سخنرانی حجت والمسلمین الاسلام رضوانی مقام ایمان و تسلیم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
--------------------------------
سوره مبارکه مؤمنون - مقام ایمان و تسلیم
سخنرانی حجت والمسلمین الاسلام رضوانی پیرامون مقام تسلیم و ایمان
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون».[1]
«ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبیاءِ وَ خَاتَمِ السُّفَراءِ حَبیبِ إلَهِ الْعَالَمینَ عَبدِاللهِ الْعَبْدِ الْمُؤیِّدِ وَ الرَّسُولِ الْمُصَدَّق الْمُصطَفَیَ الأمْجَدِ الأحْمَدِ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لا سِیَّما بَقیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِینَ».
نکاتی راجع به کلمهی مؤمن
- «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[1] در کلمهی مؤمن و اسم این سوره که مؤمنون است، ما نکاتی را عرض کردیم. چند نکتهی زیبایی هم در کلمهی مؤمنون است که سزاوار است آن را بگوییم. اینکه خود کلمهی مؤمن یکی از نامهای خدا است.
مؤمن و سلام
از اسماء و اوصاف خدای باری تعالی
- در سورهی مبارکهی حشر داریم: «الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ»[2] در واقع یکی از نامهای خدا است. گفتیم کلمهی مؤمنون جمع مؤمن است. در سورهی مبارکهی حشر میفرماید: «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ»، «هُوَ اللهُ» بعد خدا را توصیف میکند «الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ» یکی از نامهای خدا سلام است، یکی از اوصاف خدا مؤمن است.
معنای کلمهی مؤمن
- حالا کلمهی مؤمن که نامی از نامهای خدا است، با آن بحثی که روز گذشته خدمت شما عرض کردم، تناسب دارد. عرض کردیم مؤمن یعنی کسی که ایمنی بخش باشد، کسی که ایمان آفرین باشد، مؤمن پرور باشد. خود خدا هم این توصیف دارد که خدا «الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ» است، خداوند هم مؤمن است.
ریشهی کلمهی مؤمن
- حالا اگر خواستید معنای مؤمن را خوب بفهمیم طبق روایاتی که داریم و من برخی از اسناد آن را هم آوردم، ما در روایات ریشهی آن را در ایمان بررسی میکنند. سه معنای برای کلمهی ایمان در روایت آمده است و مفسّرین گفتند. آن کسانی که اهل قلم هستند، دوست داشتند روزهای دیگر کاغذ و قلم بیاورند و اینها را یادداشت کنند.
تصدیق اوّلین معنا در کلمهی ایمان
- سه معنا در کلمهی ایمان نهفته است: اولین معنا تصدیق است. اینکه داریم خداوند مؤمن است، «مؤمنٌ لعباده» یعنی خدا بندگان را تصدیق کننده است. اوّلین معنا در ایمان تصدیق است.
توثیق دومین معنا در کلمهی ایمان
- دومین معنا توثیق است. تصدیق یعنی کسی را به راستی و به آنچه که هست گواهی دهید. توثیق یعنی به کسی اعتبار بخشیدن، به چیزی وثاقت دادن. لذا اگر شما بخواهید از بانک وامی بگیرید، میگویند برای خود وثیقهای بیاورید یعنی یک چیزی بیاورد که شما را معتبر کند، اعتبار شما را درست کند. لذا معتبر همان توثیق است.
تأمین سومین معنا برای کلمهی ایمان
- سومین معنا تأمین است. تأمین یعنی امنیّتبخشی، ایمنی بخشی و آسایش بخشی است. لذا خداوند مؤمن است از جهت اینکه تصدیق میکند یعنی مصدّق عباد خود است، عباد خود را تصدیق میکند. توثیق یعنی به آنها وثاقت میبخشد، به آنها اعتبار میدهد. سوم اینکه تأمین است یعنی خدا به بندگان و عباد خود از جهنّم و دوزخ امنیّت میدهد. لذا اصلاً خود همین که خداوند میآید شفاهاً و شفافاً بیان میکند و دشمن را به انسان معرّفی میکند.
ایمنی بخش بودن خدا بر انسانها
- قرآن در سورهی مبارکهی یس میفرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌٌ»[3] در این آیه بحث توحیدی که اوّل خداوند برای بنی آدم فرموده است جای خود، این نکته مهم است که «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌٌ» شیطان را معرّفی میکند، میگوید شیطان برای شما دشمنی است که شمشیر را از رو بسته است. کسی که دشمن انسان را معرّفی میکند، مؤمن انسان است، ایمنیبخش است. وقتی شما دشمن خود را بشناسید، همیشه حواس شما جمع است که از دشمن ضربه نخورید.
معرّفی شیطان و اغوای او در قرآن
- اینکه ما در زندگی خود فریب شیطان را میخوریم و اغوا میشویم، چون نمیفهمیم و نفهمیدیم که شیطان دشمن ما است، امّا قرآن معرّفی میکند. چرا قرآن معرّفی میکند؟ چون کلام خدا است. برای اینکه خدا مؤمنِ ایمنیبخش است، میخواهد به شما بفهماند که اینجا حواس خود را جمع کن، حرف شیطان و اغوای شیطان در شما نفوذ نکند. اینها نکات خیلی ظریفی است که خدا در قرآن بیان فرموده است. لذا یکی از نامهای حضرت خدا مؤمن است. یعنی خدا انسان را در کمال امنیّت و در کمال آسایش قرار میدهد.
روایاتی در لسان العرب راجع به کلمهی ایمان
- حالا در لسان العرب نکاتی را از روایات بیان شده که موضوعات خیلی جالبی است. من به آن اشاره میکنم که إنشاءالله برای همه مفید قرار بگیرد و بهرهمند شویم. در لسان العرب نکتهی جالبی در روایات راجع به ایمان بیان شده است. حالا من نمیخواهم خود حدیث را از نظر سند خیلی بررسی کنم، چون لسان العرب هم روایات اهل شیعه و هم روایات سنّی است.
امین بودن لازمهای برای ایمان داشتن
- این روایت در حدیثی از ابن عباس نقل شده است، روایت هم اکثراً نبوی و از پیامبر است. حضرت رسول اکرم فرمود: «الإِیمانُ أَمانةٌ»[4] اوّلاً ایمان به امانت است. بعد میفرماید: «وَ لا دِینَ لِمَنْ لا أَمانةَ لَه» کسی که امین نباشد ایمان ندارد.
شرط داشتن ایمان به چیست؟
- باز در حدیث دیگری میفرماید: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ» عکس آن را گفته است. کسی که امانت ندارد و امین نیست، ایمان ندارد. بعد میفرماید: مؤمن و ایمان به چیست؟ میفرماید: «المؤمِنُ بِالقَلب» ایمان به دل است «وَ المُسلِمُ باللسان» کسی که ایمان دارد و به او مؤمن میگوییم، به قلب او است. حالا این در یک روایت دیگر است که من آن را نیاوردم و بخواهم خیلی اطاله کنم، اینکه اصلاً ایمان به دل و اعتقاد است.
اعتقاد قلبی شرطی برای داشتن ایمان
- اینکه میگویند ایمان سه بخش است، نه سه بخش نیست، در روایات هم که گفته است ما درست نفهمیدیم. ایمان در واقع اعتقاد قلبی است. «الایمان بِالقَلب» ایمان به قلب است.
آثار و علامت ایمان
- پس این زبان علامت و نشانهی آن است. نشانهی ایمان این است که به زبان بگوییم، بر زبان جاری میکنیم. آثار اعتقاد ایمان اعمال جوارحی است. ایمان اعتقاد قلبی است، یعنی به دل است، نه به دل صنوبری است، به آن دل وجودی انسان است که آن اعتقاد یعنی چیزی که به وجود انسان گره خورده است، به این ایمان میگویند. علامت و نشانه این است که آن را به زبان بیاورد، شعار بدهد. «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله وَ أَشهَدُ أَنَّ عَلیَّاً وَلیُّ الله» این نشانهی ایمان است. آثار ایمان اعمال انسان است، آن کارهایی که اعضا و جوارح انجام میدهد. نماز بخواند، روزه بگیرد، خمس بدهد، حج بدهد، امر به معروف میکند، نهی از منکر میکند و امثال اینها.
عدم اعتقاد قلبی و تسلیم شدن
- لذا اینجا هم میفرماید: «المُؤمِنُ بِالقَلب وَ المُسلِمُ بِاللسَان» حالا این «المُسلِمُ بِاللسَان» اشاره میکنند کسی که مسلمان است و تسلیم شده است، اعتقاد قلبی ندارد. ابو سفیان شهادتین را گفت، امّا واقعاً مؤمن بود؟ مسلمان شده بود؟ خیر. به پیامبر اعتقاد نداشت، چارهای نداشت لذا تسلیم شد.
معنای کلمهی تسلیم
- در زمان جنگ هم وقتی ما عملیات انجام میدادیم، حالا یا ما تسلیم عراقیها میشدیم یا عراقیها تسلیم ما میشدند، تسلیم میشدند، معتقد نمیشدند. در فیلم اخراجیها که پخش میکرد، آنها را به زور مجبور میکردند که باید بگویید مرگ بر (نستجیر بالله) امام و درود بر صدام. میگفتند درود بر صدام یزید کافر، مرگ بر خمینی بتشکن. معلوم است شعارها آنها اینگونه است. ما میگفتیم «أنا دخیل الصّدام» دخیل صدام میشدیم که جان ما نگیرد، چون ما را نمیکشت. یا یک مرتبه بگوییم «دخیل الخمینی» که آدم «دخیل الخمینی» نمیشود، چارهای غیر از این نداشتند که به این تسلیم میگویند. ابوسفیان دید پیغمبر آمد، مکّه را هم فتح کرد، همه هم به او ایمان آورده بودند، چارهای نداشت، آن وقت گفت: «أشهَدُ أَنَّ لا اله الّا الله» و الّا اعتقاد قلبی نداشت.
اعتقاد قلبی مؤمن در ایمان خود
- پس ایمان اعتقاد قلب است. لذا کلمهی ایمان که عرض کردیم سه معنا در آن است تصدیق، تأمین و توثیق است. یعنی تصدیق کردن آنچه که به واسطهی پیامبر و آیات پیامبر بود، تصدیق خود پیغمبر، تصدیق آیاتی که آورده است، «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»[5] و معنای دوم تأمین، امنیّتبخشی و ایمان آفرینی کردن و سومی هم توثیق و اعتبار درست کردن برای مؤمنین از طرف خدا است. این کلمهی مؤمن در اینجا است.
خصوصیّت مؤمنیّت خدای متعال
- بعد میفرماید: «صِفَةُ المُؤمِن بِالله»[6] صفت مؤمن این است: «أََن یَکُونَ رَاجیاً ثَوابَهُ خَاشیاً عِقَابُهُ وَ قُولُهُ تَعالى یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»، بعد میفرماید: «یُصَدِّق اللهَ و یُصدِّقُ المُؤمنین» کلمهی مؤمن را که برای خدا میگوییم یعنی خدا مؤمن است و مؤمنین را تصدیق میکند، ایمان مؤمن را تصدیق میکند، مؤمنیّت خدا یکی این است این مؤمنین و عباد که به او ایمان دارند، خدا آنها را تصدیق میکند. شهادت میدهد که آنها مؤمن واقعی بندهی واقعی خدا هستند.
اسیر و مسلم کیست؟
- بعد میفرماید: «وَ المسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانِهِ و یَدِه» وقتی طرف تسلیم میشود دیگر اسلحه نمیکشد، مؤمن نیست، امّا وقتی که تسلیم شد دیگر در برابر ما اسلحه نمیکشد، به این اسیر میگویند یعنی کسی که تسلیم شده است. منتها اگر کسی به معنای واقعی مسلم باشد، این خصوصیّات را دارد که «سَلِمَ المُسلِمون مِن لِسانِهِ و یَدِه» مسلمانها از دست و زبان او سالم میمانند. یعنی عمل و زبان او آنها را اذیّت نمیکند.
سفارش قرآن به هجرت کردن از بدیها
- «وَ المُهاجِرُ» کسی که هجرت کرده باشد، کسی است «مَن هَجَر السُّوءَ» کسی است که از بدی هجرت کند، اگر قریهی شما قریهی سوء بود، مردم سالم بودند، قرآن میفرماید: هجرت کنید. هجرت کردن یعنی اینکه از بدیها هجرت کنید، نه اینکه از دار المؤمنین هجرت کنید و به دار الفاسقین بروید. الآن اینگونه شده است، برخی که وضع خوبی پیدا میکنند از محلّههای بومی مؤمنِ متدیّن هجرت میکنند و به بعضی محلّههایی میروند که خیلی وضع نامناسبی دارند، این هجرت نیست، این عکس است.
مهم بودن مقام تسلیم و رضا
- «وَ الَّذی َنفسی بِیَدِهِ لا یَدخُلُ رَجلٌ الجنَّةَ لا یَأْمَنُ جَارُهُ بوائقَه» هر کدام از این روایات یک مطلب دارد، ما بخواهیم هر کدام را بگوییم میبینیم دریایی از مطلب است، حالا میخواستیم کلمهی مؤمن را بگوییم کم کم لازم میشود که بحث مقام تسلیم را هم بگوییم یعنی جایی که انسان به مقام تسلیم برسد. مقام تسلیم و رضا مقامات بسیار مهمی است. حالا من یک اشارهای میکنم.
طی کردن مقامات
در طول هم و رسیدن به مقام قرب الهی
- انسان باید صد مقام را باید طی کند، مقام اوّل ماده است که همان نطفه است. مقامها تکرار میشود تا جایی که به مقام قرب میرسد. حالا یکی از مقامات انسان مقام تسلیم است که حالا شاید مقام 45 باشد که بعد به مقام رضا و مقام تسلیم میرسد و بعد به مقام انس و ذُکر و عشق و حب میرسد که همه در طول هم هستند. اگر انسان واقعی در راه خدا و ایمان الهی طی کند، به جایی میرسد که قرآن میفرماید: «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[7] یعنی نزد خدای قادر قرار میگیرد. خدایی که مطلق قدرت در دست او است. انسان باید این مقامها را طی کند تا به مقام عالی که خداوند برای انسان قرار داده است برسد.
طمأنینه نام دیگری برای ایمان
- باز در کلمهی مسلم و مؤمن و ایمان به اینجا میرسد که نکات زیبایی را فرموده است، میفرماید: «وَ قالوا لِلخَلیل مَا الإِیمانُ؟»[8] بر حضرت خلیل الرّحمن فرمودند ایمان چیست؟ نظر شما راجع به کلمهی ایمان چیست؟ فرمود: «الطُّمأْنینةُ» طمأنینه یعنی مقام إطمئنان. یعنی مقامی که شما به در پس زندگی خود هیچ دلواپس نیستید. چه کسی در قرآن توصیف به این شده است؟ حضرت ابا عبدالله الحسین. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً».[9]
شک در برابر مقام خدا و حضرت جلّ و اعلی
- میدانید چرا ما گاهی اوقات خلاف میرویم؟ چون مقام خدا و راجع به حضرت جلّ واعلی شک داریم. فکر میکنیم اگر خمس مال خود را دادیم فقیر میشویم، فکر میکنیم اگر پولهای خود را برای حج خرج کردیم فقیر میشویم، فکر میکنیم اگر صدقه بدهیم، اگر دست آدمهای بیچاره را گرفتیم، خود ما نیازمند میشویم.
اطمینان اثری برای ایمان
- بعد قرآن میفرماید: «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[10] آیا شما شک و تردید در خدا دارید؟ خود خدا آفرینندهی آسمان و زمین است. یعنی چون ما در این مقام که مقام اطمینان است و راجع به ایمان میگویند، شک میکنیم. یعنی اثر ایمان، اطمینان است.
أبا عبدالله مصداق اکمل نفس مطمئنه
- کسی که مصدّق الله شود، کسی که مؤمن بالله شود، نتیجه این میشود که راجع به خدا مطمئن است. یعنی به هیچ وجهی نسبت به آنچه که خداوند گفته عمل کند، شک و تردید ندارد. لذا میفرماید: ابا عبدالله اکمل نفس مطمئه است. چرا؟ چون خدا آنچه که در امتحان برای او قرار داد هیچ پیغمبر و هیچ اولیایی از او اینگونه امتحان نکرده بود، امتحان خیلی سختی برای امام حسین بود. ولی حضرت ابا عبدالله با اینکه همهی اطرافیان او، زن و مرد، ریز و درشت، کوچک و بزرگ همه میگفتند این راهی که شما میروید انتهای آن شهادت است، امّا حضرت یک لحظه تردید نکردند، تا آخر راه خود را طی کرد و در واپسین لحظات «رِضاً برضاک، رِضًا بِقَضَائِکَ» در قتلگاه به آسمان بلند بود. این نفس مطمئنه است. کسی که نفس مطمئنه داشته باشد یعنی ایمان دارد، یعنی اثر ایمان در او ظهور کرده است.
تصدیق بنده از خدا و تصدیق خدا از بنده
- بعد میفرماید: «آمَنْت بِالشَّیء إِذَا صَدَّقْت»[11] شما چه زمانی به یک چیزی ایمان دارید؟ وقتی وجود آن را تصدیق کنید، حالا چه زمانی شما به خدا ایمان دارید؟ وقتی که خدا را تصدیق کنید، یعنی بگویید خدا وجود دارد، خدا را تصدیق کنید. خدا هم انسان را تصدیق میکند، یعنی آن جایی که ما به خدا مؤمن هستیم، خدا مؤمن به ما است، لذا ما مصدقٌ الله میشویم، خدا ما را تصدیق میکند، این ارزشی برای انسان میشود، بعد کار به جایی میرسد که میفرماید: «ارْجِعی إِلى رَبِّکِ»[12] اینجا ثمرهی تصدیق هم حاصل میشود یعنی به سوی پروردگارت برگردی، نمیگوید «أرجعی إلی الله»، میفرماید: «إِلى رَبِّکِ» آن کسی که تو را تربیت کرد. در چه حالی؟ «راضِیَةً مَرْضِیَّةً».
راضی و مرضی بودن
عابد و معبود از یکدیگر
- اینجا هم اوّل میفرماید: «راضِیَةً» یعنی شما از خدا راضی هستید، «راضِیَةً» یعنی آن کسی که نفس مطمئنه دارد، آن مؤمن راضی از خدا «راضِیَةً» میشود، «مَرْضِیَّةً» یعنی خدا از دست او راضی است. مقام رضای انسان و مؤمن مقدّم بر رضای خدا است.
راضی بودن خدا ملاک و مناط
قرآن برای شناخت انسان از خود
- به عبارت دیگر تا من و شما از خدا راضی نشویم خدا از ما راضی نمیشود. میخواهید بفهمید که خدا از دست شما راضی است یا راضی نیست، خود را ملاک قرار بدهید، قرآن اینطور میفرماید. ملاک و مناط اینکه خدا از شما راضی است یا نیست، این است که شما از خدا راضی هستید یا راضی نیستید. آیا همهی مشکلات و گرفتاریهای دنیا در وجود شما نسبت به خدا نارضایتی ایجاد کرده است یا راضی به رضای خدا هستید؟
- اگر شما راضی به رضای خدا باشید، بدانید خدا از شما راضی است. اگر راضی نیستید خدا هم راضی نیست.
ملاک راضی بودن انسان از خود
با جلب رضایت پدر و مادر
- حالا شاید خود ما بتوانیم یک ملاک کوچک در زندگی داشته باشیم و آن اینکه از پدر و مادر خود راضی هستید یا راضی نیستید، اگر از پدر و مادر خود راضی هستید، بدانید آنها هم از شما راضی هستند. امّا اگر هر روز به آنها گیر میدهید که چرا برای من این کار را انجام ندادید، چرا آن کار را انجام ندادید، معلوم است که او هم از شما راضی نیست.
چه زمانی رضای معبود حاصل میشود؟
- خداوند تبارک و تعالی طبق این آیه که اوّل کلمهی «راضِیَةً» را آورده است بعد کلمهی «مَرْضِیَّةً» را آورده است، یعنی رضای بنده حاصل شد، رضای معبود حاصل است. رضای معبود به رضای عابد متوقّف است. عبد باید راضی باشد، اگر عبد راضی بود آن وقت معبود هم راضی است.
توصیف خدای متعال به کلمهی مؤمن
- باز کلماتی که راجع به مؤمن داریم این است که میفرماید: «وَ الْمُؤْمِنُ مِن أَسماءِ الله»[13] این روایت هم از پیامبر است که این را در تهذیب هم آوردند که میفرماید: «وَ الْمُؤْمِنُ مِن أَسماءِ الله تعالى الَّذی وَحَّدَ َنفسَهُ» وقتی که خدا خود را به این کلمهی مؤمن توصیف فرموده است، همین آیهای است که عرض کردیم.
گواهی دادن مؤمن به توحید
- بعد میفرماید: «وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» حالا مؤمن وقتی مؤمن باشد، به چند چیز گواهی میدهد:اوّل به توحید. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یعنی فقط او است. اوّلین آیه هم همین را میگوید. آیهی سورهی مبارکهی حشر همین را داشتیم که «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ»[14] یعنی اوّل توحید را بیان کرده است.
نوید ایمن و آسایش بخشی
خدا به مؤمنین از عذاب
- بعد میفرماید: «وَ قیلَ الْمُؤْمِنُ فِی صِفَةِ الله الَّذی آمَنَ الخلقَ مِن ظُلْمِه»[15] خدا مؤمن است. چرا؟ چون دارد به همهی مؤمنین ایمنیبخشی میدهد که آنها از عذاب خدا در امنیّت و آسایش هستند، عذاب خدا شامل آنها نمیشود.
حسابرسی اعمال مخلوقین
با طرفة العین بودن در جهنّم یا بهشت
- وقتی آن آیهی شریفه آمد که روز قیامت 50 موقف داریم و در هر موقفی انسان باید هزار سال بازجویی شود، یک کسی از رسول اکرم پرسید: یا رسول الله همه اینگونه هستند؟ آیا همه باید 50 هزار سال در ایستگاه بازرسیها مدام حساب پس بدهند؟ فرمود: بله، برخی هستند که طرفة العین حساب میشوند. طرفة العین یعنی یک چشم به هم زدن. یعنی حساب و کتاب آدم مؤمن واقعی یک چشم به هم زدن است. لذا خدا اینجا مؤمن است، من و شما را ایمنیبخشی میکند، میگوید اگر بندهی واقعی من بودید «وَ أَنِ اعْبُدُونی»[16] یعنی فقط بندگی من را میکردید، آن وقت طرفة العین عبور میکنید و به بهشت میروید. از آن طرف هم است آن کسانی که آدمهای بدی در این دنیا بودند، طرفة العین به جهنّم میروند.
حکایتی از مرد نزولخور
- نقل است که یک شخصی به اسم احمد نزولخور بود که در بازار به او احمد گِل میگفتند. یعنی گِل خود را هم فروخته بود و نزولخوری میکرد. یک روز داشت بنایی میکرد، کارگر داشت گِلها را بالا میبرد، گفت: تو نمیتوانی، بده تا به تو یاد بدهم. دو تا گِل یکی این دست و یکی آن دست گرفت، روی نردبان رفت، وقتی خواست آن بالا گِلها را روی دیوار خالی کند، این نردبان افتاد و او با سر به زمین افتاد و مُرد. شب به خواب پسر خود آمد، گفت: پدر آنجا چه خبر است؟ گفت: هیچ خبر، فقط این را به تو بگویم این حرفهایی که آخوندها زدند که نکیر و منکر و شب اوّل قبر است، اینها همه دروغ است. گفت: چطور؟ گفت: من از نردبان که به زمین افتاد مستقیم به جهنّم رفتم. حالا اینطور میشود.
أسفل السّافلین و أعلی علّیین بودن
افراد براساس اعمال خود با طرفة العینی
- برخی از آدمها هستند که ایمان دارند و طرفة العین در أعلی علّیین هستند، «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[17]هستند و برخی هم اسفل السافلین هستند، یعنی یک «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ»[18] است، آنها که به سوی خدا برنمیگردند، آنها مستقیم در جهنّم قرار میگیرند و این مایهی ننگی است که باید در ایست بازرسیها تحمّل کنند و بازجویی پس بدهند.
جایگاه مؤمن در نزد عرب و تصدیق خدا از آنها
- باز دوباره در روایتی که از ابن عباس است و از رسول اکرم بیان میکند، میفرماید: پیغمبر همیشه میگفت: «المُؤْمنُ عند العرب المُصدِّقُ»[19] مؤمن نزد عرب کسی است که همیشه تصدیق خدا را میکند، تصدیق رحمانیّت خدا را میکند. حالا در مورد خود خدا هم ببینیم که کلمهی مؤمن برای او در قرآن به کار رفته است یعنی تصدیق کنندهی عباد است. لذا میفرماید: «یَذهَبُ إلى أَنَّ اللهَ تعالى یُصدِّقُ عبادَهُ المُسلِمین یَومَ القیامَة» خدا روز قیامت بندگان خود را تصدیق میکند که آنها واقعاً در مقام تسلیم بودند. «إذا سُئلَ الأُمَمُ عَن تَبلیغِ رُسُلِهم» روز قیامت آن وقتی است که از پیامبران آنها سؤال میشود که شما چگونه آنها را رؤیت کردید. بعد خداوند آن زمان عباد واقعی را تصدیق میکند.
تصدیق کنندهی نبی اکرم از عباد خدای متعال
- یا داریم «فیُُصَدِّقونَ المَاضِینَ فَیُصدِّقُهمُ الله وَ یُصَدِّقهُمُ النَّبیُّ» حتّی نبی مکرّم، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصدیق کنندهی عباد خدا است. اینها نکاتی بود که لازم بود در کلمهی ایمان من خدمت شما عرض کنم.
اعتقاد درونی ایمان
- دقّت بفرمایید کلمهی ایمان به اینکه من و شما نماز بخوانیم و روزه بگیریم، نیست. ایمان اعتقاد درونی است که وقتی در زبان ما اعتقاد درونی داشته باشیم آن را نشانه میبرد و نشانهی زبان ما میشود که شهادت به توحید، شهادت به نبوّت، شهادت به ولایت و وصایت امیر المؤمنین و اولاد معصومین او (علیهم صلوات الله أجمعین) است و هر کاری هم میکنیم باید آثار ایمان باشد. اگر ایمان ما واقعی شد اعمال ما هم اعمال الهی میشود.
استعمال کلمهی مؤمن در قرآن
- لذا کلمهی مؤمن بسیار مورد توجّه است و در استعمالات قرآن کلمهی مؤمن هم به معنای مسلم یعنی کسی که فقط مسلمان شده است، تعبیر شده است. در آیاتی که «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» داریم، در آنها است و در جاهایی که آمدند مؤمنین را مثل سورهی مبارکهی مؤمنون توصیف به صفات خاص کردند، اینجا معنای خاص دارد.
ولایت امیر المؤمنین تصدیقی برای مؤمنین
- یکی از آن چیزهایی که مسلّم در تصدیق مؤمنین است، ولایت امیر المؤمنین است. چرا؟ چون تصدیق خدا است. چرا تصدیق خدا است؟ چون تصدیق آیات خدا تصدیق خدا است. کسی که مؤمن واقعی باشد، آنچه را که خدا در آیات خود راجع به اهل بیت فرموده است، تصدیق میکند.
بیتوجّهی ما شیعهها به قرآن
و مسلّط شدن سنّیها بر ما
- سنیهایی که میآیند در برابر شیعهها قد علم میکنند، اگر با قرآن جواب آنها را بدهید هیچ چیزی برای گفتن ندارند، چون خود اذعان دارند که قرآن هر چه بگوید ما قبول داریم. منتها یک مقدار بیتوجّهی ما به قرآن آنها را مسلّط کرده است.
نقلی برای تبرئهی ما شیعیان
از دست وهابیها با قرآن
- من تجربه کردم سال 93 یک بحثی در بقیع شد و توسّط یکی از مداحان روضهای خوانده شد، ما دستگیر شدیم و گرفتار وهابیها شدیم. فقط تنها چیزی که باعث شد ما از آنجا تبرئه شویم –چون ما را به دادگاه خود هم بردند- و توانستیم نجات پیدا کنیم، این بود که ما فقط جواب آنها را با قرآن میدادیم. هر چه آنها میخواستند از ما تفتیش عقاید کنند، با قرآن که رو به رو شدند، دیدند حرفی برای گفتن ندارند و به عنایت قرآن و دعای امام زمان ما تبرئه شدیم وگرنه مثل ما را عربها سه سال حداقل زندانی کردند.
محاجّه با سنّیها با قرآن کریم
- این تجربه شد که اگر با قرآن و اطّلاع قرآنی در میدان بحث و در محاجّههای آنها قرار بگیریم، آنها هیچ حرفی برای گفتن ندارند منتها دست ما از قرآن کوتاه است، به قرآن مسلّط نیستیم و متأسّفانه در مقابل جواب آنها به مشکل برمیخوریم.
برگشت عقاید سنّیها با قرآن کریم
- عربی به من رسید و گفت: شما قرآن فاطمه دارید؟ گفتم: «نَعَم»، بله ما قرآن فاطمی داریم، «مصحفنا مصحفهم فاطمة الزّهرا (سلام الله علیها)» آنها از حرف من خیلی عصبانی شدند، بعد گفتند: قرآن فاطمه کجا است؟ من هم قرآن را از داخل جیب در آوردیم و گفتیم: «هَذَا مُصحف الفاطمة (علیها سلام). آنها قرآن را باز کردند، دیدند قرآن خود آنها است، مدام این طرف و آن طرف را ورق زدند، گفت: «مصحفهم مصحفنا» گفتم: «نَعَم»، مصحف ما مصحف شما است، قرآن ما قرآن شما است.
- جمع آنها که با ما بحث میکردند پنج نفر بودند، عقیدهی چهار نفر آنها همانجا نسبت به ما برگشت. آنها را شستشوی مغزی کرده بودند که ما یک قرآنی به نام قرآن فاطمه دارند، وقتی دید همین قرآن است و هیچ فرقی ندارد و همان قرآنی است که در مصر چاپ شده است، لذا اصلاً انعطاف پیدا کردند. چون همهی اینها مغز متفکّر نیستند. این هنر است که ما بتوانیم جواب آنها را بدهیم.
تصدیق سنّیها
بر ولایت امیرالمؤمنین در روز غدیر خم
- وقتی ما راجع به غدیر بیاییم روایات صحاح آنها را بیاوریم که خود سنّیها تصدیق کردند که 100 سند بیشتر برای اینکه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امیر المؤمنین را روز غدیر خم به امر خدا به ولایت و وصایت و خلیفهی بعد خود منصوب فرمودند، حرف دیگری نمیتوانند بزنند. اینها نکات مهمی است. اینها نیست مگر اینکه ما با قرآن وارد شویم، قرآن دست ما را پر میکند، قرآن ما را تأمین میکند.
همراه بودن با قرآن
و رسیدن به آسایش در آخرت
- اگر ما با قرآن باشیم قبر ما هم آسان میشود، حشر ما هم آسان میشود، برزخ ما هم آسان میشود، روز قیامت هم که میخواهیم مبعوث و برانگیخته شود و از قبرها بیرون بیاییم، آنجا هم میفرماید: قرآن بخوان و بالا برو. با قرآن و اهل بیت باشید هیچ وقت از مشکلات عالم مرّ و برزخ و قیامت هم دلواپس نمیشود، آن موقع به نفس مطمئنّه میرسیم.
منابع و مآخذ
[1]- سورهی مؤمنون، آیات 1 و 2.
[2]- سورهی حشر، آیه 23.
[3]- سورهی یس، آیه 60.
[4]- لسان العرب، ج 13، ص 24.
[5]- سورهی بقره، آیه 97.
[6]- لسان العرب، ج 13، ص 24.
[7]- سورهی قمر، آیه 55.
[8]- لسان العرب، ج 13، ص 24.
[9]- سورهی فجر، آیه 27 و 28.
[10]- سورهی ابراهیم، آیه 10.
[11]- لسان العرب، ج 13، ص 24.
[12]- سورهی فجر، آیه 28.
[13]- لسان العرب، ج 13، ص 26.
[14]- سورهی حشر، آیه 23.
[15]- لسان العرب، ج 13، ص 26.
[16]- سورهی یس، آیه 61.
[17]- سورهی قمر، آیه 55.
[18]- سورهی بقره، آیه 18.
[19]- لسان العرب، ج 13، ص 26.
98-03-06-03-Site.mp3 فایل سخنرانی