می‌آورید، جایی است که خود فاعل هم آن کاری که نسبت به مفعولٌ به انجام می‌دهد را انجام می‌دهد. مثل این که بگوید: «اذهبتهُ»، «اذهبتهُ» یعنی من او را بردم «إلی المدرسه» یعنی او را همراه خود به مدرسه بردم.
  • یک وقت می‌گوید: «ذهبتُ بِهِ إلی المدرسة» من او را روانه‌ی مدرسه کردم. این‌جا هم تعدیّه دارد امّا روانه‌ی مدرسه کرده است، یعنی او را فرستاده به مدرسه رفته است یا او را به وسیله فرستاده است یا او را تهییج کرده است که به مدرسه برود. لذا استعمال کلمه‌ی باب و همزه‌ی باب افعال در تعدیّه غیر از آن‌جایی است که با حروف جارّه متعدّی می‌شود.

رانده شدن منافقین توسّط خداوند

  • «وَ تَرَکَهُمْ فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»[10]‏ آن وقت مَثَل آن‌ها در این قسمت این است که خدا آن‌ها را رها می‌کند، «تَرَکَهُمْ» یعنی خدا آن‌ها را وامی‌گذارد، آن‌ها را تنها می‌گذارد «فی‏ ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ» در ظلماتی که دیگر هیچ چیزی نمی‌بینند.
  • آن وقت چطور می‌شود؟ طرف می‌آید یک آتشی را برای خود روشن می‌کند که اطراف خود را ببیند، بعد آتش خاموش می‌شود، دود آتش چشم او را می‌سوزاند و بعد تاریک می‌شودو هیچ چیزی را نمی‌بیند. نه این که نوری برای او درست نشد، تازه دود هم وارد چشم او می‌شود و اعصاب او را هم مختل می‌کند.
  • ما بعضی وقت‌ها این‌ها را در جنگ و جبهه حس می‌کردیم. گاهی اوقات دشمن علیه همدیگر از گلوله‌های رسا استفاده می‌کرد. آن وقت این‌ها یک چنین خاصیت‌هایی را دارد یا مثلاً دارد به سمت تاریکی می‌رود، خود را پنهان بکند، آن‌ها می‌آیند برعکس او عمل می‌کنند، تازه او را افشا می‌کنند. با یک منوّر زدن فضا را روشن می‌کنند و نقشه‌ی آن‌ها نقش بر آب می‌شود.

حکایت قرآن  از کلمه‌ی مثل

این مَثَل در این کلمه‌ی «مَثَلُهُمْ» به معنای بیان حکایت است که حکایت کسانی را می‌گوید که آن‌ها آتشی را روشن می‌کنند که برای آن‌ها نور افشانی بکند، آن وقت «ما حول» آن‌ها را، اطراف آن‌ها را روشن بکند، وقتی آتش را روشن کردند، اطراف آن‌ها روشن می‌شود. خداوند این‌جا نسبت به منافقین می‌فرماید: این‌ها وقتی برای خود یک چنین کاری می‌ک نند، خداوند آتش آن‌ها را خاموش می‌کند، نور را از آن می‌گیرد.

  • شما الآن منافقین را ببینید، هر کجا اقدام علیه بشریّت می‌کنند، همین موضوع برای آن‌ها اتّفاق می‌افتد. در دنیا هر کجا می‌روند، در نهایت آن‌جا خراب می‌شود و دوباره به یک جای دیگر می‌روند. حیران و سرگردان و بیچاره هستند. حکایت نفاق این است.

اهمّیّت بیان مطالب

  • در رابطه با نفاق و منافق

    • لذا ما وظیفه داریم این مطالب را برای خلق خدا بیان بکنیم که یک وقت خدایی ناکرده وارد در نفاق و اعمال منافقانه نشوند که برای آن‌ها عاقبت خوبی ندارد. توصیفات زیبایی در قرآن پیرامون همین آیه وجود دارد، و نکاتی هم در همین آیه باز هم مانده است این کلمه‌ی «حَوْلَهُ»، «اسْتَوْقَدَ» دنباله‌ی این‌ها را فردا می‌گوییم.

 

 


[1]- سوره‌ی حشر، آیه 18.

[2]- سوره‌ی ق، آیه 16.

[3]- سوره‌ی قیامه، آیات 14 و 15.

[4]- سوره‌ی حشر، آیه 18.

[5]- سوره‌ی فتح، آیه 29.

[6]- سوره‌ی زخرف، آیه 17.

[7]- سوره‌ی بقره، آیه 17.

[8]- سوره‌ی نور، آیه 35.

[9]- سوره‌ی بقره، آیه 17.

[10]- سوره‌ی بقره، آیه 17.

 

 

 

تاریخ : 01-14-12-97

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی