سخنرانی - تفسیر سوره مبارکه مؤمنون
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
--------------------------------
تفسیر سوره مبارکه مؤمنون
-----------------------------------------
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنَ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
«وَ الَّذینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ * أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ * وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ».[1]
* ویژگیهای مؤمن در قرآن کریم
-
در ماه رمضان، در جلسات سورهی مبارکهی مؤمنون در رابطه با توصیف مؤمنین بحث شد. من یک جمعبندی راجع به کلّ این مباحث انجام میدهم. خداوند در قرآن یک سوره به مؤمنین اختصاص داده است و این سوره هم سورهی بسیار زیبایی در توصیف مؤمنین است. مؤمن به کسی میگویند که هم برای دیگران تأمین و توثیق داشته باشد و هم علاوه بر تأمین و توثیق -یعنی علاوه بر اینکه ایمانسازی بکند، علاوه بر اینکه باعث وثاقت و اعتبار بر دیگران بشود- باعث فلاحسازی و ایمانسازی هم بشود. مؤمن یعنی کسی که ایمانساز است، یعنی کسی که دیگران را به سمت و سوی خدا میکشاند.
-
* 1) فلاح سازی مؤمن
- فرمودند: اوّلین صفت فلاحسازی مؤمنین است که با جملهی فعلیّه آوردند؛ یعنی (این موضوع) تحقّق دارد، آنها فلاحساز و رستگارساز هستند، جامعه را به رستگاری میببرند.
-
* 2) خشوع در نماز
- دوم صفت آنها این است که «الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[2] نماز آنها با خشوع همراه است. هم ظاهر آنها در برابر خدا مؤدّب است و تأدّب دارند و هم از نظر دل و باطن نسبت به خدا خشیّت و تواضع دارند.
-
* 3) دوری از لغویّات
- بعد «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» آنها از لغویّات -هم از لغویّات خود، هم از لغویّات دیگران- دوری میکنند؛ هم دیگران را از لغو اعراض میدهند که مُعرض این معنا را میدهد. اعراض دهندهی دیگران هستند. کسی که دیگران را از لغو دور بکند، از آنچه که پوچ است، آنچه که در آن فایده نیست، آنچه که امر خدا در آن نیست، وقتی دیگران را اعراض میدهد، خود او به طریق اولویت از لغویّات دوری میکند.
-
* 4) فاعل بر زکات
- «وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ» آنها بر زکات فاعل هستند، انجامدهندهی زکات هستند.
-
* 5) حافظ بر نوامیس
- بعد میفرماید: «وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» آنها بر نوامیس خود حافظ هستند، خود را حفظ میکنند، نوامیس خود را حفظ میکنند، «إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ» آنها از جهت حلال و حرام بودن فقط به دنبال نوامیس خود هستند. زوجها و ملکهای خود را تزویج میکنند و به آنها استمتاع میورزند و لذّتجویی میکنند. «فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ» اگر کسی به غیر از زوج و ملک بخواهد تعدّی بکند، «فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ» پس آنها کسانی هستند که تجاوزگر به نوامیس دیگران هستند.
-
* 6) امین بودن و وفای به عهد
- «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» پس امین بودن، پس وفای به عهد داشتن رکن دین است. اوّلین صفتی که پیامبر قبل از اسلام در بین اعراب جاهلی به آن معروف بود، صداقت و امانت بود؛ به طوری که بین مردم مکّه و حجاز به محمّد امین معروف شده بود.
- باید عهد را هم مراعی باشند. یعنی هم عهد را درست ببندند، هم مراقب انجام آن باشند، هم وفا بکنند و در وفای او مصمّم باشند و بعد از وفا هم آن را مراقبت داشته باشند.این کلمهی راعون معنای آن است.
- عرض کردیم که عهدها و آنچه که مسلّم است در درجهی اوّل عهد ازلی با خدا است. عهد با پیامبر و ائمّهی اطهار و اولیای خدا است. عهد با سایر مردم است. عهد با سایر مردم اوّل باید عهد عرضی و امانت عرضی آنها را مراعات بکنند، بعد از آن جانی و بعد هم مالی رعایت بکنند. این خلاصهی سورهی مؤمنون تا آیهی هشتم است.
-
* 7) حافظ بر نماز خود و دیگران
- در آیهی نهم فرمودند: مؤمنین کسانی هستند که همیشه بر نمازهای خود حافظ هستند، دائماً حفظ کننده هستند. آن وقت «یحافظون» فرمود، یعنی نمازهای دیگران را هم حفظ میکنند، نماز خود را هم حفظ میکنند و شاید در این معنا این است که قرآن بیان میفرماید که نماز هم محافظ انسان است، محافظ مصلّی است. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».[3]
-
* 8) وارث بودن
- صفت بعدی که نتیجهی توصیفات بقیهی است، این است که «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ»[4] آنها وارث هستند. عرض کردیم آنها وارث حضرت آدم ابو البشر تا خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، تا سیّد اوصیاء و خاتم اوصیاء حضرت امیر المؤمنین، تا همهی ائمّهی معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین، تا بقیة الله الاعظم (روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء) هستند.
-
* بهشت ارثیّهی مؤمنین
- «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ». اینها چه چیز مهمّی را ارث میبرند؟ «الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» بهشت را. فردوس گفته به جهت اینکه یکی از مکانهای بهشت را فردوس میگویند. یکی از مقامات فردوس را بهشت میگویند. یکی از مراتب بهشت دار السّلام است، جنّة الخلد است، جنة المأوی است، جنّة العدن است. دار النّعیم است، دار الجلال و دار الضّیافه است؛ اینها مراتب و درجات بهشت است که شاید فردوس شامل همهی آنها بشود.
* خلود مؤمنین در فردوس
و ویژگیهای فردوس
- بحث بعدی راجع به خلود آنها در این فردوس است که آنها در بهشت خالد هستند، جاویدان هستند. یعنی کار آنها انتها ندارد، پایان نمیپذیرد. بهشت آنها زمان ندارد، پایان ندارد. بهشتی بودن آنها زمان ندارد، پایان ندارد.
- در آیات دیگر هم مثل سورهی توبه، آیه 100 فرمود: «جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها» یا مثل همین آیهای که در سورهی مبارکهی مؤمنون فرمودند. سورهی فرقان، آیه 15: «قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ» که «خالدون» را اینجا داریم، «خلد» را هم در این آیه داریم.
- یا در مقام دیگری نسبت به جنة المأوی در سورهی مبارکهی نجم، آیه 15 فرمود: «عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى» یا در سورهی مبارکهی انعام، آیه 127 فرمود: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» جایی که دار السّلام است. یعنی جایی که خانهی سلامتی است. دیگر هیچ گونه ملالتی در آن وجود ندارد.
- یا در سورهی مبارکهی مطفّفین، آیات 18 تا 21 میفرماید: «إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ * وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ * کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» این قرب است که مقام عالی انسان «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[5]، یعنی جایگاه آنها نزد خداوند با قدرت قرار میگیرد که بعد فرمود: «هُمْ فیها خالِدُونَ»[6] یعنی (بهشت) دار فنا و زوال نیست.
* فانی بودن دنیا و بقای آخرت
- دنیا دار فنا است. لذا به دنیا، دنیا میگویند. دنیا از دون گرفته شده است، یعنی چیزی که پست است، چیزی که فرومایه است، کم ارزش است. لذا دار فنا و زوال را دنیا میگویند. دار آخرت برای مؤمنین دار الخلد است. «هُمْ فیها خالِدُونَ».
- از امیر المؤمنین نقل شده است که مسیر جمیع افراد -چه ابرار و چه اشرار- روز قیامت بهشت یا جهنّم باشد، آنها باید راه را طی بکنند. «خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ»[7] یعنی آنهایی هم که اشرار هستند، آن کسانی که مؤمن نیستند، بقا دارند امّا بقای در نار، بقای در آتش جهنّم. لذا فرمود: «خُلِقْتُمْ» شما خلق شدید، «لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ». (خودشان این آدرس را بیان می کنند: أمالی طوسی، صفحهی 316، حدیث 372) «إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِیَّاکُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ»[8] ارشاد مفید و بحار الانوار هم این روایت مختصر را آورده است.
* علّت بیان مراحل آفرینش انسان در قرآن
- بعد داریم: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ»[9] بعد از اینکه خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم، 11 صفت برازنده و بسیار متعالی برای مؤمنین توصیف فرمودند و بیان نمودند، میآیند در مورد مراحل آفرینش انسان بحث میکنند. این مطلب دوم در سورهی مبارکهی مؤمنون است که مراحل آفرینش انسان را نقل میکند. 1- برای اینکه خدا قدرتنمایی بکند و قدرت خود را نشان بدهد که برای خلقت انسان از نظر عجیب و غریب بودن نسبت به جمیع عوالم امکانی، اینگونه بیان میکند: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ» یعنی «أعجبَ» یعنی خدا اعجوبهای را در واقع خلق میکند که او را بر ملائکه عرضه میدارد و میفرماید: «فَسَجَدُوا»[10]، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»[11] همه به خاک آدم بیفتید. چون (آدم) اعجوبهی بسیار مورد توجّهی است. اعجابآورترین مخلوق خدا حضرت آدم البشر و بنی الآدم بودهاند که خدا آنها را خلق فرموده است.
* ترکیب شدن انسان از سرّ و علم
- بعد کلامی از حضرت امیر المؤمنین است که این کلام را حضرت امیر بیان فرموده است و صاحب تفسیر رازی آن را در جلد 1، صفحهی 182 نقل فرموده است، المیزان هم این روایت را از امیر المؤمنین نقل فرموده است. انسان از یک سری از چیزهایی که پنهان است، سرّ است و یک سری چیزهایی که عَلَم است، آشکار است، ترکیب شده است. خیلی از چیزهای ما آشکار پیدا میشود. مثلاً سر من، چشم من، پای من، دست من، گوش من، مغز من، خون من، آن من کدام است، من را نشان بدهید؟ آن منیّتی که انسان دارد و آن وجود واقعی و اعجوبهای که در وجود انسان است را بدهید؟ سر است. روح است، انسان است، عقل انسان است، همهی اینها را میشود آورد. وجدان انسان است، فطرت انسان است که اینها با ظاهری که با حیوانات دیگر مشترک است، ترکیب شده است. لذا میفرماید: «مرکّبٌ من سرّ و عَلم و ظهر و بطن و روحٍ و بدنٍ» از یک سرّ و آشکاری، ظاهر و باطن و روح و بدن که روح سرّ است. بطن سرّ است، سرّ، سرّ است و همهی اینها ترکیب شدهاند با آنچه که علنی و ظاهری است و بدن انسان را نشان میدهد و ظاهر انسان را تشکیل میدهد.
- در این بحث مطالب جالبی وجود دارد که خداوند خالق و فاعل و همه به اراده و اختیار خود او است. عالم، حادث، مسبوق به عدم بوده است. یعنی نبوده است، خدا خلق کرده است، آدم هم همینطور. اراده، علم به صلاح خدا است که همین مصلحت را در مشیّت ایجاب میکند.
* تفاوت بین مشیّت و اردهی خدا
- چه فرقی بین ارادهی خدا و مشیّت خدا وجود دارد؟ ارادهی خدا علم خدا به خلق خود است و مشیّت خدا ایجاد آن مراد او است. یعنی آنچه که خدا اراده میکند، از علم او است که اراده همان علم است. آنچه که مشیّت او مقتضی است، این است که او موجود میشود. مشیّت خدا، ایجاد آن چیزی است که در علم خدا اراده شده است. این نکتهی قابل توجّهی است.
- در روایتی از تفسیر البحر المحیط، جلد 4، صفحهی 153 در عالم نفوس و ارواح انسانی اینگونه فرموده است: «خَلَقَتِ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَیْ عَامٍ» قبل از اینکه من و شما متولّد بشویم، خدا روح ما را دو هزار سال قبل تولّد ما در این دنیا، خلق کرده بود.
- یا فرمود: «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ»[12] میفرماید: ارواح یک لشکری متشکّل شده است. «فَمَا تَعَارَفَ (تألّف) مِنْهَا ائْتَلَفَ» میفرماید: آن دستهای که همدیگر را بشناسند، با هم متحّد میشوند. «وَ مَا تَنَاکَرَ (تخالف) مِنْهَا اخْتَلَفَ» آن دستهای که همدیگر را نشناسند، با همدیگر اختلاف میکنند.
- اینها طبیعی بشر هم است، بعضی وقتها شما یک کسی را میبینید، انگار برای شما تازگی ندارد. یعنی انگار یک چیزی در وجود ایشان میبینید که قبلاً دیدید و لذا به دل شما مینشیند. رفتید همسر انتخاب بکنید، همسر خود را که دیدید، اصلاً او را ندیده بودید، امّا چنان در دل تو نشست که تمام وجود خود را برای او وقف میکنید، اینطور میشود. حاضر است جان خود را بدهد تا رضایت او را حاصل بکند. همه چیز خود را ... زنها خصوصاً اینطور هستند، حاضر هستند همهی وجود جسم و روح و روان و هر آنچه که به آنها تعلّق دارد را در اختیار شوهر معشوق خود قرار بدهند. مردها هم بعضاً همین طور هستند که این در زنها غالبیّت دارد.
* آفرینش انسان از خاک خالص
- «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ»[13] میفرماید: به تحقیق ما انسان را خلق کردیم، سلاله، یعنی از خاکی خالص. هیچ چیز دیگری در او وجود ندارد. سلاله یعنی چیزی که خالص شده است. چیزی که از غیر و از آنچه که مخلوط شده باشد را جدا میکند. لذا سلاله میفرماید. «سُلالَةٍ مِنْ طینٍ» آن وقت سلالهی من طین یعنی این خاک از کثافات و فضولات دور بوده است، خاک خالص بوده است، ما آدم را از خاک خالص آفریدیم و انسان را آفریدیم.
* معنای طین
- چرا به این خاک اینگونهای طین میگویند؟ برای اینکه خاک را با آب مخلوط میکنند و گل میشود. لذا به آن گفتند: طین و الّا خاک یعنی تراب. طین گفتند، چون به خاک خالص را با آب مخلوط میکنند که آن به هم پیوسته بشود و بتوانند آن را شکل بدهند. لذا طین فرمود.
* بیان مراحل آفرینش انسان در قرآن کریم
- وقتی اینگونه بیان فرموده است، در واقع انسان را به جمع عوالم جسمانی تشبیه میکند و آنچه که فرق است بین وجود انسان و تطوّراتی که خلقت انسان و قدرت نمایی خود را در اینجا خداوند بر خلقت انسان بیان میکند، اینگونه است: «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ»[14] عظمت خدا این است که انسان به این بزرگی را -که اینقدر عظمت برای او در خلق خدا قرار داده است- در نطفه قرار میدهد. نطفه را که در جایگاه خود قرار میدهد که رحم مادر باشد تا او را رشد بکند و از یک تک سلولی به رشد کامل میلیونها و میلیاردها سلول آن هم سلولهای به هم پیوسته (به وجود بیاید) که از همان یک سلول، تکثیر سلولهایی میشود که تمام اعضاء و جوارح بدن انسان را مشخّص میکند.
- این یک سلول چنان به قدرت الهی تکثیر میشود که چشم انسان، گوش انسان، بینی انسان، استخوانهای انسان، گوشهای انسان، خونهایی که در رگها و عروق بدن جریان دارد، همهی اینها از همان یک سلول متکثّر و منتشر میشود. اینها عظمت خدا است که حالا این مؤمنی که این طور توصیف شده است، در بحث خلقت هم خداوند اینگونه او را با عظمت خلق میکند و عظمت خدا در خلق انسان بینظیر است.
- بعد میفرماید: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً»[15] بعد این نطفه خون بسته میشود. «فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً» بعد به صورت بدن و بعد به صورت استخوانبندی درمیآید. «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» به این استخوانها گوشت روییده میشود. «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» بعد آن را به تصویر کامل (درمیآورد) که خدا این به این صورت یک سر و دو گوش دو چشم و بینی و به این شکل زیبا انسان را خلق میکند، آن وقت میفرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» از همهی اینها انسان را به شکل دیگری به این زیبایی درمیآورد. آن وقت خود خدا میفرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» خود خدا به خود احسنت میگوید که از کجا به کجا این آدم را خلق کرد.
* مصداق اکمل مخلوقات خدا
- حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ائمّهی اطهار (سلام الله علیهم أجمعین) انبیاء و اولیای خدا مصداق اکمل این موجودی هستند که قرآن میفرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» و آنگونه خدا میآید... میفرماید: وقتی که انسان را خلق کردیم، به او علم آموختیم. بعد او را بر ملائکه عرضه کردیم که ببینید ما این آدم را خلق کردیم که در وجود جسم او که ضعیف است، چنان روحی قرار دادیم که «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[16] روح متّصل به روح الله است. آن وقت: «فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ» دیگر همه آدم را سجده بکنید.
* عدم استکبار در برابر خدا
- «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ»[17] همه مگر این ابلیس متکبّر سجده کردند. «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ» او از این کار ابی کرد و گفت: من از همه بزرگتر هستم، استکبار کرد. «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»[18] خدایا تو من را از آتش خلق کردی، او را از گل خلق کردی.
- البتّه این را بگویم در برابر خدا میگوید: «خَلَقْتَنی» تو من را خلق کردی. «خَلَقْتَهُ» تو او (آدم) را خلق کردی. نسبت خود و خلق خود را به خدا میدهد امّا بالاخره استکبار دارد. اگر خدا به من و شما یک لطفی میکند خدا لطف کرده است، مواظب باشیم تکبّر نکنیم و الّا میشویم: «فَإِنَّکَ رَجیمٌ».[19] باید از درگاه خدا دور بشویم. ما هم که قدرت شش هزار سال عبادت شیطان را نداریم بگوییم: خدایا...
منابع و مآخذ
[1]- سورهی مؤمنون،آیات 10 تا 13.
[2]- همان، آیه 2.
[3]- سورهی عنکبوت، آیه 45.
[4]- سورهی مؤمنون، آیه 10.
[5]- سورهی قمر، آیه 55.
[6]- سورهی مؤمنون، آیه 11.
[7]- غرر الحکم و درر الکلم، ص 272.
[8]- الأمالی (للطوسی)، ص 216؛ بحار الأنوار (طـ بیروت)، ج 70، ص 96؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 238.
[9]- سورهی مؤمنون، آیه 12.
[10]- سورهی بقره، آیه 34.
[11]- سورهی حجر، آیه 29 و سورهی ص، آیه 72.
[12]- الأمالی( للصدوق)، ص 145.
[13]- سورهی مؤمنون، آیه 12.
[14]- همان، آیه 13.
[15]- همان، آیه 14.
[16]- سورهی حجر، آیه 29 و سورهی ص، آیه 72.
[17]- سورهی بقره، آیه 34.
[18]- سورهی اعراف، آیه 12 و سورهی ص، آیه 76.
[19]- سورهی حجر، آیه 34 و همان، آیه 77.
شماره فایل 98-03-14-01
سلام
وب زیبایی دارید!
لطفا به وب من هم سربزنید.
ممنون