پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

سلسله تفاسیر حجت الاسلام و المسلمین رضوانی حوزه علمیه اصفهان مدرسه صدر بازار

پایگاه قرآنی تفسیر رضوان

بخش های مختلف پایگاه رضوان

http://bayanbox.ir/view/1362245836429681364/negar.jpg

https://trezvan.ir/tools/shop/mahsol/rezvan%20(32).jpg

http://bayanbox.ir/view/1309876882160502091/hadis2.jpg

http://bayanbox.ir/view/3212576473598921280/momenoon2.jpg

http://bayanbox.ir/view/6101283859816078020/goftarha2.jpg

https://bayanbox.ir/view/6437954910246294839/003.jpg

https://bayanbox.ir/view/3257452292458731752/001.jpg

https://bayanbox.ir/view/9113079035818101705/002.jpg

https://bayanbox.ir/view/6438074236879463477/004.jpg

http://bayanbox.ir/view/675798783622752857/noor.jpg

http://bayanbox.ir/view/1844041631931456962/003.jpg

http://bayanbox.ir/view/4577291091479109840/soroosh.jpg

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
خطبه متقین در تفسیر رضوان

کتاب جدید قرآنی و علوم قرآن

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۵ ق.ظ

 


 

:

 

اشاره

درآمد

بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً «1» سپاس و ستایش خداوند قرآن را که با انشاء کلام و ارسال پیام، تعلیماتش را به آدمیان ابلاغ کرد، و بزرگ نامه هدایتش را به روى همگان گشود، و راه رستگارى را به خاک نشینان نمود.

شکر پروردگارى را که دلیل درستى نبوّت آخرین پیام آورش را کتاب قرار داد؛ اثرى جاودانه که باطل از هیچ سو بدان راه نیافت و سخن بشرى با آن در نیامیخت.

پس دست ناخورده و حرفى در جاى حرفى از آن ننشسته به دست مان رسید، تا ما را آگاهى و هشیارى بخشد و از ظلمات جهل و تباهى به کانون معرفت و سعادت رهنمون شود.

درود و رحمت برآورنده این کتاب، آخرین پیام آور الهى حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله که نخستین معلّم و مفسّر

قرآن بود، و بر نخستین مرد گرونده بدو و دانش آموخته از او على بن ابى طالب علیه السّلام و فرزندانش که امامان معصوم و منصوص از سوى پیامبر اکرم بودند و عالم به تفسیر و تأویل قرآن.

پوزش از پیشگاه قرآن

پوزش از پیشگاه قرآن

براى نویسنده اى که امروز مى خواهد مطلبى درباره قرآن مجید بنویسد همواره این شرمندگى هست که با وجود پژوهشهاى گسترده اى که علماى ژرف اندیش در طول قرنها انجام داده اند، چگونه نوشته اى مختصر و خرد را عرضه کند که ناخواسته و ندانسته

__________________________________________________

(1) «ستایش خدایى را که کتاب [آسمانى ] را بر بنده خود فرو فرستاد، و هیچ گونه کژى در آن ننهاد.» (کهف/ 1)

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 2

حقّ کلام اللّه را تضییع نکرده باشد. از دیگر سو مى داند که قرآن اقیانوس ژرف و گسترده اى است که غوّاصان معرفت و طالبان هدایت را به قدر تلاش و ظرفیتشان از لئالى ارزشمند خود نصیب مى بخشد؛ چنان که در سالهاى اخیر هم قرآن پژوهان حوزه و دانشگاه آثارى چند از ترجمه و تفسیر و تاریخ قرآن و اعجاز آن تألیف کرده اند که هر یک به قدر خود روشنگر عظمت و رفعت سخن الهى است، امّا چون کلمات خدا پایان ندارد و مزایاى قرآن بیشمار است جاى بازنویسى و بهره گیریهاى تازه از این کتاب زنده و پاینده وجود دارد.

امّا اثرى که با نام آشنایى با علوم قرآنى عرضه مى شود، به توصیه مدیریت ارجمند سازمان «سمت» برابر برنامه این درس فراهم آمده، تا در رشته تحصیلى ادبیّات

فارسى تدریس شود؛ با وجود این مطالب به زبانى است که مى تواند براى هر طالب علمى سودمند باشد.

و اینک چند یادآورى:

1- با توجّه به هدف مذکور کوشش نویسنده بر این بوده است که از بحثهاى کهنه (مانند حدوث و قدم قرآن) یا شبهه برانگیز پرهیز کند و به مباحثى که اهمّیت و اصالت قرآن را مى رساند و مایه افزایش ایمان و عمل صالح است بیشتر بپردازد، و همه جا بحث را مستند و مستدلّ به پایان برد.

2- به رعایت برنامه درسى بسیارى از یادداشتهاى فراهم آمده حذف شد، و آنچه نقلش مناسب مقام بود ولى حفظ آنها ضرورت نداشت به صورت پاورقى توضیحى ذیل صفحه آمد.

3- مشخصات کامل کتابهاى مأخذ در پایان آمده امّا در پى نوشتها براى اختصار به ذکر مؤلف و کتابش بسنده شده.

4- فهرست اصطلاحاتى که در متن توضیح داده شده و دیگر کلمات کلیدى در پایان کتاب آمده تا یادگیرى و حفظ آنها آسانتر شود و نمایه اى از کتاب باشد.

کتابهایى، از این دست مبتنى بر منقولات و اسناد و کتب پیشینیان است که نویسنده هم طبعا از آنها بهره جسته، بنابراین بر ذمّه خود فرض مى داند از تمام کسانى که در راه قرآن پژوهى بویژه در عصر کنونى پیش قدم بوده اند سپاسگزارى کند، و براى همگان از خداوند وهّاب پاداش دوجهانى بطلبد؛ و براى خطاهاى ناخواسته در این دفتر عرض کند:

رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا ...

مشهد- محمّد مهدى رکنى یزدى بهمن ماه 1378

آشنایى با علوم

قرآنى(رکنى)، ص: 3

 

پیشگفتار

تاریخ قرآن، علوم قرآنى

تاریخ قرآن، علوم قرآنى

آن گونه که تاریخ روایت مى کند اعراب جاهلى با آن که از دانش و بینش علمى بهره اى نداشتند، کالاى سخن در نظرشان ارزشمند بود، و سخن سرایان سالى یک بار بهترین اشعار خود را عرضه مى کردند، و نقّادان بهترین سروده سال را برگزیده معرّفى مى نمودند. از آن پس شاعر و قبیله اش معروف و سرافراز مى شدند و به نام و نانى مى رسیدند.

در چنین عصرى و در میان چنین مردمى بیابان نشین، پاک مردى از تبار پاکان- دودمان ابراهیم علیه السّلام- مأمور هدایت جهانیان و دعوت به توحید مى شود، در حالى که سرمایه و ابزارش جز کالاى سخن نیست، امّا نه سخنى «تنیده ز دل، بافته ز جان» یعنى تراویده از ذهن انسان، بلکه سخنى آسمانى، از رنگى دیگر با آهنگى دیگر.

این سخن که وحى الهى بود درونمایه اى بدیع و پیامى شنیدنى داشت، که با زبانى ادیبانه و استوار بیان مى شد و در دلها مى نشست. حق طلبان بدان گرویدند، پیام را گرفتند و سخن را در سینه ها حفظ کردند و براى یکدگر خواندند و به فرمان پیام آور آن را بر سنگ و چوب و پوست و پارچه نوشتند، تا گاه آن رسید که پیش نویسها در یک جا گردآورى شد و «مصحف» نام گرفت.

سرگذشت کتاب خدا از شروع وحى و ابلاغ آن، تا قرائت و کتابت آیات وحى شده، گردآورى رقعه ها و تدوین نهایى آن، «تاریخ قرآن مجید» است، که یکى از «علوم قرآنى» به شمار مى رود.

بحثهایى که به شناخت صورت ظاهر این کتاب مربوط مى شود چون نامها و اوصاف

 

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 4

قرآن، تعریف آیه، سوره و نامهاى آن، بحث سوره هاى مکّى و مدنى، اسباب نزول آیات، وجوه اعجاز قرآن، تعریف تفسیر و تأویل، و نیز اصطلاحاتى مانند ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه «علوم قرآنى» نام گرفته. این نامگذارى ظاهرا برگرفته از نام دو کتاب جامع این علم: البرهان فى علوم القرآن تألیف بدر الدّین محمّد زرکشى (م. 794 ق)، و الإتقان فى علوم القرآن از جلال الدّین عبد الرّحمان سیوطى (م. 911 ق) است. برخى از قرآن پژوهان اخیر از این جهت که تاریخ قرآن خود یکى از دانشهاى مربوط به کلام اللّه است و سیر تاریخى بسیارى از مباحث این علم را نشان مى دهد، تألیف خود را تاریخ قرآن نامیده سایر مباحث قرآنى را در آن آورده اند، مانند کتاب گرانقدر تاریخ قرآن نوشته دکتر محمود رامیار و کتابى دیگر با همین نام اثر محققانه آیة اللّه محمّد هادى معرفت که هر دو، مباحث علوم قرآنى را نیز در بردارد. پژوهشى در تاریخ قرآن به قلم استاد سیّد محمّد باقر حجتى و قرآن در اسلام تألیف علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایى نیز دو کتاب ارزشمند در همین موضوع است.

پیش از ورود در بحثهاى اصلى مقدمه اى درباره «ضرورت شناخت قرآن» و سپس نگاهى تاریخى به ویژگیها و صفات آورنده قرآن ضرورى است. بحثى استدلالى در توصیف وحى و ردّ برخى شبهات هم باید داشته باشیم، تا چگونگى ارتباط انسان زمینى با فرا سوى جهان طبیعى روشن شود و بدین ترتیب مقدّمات لازم گفته آید.

ضرورت شناخت قرآن

ضرورت شناخت قرآن

1- هیچ

اندیشیده ایم اگر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله امروز بخواهد به اصلاحات بنیادین دست زند و رسالتى که پانزده قرن پیش داشت مجدد بیابد، آغاز کار و نخستین پیامش چه خواهد بود؟

به دلیل آنچه در ابتداى بعثت انجام داده نخستین پیامش دعوت به قرآن است و فراگیرى آن، بویژه زمانى که فتنه هاى گمراه کننده چون پاره هاى شب تار راه مستقیم را بر امّت اسلامى بپوشاند، باید به قرآن روى آورد و از آن امان نامه الهى، هدایت طلبید و پناهگاه جست، که هر کس آن را پیش روى خود قرار دهد او را به فردوس برین

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 5

رهنمون شود و هر کس پشت سرنهد و بدان عمل نکند، او را به آتش دوزخ کشاند.

با استدلالى ساده مى توان این نظریه را به منکران قبولاند که: درست است زمان ما با عصر بعثت از نظر تمدن و پیشرفت علوم تجربى و مادّى قابل مقایسه نیست، امّا از جهت ظلم و فساد و کشتار همانند آن عهد و بلکه با منکراتى بیشتر و ستمى گسترده تر است و اصلاحات هم در همین موارد باید انجام گیرد. به بیان دیگر بیمارى و درد اجتماعى همان است که در آن عصر جاهلیّت بوده، گرچه صورت ظاهرش دیگر گونه شده. پس چون درد همان است، راه درمان نیز باید همان باشد که شواهد تاریخى و پیشرفتهاى مسلمین نشان مى دهد خطا از زمانى شروع شد که مسلمانان از تعلیمات قرآن و عترت روى برتافتند،

تا بدیشان آن رسید از بلا و پس ماندگى که شاهد آنیم.

2- آنچه گفته شد اهمّیت اجتماعى و تربیتى قرآن مجید بود، امّا از نظرى دیگر نیز کتاب خدا باید براى دانش طلبان- خاصّه ادب دوستان و هنرمندان- مورد توجّه و استفاده قرار گیرد، چه تنها کتابى است که در شیوایى و زیبایى بیان، یعنى بعد ادبى در مرتبه اى از رفعت و برترى است که از عرب و عجم کس را بدان دسترس نبوده و نیست، زیرا پس از گذشت پانزده قرن، در میدان تحدّى و هماورد طلبى همچنان بى معارض و بى مماثل برجا مانده و از همان زمان به عنوان نمونه عالى و مثل اعلاى ادبى مورد قبول و اعتراف مسلمان و غیر مسلمان واقع شده است.

این ویژگى و امتیاز مهمّ ادبى کلام اللّه نه تنها احیاگر زبان و ادبیّات عربى بوده، بلکه بر زبان و ادبیّات سایر کشورهاى تازه مسلمان نیز تأثیرى عمیق داشته است. چنان که تاریخ ادبیّات و فرهنگ ما نشان مى دهد، ادبیّات فارسى با معارف و آموزشهاى قرآن و حدیث وابستگى و پیوستگى فراوان دارد و تحت تأثیر آن است؛ مثلا اشعارى که توحید یا وصف جلال و جمال آفریدگار است و آنچه نعت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و تعلیمات اخلاقى و فضایل انسانى را در بردارد و نیز بسیارى از اشعار عرفانى که همه ادبیّات ما را رنگ معنوى بخشیده و نظر جهانیان را جلب کرده، بى تردید و امدار قرآن کریم مى باشد، و درونمایه- بلکه آرایه هایش- از سخن خدا و رسول اوست. درک و فهم این معانى والا و سروده هاى زیبا بى شک شناخت بیشتر خاستگاه و منشأ

آن را مى طلبد. بنابراین بر دانشجویان ادبیّات فارسى- و بلکه تمام علاقه مندان به شعر و نثر کهن- بایسته و ضرورى

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 6

است که به «شناخت قرآن» روى آورند و با تلاوت و فهم معانى آیات، منبع و سرچشمه جوشان آن آثار را بیابند، تا دریافتى درست از ادبیّات داشته باشند و از نگرش سطحى گذشته به عمق معانى برسند. یکى از اهداف در نظر گرفتن درس «آشنایى با علوم قرآنى» در برنامه تحصیلى رشته ادبیّات فارسى، برآوردن این نیاز علمى بوده است.

3- نزدیک شدن و بار یافتن به آستان قرآن براى شناخت بیشتر آن، موجبات و انگیزه هاى مهمترى دارد که از جمله تدبّر و ژرف اندیشى در آن به عنوان یک کتاب جهانى و منشور آسمانى است. کتابى که مورد توجّه و پژوهش میلیونها مسلمان و صدها غیر مسلمان دانشمند است که از رازهایش پرده برمى گیرند و از ژرفایش حقایقى ناشناخته برمى کشند. پس ما که مسلمانیم چگونه مى توانیم شناختى عالمانه نسبت بدان نداشته باشیم و به حقایقش نیندیشیم؟ در حالى که قرآن آیین نامه اسلام و دستورنامه زندگى است و توجّهى بیشتر مى طلبد.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 7

 

فصل 1 وحى، ارتباط با فراسوى جهان

پیامبر امّى

پیامبر امّى

مى دانیم آورنده و عرضه کننده قرآن مجید پیامبر اسلام محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه علیه و آله بود. از ویژگیهاى زندگى آن حضرت این

است که سیره و تاریخ حیاتش روشن است. علاوه بر معروفیّت قبیله و اجدادش، حوادث زندگى آن زبده و برگزیده نیز از کودکى معلوم و نوشته شده است. موجبات و اسباب این روشنى نخست نزدیک بودن تاریخ حیات و بعثت آن حضرت به عصر ماست. دو دیگر رسمى که عربها در ثبت و ضبط شرح حال و نسب بزرگانشان داشتند، بویژه چهره هاى محبوب و با شخصیّتى چون محمّد امین صلّى اللّه علیه و اله. سه دیگر رواج تعلیم و کتابت، که در پى تعلیمات قرآنى معمول شده بود، و نوعى امتیاز و افتخار اجتماعى و مثوبت اخروى را در برداشت.

آنچه در تاریخ فرزند یتیم عبد اللّه قطعى و مسلّم بوده، این است که وى نزد هیچ معلّم و استادى نرفته و به مکتب و مدرسه اى پا ننهاده است. «1» نه تنها استاد معلّم که پدر و- جز اندکى- مادر را هم ندیده و تحت تأثیر هیچ تعلیم و تربیت بشرى قرار نگرفته است.

آموزشگاه او صحراى حجاز و آموزگارش آفریدگار جهان و کتابش طبیعت روشن و آسمان صاف آن دیار بوده. صفحه دلش از هر نقشى پاک مانده، پذیراى یادگیرى از عالم بالا بود.

قرآن از این خصوصیّت پیامبر اکرم، به «امّى» تعبیر کرده، یعنى کسى که دانش نیاموخته و نمى نویسد و نمى خواند: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ... «2» «پس به خدا و

__________________________________________________

(1) مطهّرى، مرتضى «پیامبر امّى»، محمّد خاتم پیامبران، 2/ 594.

(2) اعراف/ 158. ترجمه تمام آیه که دعوت جهانى پیامبر اکرم را مى رساند نقل مى شود: «بگو اى مردم! من

 

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 8

فرستاده اش که پیامبر درس نخوانده اى است ایمان بیاورید.» امّى منسوب است به «امّ» و صفت کسى قرار مى گیرد که مانند روزى که از مادرزاده شده نمى نویسد و نمى خواند. در ترجمه هاى قدیمى قرآن مجید امّى را به «نانویسنده»، «نانویسنده ناخواننده» ترجمه کرده اند. «1»

آیه اى دیگر به این ویژگى تصریح دارد: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ، إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ «2» «و پیش از آن [وحى و نبوّت ] نه کتابى مى خواندى و نه به دست خود [مکتوبى ] مى نوشتى، چه در آن صورت باطل اندیشان شک و شبهه به میان مى آوردند.»

سیاق آیه نشان مى دهد که نخواندن و ننوشتن حضرتش براى رفع اشکال باطل اندیشان و شبهه انگیزان درباره نزول وحى و پیام آورى است. آیه بعد از آن در ردّ این تردید مى فرماید: «این قرآن آیات بیّنات- نشانه هاى روشن به دور از هر شک است- که در سینه هاى کسانى است که علم الهى بدانان داده شده.»

نه تنها قرآن کریم و کتابهاى سیره و زندگینامه پیامبر ما مطلبى که دلالت بر درس خواندن و خط آموزى، بویژه قبل از بعثت داشته باشد نیاورده اند، «3» بلکه مورّخان غربى هم به این واقعیّت اعتراف کرده اند، چنان که ویل دورانت مى نویسد:

«ظاهرا، هیچ کس در این فکر نبود که وى [پیامبر اسلام ] را خواندن و نوشتن بیاموزد. در آن موقع هنر خواندن و نوشتن به نظر عربها اهمیّتى نداشت. به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمى دانستند ... پس از نیل به مقام پیامبرى کاتب

__________________________________________________

پیامبر خدا به

سوى همه شما هستم. همان [خدایى ] که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست. هیچ معبودى جز او نیست که زنده مى کند و مى میراند. پس به خدا و فرستاده او- که پیامبر درس نخوانده اى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد- بگروید و او را پیروى کنید، امید که هدایت شوید.» (قرآن مجید، ترجمه محمّد مهدى فولادوند). ترجمه آیات از این چاپ نقل مى شود و در صورتى که مأخذ دیگرى بود، نام آن ذکر مى شود.

(1) رجوع کنید به: یاحقى، دکتر محمّد جعفر، فرهنگنامه قرآنى، 1/ 258: الأمّى.

(2) عنکبوت/ 48.

(3) از آثار پیشینیان، ر ک: رفیع الدین اسحاق بن محمّد همدانى، سیرت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله، نصف اوّل. از آثار جدید ر ک: محمّد ابو زهره، خاتم پیامبران، جلد نخست که زندگینامه حضرت است؛ نیز ر ک: آیتى، محمّد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات از دکتر ابو القاسم گرجى.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 9

مخصوص داشت، مع ذالک معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربى به زبان وى جارى شد، و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم دیده مى شناخت». «1»

اشکالى که ممکن است به نظر برسد این است که ننوشتن و نخواندن نقص است و شایسته پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله نیست. پاسخ را متفکر بزرگ ابن خلدون پس از بحثى که درباره خط و نوشتن کرده، داده است، بدین ترتیب که آن را جزء هنرهاى دستى مى شمارد نه

علم که شناخت حقایق است «2» یا فضایل اخلاقى چون سخاوت و عدالت، به طور خلاصه چنین مى گوید:

«پیغمبر امّى بود، امّى بودن براى او کمال بود، زیرا او علم خویش را از بالا فرا گرفته بود.

امّا امّى بودن براى ما نقص است زیرا مساوى است با جاهل بودن ما». «3»

آرى حکمت الهى چنین مقدّر کرده بود که آورنده قرآن و ایجاد کننده نهضت فرهنگى اسلام، تحت تأثیر هیچ تعلیم و تلقینى- حتّى از سوى پدر و مادر- قرار نگرفته باشد، تا صفحه روشن ذهنش از نقشهاى باطل محیط و آداب و عادات جاهلى رنگ نپذیرد و آینه وار حقایقى که از مبدأ جهان بدو مى رسد منعکس کند. بدین گونه حبیب خدا و محبوب دلها که به مکتب نرفته و خط ننوشته بود، با تلاوت کلام اللّه و ابلاغ و تعلیم آن خود «مسأله آموز صد مدرّس شد». «4»

__________________________________________________

(1) دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه ابو القاسم پاینده (کتاب دوم)، چاپ سوم، 4/ 207. ویل دورانت که نویسنده اى چیره دست و مورّخى تواناست، با بینش غربى خود ویژگى مردم عصر جاهلى را نیکو توصیف کرده: «عرب پیش از اسلام خواندن و نوشتن نمى دانست، ولى پس از اسب و زن و شراب، شعر را از همه چیز بیشتر دوست مى داشت. در میان اعراب دوره جاهلیّت عالم و مورّخ نبود، ولى علاقه فراوان به فصاحت زبان و صحّت گفتار و اشعار مختلف موزون وجود داشت ... اعراب به قدمت و کمال زبان خویش مى بالیدند ... شاعر براى مردم خود مورّخ، متخصّص انساب، هجاگر، عالم اخلاق، روزنامه و پیام آور آینده و نیز وسیله اعلان جنگ بود ...» «همان مأخذ، 4/ 202).

 

(2) از علم به مناسبت موضوع آن تعریفهاى متعددى شده است. در این باره ر ک: دهخدا، على اکبر، لغت نامه:

علم.

(3) ابن خلدون، مقدّمه، 494- 495؛ به نقل از: مطهرى، پیامبر امّى، همان، ص 587.

(4) بدون شک حافظ در این بیت با زبان تغزّل به درس نخواندگى و امّى بودن پیامبر اشاره دارد که مى گوید:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد

 

 

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 10

در این باره حضرت رضا علیه السّلام ضمن مناظره شان با پیشوایان دینى آن زمان، خطاب به رأس الجالوت- عالم یهودیان- فرمود: از نشانه هاى صدق پیامبر اسلام این است که شخصى بود یتیم، تهیدست، شبان، مزدکار، هیچ کتابى نخوانده و نزد هیچ معلّمى نرفته بود. امّا قرآن را [از سوى خداوند] آورد، که در آن سرگذشت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان بود. «1» به بیان دیگر چنین کتابى از چنان پیغام آورى امّى، بهترین دلیل است که وحى الهى و سخن خداست، و رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله در دعوت و ادّعایش صادق است.

نیاز انسان به وحى

نیاز انسان به وحى

از اصول اعتقادى دینداران و ادیان توحیدى، باور داشتن «وحى» است، یعنى امکان ارتباط انسانى زبده و برگزیده با آفریدگار جهان است، براى پیغام آوردن از سوى او به جهت راهنمایى بشر. فرستادن وحى در

واقع پاسخ به نیاز مهمّ انسانهاست که پروردگار از راه لطف بر بشر منّت نهاده است. نیاز انسان به وحى براى این است: اولا بشرى که صاحب اندیشه و خرد، عقیده و اختیار است، به انحرافات فکرى و عقاید خرافى دچار نشود و از حق و حقیقت باز نماند و راه کمالش را بیابد، و به همین جهت آفریدگار داناى توانا از راه لطف «2» راهنمایانى ستوده خصال از جنس انسانها انتخاب کرده و بدانها مأموریت داده تا همنوعان خود را، از هر نژاد و قوم و سرزمینى هستند، به حقایقى که از دیده و اندیشه شان برتر است و از عقلشان فراتر رهنمون شوند؛ «3» زیرا بسا حقایق و واقعیتهاست که انسان با همه دانش و آگاهیى که پیدا کرده است نمى تواند بدانها پى برد، چنان که اختلاف نظر فلاسفه و عقاید گوناگون دانشمندان را در اصول اوّلیه اعتقادى- مانند آفریدگار جهان و تکلیف انسان- مى بینیم و شاهد بحثهایى که پایان ندارد هستیم. آرى در این باب فصل الخطاب «4» همان است که از راه وحى بیان شده و

__________________________________________________

(1) صدوق، ابو جعفر محمّد بن على (م. 381 ه. ق.)، عیون أخبار الرضا، 1/ 136.

(2) لطف: در اصطلاح علم کلام یعنى: آنچه بنده را به طاعت نزدیک و از معصیت دور مى دارد، بدون آن که به حدّ اجبار برسد. شرح المصطلحات الفلسفیّه،: لطفه تعالى.

(3) ... وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ بقره/ 151: «و آنچه را نمى دانستید به شما یاد مى دهد.»

(4) فصل الخطاب: کلام فصیح که حق را از باطل جدا سازد. (فرهنگ فارسى، ترکیبات خارجى).

 

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 11

دین شناسان و متکلّمان آنها را مستدل شرح داده اند. «1»

ثانیا انسان موجودى است اجتماعى، با همانند خود زیست مى کند و زندگى اش جمعى است نه فردى. نه تنها براى رفع نیازهاى مادى به همنوعان خود احتیاج دارد، بلکه از نظر عاطفى و روحى نیز به همدم و مونس و دوست نیازمند است. امّا غرایز اصیل انسانى چون حبّ ذات و سودجویى موجب برخورد منافع افراد جامعه و ایجاد اختلاف مى شود. براى برقرارى نظم و احقاق حق و جلوگیرى از تجاوز به حقوق دیگران، راهى جز وجود قانون و اعتقاد افراد به آن نیست. ولى قانونى جامع و عادلانه است که از گروهى خاص جانبدارى نکرده باشد و عدالت اجتماعى را به معنى واقعى در نظر بگیرد و این نیست جز قانونى که آفریدگار به علم واقعى اش و با وحى به انبیا و رسالت دادن به آنها وضع و به بشر ابلاغ کرده است.

ادیان الهى بویژه اسلام براى پاسخ به این دو نیاز- عقاید صحیح خردمندانه و قانونهاى عادلانه- از طریق وحى پدید آمده است، تا آدمیان را بر پروردگار حکیم جاى اعتراضى نباشد. قرآن کریم در این باره مى فرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً «2» «پیامبرانى که بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم پس از [فرستادن ] پیامبران در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حکیم است». آرى حکمت الهى اقتضا مى کند که مردم را توسط رسولانش

بیاگاهاند و هدایت کند، و قدرت و چیرگى اش «3» آنان را پیروز گرداند.

اکنون که لزوم وحى و نیاز بشر را به هدایت خداوند دانستیم، گوییم وحى پدیده اى تحقّق یافته است نه رویدادى نو ظهور در اسلام، چنان که در کلام اللّه آمده:

__________________________________________________

(1) اگر منصفانه بیندیشیم مى یابیم که حلّ معمّاى آفرینش و دشواریهاى هستى شناسى، تا جایى که فکر محدود ما مى تواند بفهمد، در جهان بینى قرآنى پاسخ خردپسند و دلنشین یافته، نه در تشکیکها و تخریبهاى اعتقادى که از سوى فیلسوف نمایان مادى و پوزیتیویست ارائه شده، و حیرت افزوده و راه به جایى نبرده و سرانجامش پوچ گرایى شده است.

(2) نساء/ 165.

(3) راغب اصفهانى در معنى عزیز (چون صفت آفریدگار باشد) مى نویسد: «العزیز: الّذى یقهر و لا یقهر»: آن که غلبه مى کند و [بر هر چیزى ] چیره است و هیچ گاه مغلوب و مقهور نمى شود. ر ک: المفردات فى غریب القرآن: عزّ.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 12

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ «1» «ما همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم، به تو [نیز] وحى کردیم.» آثار این وحى کتابهاى آسمانى است که در دست است و هزاران میلیون پیرو عقیده مند با ایمان دارد. آخرین و مهمترین کتاب وحیانى قرآن مجید است که تحریف ناشده به دست ما رسیده و در راه شناخت آن هستیم.

خلوت گزینى و دوران آمادگى

خلوت گزینى و دوران آمادگى

این پرسش ذهنهاى جویاست که پیامبر اسلام پیش از بعثت و دعوت به

اسلام خود از چه آیینى پیروى مى کرد؟ در پاسخى کوتاه گوییم: بنابر آنچه از مدارک مذهبى برمى آید حضرت محمد صلّى اللّه علیه و اله از کودکى در عین عنایت پروردگار بود و نظر مهرآمیز آفریدگارش او را از عقاید باطل و اعمال ناشایست جاهلى برکنار مى داشت و فضایل اخلاقى را به وى مى آموخت، «2» تا به حدّ اعلاى عقل و کمالات انسانى نایل شد، به گونه اى که از جوانى در بین مردم به لقب «امین» شهرت یافت. این وصف جلوه اى است از خرد ناب و سرشت پاک و فطرت سالم آن حضرت که با ستایش و پرستش خداى یکتا تقویت مى شد. در این سیر معنوى از برنامه هایى که آن جناب اجرا مى کرد- بویژه در سالهاى نزدیک بعثتش- خلوت گزینى و رفتن به غار حرا در ماه رمضان براى اعتکاف «3» و عبادت بود که آن را «تحنّث» مى گفتند، و معنى لغوى اش دورى از «حنث» یعنى گناه است.

امّا شریعت و آیینى که حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و اله پیش از بعثت بر طبق آن عبادت مى کردند ظاهرا آیین حنیفى بود. «حنیف» که در لغت «میل کننده [از باطل به حق ]، بازگشته از

__________________________________________________

(1) نساء/ 163.

(2) ر ک: على بن ابى طالب علیه السّلام، نهج البلاغه، ترجمه شهیدى، دکتر سیّد جعفر، خطبه 192، ص 222.

(3) اعتکاف: در لغت گوشه نشینى براى عبادت است. در شرع، درنگ کردن در مسجد است به نیّت عبادت.

اعتکاف در شریعت اسلام مستحبّ است، امّا ممکن است با نذر یا قسم یا عهد بر شخص واجب شود.

زمان آن ایّامى است که روزه گرفتن در آن صحیح باشد و بهترین اوقاتش دهه آخر

ماه رمضان است ...

(ترجمه و برگرفته از: الامام الخمینى، روح اللّه الموسوى، تحریر الوسیله، 1/ 277- 278. بنابراین «تحنّث» با تفاوتهایى همانند اعتکاف در مسجد است که بعدها در اسلام تشریع شد.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 13

کیشهاى بد» «1» است. در استعمال قرآنى «مراد از آن توحید فطرى و روش و نگرش انبیاى الهى مخصوصا حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده است و به نوعى، نقطه مقابل شرک و مشرکان شمرده مى شود ... بین حنیفیّت و فطرت یعنى نگرش پاک و بى آلایش و گرایش غریزى و فطرى نسبت به آفریدگار جهان پیوندى هست.» «2» آیاتى چند از قرآن که درباره ستایش از ملّت (دین) حنیف ابراهیم علیه السّلام هست مى تواند مؤیّد این نظر باشد، مانند: قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ «3» «بگو آرى! پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است: دینى پایدار، آیین ابراهیم حق گراى، و او از مشرکان نبود.»

به هر حال، پیامبر ما بر فراز حرا عبادت خود را انجام مى داد. کوه بلند حرا که دور از غوغاى شهر و آلودگى شرک واقع شده بود، فراغتى براى حضرت پیش مى آورد که به زیستن با خود و با خداى خود بپردازد و با فکر و ذکر و ستایش و نیایش، قلب مصفّاى خویش را صافیتر کند و براى ارتباط با جهان غیب و شنیدن وحى آماده شود؛ زیرا پیامبران تا به مرتبه اى والا از کمال عقلى و

صفاى روحى نرسیده باشند، توان پذیرش وحى و برقرار کردن رابطه با آن سوى جهان مادى را ندارند، که قرآن کریم خود از وحى به «گفتارى ثقیل و سنگین» «4» تعبیر کرده. داشتن چنین عقلى کامل و تحصیل این توان و تحمّل، جز با بندگى صمیمانه و یارى جستن از مبدأ و مصدر وحى حاصل نمى شود، و این کارى بود که حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و اله چند سالى پیش از پیامبرى انجام مى داد. «چون به چهل سالگى که سن کمال است رسید و خداوند شایستگى او را از هر جهت دانست،

__________________________________________________

(1) لسان التنزیل، به اهتمام محقّق، دکتر مهدى: حنفاء.

(2) قرآن کریم، ترجمه و توضیحات از خرّمشاهى، بهاء الدّین، ذیل صفحه 21.

(3) انعام/ 161. آیه 125 سوره نساء نیز مؤیّدى دیگر بر آن نظر است: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً: «و دین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق گرا پیروى کرده است؟» و در سوره روم/ 30، دین حنیف را فطرت الهى (آفرینش طبیعى خدا داده) که همه بدان سرشته شده اند معرّفى مى کند.

(4) در سوره مزّمّل آیه 5، که از سوره هاى مکّى و در ابتداى نزول وحى بر پیامبر فرود آمده مى خوانیم: إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا «در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى کنیم.»

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)،

ص: 14

درهاى آسمان را به رویش گشود و به فرشتگان اجازه داد که بر او فرود آیند و او بدانان مى نگریست [چون دیده نهان بین یافته بود]، و رحمت الهى سراپایش را فرا گرفت» «1» که او پیامبر رحمت بود و مظهر رحمت نامحدود آفریدگار. «2» بنابر آنچه محدّثان و سیره نویسان تصریح کرده اند: آغاز پیامبرى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله رؤیاى صادقه (خواب راستین) بود که همچون سپیده دم بامداد مى آمد، یعنى روشن و بى تردید. این حال خاص را رؤیاى صادقه نامیده اند «3» براى جدا کردن آن از خوابهاى معمولى.

آغاز وحى

آغاز وحى

در یکى از همین گوشه گیریها و تأمّلات روحانى بود که بدون انتظار قبلى «4» در شبى از شبهاى ماه مبارک رمضان که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و اله در غار حرا به سر مى بردند، جبرئیل امین فرود آمد و از حضرت خواست نوشته اى را که بردیبایى بود بخوانند. پاسخ دادند که من نمى توانم بخوانم. جبریل باز گفت: بخوان، و همان پاسخ را شنید. براى بار سوم که حضرت را وادار به خواندن کرد، پرسیدند چه بخوانم؟ پیک الهى گفت:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ «5» «بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از علق «6» آفرید. بخوان، و پروردگار تو کریمترین [کریمان ] است. همان کس که به وسیله قلم آموخت. آنچه را که انسان

__________________________________________________

(1) ترجمه چند سطر از حدیث مفصلى است که در تفسیر امام حسن عسکرى علیه السّلام از امام على بن محمّد الهادى علیه السّلام نقل شده است. ر ک: مجلسى، محمّد

باقر، بحار الأنوار، 18/ 206.

(2) آیات متعددّى نماد و نمونه رحمت بودن پیامبر بزرگوار اسلام را مى رساند، چنان که تاریخ و سیره حضرت نیز حکایتى از عظمت و کثرت رحمت (بخشودن و بخشایش) حضرت است و اینک یک آیه: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ:: «و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم» انبیاء/ 107.

(3) ر ک: بحار الانوار، 18/ 227، حدیث 71؛ رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم، 45- 46.

(4) در سوره قصص، آیه 86 خداوند خطاب به پیامبرش مى فرماید: وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ: «و تو امیدوار نبودى که بر تو کتاب القا شود، بلکه این رحمتى از پروردگار تو بود.»

(5) علق/ 1- 5. بنا به نظر اکثر قرآن پژوهان این پنج آیه نخستین آیاتى است که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل شده.

(6) فولادوند، که ترجمه آیات از ایشان است، ذیل صفحه 597 ترجمه نوشته اند: «علق را ما «آویزک» ترجمه کرده ایم.» در بحث از اسامى سوره ها راجع به اهمّیت انتخاب «علق» توضیح خواهیم داد.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 15

نمى دانست [بتدریج به او] آموخت.»

و بدین گونه شبى مبارک به صبح روشن هدایت انجامید و در تاریخ تمدن بشرى فصلى نوین گشوده شد. فصلى که آغازش با خواندن، آموزش دادن و ارزش بخشیدن به نوشتن بود، و انجامش پیدایش فرهنگ غنى و علوم متنوّع اسلامى، با الهام از رهنمودهاى قرآن و براى شناخت حقایق آن.

در

پایان بحث این نکته گفتنى است که حضرت محمد صلّى اللّه علیه و اله در این که وحى پیام الهى است و او به رسالت مهمّى مأمور شده، هیچ شک نداشت و تردیدى به خود راه نمى داد؛ زیرا پیش از نزول آیات سوره علق، خداوند به صورت رؤیاى صادقه مأموریت و رسالتش را به وى اطّلاع داده بود. این خوابهاى راستین روشن، در واقع مکاشفه هایى بود که پیشاپیش، حقایقى را به آن حضرت نشان مى داد، تا به نبوتش یقین کند و اصولا معقول و منطقى نیست که نبىّ خاتم به چنان رسالت جهانى برانگیخته شود و آن آیات بیّنات بر وى نازل گردد و او خود اندکى در تردید باشد. «1» در این باب پاسخى که امام جعفر صادق علیه السّلام به زراره (یکى از صحابه و شاگردانشان) مى دهند روشنگر مسأله است.

او مى پرسد: چگونه پیامبر اطمینان مى یافت که آنچه از سوى خدا به او رسیده وسوسه شیطان نباشد؟ حضرت صادق علیه السّلام پاسخ دادند: «چون خداوند بنده اى را به رسولى برگزیند سکینه (آرامش) و وقار بر قلبش نازل مى کند، در نتیجه آنچه از جانب خدا مى آید مانند آن است که به چشم مى بیند، یعنى اطمینان و یقین برایش حاصل مى شود.» «2»

معانى وحى

اشاره

معانى وحى

کتاب الهى به صورتى خاص که آن را «وحى» نامند از سوى آفریدگار توسط جبرئیل بر حضرت محمد صلّى اللّه علیه و اله نازل شده، بنابراین وحى نخستین مسأله در شناخت قرآن است.

اهمّیت موضوع اقتضا مى کند به بررسى معانى این واژه در کتابهاى لغت و کاربردهاى آن

__________________________________________________

(1) بیان این مطلب در ردّ گزافه هایى است که در برخى منقولات تاریخى آمده و بررسى

سند و متن اخبار، ضعف و نادرستى آنها را نشان مى دهد. براى تفصیل ر ک: عسکرى، سیّد مرتضى، نقش ائمه در احیاء دین، تنظیم جاودان، محمّد على، شماره 4، 6- 13.

(2) ر ک: بحار الانوار، 18/ 262.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 16

در قرآن کریم بپردازیم.

آن گونه که لغت شناسان اوّلیّه عرب گفته اند، معنى اصلى «وحى، ایحاء» پوشیده اعلام کردن است، و بدین جهت الهام (در دل افکندن) هم وحى نامیده شده. بر همین مبنا به اشاره و ایما و سخن پنهانى هم وحى گفته شده. «1» راغب اصفهانى نخستین معنى «وحى» را «اشاره سریع» ذکر کرده. «2» بنابراین هر نوع آگاه کردن و اطّلاع دادن به صورت پوشیده و پنهان وحى است. با عنایت به این معانى اصلى است که قرآن مجید مشتقات «وحى» را در مورد زیر به کار برده است:

1- پیغام خداوند به فرشتگان:

1- پیغام خداوند به فرشتگان:

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا «3» «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى مى کرد که من با شما هستم، پس کسانى را که ایمان آورده اند ثابت قدم بدارید.»

2- هدایت تکوینى و الهام غریزى حیوانات:

2- هدایت تکوینى و الهام غریزى حیوانات:

وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ* ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ «4» ... «و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [هدایت غریزى ] کرد که از پاره اى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست مى کنند، خانه هایى براى خود درست کن، سپس از همه میوه ها بخور.» از این معنى به «تسخیر» یعنى «فرمانبردار گردانیدن آفریدگار» نیز تعبیر مى کنند «5» که شامل همه عوامل طبیعى و قوانین جارى در جهان مى شود و بر این مبناست که مى فرماید: وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها «6» «و [پس از آفرینش آسمانها] در هر آسمانى کار [مربوط به ] آن را وحى فرمود و مقرّر داشت.»

__________________________________________________

(1) ابن منظور، لسان العرب، 15/ 241.

(2) ر ک: المفردات فى غریب القرآن: وحى.

(3) انفال/ 12.

(4) نحل/ 67- 68. جهت مقایسه و درک بهتر معنى وحى، ترجمه آیه از تفسیر کشف الاسرار تألیف میبدى، رشید الدین نیز نقل مى شود: «خداوند تو آگاهى افکند زنبور عسل را [و دریافت را در دل ایشان داد] که خانه گیرید در کوهها و در درخت و در بنایى که سازند. پس مى خورید از گل هر میوه اى ...» (5/ 408).

(5) ر ک: تفلیسى، حبیش بن ابراهیم، وجوه قرآن، به اهتمام دکتر محقّق، ص 306. گفتنى است که مؤلف کتاب صورتهاى گوناگون کاربرد یک

کلمه را به مناسبتهاى مختلف در قرآن برمى شمرد، چنان که براى کلمه «وحى» تا ده معنى و مورد استعمال برشمرده است. ما به نقل چهار معنى مهمتر بسنده کردیم.

(6) فصّلت/ 12.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 17

 

3- الهام، در دل افکندن مطلبى:

3- الهام، در دل افکندن مطلبى:

وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ، فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ «1» ... «و به مادر موسى وحى کردیم [به دلش انداختیم ] که او را شیر ده، و چون بر او بیمناک شدى او را در دریا [نیل ] بینداز ...» گفتنى است که قرآن مجید براى بیان وسوسه هاى گمراه کننده شیطانى نیز ماده «وحى، ایحاء» را به کار برده، چنان که مى فرماید: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ «2» «و در حقیقت شیطانها به دوستان خود وسوسه مى کنند تا با شما ستیزه نمایند.»

4- سخن گفتن آفریدگار با بنده برگزیده خود:

4- سخن گفتن آفریدگار با بنده برگزیده خود:

وحى بدین معنى مقدّمه رسالت و پیام آورى از سوى خداست و مورد بحث ماست، و روى دادن آن بر طبق آیه اى از قرآن کریم به سه گونه است: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ «3» «و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه ] وحى، یا از فراسوى حجابى، یا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید. آرى، اوست بلند مرتبه سنجیده کار.»

توصیف پایانى آیه از آفریدگار متعال به «بلند مرتبه سنجیده کار» قابل تأمّل است و مى رساند که مقام بلند آن ذات مجرّد نامتناهى مقتضى آن است که مستقیما با خاک نشینان آلوده در گفت و گو نباشد (زیرا محال عقلى است)، امّا براى برقرار کردن ارتباط و رهنمود دادن به آدمیان راهى را برگزیند که با حکمت و سنجیده و پسندیده کار کردن بسازد و آن فقط راه وحى است،

یعنى نهانى آگاهاندن که یا از راه معنیى در دل پیامبر افکندن است، یا از پشت پرده غیب تکلّم کردن، چنان که با حضرت موسى علیه السّلام سخن گفت، «4» یا فرشته اى را به رسولى روانه کند، تا آنچه باید و شاید پنهانى به پیامبر بگوید و او فراگیرد و بر مردم بخواند. وحى بر پیامبر ما صلّى اللّه علیه و اله بیشتر با این واسطه- که جبرئیل یا روح الأمین یا روح القدس نامیده شده- بوده است و در قرآن بدان تصریح شده:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ* لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ* بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ «5» «روح الأمین آن را

__________________________________________________

(1) قصص/ 7.

(2) أنعام/ 121.

(3) شورى/ 51.

(4) و کلّم اللّه موسى تکلیما نساء/ 164: «و خدا با موسى آشکارا سخن گفت.»

(5) شعراء/ 193- 195.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 18

بر دلت نازل کرد، تا از جمله هشدار دهندگان باشى؛ به زبان عربى روشن.»

نکته شایان ذکر این است که در آیه مذکور، علاوه بر معرّفى واسطه وحى- که از موجودات روحانى و امانتدار است- کیفیّت تلقّى و فراگرفتن پیامبر اکرم وحى را نیز ذکر مى کند و آن فرود آمدن وحى به «قلب پیامبر» است نه مثلا به ذهن، و قلب در عرف قرآن «نفس انسان» است که درک و شعور بدان منسوب مى باشد. علّامه طباطبایى از این تعبیر نتیجه گرفته اند که «پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله قرآن را از فرشته وحى با نفس خود یعنى با

تمام وجود خود تلقّى مى کرد نه از راه گوش». «1»

حالت پیامبر در گرفتن وحى

حالت پیامبر در گرفتن وحى

از اخبار تاریخى و مذهبى چنین برمى آید که تلقّى «2» وحى براى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله همراه با دشوارى و بروز حالاتى خاص بوده، مانند احساس سنگینى بر بدن، نشستن قطرات عرق بر چهره، خیره شدن نگاه به آسمان و دقایقى چند مجذوب ملکوت شدن. به نظر نویسنده علّت بروز چنین حالاتى، این است که با همه مقامات معنوى و روحانى که آن حضرت داشتند، باز بشرى بودند با کالبد مادى، که مى بایست ارتباط روحى با جان جهان و جهان جان برقرار کنند و پذیراى امر و نهى و حکم و تکلیف آفریدگار شوند و این امرى بس دشوار و سنگین- و براى غیر انبیا محال- است. در نتیجه، هنگام برقرار شدن ارتباط، با فشار روح بر تن، واکنشهاى جسمانى در حضرت پدیدار مى شده که اصحاب مى دیدند و شاهد عینى بودند که بعد از این حالات رسول خدا به تلاوت آیات وحى شده مى پرداخت و تکرار مى کرد تا حاضران حفظ کنند و کاتبان بنویسند.

در بعضى اخبار به بروز چنین احوالى تصریح شده. از جمله آنها خبرى است که از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل شده که: عثمان بن مظعون «3» گفت که من روزى در مکّه از خانه حضرت رسالت پناه صلّى اللّه علیه و اله گذشتم، دیدم آن حضرت در خانه نشسته است. پس نزد او

__________________________________________________

(1) طباطبایى، سیّد محمّد حسین، قرآن در اسلام، ص 91.

(2) تلقّى: آموختن، فراگرفتن، دریافتن.

(3) از اصحاب پارساى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله. «چهاردهمین مردى است که

اسلام آورد. دو بار به حبشه مهاجرت کرد. نخستین مهاجرى است که در مدینه درگذشت.» تاریخ قرآن، ذیل صفحه 103.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 19

نشستم و مشغول سخن شدم. ناگاه دیدم که دیده هاى مبارکش به سوى آسمان باز ماند تا مدتى، پس دیده خود را به جانب راست گردانید و سر خود را حرکت مى داد مانند کسى که با کسى سخن گوید و از کسى سخن شنود. پس بعد از مدتى به جانب آسمان نگریست. سپس به جانب چپ خود نظر کرد و رو به جانب من گردانید. از چهره گلگونش عرق مى ریخت. من گفتم: یا رسول اللّه! هرگز شما را بر این حالت ندیده بودم.

فرمود: مشاهده کردى حال مرا؟ گفتم: بلى. فرمود: جبرئیل بود بر من نازل شد و این آیه «1» را آورد: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ «2» یعنى: «در حقیقت خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مى دارد. به شما اندرز مى دهد باشد که پند گیرید.»

حدیث مناسب دیگر در این باب منقول از رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله است، در پاسخ حارث بن هشام که پرسید: «وحى چگونه بر شما نازل مى شود؟ حضرت فرمود: گاه صدایى همانند صداى جرس [آهنگ دراى ] به گوش من مى رسید، و وحیى که بدین صورت بر من نازل مى شد، سخت

بر من گران و سنگین بود. سپس این صداها قطع مى شد و آنچه را جبرائیل مى گفت فرا مى گرفتم. گاهى جبرائیل به صورت مردى بر من فرود مى آمد و سپس با من سخن مى گفت و من گفته هاى او را حفظ و از بر مى کردم». «3»

شناسایى وحى

شناسایى وحى

آنچه نقل شد چگونگى فرود آمدن وحى و حالت گیرنده آن- پیامبر بزرگوار- بود.

روشن است که این گونه ارتباط با مبدأ متعال امرى استثنایى و مخصوص انسانهایى است که آفریدگار به فضل خویش آنها را استعداد و شایستگى تلقّى وحى و تحمّل بار رسالت داده و پیامبران اولوالعزم «4» نامیده مى شوند، یعنى پیامبرانى که با اراده اى پولادین

__________________________________________________

(1) نحل/ 90.

(2) مجلسى، محمّد باقر، حیات القلوب، 2/ 258، به نقل از: رامیار، تاریخ قرآن، 103- 104.

(3) الإتقان، 1/ 76؛ بحار الانوار، 6/ 669 به نقل از: حجتى، سیّد محمّد باقر، پژوهشى در تاریخ قرآن، 33- 34.

(4) اولوا العزم: (صفت مرکب) خداوندان صبر- صاحبان کوشش و ثبات- پیغمبران عمده که بر امور عهد کرده

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 20

و صبرى متین در پیشبرد رسالتى که بر عهده شان گذاشته شده گام برمى دارند. امّا تلقّى وحى و شناخت آن که ویژه چنان افرادى معدود و معیّن است براى افراد دیگر ممکن نیست، چون حالتى است خاصّ آنان و مانند سایر حالات و تجارب روحى که مستقیما دریافت مى شود قابل انتقال به دیگران نمى باشد، «1» ولى آثار و نشانیهایش قابل شناخت و دریافت است. «آرى، آنچه از

خبر آسمان و غیب جهان ممکن است در اختیار ما قرار گیرد همین است که به صورت کلماتى نورانى بر جان پاک محمّدى صلّى اللّه علیه و اله تابیده و بازتابش آیات گرانقدر قرآن مجید است که بزرگ نامه راهنما و برنامه سعادت بخش انسانهاست و ما با تلاوت و تدبّر در آن مى توانیم خود را در وزشگاه نسیم وحى قرار دهیم، و رایحه آسمانى اش را استشمام کنیم. در این گلگشت مینوى است که مى بینیم آیات بیّنات قرآن نه اندیشه نابغه اى بزرگ است و نه نوشته ادیبى چیره دست، بلکه وحى آسمانى است و کلام اللّه» «2»، که به زیباترین سبک و هنرى ترین شیوه بیان شده است.

پیام آور یا نابغه

پیام آور یا نابغه

وحى قرآن که با «بخوان» آغاز گشت و مدح قلم و تعلیم کرد، آورنده اش فردى «امّى» بود، برخاسته از میان اقوامى امّى، جاهل، بت پرست و دور از تمدن؛ یعنى در شرایطى کاملا نامناسب براى پیدایش چنین پیام آورى و نامتناسب با چنان پیام وحیانى. «3» اگر بنابر

__________________________________________________

خود و سپرده خداى تعالى آهنگ و کوشش کردند و آنان مؤسّس ادیان بزرگ و صاحب کتاب آسمانى هستند و عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمّد (صلوات اللّه علیهم). ترکیب مذکور مأخوذ است از آیه 34، سوره احقاف: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ. فرهنگ فارسى، بخش 2.

(1) اقبال پاکستانى موضوع را بدین گونه توجیه مى کند که «حالهاى باطنى بیش از آن که به «اندیشه» شباهت داشته باشند به «احساس» شباهت دارند. تفسیر و تعبیرى که مرد باطنى یا پیغمبر به محتواى خودآگاهى خویش مى دهد، ممکن است به صورت جمله هایى به دیگران انتقال داده شود، ولى خود محتوا قابل انتقال نیست»، زیرا

یافتنى است نه گفتنى. اقبال پاکستانى، محمّد، احیاء فکر دینى در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 24.

(2) رکنى، محمّد مهدى، نامه هدایت، ص 25.

(3) مقصود این است که چون مردم عربستان دور از تمدن بودند، پس شرایط موجود و مقتضیات محیط چنان پیامبرى را به وجود نیاورده؛ زیرا واقعا تناسبى و تشابهى بین آنچه آنان داشتند و آنچه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آورد وجود ندارد، تا بتوان گفت دومى اثر پذیر از اولین است.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 21

لجاج و خیره سرى نباشد، این شواهد- که تاریخ صحیح روایتگر آن است و مسلمان و نامسلمان بدان معترف- همه نشان کلام اللّه بودن قرآن است و آسمانى بودن وحى، ولى با وجود این نشانها بعضى از منکران امروزى- به پیروى از شرق شناسان غربى- پیامبر را نابغه اى مصلح و خیراندیش معرّفى مى کنند که از امتیازات خاصّ روانى برخوردار بوده و از فساد اوضاع اجتماعى زمانش رنج مى برده و براى اصلاح آن چاره اندیشى مى کرده و سرانجام بهترین راه را دعوت به خدا و روز جزا دانسته است. در نقد این نظر گوییم:

اولا: مدّعیان هیچ دلیل قابل قبول حسّى، عقلى، تاریخى ... براى اثبات فرضیه خود ندارند، بلکه مدّعایشان پندارى است بى سند و بدون مستند.

ثانیا: اگر چه ظاهر این فرضیه، پیامبر را نابغه، مصلح و دلسوز و مستضعفان معرّفى مى کند، امّا در واقع فردى دروغگو و شیّاد یا خیالاتى و باطل اندیش مى شمرد که به نادرستى و کذب ادّعاى رسالت الهى

مى کند، یا افکار خود را وحى الهى مى پندارد.

ثالثا: زندگى روشن و تاریخ مستند پیامبر اسلام و حالات روحانى حضرتش- که اشاره کوتاهى به آنها شد- بطلان آن نظریه را آشکار مى کند، زیرا از خصوصیّات دعوت پیامبران- خاصّه پیامبر ما- یقین به وحى، ایمان جازم به مأموریت و رسالت الهى خود، صداقت در گفتار و امانت در کردار، قاطعیّت در عمل، استقامت در راه هدف و بالاخره توکّل به آفریدگار و پیشرفتى است که در پى داشته و نوابغ از این همه بى بهره اند. افزون بر این، سخن خدا که کلامى است پس از پانزده قرن همچنان بى مثال و بى همتا، در میدان تحدّى استوار برجا مانده، نادرستى آن ادّعا و درستى دعوت مصطفى صلّى اللّه علیه و اله را ثابت مى کند. بحث بعدى نیز شامل ادلّه اى بر بطلان این گونه شبهات ظاهر فریب است. «1»

فرق وحى با الهام و تجلّى ضمیر ناخودآگاه

فرق وحى با الهام و تجلّى ضمیر ناخودآگاه

گفتیم وحى، پوشیده اعلام کردن است و هم نوعى ارتباط روحانى پیامبران است با جهان ناپیدا، و بدیهى است آنچه ناپیداست فراتر از حسّ و تجربه ماست، امّا همین وحى پنهان- چون انرژى و قوه جاذبه زمین و سایر امور ناپیدا- اثر و نشانش پیدا و هویداست،

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه آیات مربوط در این باب ر ک: نصرى، عبد اللّه، مبانى رسالت انبیاء در قرآن، 203- 208.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 22

یعنى قرآن مجید، که درخشى است از آسمان حقیقت تابان گشته تا ظلمتکده خاکیان را به نور هدایت و تربیت

روشن گرداند.

آنچه ذکر شد باور مسلمانان و بلکه تمام دینداران است که اعجاز قرآن و استدلالهاى آمده در آن، الهى بودن وحى را ثابت مى کند. با وجود این مادیگرایان و پیروان اصالت تجربه و پوزیتیویستها که جهان غیر مادى را باور ندارند، «1» در موضوع وحى هم منشأ خدایى و ماوراء طبیعى آن را منکر مى شوند. بعضى وحى را چون الهام مى شمرند که براى بسیارى از افراد روى مى دهد و برخى آن را ناشى از ضمیر ناخودآگاه مى دانند که از درون خود انسان مى جوشد.

در ردّ گفته منکران، پاسخ کلّى و کوتاه این است که بدانچه مى گویند یقین ندارند و ادّعایشان جز پندار و فرضیه اى بى دلیل نیست «2» و استدلالى بر پایه آزمون یا عقل ندارند. مهمترین دعویشان که به جاى استدلال به کار مى برند این است که: چون وحى قابل شناخت علمى نیست، یعنى پذیراى تحلیل مادى و ادراک حسّى نمى باشد، پس در نظر ما پذیرفتنى نیست.

به سادگى مى توان جواب داد که: نیافتن چیزى دلیل بر نبودن آن نیست. بسا واقعیّتهاى جهان هست که ما با ابزارهاى محدود آزمایشگاهى خود، بدان دسترسى پیدا نکرده ایم و قابل تحلیل مادى برایمان نمى باشد، امّا وجود دارند. نمونه اى از آن، ادراکات فرا حسى «3» و فرا روان شناسى است که در سده اخیر در دانشگاههاى مهم جهان درباره

__________________________________________________

(1) «امروزه نه فقط براى اهل فلسفه و دین، بلکه براى اهل علم هم قول به ماتریالیسم، ساده دلانه و سطحى نگرانه است. چه ماده موجود، صلب، صریح و ایستاى ثابت العین مشت پرکن قابل اشاره حسیّه قدیم نیست. ماده که رابطه متقابل با انرژى دارد، مشتى تموّج و تلاطم است، یا یک

سلسله رویداد است ...

آرى تحوّلات عظیم و انقلابى علم در قرن اخیر، در جزم و جمود ماتریالیسم قدیم رخنه انداخته است.» ر ک: خرّمشاهى، بهاءالدّین، «کرامات و خوارق عادات»، جهان غیب و غیب جهان، 67.

(2) قرآن مجید در پاسخ چنین منکرانى مى فرماید: ... وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه/ 24: ...

«و به این [مطلب ] هیچ دانشى [یقینى ] ندارند، [و] جز [طریق ] گمان نمى سپرند.»

(3) ادراکات فرا حسّى یا ماوراء حسّى. در انگلیسى noitPecreP- yrosneS- artxE که مخفّف آن PSE است. مقصود از «ادراکات فرا حسّى عبارت است از: کسب اطّلاع (معرفت یا آگاهى) از یک امر یا شى ء یا رویداد بدون دخالت حواس عادى بشرى» و چند شعبه عمده دارد و ... موضوع تحقیقات روحى یا

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 23

آنها با روشهاى علمى آزمونهاى متعدّد انجام داده اند و صحت برخى از آنها مورد تأیید و تصدیق واقع شده که از آنهاست: هیپنوتیسم یا خواب مصنوعى، تله پاتى یا دورآگاهى و اندیشه خوانى، تماس با ارواح یا احضار ارواح. در تکمیل بحث و پاسخ این شبهات گوییم:

1- منشأ الهام براى شخص ملهم معلوم نیست، در حالى که پیامبر آورنده وحى را که فرشته است مى بیند، یا صدا را مى شنود، به گونه اى که جاى تردید برایش باقى نمى ماند.

حالات خاصّى که هنگام فرود آمدن وحى به پیامبر ما دست مى داد تظاهر آن بود، و نشانى از آسمانى بودن وحى براى اصحاب محسوب مى شد.

2- الهامات یا تراوشهاى ضمیر

ناخودآگاه جنبه فردى و خصوصى دارد و به زمینه انفعالى ملهم یا ضمیر ناخودآگاهش بستگى دارد و لزوما متضمّن خیر و صلاح و تعالى و رشد نیست و معانیى محدود را در بردارد. بنابراین قابل تعمیم و استفاده عموم نیست و نمى تواند تشکیل مکتب یا دین دهد تا پیامبر به تبلیغ آن بپردازد.

3- وحى همین تفاوتها را با مکاشفه عارفان دارد، بویژه که در کشف و درون بینى، ذوق و مواجید «1» عارفان دخالت دارد، بدین معنى که هر مکاشفه اى رنگ عقیده و طریقه عارف را دارد. اختلافى که در مکاشفات صوفیان فرقه ها و مذاهب گوناگون پیدا مى شود ناشى از همین امر است.

4- کسى که به او الهام شده مأموریّتى براى تبلیغ آنچه یافته ندارد، بلکه برعکس خود از آن دریافت و شناخت که غیر منتظره بوده بهره علمى یا رهنمودى در امور زندگى مى برد، امّا وحى آغاز بعثت پیامبران و عرضه آیینى نو و شروع اصلاحات اجتماعى مى باشد و همه انبیا آغازگر چنین حرکت اجتماعى بوده اند.

5- چنان که در کتابهاى تفسیر و تاریخ قرآن نوشته اند گاه وحى الهى براى مدتى قطع مى شد و جبرئیل پیامى براى رسول معظّم صلّى اللّه علیه و اله نمى آورد. این پیش آمد ناخواسته

__________________________________________________

- فرا روان شناسى (ygolohcysparaP) را تشکیل مى دهد. ر ک: جهان غیب و غیب جهان، 47.

(1) مواجید: جمع «وجد» بر خلاف قیاس. در اصطلاح تصوّف حالات و مقاماتى که به طریق کشف و وجدان [یافتن ] بر اولیا و عرفا ظاهر مى شود.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 24

 

و غیر منتظره را «فترت «1» وحى» خوانده اند که از جمله در شأن نزول و تفسیر آیات 23 و 24 سوره کهف آن را ذکر کرده اند. خلاصه و کوتاه شده آن را نقل مى کنیم تا موقعیّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در برابر وحى الهى بیشتر روشن شود و فرق اساسى وحى با الهام، تجلى ضمیر آگاه یا ناخودآگاه، مکاشفه و امورى از این گونه آشکار گردد:

سران کفار و مخالفان سرسخت حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله از دانشمندان یهود چند سؤال امتحانى دشوار خواستند، تا حضرت را بیازمایند. آنان هم سه پرسش تاریخى غامض طرح کردند:

1- جوانمردانى که در زمانهاى پیشین بودند، و بر پادشاهشان خروج کردند، سپس پنهان شدند و خوابیدند، بگو: چقدر خوابیدند؟ شمارشان چقدر بود؟ غیر از خودشان چه چیزى همراه داشتند؟ و داستانشان چیست؟

2- دانشمندى که حضرت موسى علیه السّلام مأمور شد از او پیروى کند و آموزش گیرد که بود؟ و داستانش چیست؟

3- گروهى که مغرب و مشرق را پیمودند و به سدّ یأجوج و مأجوج رسیدند چه کسانى بودند و سرگذشت آنان چیست؟

یهودیان پاسخها را- که از تورات مى دانستند- به کافران املا کردند و گفتند اگر مطابق اینها جواب داد او راستگو است و اگر جز این پاسخ داد وى را صادق و پیامبر ندانید. «2» امّا اصل مطلب را که جواب پیامبر و مورد نظر است از قلم ابو الفتوح رازى نقل مى کنیم:

«رسول- علیه السّلام- گفت: فردا خبر دهم شما را، و نگفت: إن شاء اللّه. جبریل بر دگر روز نیامد، تا چند روز برآمد جبریل نیامد. و ایشان پیغامبر را- علیه السّلام-

طعن مى زدند ... [تا] جبریل آمد و قصّه ایشان با رسول گفت ... آنگه رسول را ادب آموخت و آنچه مندوب الیه «3» است گفت: مگو که من فردا کارى کنم الّا آنگه که بگوى [بگویى ]:

__________________________________________________

(1) فترت: فاصله زمانى بین آمدن دو پیامبر که در این مدت وحى نازل نمى شود. به معنى انقطاع موقّت وحى هم به کار رفته.

(2) ر ک: طباطبایى، سیّد محمّد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، 13/ 278، حدیث از تفسیر قمى به روایت از امام جعفر صادق علیه السّلام است.

(3) ندب: در عرف شرع، کارى که فاعلش مستحق مدح و ثواب باشد، امّا بر تارکش گناه و عقابى نباشد

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 25

ان شاءاللّه.» «1»

نگفتن «ان شاء اللّه» براى نبىّ معظّم البتّه ترک اولى بود نه کارى حرام، با وجود این به جهت عنایتى که خداوند به حضرت داشت،؛ وى را به آنچه مستحبّ است متوجّه کرد.

ما امروز مى توانیم در مدت تأخیر جواب حال اشتیاق و انتظار پیامبر و مسلمانان را به رسیدن وحى در نظر آوریم، مخصوصا که پرسندگان کافر کیش به طعن و تبلیغ سوء بر ضدّ اسلام و رسولش مى پرداختند. ولى در عوض مى توانیم به این رویداد استدلال کنیم که وحى از سوى آفریدگار حکیم به وى مى رسیده، و جوشش ذهنى حضرتش- یعنى خود ساخته- نبوده. بویژه که در مورد سه سؤال مذکور، پاسخها- که در سوره کهف آمده- چنان بود که جاى اعتراض و اشکال برجا نگذاشت و

آشکار شد که از وحى الهى است و بس.

6- توجّه به اسباب و زمینه هاى نزول آیات از یک سو، آغاز شدن بسیارى از آیات با کلمه «قل» «2» (بگو) از دیگر سو، آشکارا ثابت مى کند که وحى جوششى از باطن پیامبر یا سخنى تراویده از ذوق و اندیشه حضرتش نیست، بلکه پیامى است از برون که گاه شخص نبىّ اکرم مخاطب است، و سیاق بسیارى از آیات نشان مى دهد که قرآن ارتباطى است بین ذاتى متعالى که آمر است و ناهى، با مخاطبى که مأمور است و مجبور، بدون آن که حق تصرّف و تغییر در معنى یا الفاظ وحى داشته باشد، «3» یا حق داشته باشد در ابلاغ

__________________________________________________

لغت نامه دهخدا.

مندوب: اسم مفعول آن است یعنى مستحبّ.

(1) ر ک: خزاعى نیشابورى (ابو الفتوح رازى)، حسین بن على بن محمّد، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، 12/ 337.

(2) این کلمه کلّا 332 بار در قرآن مجید آمده: 221 بار در آیات مکى و 111 بار در آیات مدنى. ر ک: روحانى، دکتر محمود، المعجم الإحصائى لألفاظ القرآن الکریم، فرهنگ آمارى کلمات قرآن کریم، 3/ 1166.

(3) آیات در این معنى بسیار است، به نقل نمونه اى بسنده مى شود: «و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند مى گویند: قرآن دیگرى جز این بیاور یا آن را عوض کن.» پاسخ خداوند که پیامبر اکرم باید به کافران بدهد چنین است: قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی. إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ. إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ یونس/ 15: «بگو مرا نرسد

که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه را که به من وحى مى شود پیروى نمى کنم. اگر پروردگارم را نافرمانى کنم، از عذاب

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 26

آن تأخیر کند و آیه تبلیغ «1» در سوره مائده صریح در این معنى است. نتیجه آن که وحى با الهام، مکاشفه، جلوه گرى ضمیر ناخودآگاه و اندیشه نابغه اى آگاه فرق ذاتى دارد و در ماهیّت متفاوت است و از دو مقوله جداگانه مى باشد حافظ- که از شاگردان مکتب بلاغت قرآن است- تبعیّت نبىّ اکرم صلّى اللّه علیه و آله را در برابر وحى الهى و بازگو کردن آن را بى کم و کاست، این چنین به تصویر کشیده:

در پس آینه طوطى صفتم «2» داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو مى گویم «3»

 

__________________________________________________

روزى بزرگ مى ترسم.»

(1) یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ مائده/ 67 «اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى دارد. آرى خدا گروه کافران را هدایت نمى کند.»

(2) طوطى صفت: ترکیب تشبیهى است، یعنى آن که صفت طوطى را دارد. صفت بارز طوطى بازگو کردن و تکرار کلماتى است که

به او آموخته اند.

(3) حافظ شیرازى، دیوان خواجه شمس الدّین محمّد، ص 262، غزل 380.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 27

 

فصل 2 نزول قرآن

اشاره

فصل 2 نزول قرآن

مبدأ و خاستگاه قرآن مجید را دانستیم که لوح محفوظ «1» است. لوحى غیر مادى و براى ما درنیافتنى «2»، که فرشتگان مى توانند فرمانهاى الهى را از آن دریابند و اجرا کنند.

جبرئیل امین سخن خدا را که بر آن لوح محفوظ از خطا ثبت بود دریافته به صورت وحى- سخنى نهان از همگان- به پیامبر ما مى رساند و قرآن بدین گونه به قلب مطهّر حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل مى شد و حضرت با علاقه آنها را حفظ مى کرد و بر مردم مى خواند.

بحثى که اینک پیش مى آید این است که آیا قرآن کریم نزول دفعى و یک باره داشته یا به تدریج فرود آمده؟ و پذیرش هر یک از این دو نظر چه مشکلى دارد؟ نخست به متن کلام اللّه مراجعه کرده، آیات مربوط را در دو دسته نقل مى کنیم:

__________________________________________________

(1) خداى تعالى پس از آن که تکذیب کافران را در آیات پایانى سوره بروج یاد مى کند، به پیامبر محبوبش قوّت قلب مى دهد که خدا بر آنان محیط است و همه در دست قدرت اویند. بعد به توصیف قرآن مى پردازد: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ* فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» بروج/ 21- 22 در این دو آیه پایان سوره، پایگاه والاى قرآن را که بس بلند و دست نیافتنى است یادآور مى شود، و این که از هرگونه تصرّف و تغییر

انسانى یا شیطانى محفوظ است. فرهنگهاى قرآنى «مجید» را که وصف قرآن است، بزرگوار، شکوهمند معنى کرده اند. ر ک:

لسان التنزیل، فرهنگنامه قرآنى.

(2) «لوح صفحه عریضى است که چیزى بر آن مى نویسند ... در این جا منظور صفحه اى است که قرآن مجید بر آن ثبت و ضبط شده است، ولى نه صفحه اى همچون الواح متداول در میان ما ... به نظر مى رسد همان صفحه علم خداوند است که شرق و غرب عالم [بل کل جهان ] را فراگرفته. آرى قرآن از علم بى پایان حق سرچشمه گرفته، نه زاییده فکر بشر است نه القاء شیاطین و محتوایش شاهد بر این مدّعاست.» تفسیر نمونه، 26/ 353- 354. نیز ر ک: لغت نامه دهخدا: لوح.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 28

الف) آیاتى که ظاهرا نزول یک باره قرآن را مى رساند و در آنها افعال از مصدر «إنزال» است:

1- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ «ماه رمضان [همان ماه ] است که در آن، قرآن فروفرستاده شده است، [کتابى ] که مردم را راهبر، و [متضمّن ] دلایل آشکار هدایت، و [میزان ] تشخیص حق از باطل است.» «1»

2- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ «ما فرو فرستادیم این نامه را در شبى با برکت، خیرافزاى، که ما آگاه کنیم خلق را به این نامه. در این شب حکم کنند و بر جاى خویش بنهند هر فرمانى نیکو و کارى راست. «2»»

3- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

«ما فرو فرستادیم قرآن را در شب حکم و بریدن بهره ها. «3»»

1- قرآن مجید در شب نازل شده، شبى مبارک، شبى که خیر آن زیاد و ماندگار است.

مبارکى و نیکویى این شب به واسطه همین نزول نامه هدایت و پیام آسمانى است، که سرآغاز تحوّل تاریخ و نقطه عطفى در فرهنگ بشرى است.

2- این شب فرخنده همان شب قدر است. شبى بلندقدر و ارجمند که عبادت در آن از هزار ماه (بدون شب قدر) افضل و برتر است. این شب در ماه مبارک روزه قرار دارد که مؤمنان میهمان خدایند و قرآن غذاى معنوى آنان است.

3- در این لیله مبارکه، تقدیر یعنى اندازه گیرى عمر و رزق و بهره آدمیان تا سال آینده بر طبق حکمت الهى و مصلحت کلّى تعیین مى شود.

__________________________________________________

(1) بقره/ 185.

(2) دخان/ 3- 4. ترجمه آیات از کشف الاسرار انتخاب شد (9/ 91) تا خوانندگان را به نمونه اى از دقت در انتخاب معادلهاى رساى لغات قرآن در ترجمه قرآنهاى کهن توجّه دهیم: «مبارک» را پس از ترجمه به «با برکت»، براى این که معنى اصلى آن گفته شود، صفت «خیرافزاى» را هم مى افزاید، با عنایت به این که در تفسیر آیه آمده: و سمّاها مبارکة لأنّها کثیرة الخیر و البرکة، لما ینزل فیها من الرحمة و یجاب فیها من الدّعوة (ص 91). نیز «یفرق» را «حکم کنند و بر جاى خویش بنهند» معنى کرده تا تمام معانیى را که کلمه در سیاق آیه دارد رسانده باشد، و تقدیرات را سنجیده و حکیمانه معرّفى کند. امّا ترجمه «منذرین» به «آگاه مى کنیم» براى این است که «انذار» هشدار دادن است، یعنى آگاه ساختن

توأم با بیم دادن از عاقبت بد گناه.

(3) قدر/ 1. ترجمه از کشف الاسرار؛ 10/ 557. میبدى در تفسیرش مى نویسد: «لیلة القدر» معناه: «لیلة تقدیر الأمور و الأحکام و الفصل ...» با توجّه به این تفسیر، فصل را بریدن معنى کرده است.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 29

نکته تقارن و همزمانى نزول قرآن با این شب سرنوشت ساز بسیار قابل تأمّل است و این نکته باریک را مى رساند که قرآن خود سرنوشت سعادتمندانه انسانها را تعیین مى کند، و آن که کتاب خدا را بر سرگذارد و اندیشه قرآنى داشته باشد، یقینا سرنوشتى خوش و فرجامى نیکو خواهد داشت و از بهترین تقدیرها برخوردار مى شود.

ب) دسته دوم آیاتى است که رساننده نزول تدریجى قرآن است.

در این گونه آیات، مشتقات فعل «تنزیل» به کار رفته که نزول تدریجى چیزى را مى رساند، «1» و اینک چند نمونه:

1- وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا «و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى و آن را به تدریج نازل کردیم. «2»»

2- وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً* کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا «و کسانى که کافر شدند گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این گونه [ما آن را به تدریج نازل کردیم ] تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیدیم و آن را به آرامى [بر تو] خواندیم. «3»»

3- وَ

نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً «و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى کنیم، [ولى ] ستمگران را جز زیان نمى افزاید. «4»»

چنان که ملاحظه مى شود آیه نخست صریحا به فرود آمدن جزء جزء قرآن دلالت دارد، تا مسلمانان رفته رفته آن را بیاموزند؛ و آیه 2 پاسخ کافران است که بهانه جویى کرده

__________________________________________________

(1) راغب اصفهانى فرق «انزال» و «تنزیل» را در توصیف فرود آمدن قرآن و فرشتگان در این مى داند که «تنزیل در جایى است که نزول چیزى رفته رفته و بارى بعد از بار دیگر انجام گیرد، ولى انزال عامّ است» یعنى نزول تدریجى و دفعى هر دو را مى رساند و سپس شواهدى از آیات نقل مى کند.

(2) اسراء (بنى اسرائیل)/ 106.

(3) فرقان/ 32. در کشف الاسرار جمله لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ را به «تا دل تو را به آن نیرو مى دهیم» (نیرو بدهیم) ترجمه کرده 7/ 20.

(4) اسراء/ 82. در تفسیر آیه مى خوانیم: «من القرآن» «من» در آورد تا بدانى که قرآن که فرود آمد نجم نجم فرود آمد، چیز چیز چنان که به روزگار به وى حاجت بود و لایق بود. کشف الاسرار، 5/ 612.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 30

مى خواستند قرآن چون صحف حضرت ابراهیم علیه السّلام یا تورات حضرت موسى علیه السّلام یک جا فرود آید و خداوند حکمت آن را دلگرمى و آرامش قلب نبىّ معظّم مى شمرد، و نیز تا

مسلمانان بدانند که رشته ارتباط حضرت با مبدأ وحى گسسته نشده و نه تنها براى رسول اکرم قوّت قلب باشد، بلکه براى مؤمنان هم مایه افزایش ایمان و آرامش روان شود.

(آیه 3).

اینک گوییم آیات دسته اول ظاهرا با دسته دوم ناسازگارى دارد، زیرا آنها نزول را در شب قدر و یک باره بیان مى کند و دسته دوم بیان کننده نزول تدریجى است که در طول دوران بعثت ادامه داشته. براى حل این تعارض ظاهرى دو راه حل معروفتر و قابل اعتناست:

1- نظرى که نخست از سوى ابن عباس اظهار شده و سپس در بعضى تفسیرها و کتابهاى علوم قرآنى- مانند الإتقان- نیز آمده و فشرده اش را ابو الفتوح رازى در تفسیر سوره قدر آورده است که براى آشنایى با شیوه تفسیر قدما عینا نقل مى شود: «قوله تعالى:) ... إنّا أنزلناه، گفت: ما فرو فرستادیم قرآن را. «ها» کنایت است از نامذکورى به حکم آن که اشتباه نخواهد بودن. «1» در شب قدر یعنى در شب قدر فرو فرستادیم آن را از لوح محفوظ به آسمان دنیا به بیت العزّة، «2» و جبریل- علیه السّلام- بر سفره «3» املا کرد. آنگه به نجوم «4» فرود مى آورد آیت آیت و سورت سورت به حسب حاجت بر وفق مصلحت.»

سپس اشکالى که از جهت نزول یک باره پیش مى آید و یک جواب آن را داد که: از

__________________________________________________

(1) مقصود آن است که «ه» در «انزلناه» مرجعش ذکر نشده، ولى معلوم است که به قرآن برمى گردد.

(2) بیت العزّة: که آن را بیت المعمور نیز خوانده اند بنابر بعضى روایات محلّى است در آسمان دنیا که نزدیکتر از سایر آسمانها به زمین

است. ظاهرا مراد تنزّلى است که کلام اللّه پیدا مى کند تا از عالم مجرّدات به جهان مادّى برسد، و اللّه اعلم.

(3) سفره: نویسندگان، جمع سافر است؛ و فرشتگان که اعمال بندگان را نگاه دارنده (منتهى الأرب).

(4) نجم: غیر از معنى معروف «ستاره»، به «وقت معین» نیز اطلاق مى شود (منتهى الأرب). امّا تعبیر به نجوم، نجوما، نجم نجم (در عبارت منقول از کشف الاسرار در پى نوشت 4 صفحه قبل) «یعنى: وقت به وقت، و ستاره به ستاره. علّت هم این بود که عرب دیون خود را بر حسب اوقات نجومى تقسیط مى کرد. مثلا پول یا متاعى که مى گرفتند، برگرداندن آن را به وقت طلوع ستاره اى تا ستاره دیگر (در منازل ماه یا بروج خورشید) ... موکول مى ساختند». رامیار، تاریخ قرآن، ص 185.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 31

آسمان دنیا- که نزدیکتر به زمین است- بر حسب نیاز رفته رفته نازل مى شود، جواب دیگرى هم مى دهد که مراد ابتداى نزول قرآن است، که در شب قدر واقع شده نه نزول همه آن، و این است عبارت تفسیر:

«اگر گویند خداى تعالى مى گوید: من قرآن در شب قدر فرستادم، پس در دگر اوقات چه فرستاد؟ گوییم: یک جواب آن است که در متن کتاب برفت. و جواب دیگر آن است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ، أى إبتدأنا إنزاله فى لیلة القدر، چنان که یکى از ما گوید: أنا أخرج غدا إلى الحجّ، من فردا به حج مى روم، و باشد که به دو ماه آن جا رسد،

یعنى ابتداى رفتن به حج فردا خواهم کردن. «1»»

2- بر نظریه اى که ذکر شد، محققان خدشه وارد کرده اند. «2» چون مجال نقل آن ردّ و ایرادها نیست، از آن در گذشته به ذکر دومین راه حلّ مى پردازیم که سنجیده تر است.

استاد ابو عبد اللّه مجتهد زنجانى مى نویسد:

«بعد از نزول آیه اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ تا مدّت سه سال آیه اى از قرآن نازل نشد و این مدت به زمان فترت وحى موسوم شده. سپس قرآن بر حضرتش به مرور زمان و آیه آیه نازل گردید ...» «3»

آیة اللّه معرفت، پس از ذکر آغاز نزول قرآن در شب قدر از ماه رمضان مى نویسند:

«آغاز وحى رسالى (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پیش از هجرت (609 میلادى) بود، ولى نزول قرآن به عنوان کتاب آسمانى سه سال تأخیر داشت ... پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در این مدّت دعوت خود را سرّى انجام مى داد تا آیه فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ نازل شد و دستور اعلان

__________________________________________________

(1) روض الجنان، 20/ 342. همین معنى (ابتداى نزول) را میبدى نیز نقل کرده. کشف الأسرار، 10/ 558.

(2) ر ک: رامیار، تاریخ قرآن، 186- 187؛ معرفت، تاریخ قرآن، 40- 42.

(3) مجتهد زنجانى، ابو عبد اللّه، تاریخ قرآن، ترجمه ابو القاسم سحاب، 30. دکتر رامیار شب قدر را آغاز نزول مى شمرد نه نزول تمام قرآن و با استناد به اقوال بزرگانى چون زمخشرى و فخر رازى و شیخ مفید مى نویسد: «اشاره بدین آغاز نزول در قرآن مجید حاکى از عظمت و فخامت مسأله است. این روزى بوده که تاریخ بشریّت در آن ورق خورده ... روز آغاز هدایت بشرى براى طول

حیات بشر است» (ص 192)، امّا از زمان فترت نامى نبرده است.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 32

دعوت را دریافت کرد. «1»»

تاریخ اسلام نیز گواهى مى دهد که پس از نزول پنج آیه آغاز سوره علق، حضرت خدیجه و على علیه السّلام به اسلام گرویدند و بعد دعوت پنهانى انجام گرفت و نماز که از آغاز نبوّت بر حضرت واجب شد، در درّه کوههاى اطراف مکّه با اندک گرویدگان خوانده مى شد و رفته رفته شمار افراد مسلمان افزونى گرفت. رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانى، بعد از شرح آنچه ذکر شد مى نویسد: «2» «از اول دعوت تا این ساعت که [اسلام ] آشکارا شد، سه سال برآمده بود. بعد از آن حق تعالى این آیت فرو فرستاد، قوله تعالى: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ* إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ. «3»

بنابر این مدّت نزول تدریجى قرآن مجید (بعد از نزول پنج آیه سوره علق) بیست سال مى شود که سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرین سال زندگى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ادامه داشته است. با این حساب تضادّى بین دو رویداد تاریخى قطعى: نزول قرآن در شب قدر و بعثت در 27 رجب، باقى نمى ماند.

__________________________________________________

(1) معرفت، تاریخ قرآن، ص 32- 33. یادآور مى شود: رامیار نیز این نظر را پذیرفته و در «جدول تاریخى گاه شمار سیره رسول خدا و حوادث مهم جهان» در پایان تاریخ قرآن، صفحه 701 به بعد درباره نخستین وحى مى نویسد:

دوشنبه 18 ژوئن 610 27

رجب 1 بعثت نخستین وحى در چهل سالگى (به عقیده امامیّه).

دوشنبه 6 اوت 610 17 رمضان 1 بعثت نخستین وحى (نزول 5 آیه اوّل سوره علق) در 40 سالگى (به اعتقاد اهل سنّت).

روز دوم بعثت: نزول نماز وسطى [ظهر] به دو رکعت، اسلام آوردن خدیجه، على، زید و ابو بکر [با اندک فاصله ]. توضیح این که یک سال تفاوت بین تاریخ مذکور با آنچه آقاى معرفت ذکر کرده اند (609 م.) در تطبیق سال قمرى با سال میلادى است و قابل اغماض است.

(2) ر ک: سیرت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، 1/ 232. درباره نخستین مسلمانان و گروندگان؛ نیز: تاریخ پیامبر اسلام، ص 85- 89.

(3) حجر/ 94- 95: «پس آنچه را بدان مأمورى آشکار کن و از مشرکان روى برتاب که ما [شرّ] ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.»

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 33

 

اسباب نزول، شأن نزول

اسباب نزول، شأن نزول

دانستیم آیات قرآن کریم رفته رفته از طریق وحى بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرود آمده است، اینک مى افزاییم: بسیارى از آیات و گاه یک سوره کامل به مناسبت رویدادى اجتماعى یا پرسشى که از رسول مکرّم شده نازل گشته. آنچه زمینه و موجب نزول آیات مى شده اصطلاحا اسباب نزول یا شأن نزول «1» نامیده اند، که اطّلاع از آنها مفسّر را در فهم مراد خداى تعالى از آن آیات کمک مى کند، زیرا علم به سبب، موجب علم به مسبّب مى شود.

از این رو، و هم از فرط اهتمامى

که مسلمانان از صدر اسلام به تمام مسائل مربوط به قرآن کریم داشته اند، به گردآورى اخبار مربوط به شأن نزول پرداخته اند و حتّى کتابهایى مستقلّ در این باب تألیف کرده اند، مانند اسباب النّزول از ابو الحسن على واحدى نیشابورى (م. 468) و لباب النّقول فى أسباب النّزول «2» فراهم آورده جلال الدّین عبد الرحمان سیوطىّ (م. 911). و از دانشمندان معاصر کتاب: نمونه بیّنات در شأن نزول آیات از دکتر محمّد باقر محقّق شایان ذکر است.

شأن نزول را مفسّران ذیل آیات مربوط نقل کرده اند، زیرا- چنان که گفتیم- مى تواند روشنگر مراد خداى تعالى باشد، و ارتباطى تنگاتنگ با تفسیر آیات دارد. به عنوان مثال در تفسیر آیه: وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً، «3» «مفسّران (شیخ طوسى، میبدى، ابو الفتوح و طبرسى) مى نویسند که این آیه در حق سعد بن ابى وقّاص نازل شده است که چون اسلام آورد، مادرش- جمیله دختر ابى سفیان ...- گفت اى سعد! آیا صابى (کژدین)

__________________________________________________

(1) بعضى از قرآن پژوهان بین این دو تعبیر فرق قایل شده اند. بدین معنى که سبب نزول را حادثه یا پیشامدى دانسته اند که در پى آیه یا آیاتى نازل شده، و آن رویداد باعث و موجب نزول آیه شده است (مانند مثالى که در متن درباره شیوه رفتار با والدین مشرک نقل شده)؛ و شأن نزول اعمّ از آن است و شامل پیش آمدها و فرض احکام و غیر اینها مى باشد. ر ک: معرفت، تاریخ قرآن، ص 65- 66.

(2) این دو کتاب در یک جلد- به صورت متن و ذیل- با عنوان شأن نزول آیات توسط اسلامى، دکتر محمّد جعفر ترجمه شده است.

(3) عنکبوت/

8، ترجمه تمام آیه چنین است: «و انسان را سفارش کرده ایم که به پدر و مادرش نیکى کند و [مى گوییم ] اگر تو را واداشتند که چیزى را که بدان علم ندارى شریک من گردانى، پس از آن دو اطاعت مکن؛ چرا که بازگشت شما به سوى من است، و آنگاه به [حقیقت ] آنچه مى کردید آگاهتان مى سازم» قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه از خرّمشاهى، بهاء الدّین، 397.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 34

شدى؟ و سوگند خورد که نه از آفتاب به سایه رود و نه خوراک و نوشابه بخورد، مگر آن که فرزندش از دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگردد. سه روز از این اعتصاب غذا گذشت و مادرش بى رمق شد. او به نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رفت و حال خود و مادر بازگفت. حضرت فرمودند: هر خیر و خوبى در حق مادرت به جاى آور، امّا در شرک خدا از او فرمان مبر. سعد به مادرش گفت: مادر! اگر هفتاد جان داشته باشى و یکان یکان بدهى از دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله برنمى گردم؛ اگر مى خواهى همچنان آب و غذا نخور. مادر که عزم او را راسخ دید اعتصاب خود را شکست و تسلیم شد». «1»

گستردگى معنى آیات

گستردگى معنى آیات

روشن است که آیات قرآن هر چند در مورد حادثه یا فردى معیّن نازل شده باشد، حکم آن همگانى و همواره برجاست، جز در مواردى اندک که در سبب نزول آیات ذکر شده. این ویژگى

در زبان پیشینیان به تنزیل و تأویل یا ظهر (ظاهر) و بطن (درون، باطن) تعبیر شده که ظاهر آیه، مورد نزول را مى رساند ولى در بطن مفهوم گسترده ترى نهفته است و با تدبّر و ژرف اندیشى دریافت مى شود؛ «2» و این کارى است که عالم دینى با اجتهاد (کوشش علمى) و تفقّه (فهم عمیق و همه جانبه دین) انجام مى دهد، تا احکام جدید را- با کمک سایر ادلّه شرعى- استنباط کند. این خصوصیّت در واقع رمز جاودانگى قرآن است، زیرا وسعت معانى و ژرفاى بطنهاى کلام اللّه چنین خاصیّتى به آیات داده که قابل انطباق با اتّفاقها و رویدادهاى تازه باشد و بتوان مسائل مستحدثه- را به کمک سایر ادلّه شرعى- از آن استنباط کرد. اینک نمونه اى نقل مى شود:

در سوره بقره آیه 115 آمده:

__________________________________________________

(1) همان، ذیل صفحه.

(2) درباره حدیث معروف «ما فى القرآن آیة إلّا و لها ظهر و بطن» که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است، از امام صادق علیه السّلام سؤال شد. حضرت در جواب فرمود: ظهر همان مورد نزول آیه است و بطن تأویل آن، که موارد قابل انطباق را شامل مى شود. برخى در گذشته اتّفاق افتاده و برخى هنوز نیامده است. قرآن [پیوسته زنده و قابل بهره گیرى است و] مانند آفتاب و ماه در جریان است. معرفت، تاریخ قرآن، 66.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 35

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ. «1» این

آیه در ظاهر با آیاتى که رو به کعبه نماز خواندن را واجب کرده منافات دارد.

توجّه به شأن نزول، این تنافى را برطرف مى کند. شأن نزول آیه به این شرح است:

«یهودیان به مسلمانان اعتراض مى کردند که اگر نمازگزاران به سوى بیت المقدّس حق است- آن گونه که تا کنون عمل مى شد- پس تحویل آن به سوى کعبه باطل است؛ و اگر رو به سوى کعبه نماز خواندن حق است، پس بطلان آنچه تاکنون خوانده شده است ثابت مى شود. خداوند در این آیه جواب مى دهد: هر دو کار حق بوده و هست، زیرا اصل نماز یک حقیقت ثابت است، ولى رو به سوى کعبه یا بیت المقدس کردن یک امر اعتبارى محض است که براى ایجاد وحدت در صفوف نمازگزاران جعل [قرار داده ] شده است. به هر کجا که رو کنى خدا هست و رو به خدا ایستاده اى ... در روایات، از این آیه استفاده دیگرى نیز شده است و آن این که مى توان نمازهاى مستحبى را در حال سواره به هر سویى که در حرکت هستیم به جاى آوریم. این بطن آیه است که با راهنمایى معصومین بدان رهنمون شده ایم». «2»

ناگفته نماند همه اخبارى که شأن نزول آیات را بیان مى کند مسند و معتبر نیست، و جز آنها که بر طبق موازین علم درایه «3» صحیح شمرده مى شود بقیه قابل اعتماد نمى باشد. «4»

__________________________________________________

(1) «و مشرق و مغرب از آن خداست؛ پس به هر سو رو کنید آن جا روى [به ] خداست. آرى، خدا گشایشگر داناست.»

(2) معرفت، تاریخ قرآن، 67. نمونه دیگر را در همین مأخذ مى توان دید.

(3) درایه یا مصطلح الحدیث: علمى است

که از سند حدیث و متن آن و چگونگى فراگرفتن و آداب نقل حدیث گفت و گو مى کند. موضوع علم درایه عبارت است از سند و متن حدیث، و فایده آن شناسایى احادیث مقبول و مردود است (تلخیص از: درایة الحدیث، 5- 6).

(4) براى آگاهى از راههاى تشخیص اخبار صحیح از سقیم که درباره اسباب نزول آیات رسیده، ر ک: معرفت، تاریخ قرآن، 68- 71.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 36

 

فصل 3 قرائت قرآن و قاریان

اهمّیت قرائت

اهمّیت قرائت

نخستین آیاتى که بر رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله نازل شد با کلمه «إقرأ» آغاز مى شود. «1» خواندن، نوشتن، آموزش دادن از مطالب اصلى این آیات است که مهمّ شمرده شده و از نعمتهاى بزرگ آفریدگار و در ردیف آفرینش انسان به حساب آمده است. فرمان «بخوان» در طول مدّت نزول قرآن و زندگى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آشکار و با تکرار اجرا شد و نخستین مرحله اجراى آن توسط خود حضرت بود، یعنى قرائت آیات نازل شده، سنّت نبوى و برنامه شبانه روزى اصحاب و مسلمانان بعدى شد و نقل متواتر کلام اللّه را در طول زمان در پى داشت. «2»

نبىّ مکرّم خود مأمور بود که آیات الهى را پس از تلقّى از فرشته وحى بر مردم بخواند «3» و همه اصحاب مى بایست تا جایى که مى توانند در روز و شب، در نماز و غیر آن قرآن را تلاوت کنند «4» و همین کار را مى کردند، زیرا سخن خدا براى آنان هم لطف

ادبى داشت و هم معنویّت دینى، هم معارف الهى را تعلیم مى داد و هم مکارم اخلاقى را.

سرگذشت پیشینیان در آن عبرت آموز بود و اوامر و نواهى اش برنامه زندگیشان را معیّن

__________________________________________________

(1) پنج آیه نخستین سوره علق با ترجمه اش زیر عنوان «آغاز وحى» نقل شده.

(2) ر ک: سیوطى، ترجمه الإتقان، نوع سى و چهارم 1/ 323؛ زنجانى، ابو عبد اللّه؛ تاریخ قرآن، 34- 35 و 41 راجع به تعلیم و نشر قرآن، 43، فرستادن قرّاء به مدینه براى تعلیم.

(3) در سوره نمل آیات 91- 92 مى خوانیم: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ* وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ: «و مأمورم که از مسلمانان باشم. و این که قرآن را بخوانم.»

(4) فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ... فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ (مزمّل/ 20): «هر چه از قرآن میسّر مى شود بخوانید ...

پس هر چه از آن میسّر شد تلاوت کنید ...»

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 37

مى کرد و در همه این موارد به شیواترین زبان بیان شده بود و تأثیرى شگرف داشت.

اصحاب چون کلام اللّه را فرا مى گرفتند در حضور پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به تکرار مى خواندند تا درستى قرائتشان را گواهى کند، و بعد از حفظ براى دیگران بازگو مى کردند.

بدین ترتیب چند روز بعد از نزول آیه یا سوره اى، سینه به سینه اصحاب گشته حفظ و ضبط مى شد. «1»

تعلیم قرآن

تعلیم قرآن

هر چند در سالهاى نخست بعثت و در مکّه، تلاوت آیات قرآن به وسیله رسول مکرّم صلّى اللّه علیه

و اله با دشوارى، مخالفت، استهزا و بر پا کردن غوغا همراه بود «2»؛ امّا برخلاف این کارشکنى ها پیامى نوین بود که اندیشه هاى آزاد بى تعصّب و دلهاى حق طلب را تسخیر مى کرد «3» و پیامبر هم پنهان و آشکارا به قرائت و تعلیم قرآن مى پرداخت و با آن اسلام را معرّفى مى کرد.

چون آن حضرت به مدینه هجرت کرد و حکومت مستقلّ اسلامى تشکیل شد، تعلیم قرآن و اقراء «4» با نظم و آدابى مناسب انجام مى گرفت و به دستور رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله گروهى قابل توجّه از صحابه موظّف شدند به قرائت کلام اللّه و تعلیم آن به نو مسلمانان و آموزش

__________________________________________________

(1) ر ک: ترجمه الإتقان 1/ 323؛ زنجانى، تاریخ قرآن، 34- 35.

(2) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ: فصّلت/ 26 «و کسانى که کافر شدند گفتند: به این قرآن گوش مدهید و سخن لغو در آن اندازید، شاید شما پیروز شوید.»

(3) درباره تأثیر قرائت قرآن در شنوندگان و گرویدن آنها به اسلام شواهد فراوان است. از جمله ر ک: رامیار، تاریخ قرآن، ص 214 به بعد، که ایمان آوردن شاعر سخن شناس طفیل بن عمرو (م. 11) را شرح مى دهد.

نمونه دیگر: 219- 220.

(4) اقراء: در لغت به معنى «خواندن آموختن» (فرهنگ فارسى)، وادار به خواندن کردن و به تعبیر صاحب منتهى الأرب «خوانانیدن» و مقرى نعت است از آن.

در اصطلاح، عبارت از این است که: قارى قرآن را به خواندن دعوت کنند و دعوت کننده به استماع قرائت بپردازد تا لغزش و اشتباه او را جبران کند. پژوهشى در تاریخ قرآن،

ذیل صفحه 238. در همین مأخذ آمده است: «پیامبر اکرم اصرار داشت، اصحاب قرآن را به خاطر بسپارند و حتّى به منظور اقراء آنان را وادار به خواندن مى کرد.»

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 38

احکام- که روز به روز نازل و تکمیل مى شد- بپردازند «1» و حتّى طبق دستور صریح قرآن از شرکت در جهاد معذور شدند. «2»

«چون بیشتر یاران پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله و مخصوصا صحابه که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند بى سواد بوده به خواندن و نوشتن آشنایى نداشتند، به دستور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله از اسیران یهود براى یاد گرفتن خط که آن زمان بسیار ساده و آسان بود استفاده مى شد و بدین گونه گروهى باسواد به وجود آمد از این جماعت کسانى که به قرائت قرآن و حفظ و ضبط سور و آیات آن مشغول بودند قرّاء نامیده مى شدند و از این گروه بود که در وقعه بئرمعونه «3» چهل تن یا هفتاد تن یک جا شهید شدند». «4»

شهادت این تعداد قارى در یک حادثه دلیلى روشن بر کثرت شماره قاریان در زمان حیات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى باشد و ثمره کوششى است که حضرتش براى تعلیم قرآن انجام داده است. «5»

__________________________________________________

(1) ر ک: فضلى، عبد الهادى، مقدّمه اى بر تاریخ قرائات قرآن کریم، ترجمه و تحریر حجّتى، سیّد محمّد باقر، ص 25- 26.

(2) اشاره به آیه 122 سوره توبه است که به آیه «نفر»

(کوچ کردن جمعى، گروهى به جایى رفتن) نامگذارى شده و ترجمه آن چنین است: «و شایسته نیست مؤمنان همگى [براى جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى کوچ نمى کنند تا [دسته اى بمانند و] در دین آگاهى پیدا کنند، و قوم خود را- وقتى به سوى آنان بازگشتند- بیم دهند باشد که آنان [از کیفر الهى ] بترسند.» علّامه طباطبایى در تفسیر آیه نظرى دارند که ترجمه فشرده آن این است: اولا مراد از تفقّه در دین فهمیدن همه معارف دینى از اصول و فروع است نه تنها احکام عملى و فقه اصطلاحى، ثانیا حکم کوچ کردن براى جهاد از طالبان علوم دینى برداشته شده، تا با پیامبر باشند و در دین تفقّه (فهم عمیق) یابند و به نشر اسلام [که هدف جهاد است ] بپردازند.

المیزان، 9/ 404.

(3) بئر معونه: نام چاه آبى است نزدیک مدینه. توضیح این که در مناطق خشک و گرمسیر همچون عربستان که منبع مهم استفاده از آب، چاه بوده، چاهها اهمّیت حیاتى داشته و گاه به نام خاصّى خوانده مى شده اند. بسا که در جنگها دسترسى به چاه آب- براى شرب لشکریان و ستوران- موجب پیروزى لشکر مى شده. نام چاههاى مدینه در کتاب پر فایده وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى تألیف سمهودى، نور الدین آمده است.

(4) طباطبایى، سیّد محمّد حسین، قرآن در اسلام، 112.

(5) در کتاب المغازى تألیف واقدى آمده است: «در میان انصار هفتاد نفر مرد جوان دیده مى شدند که موسوم به قرّاء بودند و به هنگام درآمدن شب به ناحیه مدینه مى آمدند و به تعلیم قرائت مى پرداختند و اقامه نماز

 

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 39

نهضت قرآن آموزى از نخستین سالهاى نزول آیات- چندان گسترده و فراگیر بود که شامل حال زنان نیز مى شد، چنان که بعضى مهریه شان را تعلیم سوره اى از کلام اللّه قرار مى دادند و بعضى از زنان تا آن حد کوشا و علاقه مند بودند که تمام قرآن را از بر کرده بودند.

ابن سعد در الطبقات نقل مى کند که: امّ ورقه- دختر عبد اللّه بن حارث- قرآن را جمع کرده بود. رسول معظّم به دیدن این زن مى رفت و او را «شهیده» مى خواند. همچنین نام بانوانى چون حفصه و عایشه و امّ سلمه در میان قاریان به چشم مى خورد. «1»

اهمّیت خواندن و حفظ کردن قرآن

اهمّیت خواندن و حفظ کردن قرآن

در تاریخ جمع و نگاهدارى کلام اللّه، قرائت و از بر کردن آن مهمتر از کتابت شمرده مى شود، زیرا با وجود دشواریهایى که نوشتن- به سبب کمبود نوشت افزار و نویسنده- داشت، شنیدن و خواندن و به خاطر سپردن تدریجى آیات نازل شده براى یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کارى بس آسانتر و سریعتر بود، زیرا طبیعى است که درس ناخواندگان از راه استماع و حفظ کردن مطالب را مى آموزند و به ذهن مى سپارند. بدین جهت از نخستین سالهاى نزول آیات و قبل از این که به کتابت درآید، قرآن مجید در حافظه گرویدگان نگهدارى مى شد و با تکرار و بازخوانى در دلها تثبیت مى گشت.

این شیوه از پاسدارى سخن خدا در آن زمان امرى رایج و با سابقه بود، چنان که علاقه فراوان عرب به شعر (ادبیّات) و علم انساب

«2» (بخشى از تاریخ قومى) انگیزه از برکردن قصاید بلند و نسبهاى طولانى بزرگان قبایل مى شد. آنچه این یادگیرى را مدد مى کرد حافظه قوى آنان بود. درباره قوّت حافظه و توان از برکردن شعر و سلسله انساب

__________________________________________________

مى کردند» المغازى، 2/ 347 به نقل از: مقدّمه اى بر تاریخ قرائات قرآن کریم، 26.

(1) ر ک: ترجمه الاتقان، نوع بیستم در شناختن حفّاظ و راویان قرآن، 1/ 244. نیز: العطّار، داود، موجز علوم القرآن، 153. در تشویق به یادگیرى و یاد دادن سخن خدا در حدیث صحیح نبوى آمده: خیرکم من تعلّم القرآن و علّمه «بهترین شما کسى است که قرآن را بیاموزد و به دیگران تعلیم دهد.» ترجمه الاتقان، نوع سى و چهارم، 323.

(2) علم الأنساب: دانشى است که از نسبهاى مردم [نژادها، دودمانها] و قاعده هاى کلّى و جزئى آن سخن مى دارد و غرض از آن احتراز از خطا در تعیین نسب اشخاص است. ر ک: لغت نامه دهخدا: انساب.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 40

داستانها نقل شده، مانند آنچه درباره اصمعى (م. 216) شاعر شیرین بیان بصرى نوشته اند که «بزرگترین قصیده را با یک بار شنیدن حفظ مى کرد. روایت شده که 16000 ارجوزه «1» را- بجز دواوین عرب- از حفظ داشت». «2»

این یادگیرى و حفظ، در مورد قرآن و حدیث- که از سر اعتقاد انجام مى گرفت- بسیار زیادتر بود. چنان که «ابن عقده (م. 332) سیصد هزار حدیث باز مى گفت، و یک صد هزار حدیث با متن و سند به خاطر داشت. بخارى مى گفت

یک صد هزار حدیث صحیح و دویست هزار حدیث غیر صحیح از حفظ دارم.» «3»

کوتاه سخن آن که بنا به روش معمول آن زمان، قرآن با عقیده و ایمان فراوان به حافظه هاى قوى سپرده شد و با بازخوانى و تلاوت و تعلیم به صورت سنّتى رایج میان اصحاب، تابعین و مسلمین بعدى در حوزه هاى درسى برجا ماند.

وجود سنّت تلاوت و حفظ کردن قرآن، استاد قاریان شمس الدّین محمّد بن محمّد دمشقى- معروف به ابن الجزرى (م 833)- را بر آن داشته که بگوید:

«اعتماد در نقل قرآن بر حفظ در قلبها و سینه هاست نه بر خط مصحفها و کتابها. و این گرامى ترین خصیصه اى است از خداوند متعال بر این امّت». «4»

بدین گونه وى انتقال شفاهى آیات را بر نوشته ها- خاصّه که در آغاز با خطّى ابتدایى و ناقص بود- ترجیح داد.

تعریف قرائت

تعریف قرائت

قرائت به معنى خواندن است و در علوم قرآنى، اصطلاحى است که چنین تعریف مى شود:

«قرائات «5» عبارت از علم به کیفیّت اداى کلمات قرآن و اختلاف این کیفیّت مى باشد؛ اختلافى که به ناقل و راوى آن منسوب است «6»».

__________________________________________________

(1) ارجوزه: قصیده گونه اى به وزن رجز، شعر کوتاه.

(2) لغت نامه دهخدا: اصمعى.

(3) رامیار، تاریخ قرآن، 237.

(4) پژوهشى در تاریخ قرآن، 245.

(5) چون سخن از قرائتهاى گوناگون است در تعریف آن، لفظ قرائت به صورت جمع آورده شده: قرائات.

(6) ابن الجزرى، منجد المقرئین، قاهره، 1350، ص 3.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 41

توضیحا یادآور مى شویم:

1- ساختمان جمعى

«قرائات» تنوع و گوناگونى خواندن قرآن را توسط استادان قرائت مى رساند.

2- تنوع و اختلاف قرائتها منسوب به قاریان است نه پیامبر اکرم که مصدر و منشأ قرائت کلام اللّه بوده.

3- هدف این علم دست یابى به قرائت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و چگونگى اداى کلمات توسط حضرت است.

4- تنها راه رسیدن بدین هدف سماع و نقل از راویان ثقه است. «1»

اصحاب حافظ قرآن

اصحاب حافظ قرآن

چنان که پیش از این گفتیم همه اصحاب تحت تعلیم رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله بر حسب استعدادشان بیش و کم سوره هایى از کلام اللّه را در حافظه داشتند و در نمازها و نیز براى کسب معرفت و مثوبت تلاوت مى کردند، ولى شمارى که حافظه اى قویتر و سعیى بیشتر داشتند تمام قرآن کریم را حفظ کردند و به تدریج بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله عرضه مى نمودند.

این صحابیان که بیشترین کوشش را در آموزش کلام اللّه داشتند- به ترتیب سال وفات- عبارتند از: ابىّ بن کعب (م. 20)، عبد اللّه بن مسعود (م. 32)، ابو الدرداء عویمر بن زید (م. 32) عثمان بن عفّان (م. 35)، على بن ابى طالب (م. 40)، ابو موسى اشعرى (م. 44)

زید بن ثابت (م. 45). «2»

سایر قاریان و حافظان که از تابعین هستند قرائت را عرضا «3» از آنها دریافت کردند

__________________________________________________

(1) چون قرائت قرآن دانشى است کاملا نقلى، بدین جهت قرآن پژوهان سلف همه تأکید کرده اند: «قرائت در صورتى قابل اخذ و معتبر مى باشد که روایت مربوط به آن نقلا و قرائتا و لفظا متّصل باشد و درباره هیچ یک از روات و ناقلان آن طعن و خدشه اى از سوى

علما دیده نشود». مقدمّه اى بر تاریخ قرائات قرآن کریم، 103.

(2) ر ک: مقدّمه اى بر تاریخ قرائات قرآن کریم، 28؛ ترجمه الإتقان، 1/ 245. سیوطى از کسان دیگرى هم که در سایر شهرها به آموزش قرآن مشهور بودند نام برده است، آنچه در متن آمد شمارى از صحابیانند که به تعلیم قرآن شهره شدند.

(3) «اگر کسى قرآن یا حدیث را از حفظ و یا از روى کتاب بر استاد قرائت کند، آن را قرائت عرضى [عرضه

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 42

و مدار اسانید «1» قرّاء ده گانه نیز بر محور قرائات آنهاست.

قرّاء سبعه

اشاره

قرّاء سبعه

در طبقه بندى قرّاء تابعین طبقه دوم محسوب مى شوند. دانش آموختگان از اینان که طبقه سوم قاریان را تشکیل مى دهند و حدود نیمه اوّل قرن دوم مى زیستند شهرتى بیشتر کسب کردند و بعد با اندکى تغییر نفرات به قرّاء سبعه معروف شدند که هر کدام دو راوى «2» مشهور داشتند، و اینک اسامى قاریان: عبد اللّه بن کثیر مکّى (م. 120) قارى مکه، نافع بن عبد الرّحمان (م. 159) قارى مدینه، عاصم کوفى (م. حدود 128) که قرائت را از ابو عبد الرّحمان سلمى و او از حضرت على علیه السّلام روایت مى کند.

__________________________________________________

- کرده، ارائه داده ] مى نامند. امّا سماع عبارت از این است که شاگرد و کسى که مى خواهد قرآن و یا حدیث را فراگیرد آن را از زبان استاد بشنود، اعم از آن که استاد از روى کتاب بخواند و یا با استمداد از حافظه قرائت کند»

علوم الحدیث و مصطلحه، 88 و 93. به نقل از: مقدّمه اى بر تاریخ قرائات قرآن کریم، ذیل صفحه 28- 29.

(1) اسانید: جمع إسناد است و آن عبارت از نسبت دادن حدیث به گوینده آن است. همان، 29.

(2) قرائت هر یک از قاریان را تنى چند نقل مى کردند که در اصطلاح آنها را راوى نامند. کسانى که از راوى، قرآن یا حدیث را بازگو مى کنند به طرق روایت تعبیر مى شوند. بنابراین طریق در اصطلاح واسطه هایى است که قرائت راوى را براى ما بازگو مى کند. هر یک از هفت قارى نامبرده دو راوى برجسته و معروف داشته است، و اصطلاح 14 روایت از همین جا پیدا شده. ما براى اختصار فقط دو راوى قرائت عاصم را نام بردیم.

یادآورى:

حفظ کردن نام حافظان و قاریان- به نظر بنده- براى دانشجویان غیر متخصّص لزومى ندارد. همین قدر که بدانند قرآن مجید به روایت حفص بن سلیمان کوفى از قرائت عاصم و او از ابو عبد الرّحمان سلمى و او از حضرت على علیه السّلام (و دیگر صحابه) و ایشان از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و اله بوده کافى است. زنجیره اسناد قرائتهاى قرآن به مصدر وحى در کتب قدما با دقت و تفصیل ثبت است. امّا براى ملاحظه مقالاتى که در این باره نوشته شده، ر ک: پروین بهارزاده، روایت حفص از قرائت عاصم و دلایل ترجیح آن، بیّنات، سال سوم، زمستان 1375، 74- 95. از نکاتى که نویسنده مقاله پس از بررسى بدان دست یافته این است که دوستان و تعلیم یافتگان حضرت على علیه السّلام در پیدایش نصّ قرآن موجود سهمى بسزا داشته اند، بدان حد

که توان گفت: «قرائت کنونى که قرائت حفص است، یک قرائت شیعى ناب و خالص است» ص 91.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 43

دو راوى او: حفص بن سلیمان کوفى (م. 180) و شعبة بن عیّاش (م. 193) هستند.

حفص قرائت عاصم را دقیق تر مى دانست. او و استادش عاصم هر دو از موالیان حضرت على علیه السّلام بوده اند. قرآنى که امروز میان مسلمین جهان رایج است بر طبق قرائت حفص مى باشد.

چهارمین قارى، حمزة بن حبیب کوفى (م. 156) است که فقیه نیز بود و قرائتش را بر امام جعفر صادق علیه السّلام خوانده و از اصحاب و شیعیان حضرت شمرده شده است. «1»

پنجمین قارى على بن حمزه کسائى کوفى (م. 189) است که از استادان نحو و لغت عرب هم بوده است.

ششمین قارى از قراء سبعه، ابو عمرو بن علاء (م. 154) که قارى بصره بود.

هفتمین قارى عبد اللّه بن عامر دمشقى (م. 118) قارى شام و پیشواى دینى آن دیار بوده است. «2»

به وسیله این قاریان و راویانشان قرائتها در شهرهاى اسلامى منتشر شد و امّت مسلمان با نقلهاى متواتر از هم فراگرفتند.

سبب شهرت قرّاء سبعه

سبب شهرت قرّاء سبعه

سده دوم و سوم هجرى، عصر رواج بازار قرائت قرآن بود و بیشترین اشتغال بسیارى از دانشمندان مسلمان را تشکیل مى داد. در نتیجه قرائتهاى مختلف پیدا شد و کتابهایى در این موضوع فراهم آمد.

در سده چهارم ابن مجاهد (م. 324) که ریاست اقراء مدینه را داشت و کتبى درباره قرائتها تألیف کرده بود، هفت قارى

مورد قبول مراکز تعلیم قرائت را که مکه و مدینه (حرمین)، کوفه و بصره (عراقین) و شام بود گزین کرد «3» و در کتاب القرائات السّبع به معرّفى

__________________________________________________

(1) براى ملاحظه استادان قرائت و زنجیره اسناد او ر ک: پژوهشى در تاریخ قرآن، ص 328.

(2) براى آگاهى از شرح حال و راویان قراء سبعه ر ک: پژوهشى در تاریخ قرآن، 313- 352؛ معرفت، تاریخ قرآن، 147- 148.

(3) هدف ابن مجاهد جلوگیرى از گسترش قرائتها و بهگزین کردن قرائتهاى معمول بود. در بخش کتابت قرآن خواهیم دید مراکز نامبرده شهرهایى بود که عثمان قرآن رسمى تهیّه شده را بدان جاها فرستاده بود تا بر طبق

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 44

آنان و اسانید قرائت و راویانشان پرداخت. بدین گونه قرائتهاى هفت گانه- که شرطهاى لازم را براى صحّت داشتند- مشهور و مقبول دیگر دانشمندان شد و رواج یافت.

قرّاء عشره

قرّاء عشره

متأخرین از سه تن دیگر یاد مى کنند که اهتمامى به امر قرائت قرآن داشتند به نامهاى:

خلف بن هشام بغدادى (م. 229)، یعقوب حضرمى (م. 205)، ابو جعفر یزید مخزومى (م. 130) که قارى بغداد و بصره و مدینه بودند و هر کدام دو راوى داشتند. این سه تن با قرّاء سبعه قرّاء ده گانه را تشکیل مى دادند. سند قرائت این ده قارى از طریق تابعین تابعین به تابعین و از آن طریق به اصحاب و سپس به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى رسد.

قرّاء اربعة عشر

قرّاء اربعة عشر

چهار قارى دیگر هم که در همان حوزه هاى تعلیم قرائت مشغول بودند ولى قرائتشان شاذّ (برخلاف مشهور) بود نام برده شده اند که به جهت اختصار نقل نمى شود.

اینک باید از این بیت حافظ یاد کنیم که سروده:

عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانى در چارده روایت

چنان که معلوم است حافظ از 14 روایت یاد کرده نه 14 قرائت. بنابراین مقصودش قرائت «قرّاء اربعة عشر» نیست بلکه نظرش قرائت «قرّاء سبعه» بوده که هر یک دو راوى داشته اند، پس تعداد روایتهاى آنان به 14 مى رسد. «1»

__________________________________________________

آن قرائت کنند.

(1) بجاست نقل نوشته آقاى خرّمشاهى، در این باب: «این که حافظ قرآن را به چهارده روایت از برداشته است به این معنى است که در هر سوره، کلمات و تعابیر هر آیه اى را که داراى دگرخوانى یا اختلاف قرائت بوده است، بر طبق روایات چهارده گانه استاندارد که برشمردیم بازمى شناخته، و فى المثل مى دانسته

است که حفص- راوى عاصم و به روایت از او- در آیه سیزدهم از سوره احزاب لا مُقامَ لَکُمْ را به ضم میم مقام خوانده است، و بقیه یعنى 13 راوى و 6 قارى دیگر به فتح میم [مقام ] خوانده اند.» دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، به کوشش خرّمشاهى، بهاء الدّین، 1/ 874.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 45

 

عوامل اختلاف قرائتها

عوامل اختلاف قرائتها

با آن که اصحاب و تابعین براى یکسان خواندن کلام اللّه کوششى شایسته کردند، ولى عواملى چند گونه گونى قرائتها را پیش آورد که در شرایط آموزشى آن زمان و نبودن ارتباط نزدیک بین حوزه هاى تعلیم و نظر اجتهادى هر یک از قاریان، این رویداد طبیعى است. اینک موجبات و عوامل پیدایش این اختلاف را- به اختصار- ذکر مى کنیم:

1- اختلاف لهجه ها که مربوط به گویش استاد قرائت و تفاوت لهجه اى قبایل مختلف عرب بود، چنان که نقل شده ابن مسعود- یکى از قرّاء سبعه- حتّى حین را «عتّى حین» و «نعم» را «نحم» تلفظ مى کرده. «1» در تفسیر مجمع البیان ضمن شرح تفاوت قرائتها آمده:

لا رَیْبَ فِیهِ (بقره/ 2) به صورت «لا ریب فیهى» به اشباع خوانده شده. همچنین در دیگر موارد که قبل از هاء ضمیر یاء ساکن است، مانند إلیه، لدیه. «2» فعل یَحْسَبُهُمُ (بقره/ 273) را در تمام قرآن تنى چند از قاریان به کسر «سین» تلفظ کرده اند: «یحسبهم». «3» در آیه آخر سوره اخلاص کُفُواً أَحَدٌ (که قرائت حفص است) به سکون فا و همزه بعد از آن

«کفؤا» و همچنین به ضمّ فا و همزه بعد از آن «کفؤا» قرائت شده. «4»

اگر دقت شود این گونه اختلاف لهجه ها در تلفّظ کلمات در هر زبان و از جمله فارسى هم وجود دارد و اهل هر شهرستان مى تواند مثالهایى از تفاوت گویش خود با زبان معیار بیابد.

2- اختلاف جزئى در رسم الخط مصاحف که به دستور عثمان (مقتول در سال 35) نوشته و به مراکز تعلیم قرائت ارسال شده بود و آن معلول ابتدایى بودن و نقص هاى خط کوفى بود که خود استنباطهاى گوناگون و نظرهاى مختلف قرّاء را در پى داشت. این تفاوت قرائتها چند گونه است و علل مختلفى دارد بدین شرح:

الف) ننوشتن «الف» در وسط کلمات: مثلا کلمه «سماوات» را که در قرآن مکرّر آمده «سموت» مى نوشتند و بعد از زمانى که علایم مشخّصه ایجاد شد، به صورت «سموت»

__________________________________________________

(1) پژوهشى در تاریخ قرآن، 305- 306.

(2) طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، 1/ 115.

(3) همان، 1/ 665.

(4) همان، 10/ 856. شایان ذکر است که ابو على طبرسى- مفسّر عالیقدر شیعه- ذیل تمام آیات موارد اختلاف قرائتها را یاد مى کند. بنابراین در تمام قرآن مجید تفاوت قرائتهاى قاریان همه ثبت و ضبط شده، چنان که در کتابهایى ویژه قرائت قرآن نیز آمده است. چون بنابر اختصار است به همان چند نمونه بسنده شد.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 46

با گذاشتن الف کوچک بالاى کلمه نوشتند. روشن است که ننوشتن الف وسط در خواندن برخى کلمات ایجاد

اختلاف مى کند، چنان که قاریان بصره آیه وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى (بقره/ 51) را بدون الف به صیغه ماضى (ثلاثى مجرد) یعنى «وعدنا» خوانده اند. نافع- قارى مدینه- آیه فِی غَیابَتِ الْجُبِّ (یوسف/ 10) را «فى غیابات الجبّ» خوانده به گمان این که جمع است. «1» در سوره فاتحة الکتاب مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ به صورت «ملک» هم قرائت شده. «2»

نکته گفتنى این که تفاوت قرائتها و دگرخوانیها همه در کتابهاى مربوط به قرائات و همچنین تفسیرهاى قدما آمده و دلیل قاریان براى اثبات نظرشان ذکر شده است، و این تحفّظ اخلاف را بر میراث مقدس رسیده از اسلاف ارائه مى دهد.

ب) نداشتن نقطه یا اعجام: چنان که در بخش «کتابت قرآن» خواهیم دید، خط کوفى- که نخست کلام اللّه به آن تحریر شد- عارى از نقطه بود و حرفهاى نقطه دار یا معجمه از بى نقطه یا مهمله مشخّص نمى شد. بدیهى است که این نقصان در خواندن و جدا کردن گروه حرفهایى که امتیاز و تفاوتش فقط به نقطه است- مانند ب، ث، ث- چقدر دشوارى ایجاد مى کند، و خواننده تنها از راه سماع یا دقت در سیاق عبارت مکتوب مى تواند صورت درست کلمه و حرف مربوط را دریابد. نمونه این دیگرگون خوانى در قرائت کلمه ننشزها (بقره/ 259) روى داده، که «ننشرها» هم خوانده شده. «3» نیز یکفّر عنکم (بقره/ 271) به صورت «نکفّر عنکم» قرائت شده. «4» براى رفع این کمبود در اواخر سده اوّل به امر حجّاج بن یوسف کوششهایى به عمل آمد که شرحش خواهد آمد.

ج) نداشتن اعراب و حرکات: عارى بودن مصاحف عثمانى از اعراب نیز در قرائت بعضى آیات موجب دگرگون خواندن شده، چنان که

در آیه قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (بقره/ 259) را کسایى به صیغه امر «إعلم» خوانده و دیگران مضارع متکلّم. «5» آیه

__________________________________________________

(1) مثالها برگرفته است از: معرفت، تاریخ قرآن، 146.

(2) ر ک: مجمع البیان، 1/ 97، که دلیل ترجیح هر یک از قرائتها را کاملا ذکر کرده.

(3) معرفت، تاریخ قرآن، 145. یادآور مى شود: «ننشز» مصدرش انشاز (بازاى نقطه دار) به معنى «برداشتن» است، لسان التنزیل.

(4) تاریخ قرآن، همان.

(5) همان مأخذ.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 47

بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (بقره/ 10) به صورت «یکذّبون» به ضم یا و تشدید ذال خوانده شده. «1»

براى برطرف کردن این نقیصه به راهنمایى حضرت على علیه السّلام توسط ابو الأسود دئلى اقداماتى انجام گرفت که در بحث از کتابت قرآن ذکر مى شود.

تواتر قرآن و اختلاف قرائتها

تواتر قرآن و اختلاف قرائتها

پرسشى که اینک به ذهن مى رسد این است که آیا قرائتهاى گونه گون هفت گانه یا چهارده گانه خللى به تواتر و وحدت قرآتى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آورده نمى زند؟ پیش از نقل پاسخ به تعریف خبر متواتر و آحاد مى پردازیم:

«متواتر در لغت، آمدن یکى پس از دیگرى بلافاصله است ... و در اصطلاح علم الحدیث منظور خبر جماعتى است که- فى حدّ نفسه نه به ضمیمه قراین- اتفاق آنان بر کذب محال باشد و در نتیجه موجب علم (یقین) به مضمون خبر شود. و خبرى که یک یا چند نفر نقل کرده باشند واحد یا آحاد نامند که غالبا گفته

آنان یقین آور نمى باشد.» «2»

امّا پاسخ آن سؤال: زرکشى مى گوید: قرآن و قرائت آن دو حقیقت جداگانه و غیر همدیگر مى باشند، زیرا قرآن وحى فرود آمده بر حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و اله است، ولى قرائتها همان اختلاف در حرکات یا تشدید و تخفیف و کیفیّت تلفّظ کلمات آن وحى است. «3»

زرقانى نیز بین قرآن و قرائتهاى هفت گانه آن فرق گذاشته، و به تواتر قرآن- جداى از قرائتهاى گونه گون آن- قائل گشته است. «4» آیة اللّه خوئى در این باره استدلالى روشنتر کرده اند بدین بیان:

لازمه تواتر قرآن تواتر قرائتهاى گوناگون آن نیست، زیرا اختلاف در کیفیّت اداى کلمه اى با اتّفاق نظر درباره اصل آن منافات ندارد. از این روست که مثلا اختلاف ناقلان قصاید متنبّى در بعضى کلمات آن، منافات با تواتر اصل قصیده او ندارد. یا اختلاف مورّخان در

__________________________________________________

(1) مجمع البیان، 1/ 134. طبرسى قرائت اهل کوفه را «یکذبون» به فتح یا، و بقیه قاریان را «یکذّبون» ذکر مى کند.

(2) مدیر شانه چى، کاظم، علم الحدیث، 144؛ همچنین، درایة الحدیث، 33.

(3) ر ک: خوئى، سیّد ابو القاسم موسوى، البیان فى تفسیر القرآن، 175.

(4) مناهل العرفان، 428، به نقل از: البیان، 174- 175.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 48

خصوصیّات هجرت نبى اکرم از مکه به مدینه، با متواتر بودن اصل هجرت آن حضرت منافى نیست. «1»

ارزیابى قرائتهاى هفت گانه

ارزیابى قرائتهاى هفت گانه

مشهور نزد بیشتر علماى اهل سنّت، تواتر قرائتهاى هفت گانه است، ولى معروف و پذیرفته نزد دانشمندان شیعه عدم تواتر این قرائتهاست (چنان که اشاره

شد). حقیقتى که از تأمّل در موارد اختلاف و تاریخ قرائات روشن مى شود این است که قرائتها نوعى اجتهاد و اظهارنظر درباره کلام اللّه است و همه آنها داراى سند متواتر نیست. این حقیقت را محقّقان از اهل سنّت نیز پذیرفته و بدان تصریح کرده اند. بهترین تعبیر محقّقانه در این باب از زرکشى است که: قرائتهاى هفت گانه از قاریانش به تواتر به ما رسیده، امّا تواتر آنها از پیامبر اکرم معلوم نیست. «2»

قرآن پژوه معاصر، آیة اللّه معرفت درباره متواتر نبودن هفت قرائت پس از بحثى مستدلّ چنین نتیجه مى گیرند:

«مسأله تواتر قرائات سبع، اساسا قابل تصوّر نبوده و معقول نیست؛ زیرا در زمان هر یک از قاریان هفت گانه، ناقل تواتر صرفا خود آن قارى بوده نه دیگران، و گرنه آن قرائت بدو نسبت داده نمى شد و جنبه اختصاصى پیدا نمى کرد.» «3»

به بیان دیگر قرائتها- بجز قرائت عاصم- مهمترین شرط تواتر را که نقل همگانى مردم هر عصر از مبدأ خبر تا مقصد (شنونده) مى باشد ندارد.

عقیده نویسنده درباره قرائتهاى گوناگون، آن است که امام محمّد بن على- باقر العلوم علیه السّلام به زراره فرمود: همانا قرآن یکى است و از نزد خداى یکتا نازل شده، امّا اختلاف در قرائت آن از سوى راویان پیش آمده. «4»

شرط قرائت صحیح متواتر

شرط قرائت صحیح متواتر

قرآن پژوهان پیشین چون در مقام ارزیابى قرائتهاى مختلف و معیار درستى آنها

__________________________________________________

(1) البیان، 173.

(2) همان، 175.

(3) ر ک: تاریخ قرآن، 150.

(4) الأصول من الکافى، 2/ 630.

آشنایى با

علوم قرآنى(رکنى)، ص: 49

برآمدند چنین اظهار نظر کردند که: بهترین نظر در این باره آن است که استاد استادان ابو الخیر محمّد دمشقى معروف به ابن الجزرى نوشته: هر قرائت صحیح باید سه شرط داشته باشد: مطابقت با قواعد زبان عربى، موافقت با یکى از نسخه هاى مصحف عثمانى و صحّت سند. ردّ این قرائت جایز نیست هر چند از قرّاء سبعه یا عشره نباشد. «1»

قرائت حفص

قرائت حفص

براى تعیین مصداق چنان قرائتى باید نوشته استاد معرفت را نقل کنیم که درباره قرائت حفص مى نویسند:

«یگانه قرائتى که داراى سند صحیح و با پشتوانه جمهور استوار مى باشد، قرائت حفص است که در طىّ قرون گذشته تا امروز میان مسلمانان متداول بوده و هست و آن به چند سبب است:

1- سند طلایى دارد، زیرا حفص از عاصم، او از ابو عبد الرّحمان سلمى و او از مولى امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده است و رجال آن تماما از بزرگان طایفه و مورد ثقه و اطمینان امت بوده اند.

2- توافق آن با قرائت همگانى و جماهیرى مسلمانان است، زیرا عاصم سعى بر آن داشت که محکمترین و استوارترین قرائتها را که از طریق صحیح و اطمینان بخش به دست آورده بود به حفص تعلیم دهد، و راه به دست آوردن قرائت همگانى موروئى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله همان راهى است که عاصم انتخاب کرده بود.

3- عاصم شخصا داراى ویژگیهایى بود که او را در میان مردم معروف ساخته و مورد اطمینان همگان بود. هر قرائتى را که فرا مى گرفت آن را بر عدّه اى از صحابه و تابعین جلیل القدر عرضه مى داشت و تا اطمینان

کامل به صحّت آن قرائت پیدا نمى کرد آن را نمى پذیرفت ... امام احمد بن حنبل [پیشواى یکى از مذاهب اربعه اهل سنّت ] صرفا قرائت عاصم را پذیرفته بود. حفص [راوى قرائتش ] آگاه ترین مردم به قرائت عاصم بود

__________________________________________________

(1) ابو الخیر محمّد بن محمّد دمشقى مشهور به ابن الجزرى، النشر فى القرائات العشر، 1/ 9؛ مؤلف در آغاز کتاب گرانقدرش اسناد قرائتهاى ده گانه را نقل مى کند که براى پى بردن به دقتهاى شگرفى که علماى قرائت مى کرده اند مرجعى نیکوست؛ ترجمه الإتقان، انواع بیست و دوم تا بیست و هفتم، 1/ 253.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 50

و پیوسته قرائت او مورد ستایش علما و فقهاى امامیّه بوده است.» «1»

در تکمیل بحث گوییم: اگر سیره نبوى و تاریخ صدر اسلام را در نظر آوریم، ولع و عشقى در اصحاب با ایمان، به قرائت کلام اللّه مشاهده مى کنیم، که نه تنها سوره هاى بلند را در نماز مى خواندند، بلکه تنها کتاب خواندنى و سرود روحانیشان قرآن بود، به طورى که در سه یا هفت شبانه روز آن را ختم مى کردند، «2» و نیز محفوظات قرآنى خود را بر پیامبر اکرم و دیگر حافظان قرآن عرضه مى داشتند تا به صحّت آن اطمینان حاصل کنند. «3»

بنابراین چنین اثرى که مکرّر و پیوسته، در روز و شب توسط عامّه مسلمانان هر شهرى تلاوت مى شده، نقل آن بالاتر از حدّ تواتر است، و همین قرائت نصّ کلام اللّه است که فراتر از قرائتهاى استنباط شده قاریان مى باشد و به ما دستور

داده اند مانند آن قرائت کنیم که موافق روایت حفص بن سلیمان از قرائت عاصم کوفى است و معتبرترین مصاحف کشورهاى اسلامى نیز بر طبق آن تحریر شده.

تلاوت قرآن و ثواب آن

تلاوت قرآن و ثواب آن

از اعمالى که در اخبار مذهبى ثواب فراوان براى آن نقل شده تلاوت قرآن مجید

__________________________________________________

(1) ر ک: معرفت، تاریخ قرآن، 153.

(2) ر ک: ترجمه الاتقان، 1/ 338- 340. بر طبق اخبار و تعلیم پیشوایان، زیاد خواندن کتاب خدا ممدوح است به شرط آن که با تدبّر همراه باشد. در این باب به همان مأخذ 345- 346 مراجعه شود، و نیز مى نویسد «سنّت است که چون یک ختم قرآن را به پایان برد در پى آن ختم دیگرى از سر گیرد» 359. راجع به کراهت تند خواندن، همان 1/ 345.

(3) درباره کوشش صحابه و گروندگان مخلص براى تعلیم و تعلّم و حفظ قرآن، شواهد تاریخى بسیارى در دست است. براى نمونه اندکى از آنچه رامیار- با استناد به منابع متقن- آورده نقل مى کنیم.

«قاریان قرآن حلقه وار گرد هم در مسجد مى نشستند و چون مردمى امّى بودند هر کس آنچه از قرآن مى دانست بر دیگرى از حفظ مى خواند و بدین ترتیب قرائت همدیگر را تصحیح مى کردند. سیّد شریف مرتضى گوید: قرآن را در زمان پیغمبر به درس مى خواندند و از حفظ مى کردند. حتّى جمعى از صحابه مانند عبد اللّه بن مسعود و ابىّ بن کعب چند بار قرآن را نزد پیامبر ختم کردند. شیخ الطائفه طوسى ... در کتاب امالى خود گوید: ابن مسعود هفتاد سوره از نبىّ اکرم و باقى را از حضرت امیر على بن ابى طالب آموخت. پاره اى از یاران

پیامبر با دقت و ضبط شگفت آورى تمام آیات را به ترتیب نزول حفظ مى کردند ...» تاریخ قرآن، 244- 245.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 51

است و جز این هم نشاید، زیرا قرآن سخن آفریدگار و نمودار علم و حکمت اوست و عظمت و قداست خاصّى دارد.

تعیین ثواب براى هر کار، از یک سو نشان اهمیّتى است که شارع به آن عمل مى دهد و از سو دیگر سو پاداش و اجرى است که انسان به طور طبیعى انتظارش را دارد و نیز انگیزه اى براى انجام دادن اعمال شایسته و از جمله قرائت قرآن مى شود.

در اخبار رسیده از رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله و ائمه هدى علیه السّلام براى تلاوت کلام اللّه حسنه و بلکه حسناتى ذکر شده. این ثواب فراوان علوّ شأن قرآن و بزرگداشت آن را مى رساند و نیکو مشوّقى است براى حفظ قرآن و قرائت هر روزه آن، که در ضمن وسیله تواتر و نقل پیاپى سخن خدا از زمان نزول آن شده است. قرآن پژوه بزرگ، عبد الرّحمان سیوطى در این باب مى گوید:

«بدان که حفظ قرآن بر امّت مسلمان واجب کفایى است ... جوینى گفته: منظور آن است که عدد تواتر به هم نخورد و تغییر و تحریفى در آن واقع نشود، بنابراین اگر تا حدّ تواتر افرادى حافظ قرآن باشند از بقیه افراد ساقط است و اگر به این حدّ نباشد همگى گناه کرده اند.» «1»

مقصود این است که در آن زمان (سده دهم هجرى) که

صنعت چاپ نبود و تکثیر قرآن به سادگى انجام نمى گرفت، از بر کردن به جاى نوشتن مورد استفاده قرار مى گرفت و وسیله پاسدارى و نگهداشت تواتر کلام اللّه بود و این سنّت همچنان در کشورهاى اسلامى بر جا مانده است.

آداب قرائت قرآن

اشاره

آداب قرائت قرآن

اهمّیتى که قرائت کلام اللّه دارد ایجاب مى کند با آداب «2» و ترتیبى خاص انجام گیرد، تا تأثیر معنوى و هدف تعلیمى آن بهتر حاصل شود. بدین جهت در متن قرآن کریم آیاتى مشاهده مى شود که این آداب را آموزش مى دهد. ما به ذکر آنچه در متن کتاب خدا آمده

__________________________________________________

(1) ترجمه الإتقان، 1/ 323.

(2) آداب: جمع ادب. به معنى: نگهداشت اندازه و حد هر چیز، روش پسندیده هر کار، که در بحث مذکور مراد همین معنى است.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 52

و غالبا در هر نوع مطالعه اى نیز مى تواند مورد استفاده قرار گیرد اکتفا مى کنیم: «1»

1- طهارت:

1- طهارت:

به مصداق لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ «2» مس و بسودن کلمات قرآن مجید جز بر پاکان- که غسل یا وضو دارند- روا نیست و هنگام تلاوت کلام اللّه داشتن طهارت شرعى مستحبّ است، هم چنان که بهره معنوى بردن و منوّر شدن از قرآن، وابسته به طهارت روح و اعتقاد قلبى به آن است.

2- استعاذه:

2- استعاذه:

پناه جستن به خداست در ابتداى قرائت که در این آیه بدان امر شده: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ «3» «پس چون قرآن مى خوانى [نخست ] از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.» بر طبق این دستور خواندن کتاب خدا را با جمله أعوذ باللّه من الشّیطان الرجیم» آغاز مى کنند.

بدیهى است چون انسان به آفریدگار دانا و توانا پناه جست، از اندیشه هاى بد و وسوسه هایى که به ذهن وارد مى شود در امان مى ماند، و آرامش فکر و تجمّع حواس پیدا مى کند و مى تواند دریافتى صحیح و بهره اى روحانى از قرآن خواندن داشته باشد.

3- سکوت و استماع:

3- سکوت و استماع:

که در این آیه بدان فرمان داده شده: وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ «4» «و چون قرآن خوانده شود، بدان گوش دهید و خاموش مانید، امید که بر شما رحمت آید.»

هر چند که هنگام خواندن هر کتابى لازمه فهمیدنش توجّه و گوش هوش دادن به آن است، امّا مراعات این دستور نسبت به سخن خدا لازمتر است، زیرا در واقع زمان تلاوت قرآن، خداوند با خواننده سخن مى گوید پس باید نیکو بنیوشد.

4- تلاوت:

4- تلاوت:

کلمه اى است که براى دقیق و با تأمل خواندن قرآن کریم و دیگر کتب آسمانى استعمال شده و معنى آن اخصّ از قرائت است، یعنى هر تلاوتى قرائت هست امّا هر قرائتى تلاوت نیست. معنى اصلى «تلاوت» متابعت و پیروى است و چون در

__________________________________________________

(1) هر چند این بحث ارتباطى مستقیم با علوم قرآنى ندارد، امّا چون در تلاوت قرآن به کار مى آید و کاربردى است ذکر مى شود. مطالب آن برگرفته است از نامه هدایت، تألیف دیگر نویسنده با تجدید نظر و تلخیص.

(2) واقعه/ 79.

(3) نحل/ 98.

(4) اعراف/ 204.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 53

مورد قرائت قرآن به کار رود متضمّن این نکته لطیف هست که قارى باید از تعلیمات قرآن پیروى کند. «1» مصداق کامل چنین تلاوتى، تلاوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله بود، چنان که خداى تعالى مى فرماید: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ ... «2»

«اوست

که در میان درس ناخواندگان فرستاده اى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند ...» «3»

5- ترتیل:

5- ترتیل:

واژه دیگرى است که در کتاب خدا براى خواندن آن به کار رفته و به معنى «هموار و آرمیده و پیدا» «4» خواندن کلام اللّه است و به تعبیرى دیگر «اداى حرفها و رعایت وقفهاى آن است»، «5» که در این صورت حرفها از مخرج خود ادا مى شود و وقف آیات رعایت مى گردد.

در قرآن مجید آمده: وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا «6» «و قرآن را شمرده شمرده بخوان.» «7»

تجوید

تجوید

از دانشهایى است که به نیکو خواندن قرآن کمک مى کند و شعبه اى از علم قرائت است، که به طور شفاهى از طریق قاریان و مقریان به حرکت خود ادامه داده تا به امروز رسیده است. البتّه سابقه آن به زمان پیامبر اکرم و اهتمام ایشان به تلفّظ درست کلمات قرآن مى رسد. «8»

__________________________________________________

(1) ر ک: المفردات فى غریب القرآن: تلى.

(2) جمعه/ 2.

(3) آیات در این باب متعدّد است. از جمله مراجعه شود به آیه 121 سوره بقره که در آن تعبیر یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ آمده، و طبرسى در جلد اوّل تفسیرش از جمله معانى حق تلاوت را این مى شمرد که: الفاظش را با ترتیب مى خوانند و معانى اش را مى فهمند. و بنا به قولى دیگر: چنان که باید بدان عمل مى کنند، بدین گونه که به آیات محکمش عمل مى کنند و به متشابه آن ایمان مى آورند و آنچه را برایشان مشکل است و نمى فهمند به عالمى که مى فهمد وامى گذارند. ر ک: مجمع البیان فى تفسیر القرآن، 1/ 375.

(4) منتهى الأرب فى لغة العرب: رتل.

(5) کشف الأسرار و عدّة الأبرار، 10/ 266.

(6) مزمّل/ 4.

(7) سیوطى در نوع سى و پنجم الإتقان، ترتیل را سنّت و

سریع خواندن را مکروه دانسته.

(8) چنان که از آن حضرت نقل شده: کسى که مى خواهد قرآن را تازه و شیوا به همان سان که نازل شده بخواند، پس به قرائت ابن امّ عبد- یعنى عبد اللّه بن مسعود- بخواند. ابن جزرى، النشر، 1/ 212. به نقل از:

خرّمشاهى، «تجوید»، قرآن پژوهى، 132.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 54

تجوید که در لغت به معنى «نیکو کردن، نیک گفتن» «1» است در اصطلاح تلاوت قرآن است به صورتى که مخارج حروف و ویژگیهاى صوتى آنها رعایت گردد، و وقفها در جاى خود صورت گیرد. این اصطلاح ظاهرا برگرفته از خبرى است که محقّقان عامّه و خاصّه از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده اند که فرموده است: التّرتیل تجوید الحروف و معرفة الوقوف: «ترتیل همانا خوب ادا کردن حروف و شناخت وقفهاست». «2»

دانستیم علم قرائت ضبط و اداى صحیح کلمات قرآن را بر عهده داشت، امّا تجوید نیکو تلفّظ کردن الفاظ و شناخت مواضع وقفها را در تلاوت تعلیم مى دهد.

مهمترین مباحث تجوید عبارت است از: مخارج حروف و صفات آنها، احکام تنوین و نون ساکن که شامل مباحثى از قبیل ادغام، «3» اخفاء، «4» اظهار «5» و ابدال «6» است؛ نیز مدّ و انواع آن، وقف و ابتدا «7» و غیر اینها، که براى آگاهى بیشتر باید به کتابهاى تجوید مراجعه کرد.

__________________________________________________

(1) فرهنگ فارسى: تجوید.

(2) النشر، 1/ 209. به نقل از: «تجوید»، قرآن پژوهى 133.

(3) ادغام: عبارت است از همراه کردن

دو حرف در تلفّظ، به گونه اى که به صورت یک حرف مشدّد ادا گردد مانند: «کم من»، «قد دخلوا». براى ملاحظه انواع دیگر ادغام ر ک: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى: تجوید.

(4) اخفاء: در لغت به معنى مخفى کردن و در تجوید عبارت است از: اداى حرف در حالتى بین اظهار و ادغام همراه با غنّه (آوازى که از خیشوم یعنى بن بینى برآید). بدون تشدید، آن گاه که بعد از نون ساکن و تنوین، پانزده حرف از الفبا قرار گرفته باشد ... مانند: انتم، من تاب که حرف تاء باید به اخفاء تلفظ شود (همان).

(5) اظهار: در تجوید عبارت است از این که هرگاه تنوین و نون ساکن به حروف حلقى (ء. ح، خ، ع، غ، ه) برسد تنوین و نون اظهار مى گردد مانند تنحتون، جنّة عالیة (همان).

(6) ابدال: در تجوید تبدیل کردن نون ساکن است به میم ساکن آن گاه که قبل از حرف باء قرار گرفته باشد مانند:

«من بعد» که «مم بعد» با اخفاء همراه با غنّه خوانده مى شود. «علیم بذات» که «علیمم بذات» تلفظ مى گردد.

(براى توضیح بیشتر به مأخذ پیش گفته مراجعه شود).

(7) وقف: در اصطلاح تجوید عبارت است از قطع صدا [و ایستادن پس از تلفّظ کلمه اى ] در مدت کوتاهى که معمولا در آن نفس مى کشند، با قصد دوباره خواندن نه به نیت اعراض، که هم در ابتداى آیات و هم اواسط آنها مى تواند باشد. ولى در وسط کلمه یا جایى که کلمه اى به دیگرى از نظر رسم الخط متصل است وقف کردن درست نیست ترجمه الإتقان 1/ 286. هنگام وقف باید حرکت حرف آخر کلمه

به سکون بدل شود.

شروع دوباره تلاوت بعد از وقف «ابتدا» گفته مى شود. (براى آگاهى از انواع وقف و ابتدا، ر ک: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى: وقف و ابتدا).

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 55

علماى قرائت رعایت نکردن قواعد تجوید را در تلاوت قرآن «لحن» نامند یعنى غلط خواندن. اگر لحن در حد رعایت نکردن مخارج حروف در قرائت نماز باشد موجب بطلان آن مى شود. «1»

آداب باطنى قرائت قرآن

آداب باطنى قرائت قرآن

افزون بر آداب ظاهرى، با توجّه به احادیث رسیده، دانشمندان آدابى باطنى و معنوى هم براى قرآن خواندن برشمرده اند که ما براى کوتاه کردن سخن به نقل عنوانها و توضیحى مختصر- از نوشته محمّد غزالى (م. 505)- بسنده مى کنیم: «2» «زود بیدار شو از خواب اى خواننده قرآن! اى که مقصود از قرآن را همین خواندن دانسته اى و از معانى آن به ظاهرى بسنده کرده اى. تا چند بر لب این دریاى محیط «3» طواف مى کنى؟ ... آیا رشک نمى برى بر جماعتى که خود را به امواج این دریا سپردند، و سرانجام انواع درّ و گوهر به دست آوردند؟ و من اکنون تو را ارشاد کنم ... که چگونه شنا و غوّاصى کنى در میان این دریا ...

تعظیم متکلم: خواننده قرآن باید در آغاز خواندن قرآن، جلال و عظمت متکلّم را در دل خود حاضر کند و بداند که: آنچه مى خواند از سخن آدمیان نیست و در خواندن سخن خداى خطرى عظیم «4» است ...

حضور دل: و ترک حدیث نفس «5» براى خواننده

قرآن لازم است ... خوانند [باید] در هنگام تلاوت براى قرآن متجرّد «6» شود و همه همّت خود را متوّجه معنى سازد. بعضى از سلف

__________________________________________________

(1) ر ک: خمینى، سیّد روح اللّه موسوى، تحریر الوسیله، القول فى القرائة و الذّکر، مسأله 13، 1/ 151.

(2) ر ک: غزّالى، محمّد بن محمّد، جواهر القرآن، به کوشش خدیو جم، حسین، جواهر القرآن از آثار پارسى غزالى است و نثرى همچون کیمیاى سعادت، ساده و شیوا دارد.

(3) دریاى محیط: دریاى احاطه دارنده بر زمین، اقیانوس. دریاى بزرگ- در ادبیّات- مثل و مظهر عظمت و وسعت است.

(4) خطرى عظیم: کارى بزرگ، امرى مهمّ.

(5) حدیث نفس: (ترکیب اضافى)، با خود سخن گفتن.

(6) متجرّد: خالص. مقصود آن است که قارى قرآن در افکار خود فرو نرفته باشد، بلکه دل به سخن خدا دهد و حضور قلب داشته باشد.

آشنایى با علوم قرآنى(رکنى)، ص: 56

چون سوره اى از قرآن مى خواندند و دلشان حاضر نبود، آن را اعاده مى کردند؛ زیرا در قرآن چیزى هست که دل را بدان انس باشد، اگر خواننده اهل آن باشد.

تدبّر: و آن در پى حضور دل امکان پذیر است ... مقصود از تلاوت آن است که «اندیشه در پى آن فراشود» و براى آن ترتیل در خواندن قرآن سنّت است، زیرا به ترتیل ظاهر تدبّر باطن میسّر مى شود. على علیه السّلام فرمود: در عبارت بى فهم و تلاوت بى تدبّر خیرى نباشد ...». «1»

سیوطى درباره تدبّر در قرآن سخنى نقل کردنى دارد:

«تدبّر و اندیشیدن

در معانى قرآن هنگام قرائت سنّت است، زیرا که همان مقصود اعظم و مطلوب اهمّ است و به وسیله آن سینه ها فراخ و دلها نورانى مى شود. خداوند متعال مى فرماید: کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ «2» و نیز فرموده: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؟ «3» و نحوه آن چنین است که دلش را با اندیشیدن در معنى آنچه تلفّظ مى کند مشغول دارد و معنى هر آیه را بشناسد و در اوامر و نواهى تأمّل کند و باور آنها را به خاطر بسپارد که اگر در گذشته در آن تقصیر کرده عذرخواهى و استغفار نماید، و اگر به آیه رحمتى رسید خرسند شود و آن را از درگاه الهى درخواست کند و چون به آیه عذاب بگذرد ترسناک گشته به خداوند پناه برد ...» «4»

__________________________________________________

(1) جواهر القرآن، 54 به بعد.

 

I

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی