سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضوانی تفسیر سوره مؤمنون
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رضوانی
--------------------------------
سوره مبارکه مؤمنون - اهمیت سلام کردن
سخنرانی حجت والمسلمین الاسلام رضوانی پیرامون مقام خضوع و خشوع
-----------------------------------------
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعِینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون».[1]
«ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبیاءِ وَ خَاتَمِ السُّفَراءِ حَبیبِ إلَهِ الْعَالَمینَ عَبدِاللهِ الْعَبْدِ الْمُؤیِّدِ وَ الرَّسُولِ الْمُصَدَّق الْمُصطَفَیَ الأمْجَدِ الأحْمَدِ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لا سِیَّما بَقیَّةَ اللهِ فِی الأرَضِینَ».
شمول گستردهی کلمهی لَغْو
- آیهی سوم از سورهی مبارکهی مؤمنون فرمودند: «وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» کلمهی لغو اسم جنس است، شامل همهی آن چیزی که لغو است، میشود. به مفهوم اولویت حرام را هم شامل میشود، مکروه را هم شامل میشود. یعنی وقتی آدم مؤمن کار لغو نمیکند، -یعنی کاری که حرام نیست امّا واجب هم نیست مستحب هم نیست- مسلّم کار حرام هم نمیکند، کار مکروه هم نمیکند.
نهی از اُفّ گفتن به والدین
- این قصّه مثل آن است که قرآن فرمود: به پدر و مادر اُف نگویید. یکی میپرسد: میشود پدر و مادر را کتک هم زد؟ میگویند: به مفهوم اولویت، به نصّ این آیه نمیشود زد. وقتی نشود اُف به والدین گفت، دیگر کتک به طریق اولی است. یعنی آن دیگر مسلّم است. اُف یعنی یک کلمه حرف بزنید که او ناراحت بشود. وقتی که یک کلمه حرف بزنید که ناراحت بشود، حرام میشود و نصّ قرآن دارد که نباید بگویید، کتک زدن پدر و مادر را به طریق اولویت است که شما حق ندارید، بزنید.
اعراض مؤمنون از لغو
دلالت بر اعراض آنها از مکروه و حرام
- وقتی مؤمنون لغو را اعراض میکنند و معنای لغو یعنی کاری که هیچ ثمرهای ندارد، فایدهای ندارد، به طریق اولی حرام که مفسده دارد، انجام نمیدهند. باید مکروه را که مفسدهی مرجوعه دارد ترک بکنند و ترک میکنند. اینکه ما داریم صفات مؤمنان را میگوییم این میزان است، کما اینکه ببینیم اینها را چقدر در وجود خود داریم.
- کلمهی بعدی معرضون است. میفرمایند: مؤمنین از لغو اعراض میکنند. در معناهایی که تا به حال در کلمهی لغو گفتیم، این کلمه دوری کردن را هم گفتیم امّا این کلمهی مُعرض را بیان نکردیم، اشاره کردیم.
موارد سه گانهی مربوط به کلمهی لغو
-
معرض به معنای این است که
- 1) آدم مؤمن لغو انجام نمیدهد.
- 2) لغو دیگران را هم که اعراض میکند، یعنی کاری به کار آنها ندارد.
- 3) صیغهی کلمهی معرض این معنا را میدهد، یعنی دیگران را هم از کارهای لغو باز میدارد.
نحوهی برخورد مؤمنین در مورد لغو
- آدم مؤمن
- 1) لغو انجام نمیدهد.
- 2) از لغو دیگران چشمپوشی میکند.
- 3) دیگران را هم از لغو دور میکند، یعنی باعث میشود که دیگران هم...
صفت رستگارسازی و فلاحسازی مؤمنین
- در توصیف مؤمنون در آیات مختلف قرآن داریم یک کاری که میکنند باید به دیگران هم برسد. رستگار هستند، بله رستگارساز هستند، مفلح هستند. «قَدْ أَفْلَحَ»[1] یعنی مؤمنها کسانی هستند که دیگران را هم به رستگاری میرسانند، نه اینکه خود آنها رستگار میشوند، دیگران را هم رستگار میکنند. وقتی به نزدیکی بهشت میرسند، دست دهها نفر را میگیرند و به بهشت میبرند. این را آدم مؤمن میگویند. خود او به بهشت میرود که بماند، دیگران را هم وارد بهشت میکند. آدم مؤمن کربلا میبرد. مکّه میرود امّا مکّه هم میبرد. خمس میدهد، دیگران را هم امر به معروف میکند که خمس بدهند. حج و امر به معروف و نهی از منکر و... آدم مؤمن که رستگارساز است، یعنی باید اینگونه عمل بکند. حالا شما نگاه بکنید ببینید اینطور هستید یا نیستید؟ میگویید: فقط خود من، کار ندارم که کسی دیگر میآید یا نمیآید. کار ندارم که کسی دیگر نماز جماعت میخواند یا نمیخواند. ممکن است در این کوچه که میآیید یک آقایی در کوچه نشسته است و توجّهی ندارد. شما یک برخورد زیبا اگر بکنید، این به سمت مسجد میآید. «کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[2].
اعراض مؤمنین از لغو دیگران
- یک کسی یک وقت خلاف میکند، شما باید طبق این آیه آنها را هم اعراض بدهید، خود شما که اعراض بکنید، خود شما از حرام، از مکروه، از لغو دوری بکنید، دیگران را هم اعراض بدهید، از لغو دیگران هم اعراض بکنی.
- «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[3] بندگان خدای رحمان کسانی هستند که مشی آنها، یعنی زندگی آنها آسان است.
نحوهی برخورد انسان مؤمن با شخص نادان
- تفسیر کلمهی «مُعرضون» اینجا است: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» وقتی آدم مؤمن -آدمی که بندهی واقعی خدای رحمان است- به آدمهای نادان برخورد میکنند، با سلام و صلوات برخورد میکند. شما یک جوانی را دیدید، یک لغوی را انجام داد، یک حرامی را انجام داد، دارد روزهی خود را میخورد، باید چطور با او برخورد بکنیم؟ طبق این آیه سلام بکنیم. تا سلام کردید، خودبهخود سیگار خود را روی زمین میاندازد، یک پا هم روی آن میگذارد، این اتّفاق افتاده است.
اهمّیّت سلام کردن در حُسن اخلاق
- سلام خیلی مهم است، در عبارات روایات اهل بیت فرمودند: یک سوم اخلاق افشای سلام است. سلامی که افشا بشود. یعنی سلامی که وقتی گفته بشود، واضح بگویید. با تبسّم بگویید. بعضی وقتها یک کسی سلام میکند، جواب سلام میدهد امّا از هزار تا حرف ناسزا بدتر است. امّا یک کسی است سلام میکند، اصلاً دل طرف را شاد میکند، مسرور میکند.
تأثیر سلام کردن بر افراد
- من دو نمونه برای شما بگویم. یک بندهی خدا با یک کسی اختلاف مالی شدید داشتند، خیلی عصبانی بود -این قصهی برای 26، 27 سال پیش است- قرار بود بنده به آنجا بروم و میان آنها آشتی برقرار بکنم و کار آنها را حل بکنم. اینها جمع شده بودند، یک آدمی هم بود که به سرعت تحریک میشد، اهل دعوا و این حرفها هم بود. به او گفته بودند: این روحانی را هم آوردند که این کار را حل بکند، شما برو، اگر رفتید و درگیری درست کردید، ما هم میآییم، تو برو آتش را روشن بکن، ما هم میآییم. من از دور دیدم دارد به سمت منزل آن بندگان خدا میآید، تا نزدیک شد -من او را میشناختم با طرف جبهه بودیم- گفتم: سلام علیکم آقای فلانی. تا من سلام کردم، یک دفعه صورت او از حالت عصبانی و غضب آلود تبدیل به صورت گشاده شد و جواب سلام من را داد. گفتم: فلانی من میخواستم به خانهی شما بیایم. گفت: تو میخواستی به خانهی ما بیایی؟ گفتم: بله. دست من را گرفت و به خانهی خود برد. نقشهی تمام آن کسانی که آنجا ایستاده بودند و او را تحریک کرده بودند، نقش بر آب شد. رفتیم و کار را با سلام و صلوات هم حل کردیم. در نهایت دو طرف با هم آشتی کردند و گفت: هر چه شما بگویید، اگر بگویید من طلب خود را از او نمیگیرم. یک سلام باعث این کار شد.
اثر سلام کردن بر جوانان
- شب سیزده به در بود، ظاهراً شب عاشورا هم بود. این برای چندین سال پیش بود. من خانهی کارگر منبر داشتم، بعد باید به مسجد سیّد میآمدم که آنجا هم یک منبر دیگر داشتم، یک ساعت فاصله بود، در بین راه از خانهی کارگر من را میبردند، گفتم: من را پیاده بکنید، در خیابان توحید یک مجلس است برویم آنجا بشینیم. رفتم نشستم، سخنرانی آن آقا طول کشید، یک ربع، بیست دقیقه وقت داشتم تا مسجد سیّد بیایم، از مسجد بیرون آمدم، شب سیزده به در است، هیچ ماشینی هم سوار نمیکرد، همه با خانوادهی خود بودند. پیاده حرکت کردم که بیایم. وسط راه پل آذر که رسیدم، دیدم به مجلس نمیرسم و خلاف وعدهای که دادم میشود. یک وقت دیدم هفت، هشت تا جوان آن روبرو دارند حرف میزنند و میخندند و سیگار میکشند. گفتیم: خدایا ما همانطور که پیامبر فرموده است، سلام بکنید، امشب یک سلام به اینها میکنیم، یک ماشین برسان ما را به مسجد برساند. به نزدیک اینها که رسیدم، بلند سلام کردم. اینها هم همه سلام کردند. یکی دو نفر از آنها سیگار داشتند، سیگارها را پشت خود مخفی کردند یا انداختند و همهی آنها شروع به احوالپرسی کردند و خیلی با ما گرم گرفتند. اینکه چه نذری کردم و با خدا چه گفتم را فراموش کردم، خیلی متأثّر شدم که این جوانها با یک سلام کردن اینقدر خوب تأثیر میگیرند و ما چقدر مسئول هستیم. رد شدم، در همین فکرها بودم داشتم قدم میزدم و میرفتم، یک وقت دیدم یک ماشین کنار من ایستاد و شیشهی خود را بالا داد و گفت: حاج آقا بیا بالا. خانم هم جلو بود، آمد عقب نشست و ماهم جلو نشستیم. گفت: کجا میخواهید بروید؟ گفتم: مسیر شما کجا است؟ گفت: ما داشتیم ماشین را نزدیک خانه پارک میکردیم، برویم بخوابیم، دیدیم شما دارید میروید گفتیم: امشب که کسی شما را سوار نمیکند، خواستیم شما را برسانیم که منبر شما دیر نشود. بنده را رساند. یک سلام این کار کرد.
اهمّیّت سلام کردن در سیرهی اهل بیت و بزرگان
- آنچه در روایات اهل بیت، سیرهی اهل بیت، علمای بزرگ آمده است به این است که سلام بکن. سلام کردن خیلی مهم است. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» میگوید: من سلام بکن، من دستبوسی کوچکتر بروم. کوچکتر، بزرگتر ندارد. شما سلام بکن، کوچکتر خجالت میکشد، دست شما را هم میبوسد. امّا اگر تکبّر کردید و سلام نکردید، فتنهها بیشتر میشود، تحریک دیگران باعث میشود که بیایند و مقابله درست بشود، مشاجره درست بشود، نزاع بشود. اینها مهم است.
اعراض مؤمنین از لغو دیگران
- لذا یکی از صفات آدمهای مؤمن این است که هم دیگران را از گناه، از معصیت، از لغو، از مکروه اعراض میدهند و هم خود آنها از لغو دیگران اعراض میکنند، خود را درگیر نمیکنند. مثلاً من آخوند دارم میروم، یکی یک متلک میگوید. من بخواهم مقابله به مثل بکنم؟ فرق من و او چه میشود؟ اگر من خواستم جواب بدهم، فرق این دو خیلی بد میشود. امّا اگر یک سلام کردید، طبق این آیهی قرآن یک برخورد قرآنی با او کردید، او را هم از آن کاری که کرده است دور میکنید، پشیمان میشود. میگوید: عجب این آقا به من سلام کرد.
نقش عمل در اعراض دادن دیگران
از معصیت و لَغو
- شما که اهل مسجد و صلاح و ایمان هستند، إنشاءالله از مصادیق مؤمنون سورهی مبارکهی مؤمنون هم هستید، باید مواظب باشید که دیگران را از لغو، از گناه، از مکروه، از کار بد اعراض بدهید امّا باید با عمل خود اعراض بدهید. «کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[4].
کرامت دادن انسان مؤمن
در هنگام کمک به دیگران
- قرآن میفرماید اگر یک کاری برای کسی کردید، کرامت داشته باش. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[5] یک کاری برای یک مسلمانی کردید، مدام به رخ او نکش، مدام به روی او نیار، آبروی او را نبر. گفتند: یک روزی یک خیّری بود، یک بنده خدایی خیلی بیبضاعت بود، یک گاو خرید و گفت: من این گاو را خریدیم به شما میدهم که با خانواده از آن ارتزاق بکنید. آدم سخاوتمندی بوده است امّا هر روز به رخ این میکشیده است. در یک مجلس که مینشسته است، میگفته: گاو چطور است. این ناراحت میشود، افسار گاو را میگیرد و به او میگوید: (ما نه شیر شتر میخواهیم نه دیدار عرب) ما گاو نمیخواهیم، این را بگیر. مدام هر روز سراغ گاو را میگیرد و آبروی ما را میبرد یا شما یک ماشین برای فرزند یا داماد خود خردید یا مثلاً به اقوام خود کمک کردید، مدام در مورد ماشین از او سؤال میکنید یا کمک کردید خانه بخرد، مدام از خانه سؤال میکند. این گفتن کار را خراب میکند.
اقسام چهارگانهی انسانها
- آدمها چهار دسته هستند. یک دسته از آنها سخاوتمند هستند. یک دسته از آنها عکس این هستند، بخیل هستند. یک دسته از آنها آدمهای لئینی هستند (نه خود خورند نه کس دهند گنده کننده به سگ دهند) (خود آنها استفاده نمیکنند و به دیگران هم نمیدهند که استفاده بکنند و آن را از بین میبرند) عکس آنها کسانی هستند که از سخاوتمندها بهتر هستند، آن کسانی هستند که کریم هستند، قرآن میفرماید: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً».
ویژگی مؤمنین
- پس فردا دعای ندبه است، آمدید بانی شدید و خرج اینجا را دادید. هفتهی قبل یک غذای ساده دادید، امروز میآیید این را بهتر میکنید، مدام نیایید بگویید: این کم نباشد، اینطور نباشد که بخواهید بگویید: من این کار را کردم. مواظب شیطان باشید به انحای مختلف مکر و اغوا میکند و ما را فریب میدهد. اصلاً با کرامت برخورد بکن، مثل اینکه هیچ کاری نکردی. این را از یاد ببر. اگر توانستی این کار را بکنی، مصداق این آیه میشوی که از لغو اعراض میکنی، به جاهلها که میرسی با آنها با سلام برخورد میکنی و وقتی هم حتّی آنها به شما ناسزا میگویند «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» وقتی بر آنها گذر میکنید با کرامت با بزرگواری برخورد میکنید این خیلی مهم است. اگر با بزرگواری برخورد کردید، آن وقت ارزش دارد.
عدم ایجاد کبر و غرور
نسبت به توفیفات الهی برای انسان
- مواظب باشید اینکه خدا توفیق داده است و ما یک مقدار در راه هدایت قرار داریم، موجب تکبّر و غرور بشود. بدانید اگر ما توفیقی پیدا کردیم که روحانی بشویم، واعظ بشویم، حرف بزنیم، تازه مسئولیّت ما در برابر خدا بیشتر است. امتحان ما هم سختتر میشود. توقّعی که از من که روحانی هستم، از شما که مکلّا است نیست. توقّعی که از شما که متدیّن هستید، از آن کسی که متدیّن نیست و نسبت به بعضی از مسائل دینی لا ابا الی است نیست.
رابطهی تکلیف الهی و وُسعت فکر
و ادّعای انسانها
- چه نزد خدا و چه نزد خلق. هم در این دنیا خلق خدا از من و شما توقّعات بیشتری دارند، هم خدا. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[6] همین را میگوید. یعنی تکلیف من و شما به وسعت فکر و به عبارت دیگر به ادّعایی که داریم، بستگی دارد. اگر ادّعای شما در حدّ دبستانی باشد، میگویند: بنویس بابا آب داد. امّا اگر گفتید: من میخواهم دکترا بگیرم، میگویند: باید یک معادله، یک پروژه بنویسی، اگر یک عدد را در این پروژهای که میخواهید انجام بدهید، کم و زیاد بکنید همه را به هم میریزد، لذا قبول نمیشوید، باید هزار نفر امتحان بدهید، پنج نفر را میپذیرند. خیلی سخت است.
رابطهی توفیقات الهی
و سخت بودن امتحان الهی
- وقتی ما ادّعا کردیم، خدا روی ادّعا از ما تکلیف میخواهد. فکر نکن حالا خبری است. میگوید: هر چه مدّعی شدیم و خدا به ما توفیق داد، باید رتبهی امتحان خود را سختتر بدهیم.
رتبهی بالای مُخلصون در نزد خدا
- اگر در عمل اخلاص ایجاد شد، «وَ المُخلصون فِی خَطرٍ عَظیم» مخلصون در رتبهی خیلی بالایی هستند. این «فی خطرِ عَظیم» یعنی رتبه. خطر در زمان عربی یعنی رتبه، مقام. خطر در زبان فارسی همان جایی را میگوییم که یک وقت مشکلی است، باید مواظب باشیم. خطر فارسی غیر از خطر عربی است.
اثر همراه شدن اخلاص با عمل
- اگر اخلاص همراه عمل شد اگر مؤمن، مؤمنی شد که مخالصانه به درگاه الهی یا الله گفت، آن وقت رتبه خیلی بالا است و از آن رتبه میتواند همه چیز را کسب بکند و به جایی میرسد که به جز خدا نبیند. اینطور میشود.
جایگاه انسان مخلص در نزد خدا
- «عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[7] جایگاه او قرب إلی الله است آنجایی است که انبیاء هستند. آنجایی که حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار میگیرد. آنجایی که خاتم الانبیاء قرار میگیرد، ما بتوانیم رتبه کسب بکنیم که در آن جایگاه قرار بگیریم، چقدر ارزش دارد.
کم توجّهی خدا به انسان
یکی از عذابهای شدید روز قیامت
- یکی از عذابهای بسیار شدید روز قیامت این است که خدا به آدم توجّه نکند، بی محلی خدا است. مواظب باشید، خدا یک وقت توفیقاتی به ما میدهد که اینها امتحان است. دو نفر نشسته بودند و راجع به امام حسین و زیارت کربلا بحث میکردند. یکی از آنها پز داد که من 17 بار به کربلا رفتم و زیارت کردم. یک بندهی خدای فقیری هم آنجا نشسته بود، غصه خورد گفت: خوشا به حال تو، إنشاءالله خدا به ما هم توفیق یک زیارت بدهد. گفت: کاری ندارد، من یکی از آنها را به تو میفروشم. گفت: باشد. گفت: اینقدر میفروشم. او هم پول این مقدار را داشت، درآورد و نقد داد. شب فروشنده خواب دید، روز قیامت شده است امام حسین در صف محشریها آمد و باید هر چه زائر داشت دنبال او راه میافتادند. با اشارهی امام حسین هر کسی زائر بود، میگفت: به دنبال من بیا. وقتی به این رسید، آقا امام حسین روی خود را برگرداند و رد شد. دوید گفت: آقا من 17 بار به زیارت شما آمدم. آقا به او محل نگذاشت. چند بار این کار را تکرار کرد. گفت: تو 17 بار آمدی امّا یک بار زائر واقعی من بودی، آن را هم فروختی. از شدّت ناراحتی در عالم خواب، بیدار شد. نصف شب بلند شد، کفشهای خود را پوشید و به خانهی شخص خریدار رفت. گفت: میخواهم معاملهی شب گذشته را فسخ بکنم، دو برابر سه برابر پول را به تو پس میدهم. گفت: نه آقا تو دیدی و فروختی، من ندید خریدم. مواظب باشید یک وقت به رخ کسی نکشید من چه کسی هستید، همه را از شما میگیری.
امتحان الهی حضرت موسی در مورد بدترین مخلوق
- به حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) گفتند: خدا به تو دستور داده است برو بدترین مخلوق من را بردار و بیاور. رفت در بیابانها و این طرف و آن طرف سرگردان بود. در صحرا و بیابان یک وقت بوی تعفّنی به مشام او رسید، به آن محل رفت، دید یک سگی مرده است، لاشهی آن هم گندیده است، پیش خود فکر کرد همین است. یک ریسمان داشت، این را به پای سگ بست که آن را به کوه طور ببرد. وقتی که قامت آن را بلند کرد در بلند شدن گفت: نکند ارزش این سگ نزد خدا بیش از موسی باشد، ریسمان را رها کرد. جبرائیل آمد گفت: یا نبی الله خدایت سلام رساند، فرمود: اگر یک قدم برداشته بودی، تو را از نبوّت خلع میکردیم.
نقش هدایت الهی در تربیت جوانان
- باید مواظب باشید، نکند فکر بکنید این بچّهها، این جوانها اینها که حتّی دنبال مفاسد هستند فکر بکنید اینها نزد خدا بیارزش هستند. همهی ما وظیفه داریم اینها را به سمت خدا بکشانیم امّا باید با ادب باشد. «کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»[8] به غیر زبان باید باشد. یعنی با عمل باید باشد. با سلام کردن، با خوشرویی، با متانت با بذل و بخشش باشد. میگویند: چرا در جلسات امام حسین اطعام بکنیم؟ شما اطعام بکن، جوانها را جمع بکن. بعضی از آقایان جلسات خود را شبها نمیگذارند، چون این جوانها و نوجوانها میآیند شلوغ میکنند، میگویند: صبح جلسه میگذاریم که افراد متدین و آدم حسابی بیاید. بدبخت! این پیرمرد، این آدم حسابی که از این حسابیتر نمیشود. شما این جلسه را بگذار، همان چهار نفر جوان بیایند، شلوغ بکنند همانقدر که یک کلمه به گوش آنها بخورد، اینها هدایت میشود، اینها ارزش پیدا میکند.
سلام کردن و با کرامت برخورد کردن
مؤمنین با دیگران
- بندگان خدا را به چشم حقارت نگاه نکنید. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[9] با سلام برخورد بکنید «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[10] با دشمن خود هم که برخورد میکنید، باید درست برخورد بکنید. همیشه باید اینها را مواظبت داشته باشید.
نصّ قرآن بر همگانی بود مرگ
- إنشاءالله مؤمن واقعی بشویم که اگر شدیم، وقتی که ملک الموت میآید، حظ میبریم. ما فکر میکنیم، فقط دیگران میمیرند، مرگ برای ما هم است. استثناء ندارد. «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»[11] تو که پیغمبر هستی میمیری، همهی مردم هم میمیرند، استثناء ندارد. خوشا به حال آن کسی که وقتی میخواهد بمیرد مثل حضرت امام اینقدر اعتماد به نفس دارد که میگوید: من با نفسی مطمئن، روحی شاد، ضمیری روشن از خدمت برادران و خواهران مرخص میشوم. هنر دارید در وصیت نامهی خود اینطور بنویسید یا دچار لرزش میشوید که در قبر چه کار بکنم.
[1]- همان، آیه 1.
[2]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 77.
[3]- سورهی فرقان، آیه 63.
[4]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 77.
[5]- سورهی فرقان، آیه 72.
[6]- سورهی بقره، آیه 286.
[7]- سورهی قمر، آیه 55.
[8]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 77.
[9]- سورهی فرقان، آیه 63.
[10]- سورهی فرقان، آیه 72.
[11]- سورهی زمر، آیه 30.
98-03-06-07-Site.mp3 فایل سخنرانی