تفسیر سوره بقره آیه 17 هفدهم جلسه 3
تفسیر سوره بقره آیه 17 جلسه سوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُون
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
آنان [منافقان] همانند کسى هستند که آتشى افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولى هنگامى که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مىفرستد و) آن را خاموش مىکند؛ و در تاریکیهاى وحشتناکى که چشم کار نمىکند، آنها را رها مىسازد. (17)
تفسیر آیه هفدهم سوره مبارکه بقره جلسه سوم
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»
بحث در معانی «نور» و «بیضاء»
- «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ».[1]
- یک کلمهی «نور» در اینجا داریم، یک کلمهی «ضیاء» داریم، یک کلمهی «ظُلم» داریم. (در توضیح) نور و ضیاء، نور به خود روشنایی میگویند؛ ضیاء چیزی است که از چیز دیگری باعث میشود بر این شیء نور ایجاد شود. وقتی «بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ»[2] گفت، یعنی وقتی که دست خود را از جیب بیرون آورد، این باعث (ایجاد) نور برای دیگران شد. پروژکتور چیزی است که باعث (ایجاد) نور میشود.
- بعد کلمهی ظلمات را داریم که جمع ظُلم و ظُلمت است. راجع به کلمهی نور و ظلمت جلسات قبل اشاراتی کردیم، بیان کردیم که چه نسبتی بین نور و ظلمت وجود دارد. سه وجه و احتمال در آن وجود داشت؛ مرحوم طیّب اصفهانی اوّلین مورد را قبول کردهاند که اینها (نور و ظلمت) ضدّین هستند. در مورد نسبت نور و ظلمت فرمودهاند اینها ضدّین هستند و هر دو جوهرهی وجودی دارند. در ضدّین هر دو باید جوهرهی وجودی داشته باشند. لذا «فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ».[3] خود ظلمت شیء است. نه اینکه یکی به عنوان جوهر و وجود باشد و یکی دیگر عدم آن باشد.
- در رأی دوم میفرمایند: ایجاب و سلب، مثل وجود و عدم که این را قبول نداریم و رأی سوم هم عدم و ملکه که مثل اعمی و بصر است. یک شیء قابلیّت نورانیّت را دارد، وقتی نور در آن نباشد ظلمت میگویند. ولی مفسّرین شیعه -چه این وجه را، چه وجه قبلی را- هیچ کدام را قبول ندارند. آنچه که مسلّم است و رأی مفسّرین، مثل مرحوم علّامه و جناب حضرت آیت الله طیّب (رحمة الله علیه) ایشان میفرماید: ضدّین هستند. استناد ایشان هم به قرآن است که در قرآن هر دو را به عنوان یک وجود و یک مخلوق فرض کردهاند. شیئی که موجود است. لذا یکی ضدّ دیگری است که با وجود یکی، شما نمیتوانید آن (دیگری) را حس کنید.
بررسی معنای «ظلم» در آیهی مبارکه
- در بحث ظلم وارد میشویم. البتّه در مورد ظلم در آیات اوّل سورهی مبارکهی بقره اشاراتی داشتیم. امّا آن را در این جلسه مفصّلتر بیان میکنیم و آن در معنای ظلم است. ظلم یک معنای عام و یک معنای خاص دارد. معنای عام این (ظلم) است: هر کسی از حدّ وسط خارج شود، یعنی از صراط مستقیم خارج شود، چه مُفرِط شود، چه مُفَرِّط شود، در هر صورت ظالم میشود و او ظلم کرده است. در واقع کسی که در اطاعت خدا قرار نگیرد. بنابراین غیر از معصومین (صلوات الله علیهم أجمعین) همه یک نسبتی با ظلم دارند. منتها نسبت آنها کم و زیاد است، فقط معصومین هستند که مبرّا از ظلم هستند.
- - «ظَلَمْتُ نَفْسی»[4] به چه علّت است؟
- - «ظَلَمْتُ نَفْسی» را راجع به نجوای با حضرت حق میفرماید. لذا در سورهی مبارکهی بقره، آیهی 124، خدا میفرماید: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ». عهد و پیمان منِ خدا ـ اینجا «ی» متکلّم است ـ عهد و پیمان خاصّ الهی، هیچ وقت به ظالمین نمیرسد. این ظالمین هم... «الظَّالِمینَ» جمع به مُحَلّی «الف» و «لام»، افادهی عموم میکند. یعنی هیچ ظالمی، هیچ کسی که کوچکترین ظلمی در او باشد، این عهد (به او نمیرسد) که این عهد همان بحث نبوّت و امامت است، هیچ وقت به این عهد نمیرسند.
- «لا یَنالُ» دلالت بر استمرار عدم میکند. یعنی هیچ موقع، هرگز. هرگز عهد خدا با انسانهایی که ظلم در آنها وجود دارد، بسته نمیشود که از آن مراد همین است.
- - بالاترین ظلم هم، شرک به خدا است.
- - اینها را توضیح میدهیم.
- - هیچ موقع را از کجا میگوییم؟
- - «لَا یَنَالُ»، مضارع منفی است. مضارع منفی، مثل مضارع مثبت است، آن (مضارع مثبت) در اثبات است، این (مضارع منفی) در سلب است.
تقابل عدل و ظلم
- ظلم به معنای خاص، مثل: ندادن حقّ و حقوق صاحبان حق. به طور کلّی ظلم مقابل عدل است. بنابر بیان قبلی عدل مطلق برای معصوم است. یعنی آن چیزی که عدل کامل است و هیچ ظلمی در آن نیست، فقط متعلّق به معصوم است. اینطور نیست که دیگران عادل مطلق باشند.
معنای کلمهی گناه
- البتّه این را که در بحث عدل فرمودهاند -اگر بخواهیم به معنای حقیقی آن حساب کنیم- میتوان به یک قسمتی از آن دقّت کرد و آن این است که اگر کسی واقعاً گناه نکند. گناه به معنای این است که شما خدا را عالماً و عامداً معصیت کنید. یعنی بدانید که این واجب خدا است و آن را عمداً ترک کنید؛ بدانید که این محرّم الهی است و از روی عمد مرتکب آن بشوید. یعنی گناه دائر و مدار علم و عمد است.
- پس اگر اینجا بخواهیم یک اشکالی به افرادی که عدالت را مختصّ معصوم میدانند داشته باشیم، این است که آن عدالتی که خطایی هم در آن وجود نداشته باشد، اشتباهی هم در آن وجود نداشته باشد، مخصوص معصومین است. آیا خطا جزء بیعدالتی است و به آن ظلم میگویند یا به آن ظلم نمیگویند؟
تن ندادن انبیاء و اهل بیت به شرک و ظلم
-
بنا بر اینکه برای ما مرفوع باشد، ظلم است، یک ظلم کوچک است. لذا آنچه رسول اکرم فرمود: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعٌ»[5] نُه چیز از امّت ما برداشته شده است، این به این معنا است که مرفوع شدهاند، یعنی قبلاً بودهاند. یکی «مَا لَا یَعْلَمُونَ» بود، یکی «مَا اضْطُرُّوا» بود. هیچ کدام از اهل بیت، حتّی در اضطرار، به شرک یا ظلم به خدا تن ندادند. حضرت ابراهیم خلیل (علیه السّلام) در چه موقعیتی قرار گرفت؟ حتّی ملائکهی باران و طوفان، همهی اینها آمدند، امّا هیچ کدام از آنها را نپذیرفت.
- - تقیّه همان اضطرار است.
- - آیا آنها (اهل بیت) تقیّه میکردند؟ این کار را نمیکردند.
- - بله، تقیه کردند.
- - چه وقت تقیّه کردند؟ پس چرا حضرت ابراهیم تقیّه نکرد؟!
- - ائّمه تقیّه داشتند.
- - بحث ائمّه متفاوت است. آنها جایگاه عالی و مرتفعی دارند امّا بحث ما این است که چرا حضرت ابراهیم تقیّه نکرد؟! آن مطلبی که شما (در رابطه با تقیّه) میفرمایید، معنای خاصّ خود را دارد.
-
آیا حضرت ابراهیم در باب اضطرار که افتاد، تن داد؟ آیا کسی اضطراری بالاتر از حضرت سیّد الشّهداء داشت؟ اضطراری که جان و مال و عرض و ناموس ایشان به خطر افتاد. چرا در این اضطرار تن نداد؟ چون آنها عادل مطلق هستند، عدل مطلق متعلّق به آنها است ولی بسیاری هستند که تن میدهند، یک مقدار مشکلات برای آنها به وجود بیاید، یک سیلی بخورند (دچار اضطرار میشوند) از راه خود برمیگردند.
- - تقیّهای که اهل بیت میکردند، نسبت به حفظ شیعه بوده است.
- - تقیّه هم مستلزم شرک و ظلم نیست.
- - نیست، بله. عرض کردم معنای خاصّ خود را دارد. در بحث تقیّه، یک واژهی خاصّی متعلّق به خود دارد که آن جایگاه خود را دارد. اهل بیت أعلی مراتب تقیّه را داشتند که برای جامعه کارایی داشت. ما به اندک چیزی (که پیش میآید) میگوییم: تقیّه میکنیم، در حالی که اینها تقیّه نیست، توریه است. پنهان کاری میکنیم که یک طور دیگر میشود و الّا تقیّه به معنای خاص نیست.
- علی أیّ نحوٍ در مقابل ظلم، عدل است و به هر کسی که مشیء او در صراط مستقیم است، عادل مطلق گفته میشود و در این راه به غیر از معصومین (علیهم صلوات الله علیهم أجمعین)، ائمّهی اطهار و پیغمبران، شخص دیگری نیست.
ظلم خاص : عدم رعایت حقوق دیگران
- امّا معنای دوم ظلم -که به معنای خاصّ آن است- این است که حقوق دیگران را ندهیم. اوّلین مورد آن هم حقوق انبیاء و ائمّه است. اگر ما حقوق آنها را ایفا نکنیم، حقوق آنها را پرداخت نکنیم؛ حقوق پدر و مادر را رعایت نکنیم، حقوق والدین بسیار مهم است، اگر ما حقوق پدر و مادر را رعایت نکنیم، این ظلم است. حقوق همسایه، همدرس، همکلاس، همنشین را باید رعایت کنیم -همهی اینها حقوق دارند- اگر حقوق آنها را رعایت نکنیم، ظلم کردهایم، این در معنای خاص ظلم است.
حقوق اسلام در رابطه با کافران و دشمنان
- آن وقت برای همه چیز در این باب، حقوق قرار دادهاند. حتّی برای کفّار حقوق قرار دادهاند. کفّار ذمّی که در ذمّهی مسلمین هستند و در زیر چتر امنیّت مسلمین زندگی میکنند، حقوق دارند. لذا اگر جایی حقوق کافران رعایت نشود، حاکم اسلامی موظّف است که حقوق آنها را به این اشخاص بازگرداند.
- - میگویند: کافران هیچ حرمتی ندارند.
-
- نه، اینطور نیست چه کسی گفته است که هیچ حرمتی ندارند؟! دشمن شما، دشمنی که جلوی شما ایستاده است و با شما میجنگد هم حقّ و حقوق دارد. حق ندارید دشمن را ترور کنید. در شریعت مقدّس اسلام ناب محمّدی (صلوات الله أجمعین) حتّی دشمنی که به روی شما شمشیر میکشد، حقوق دارد. لذا ما تا الآن روی این بحث (رعایت حقوق دشمن) بحث داریم. آیا دشمن که حتّی در مقابل ما ایستاده است ما میتوانیم حقوق او را رعایت نکنیم؟ نه، اینطور نیست، ما باید حقوق این دشمن را رعایت کنیم.
- - اگر فرار کردند، دیگر او را دنبال نمیکنند.
- - بله.
- - پس معنای این حرف که کافران هیچ حرمتی ندارند چه میشود؟
-
- این کلام در موضوعات مختلف متفاوت است. یک زمان مثلاً شما میخواهید در بحث نظر به اجنبیّه بحث کنید، «لَا تَأْتَمِرُونَ وَ تَنْهَوْنَ وَ لَا تَنْتَهُونَ»[6] حرف دیگری است. زنی که حرمت خود را حفظ نمیکند، حرمت ندارد. منتها اگر او حرمت ندارد، میتوانید بروید با او زنا کنید؟! نمیشود. نمیتوان به آنها ظلم کرد.
- - مثلاً شخص داعشی است.
- - داعشی باشد.
- - مال کافر را میشود دزدید؟
- - خیر نمیشود مال کافر را دزدید. حتّی در جنگ و مقابله – بدتر از ستیز و حرب نداریم- شما حق ندارید دشمن را ترور کنید.
عدم جواز ترور دشمن در اسلام
- - پس این آیه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[7] به چه معنا است؟ این آیه را چطور تفسیر میکنند؟
- - نه، آن که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ»[8]، «مَا اسْتَطَعْتُمْ»، مای عامه است، از ادات عامه است. یعنی هر آنچه که در توان و قدرت میتوانید آماده کنید، آماده بکنید. امّا نگفته است دشمن خود را ترور کنید! بمب هستهای بزنید، همه را با هم نابود کنید، شیمیایی بزنید، آنها را نابود کنید! ما این موارد را در اسلام نداریم.
- شما بحث ترور را در سیرهی اهل بیت ببینید. بحثی که مسلم بن عقیل داشت، تازه ایشان معصوم نبود، امّا شخصی بودند که نسبت به به احکام دین با معرفت بود؛ وقتی إبن زیاد ملعون به خانهی هانی آمد، مسلم به راحتی میتوانست او را ترور کند، امّا این کار را نکرد. چرا مسلم این کار را نکرد؟ چون دین اسلام مخالف ترور است.
توجّه به حقوق حیوانات و محیط زیست در اسلام
- یعنی میخواهیم بگوییم که حقوق برای همه است. حقوق عامه حتّی برای کفّار و مشرکین که جای خود را دارد، حتّی برای حیوانات هم است. شما حق ندارید هر حیوانی را از بین ببرید. اگر موذی شد «قُتِلَ المُوذی قَبلَ أن یُوذی».
- من یک روزی در یک مزرعه دیدم بچّهها یک ماری را گرفتند و دارند او را اذیّت میکنند، گفتم: میخواهید چه کار کنید؟ گفتند: میخواهیم بفروشیم. گفتم: بگذارید و بروید، گذاشتند و رفتند. مار در یک ظرفی بود، بردم و او را رها کردم. گفتم: برو تا تو را نکشتند. در بیابان مار به کسی کاری ندارد که بخواهند آن را بکشند. این مار خنثی نبود، صحرایی بود، ولی اینطور نیست که بیدلیل مجوز کشتن داشته باشیم؛ حیوان هم حق دارد. حیوان به کنار، محیط زیست هم حق دارد. ما حق نداریم محیط زیست را از بین ببریم، گیاهان را بیجهت از بین ببریم، درختان را از بین ببریم.
- - کسی که مرتد باشد، باید کشته شود.
- - اینها در موارد خاص است. ما فعلاً در معنای ظلم هستیم که یک معنای خاص و یک معنای عام دارد. معنای عام آن را عرض کردیم، معنای خاصّ آن را هم داریم میگوییم. معنای خاصّ ظلم این است که شما حقِّ هر کسی، ولو فضای عمومی مردم، ولو محیط زیست، ولو کوهها را زیر پا بگذارید. اگر کوهها را هم از بین ببرید.
- - اسیر بگیرند.
- - در رابطه با اسیر که این را گفتیم. گفتیم: حتّی در بحث مقاتله و حرب با محاربین و کفّار، آنها هم حقوقی دارند. حق نداریم حقوق آنها را زیر پا بگذاریم. برای مثال حکم کسی این است که حبس شود، شما حق ندارید او را اعدام کنید. حکم کسی این است که شلاق بخورد، باید شلاق بخورد، حق حبس کردن او را نداریم. اینکه شخص را هم زندان کنند، هم شکنجه کنند، هم بزنند تا بمیرد، اینها ظلم است.
- ظلمی که به معنای عام میگوییم، حتّی برای حیوانات، حتّی برای جمادات، حتّی برای دریاها وجود دارد. شما حق دارید آب دریاها را آلوده کنید؟ میدانید چقدر حیوانات دارند در این آب زندگی میکنند، محیط زیست آنها است، شما اگر آین آب را آلوده کنید، منجر به مرگ این حیوانات میشوید، گناه دارند؛ لذا اینها ظلم است و بعضی وقتها برای انسان آثار سوئی را به همراه دارد.
آثار وضعی اعمال انسان
- در جلسات گذشته عرض کردم اعمالی که ما انجام میدهیم، یک آثار وضعی دارد؛ نمیتوان آثار وضعی را از این اعمال گرفت. اگر خوبی کردید، اثر مثبت برای شما دارد. بدی کنید اثر منفی برای شما دارد. ظلم هم همین گونه است.
ذوی الحقوق :
-
1) خدا
- بالاترین ظلمها -«ذوی الحقوق»- حقّ خدا است و بدترین آنها -«ذوی الحقوق»- از نظر ظلم به خدا، شرک است. لذا در سورهی لقمان، آیه 13 میفرمایند: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ». شرک به معنای شریک قرار دادن برای خدا است، این ظلمی که نسبت به خدای تبارک و تعالی میکنید، عظمت زیادی دارد. نه اینکه فقط ظلم است، بلکه «لَظُلْمٌ عَظیمٌ» است. این مطلب بسیار با اهمّیّت است که شما دربارهی حق دارید ظلم بزرگ و با عظمتی انجام میدهید و شاید ظلمی بالاتر از شرک به خدا نباشد و لذا خداوند هیچ وقت آن را نمیبخشد. لذا این ظلم آثار خود را هم برای ظالم دارد.
-
2) پیامبر، اهل بیت و اولیاء
- دومین «ذوی الحقوق» پیغمبر و ائمّهی اطهار و علاما و ذراریهی حضرت رسول اکرم هستند. این اشخاصی که جزء اولیای خدا هستند. اینها هم قسمت دوم از «ذوی الحقوق» هستند.
-
3) عموم مردم
- قسم سوم هم عموم مردم، سایرین هستند. عرض کردیم که دشمنان ما، حتّی حیوانات هم نسبت به ما حقوقی دارند.
اثر منفی ظلم به مردم در نسل انسان
- من یک روز شخصی را دیدم که یک بیل را برداشته است و دارد یک الاغ را میزند؛ گفتم: این گناه دارد، چرا داری او را با بیل میزنی؟ این ظلم است و به دنبال آن آثار وضعی منفی در زندگی انسان ایجاد میشود و گاهی باعث میشود که نسلهای بعدی انسان هم باید تاوان این ظلم را پس بدهند، همان که (در میان مردم به عنوان ضرب المثل) معروف است: (رودون کنند، زادون کشند) اینها واقعیت است. شما یک کاری میکنید فکر میکنید تمام شد! اینطور نیست.
- از طرف دیگر خود من طوایفی را میشناسم که اجداد آنها از طرفداران و اطرافیان رضاخان بودند و مردم را اذیّت میکردند، قلدری میکردند، مال مردم را غارت میکردند. انسان وقتی نگاه میکند، میبیند نسل اینها بدبخت هستند. بدبختیهای زیادی دارند و دارند با نکبت زندگی میکنند. در بین نسلهای اینها آدمهای ناقص، آدمهای بیعقل، عاجز، فقیر دارند، در صورتی که در زمان خود متموّل بودند.
- از آن طرف آدمهای آرام و مثبت در جامعه را هم نگاه میکنیم، میبینیم که زندگی فرزندان این اشخاص آرام، با عافیت، متموّل و مفید است. اینها نکاتی است که مسلّم است و وجود دارد.
- - اگر گفتند نسل بعدی آنها چه گناهی کردند، چه جوابی داریم بدهیم؟
- - در گذشته گفتیم، کسانی که ظالم بودند و در حال حاضر نسل آنها، مکافات عمل آنها را میکشند یا به ظلم اجداد خود افتخار میکنند -و من دیدم که افتخار میکنند- یا اینکه راضی به ظلم اجداد خود هستند و نمیروند حقّ و حقوق مردمی که مورد ظلم قرار گرفتهاند را پس بدهند یا اینکه اصلاً ادامه دهندهی ظلم آنها هستند. اینطور نیست که مستحق باشند این مرارت بکشند.
- آدمهایی هم بودند که ظلم کردهاند، نسل بعدی انسانهای خوبی شدند. به این دلیل که آنها را (گذشتگان خود را) تأیید نکردند، مثل معاویة بن یزید. این شخص در راستای علویّت خدمت کرد، عمر بن عبد العزیز خدمت کرد، اینها خدمت کردند. گرچه اینها از نسل آدمهای ظالم بودند امّا یا به جهت شیری که در دوران کودکی خوردند یا تفضّلی که خداوند به اینها کرده است، انسانهای خوبی شدند، از ظلم اجداد خود حمایت نکردند. یعنی اینطور نیست که حکم بالا مطلق باشد. بله اگر کسی نسبت به ظلم آباء و اجداد خود بیزاری بجوید، حقّ و حقوق مردم را بدهد، (از آنها) حلالیّت بطلبد، این فرق میکند. (تأثیر میگذارد)
- - پس چرا میگوییم: «اللَّهُمَّ الْعَنْ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً».
- - چون کسی در بین آنها نبود که بیاید درست عمل کند. همان معاویة بن یزید هم که یک مقدار درست عمل کرد، این درستی را صد درصد انجام نداد. ما از واقعهی مختار که بزرگتر نداریم، مختار خدمت بزرگی کرد، امّا آنطور که باید و شاید تحت نظر حضرت سجّاد عمل میکرد و همهی وجود خود را در اختیار امام قرار میداد، این کار را نکرد، تاریخ اینطور نشان میدهد. مختار صد درصد خود را با حضرت وفق نداد.
- - اینطور که شما میفرمایید لعنت شامل حال همهی آنها میشود. چه عمر بن عبد العزیز، چه مختار.
- - استثنا هم شاید داشته باشد. در بازهی زمانی هشتاد سال که بنی امیّه ظلم کردند، حالا یک کسی از آنها یک مقدار آمد درست عمل کرد، این باعث نمیشود که ما بیاییم در (ظلم) آن قاطبه خدشه وارد بکنیم!
- - به هر جهت این باید استثناء بشود؟ مگر شما نمیفرمایید خدمت کردند.
- - ما نگفتیم که آنها صد درصد مورد تأیید هستند. بالاخره آنها هم یک جهت ظلمی داشتند. میگویم حتّی در میان آن آدمهای پلیدِ کثیف به آن شکل -که واقعاً در حقّ اهل بیت ظلم کردند و بالاترین ظلم را در دنیا نسبت به اهل بیت و ائمّهی معصومین انجام دادند- ممکن است یک کسی در میان آن استثناء بکند که آدم حسابی بشود.
- - عرض من این است حقّ خلافت نداشته است. او خدمت کرد امّا حقّ خلافت نداشت. این مطلب مهم است.
اختیار بشر در اعمال و رفتار
- ما میخواهیم این را بگوییم که آنچه که در اختیار بشر است، مسلّم با اختیار است، جبر نیست که شما فکر بکنید یک کسی اگر پدر او ظلم کرده است، این جبراً باید تاوان پس بدهد، حتّی میتواند آن را درست بکند، میتواند بیاید و آنچه را که او (گذشتگان او) ظلم کرده است، به یک نحو جبران بکند و آن وقت خود این شخص دیگر مبتلا نشود ولی این مورد در آن باره کم است.
- و این را مثال زدیم که حتّی عمر بن عبد العزیز اختیار داشت یا نداشت که بگوید: حکومت برای ما نیست، برای معصومین است. همهی آنها هم این موضوع را میدانستند.
- - معاویة بن یزید هم واگذار نکرد؟
خدمت عمر بن عبد العزیز در حقّ اهل بیت
- - نه. اینها واگذار نکردند. منتها عمر بن عبد العزیز یک خدمت کرد، بقیهی آنها خیلی ظلم کردند. خدمت او این بود که گفت: علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) را لعن نکنید. آنها حضرت را در قنوتهای خود لعن میکردند، سبّ میکردند. چقدر انسانهای کثیفی بودند که معاویه مؤسس این کار بود و اینگونه عمل کرد. عمر بن عبد العزیز آمد این را برداشت. این عمل او باعث این شد، تا روز قیامت این مورد را برای او مثبت حساب بکنند و حتماً آثار مثبت وضعی این عمل او در نسلهای بعد او هم ایجاد میشود.
قباحت ذاتی ظلم
- عرض کردیم هر کاری انسان بکند، نمیشود اثر وضعی آن کار را از انسان گرفته بشود، مثل خیسی آب است، مثل سیاهی ذغال است. ظلم هم همینطور است. در رابطه با ظلم هیچ کسی نگفته است مصلحت دارد. قباحت ظلم ذاتی است و هیچ گونه اقتضائی در آن نیست که بگوییم: حالا مانع است یا مصلحت دارد، مثل کذب باشد. نه اینطور نیست. ظلم قبیحٌ قبیحٌ قبیح است. یعنی در رابطه با ظلم نمیشود هیچ کاری کرد.
تفاوت معصومین و دیگران در رعایت صراط مستقیم
- لذا آثار ظلم هم به دنبال ظلم، برای ظالم خواهد بود و آنچه که مسلّم است در معنای اوّلیهی ظلم فقط مصداق اکمل آن (در رابطه با عدم ظلم) اهل بیت (صلوات الله علیهم أجمعین) بودند و الّا مصداق «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»[9] شامل میشود. پس بنابراین اهل بیت در صراط مستقیم بودند، حدّ وسط را رعایت کردند بدون اینکه شبههای در رابطه با آن (صراط مستقیم) در ذهن آنها ایجاد بشود و بقیه اینطور نیستند. بقیهی غیر معصومین، بعضی وقتها حدّ وسط را رعایت نمیکردند. گاهی این طرف و آن طرف میرفتند. این موارد وجود دارد ولی حالا که إنشاءالله همهی آنها، کسانی که در خطّ اهل بیت هستند، عاقبت به خیر میشوند.
- (راجع به ظلم و مذمّت ظلم آیات و روایاتی داریم که إنشاءالله فردا).
[1]- سورهی بقره، آیه 17.
[2]- سورهی اعراف، آیه 108، سورهی شعراء، آیه 33.
[3]- سورهی بقره، آیه 19.
[4]- سورهی نمل، آیه 44، سورهی قصص، آیه 16.
[5]- تحف العقول، ص 50.
[6]- الأمالی (للمفید)، ص 280.
[7]- سورهی انفال، آیه 60.
[8]- سورهی انفال، آیه 60.
[9]- سورهی بقره، آیه 124.
تاریخ : 01-21-12-97