آیه ۳۵ | سکونت آدم وحوا دربهشت | جلسه ۶
تفسیر سوره مبارکه بقره آیه ۳۵ جلسه ۶
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
هفت جلسه تفسیر آیه سی وپنجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».[۱]
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و گفتیم: اى آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید و از هر جاى آنکه خواستید فراوان و گوارا بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید که [اگر نزدیک شوید] از ستمکاران خواهید شد. (۳۵) پس شیطان، هر دو را از [طریق] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبه معنوى، و چه منزلت و جایگاه ظاهرى] بیرون کرد. و ما گفتیم: [اى آدم و حوا و اى ابلیس!] در حالى که دشمن یکدیگرید [و تا ابد، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایى نخواهد بود، از این جایگاه] فرود آیید و براى شما در زمین، قرارگاهى [براى زندگى] و تا مدتى معین، وسیله بهره ورى اندکى خواهد بود. (۳۶)تفسیر سوره مبارکه بقره – آیه ۳۵
حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
سکنی گزیدن حضرت آدم و حوّا در بهشت طبق آیات قرآن
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ».[۱] راجع به بحث جنّت و بهشتی که خداوند امر فرمودند تا حضرت آدم خود و همسرش در آن بهشت سکنی بگیرند و از آن بخورند، هر آنچه را که میل دارند، سه جا در قرآن بیان کرده است. یکی همین آیه ۳۵ از سورهی مبارکهی بقره است که الآن خدمت شما بیان کردیم. سورهی مبارکهی اعراف هم از آیات ۱۱ تا ۲۵ آن را بیان کرده است که خالی از لطف نیست آنها بررسی شود و نکاتی را از آن خدمت شما عرض کنیم.
نبود ابلیس از جرگهی سجده کنندگان بر حضرت آدم (علیه السّلام)
در سورهی مبارکهی اعراف، در آیات ۱۱ الی ۲۵ بحث جنّت را هم مطرح کردند و عبارت «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینََ»[۲] نکتهای که پایان قسمت آخر این آیه است، این است که فرمود: «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» یعنی او از ابتدا از جمله سجده کنندگان نبوده است. «لَمْ یَکُنْ» فعل جحد است، یعنی او از اوّل جمله جزء جرگهی سجده کنندگان و فرشتگان نبوده است. «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» یعنی هیچ وقت سجده نکرد.
سه تخلّف شیطان در سجده نکردن
– شیطان شش هزار سال عبادت خدا را کرد، جزء فرشتگان هم بود، امّا بعد ابلیس شد و تمرّد کرد، حالا چطور میگویید «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»؟
– شما مثل اینکه دو جلسهی قبل را غایب بودید یا دیر آمدید. عرض کردیم در همان آیات هم راجع به شیطان فرمودند: «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»[۳] بعد ما سه تخلّف را از شیطان در همین عمل او بیان کردیم. اوّل اینکه گفتیم شیطان از نظر عقیدتی آنچه که خدا فرموده را قبول نداشته است. یعنی اصلاً خدا را عقیدتاً قبول نداشته است، لذا این را خود مرحوم علّامه فرمودند، خود مرحوم طیّب اصفهانی هم فرمودند که او از سه جهت تخلّف کرده است. تخلّف اوّل او عقیدتی بوده است، یعنی اصلاً اصول را قبول نداشته است، اصلاً عدالت خدا را قبول نداشته است.
عدم اعتقاد عبودیّت در وجود شیطان
– آیت الله جوادی این را رد میکند، میفرماید: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»[۴] که گفتید، دلیل بر این است که قبول داشته است.
– نه، ما در بیان منظور کلام آقای جوادی نیستیم، امّا اینکه او عقیدهی بر این نداشته مسلّم است، اینجا کلام خود او است، میگوید «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»[۵]ٍ یعنی اینجا من بالاتر هستم، یعنی خدا غافل بوده است از اینکه تو را از آتش آفریده است و او را از خاک آفریده است؛ نه، آنچه که مسلّم است عبودیّت در وجود او نبوده است، اعتقاد عبودیّتی در وجود شیطان نبوده است.
آثار وضعی در اعمال انسان و سایر موجودات
اینجا هم میفرماید: «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ»[۶]، «لَمْ یَکُنْ» فعل جحد یعنی او از قبل جزء ساجدین نبوده است. «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ» او از سجده کنندگان واقعی نبوده است، سجده میکرد. عرض کردیم یک سری آثار وضعی در عمل انسان و عمل هر موجودی است، آثار وضعی مثل تَری آب است، مثل سیاهی زغال است. اگر شما زغال را جایی بکشید سیاه میکند، یا آب به هر جا برسد خیس میکند، تر میکند، نمیشود به آب بگویید یک جا برود امّا تر نشود، نمیشود. آثار وضعی عمل در عمل است، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم.
آثار وضعی شیطان و قرار گرفتن او هم ردیف ملائکه
حالا شیطان هم یک سری اعمالی داشته است که به حسب ظاهر اعمال او عبادت بوده است، لذا آثار اعمال او این بوده که در ردیف ملائکه قرار گرفته است. چرا؟ چون با اختیار این کار را انجام داده است. امّا قرآن تصریح دارد، فکر نکنید شیطان موجود حسابی بوده است، مخلوق حسابی بوده است، بندهی واقعی خدا بوده است؛ نه، از نظر عقیدتی «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ».
عدم اطاعت عملی و اخلاقی شیطان از خدای متعال
- پس آن طرفی بوده است.
– از لحاظ عملی هم که ایشان امر خدا را اطاعت نکرده است. از نظر اخلاقی هم تکبّر کرده است. لذا «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ» فرمودند: همه سجده کردند الّا ابلیس. «لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدین».
– او به خدایی خدا اعتقاد داشته است.
– بله، به خدایی خدا اعتقاد داشته است، امّا بحث کلامی و اعتقادی فقط به اینکه بگوییم خدا را قبول داریم نیست. میگوید پیغمبر را اطاعت کنید باید اطاعت کنید.
امر خدای متعال به شیطان برای سجده کردن
– استکبارش باعث شده که آن بلا سر او بیاید.
– آن استکبار بحث اخلاقی است. بعد خود قرآن میفرماید: «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ»[۷] خدا به شیطان میفرماید: برای چه سجده نکردی؟ «إِذْ أَمَرْتُکَ» وقتی که من تو را امر کردم. یعنی وقتی تو را امر کردم باید اطاعت میکردی و سجده میکردی. یعنی میخواهد بگوید امر من موجب سجده کردن بود، نه اینکه تو بخواهی به خاطر آدم سجده کنی، امر من است «إِذْ أَمَرْتُکَ».
نسبت دادن شیطان در بحث خلقت و آفرینش خود، به خدای متعال
- اختلاف از همین جا شروع میشود.
- »قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» من از او بهتر هستم. «خَیرٌ» به معنای اخیر است، «افعل» تفضیل است. «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ» البتّه نسبت بحث خلقت و آفرینش را به خدا میدهد، «خَلَقْتَنی» تو من را خلق کردی «مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ». اینجا نکته این است بله، شیطان در این حد است که خدا را قبول دارد، خلقت خود را هم که از نار است و برتر میداند، نسبت آن را به خدا میدهد. فاعل خلق و آفرینش خدا میداند؛ امّا با همهی این احوالات زیر بار امر خدا نرفت. اینجا هم «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ» وقتی که «أَمَرتُ» خدا متکلّم وحده میآورد، یعنی من به تو امر کردم.
بازخواست خدا از شیطان درعدم اطاعت از دستور
گاهی اوقات در جنگ و جبهه بین فرماندهها داشتیم، فرمانده میگفت من به شما امر میکنم که این کار را انجام بدهید، باید اطاعت میکردیم. حالا یک وقت پدر میگوید من به تو میگویم این کار را انجام بده، یعنی کار نداشته باش که آن طرف کیست. آنچه که مهم است اینکه امر من است، حالا اینجا هم میفرماید: «إِذْ أَمَرْتُکَ» من به تو امر کردم که سجده کنی. چرا نافرمانی کردی؟
کلامی و اعتقادی بودن تجرّی
یک بحثی را با عنوان تجرّی چند جلسهی پیش عرض کردیم، گفتیم یکی از چیزهایی که در اینجا مؤثّر است، بحث تجرّی است که در اصول پنبهی آن را زدید و این جزء اعتقادیّات است، یعنی بعضی از مسائل است که در علوم قاطی است، در این علم است، در آن علم هم است. بحث تجرّی هم یک بحث کلامی و اعتقادی است.
تمرّد کردن از امر خدا و مورد غضب قرار گرفتن او از سوی باری تعالی
کسی که در برابر مولا جرأت بجوید، تمرّد کند و طغیان کند او خیلی مورد غضب قرار میگیرد. گرچه عمل او با واقع مطابقت نداشته باشد. حالا اینجا تازه نه اینکه جرأت پیدا کرد و تجرّی کرد، نه مطابقت هم داشت یعنی او امر واقعی خدا را زیر پا گذاشت. یعنی هم از لحاظ عملی مخالفت کرد، هم از لحاظ اعتقادی مخالفت کرد. با اینکه خود او میداند خدا، خدا است. خدا هم میفرماید: من به تو امر کردم امّا اطاعت نمیکنی. یک وقت کسی نمیداند او مولا است و تجرّی میکند؛ نه، تجرّی او به عصیان میرسد و معصیت میکند.
معنای کلمهی هبوط
بعد میفرماید: «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها»[۸] پس از این مقامی که هستی پایین برو. هبوط یعنی سقوط از بالا به پایین. هبوط یعنی کسی که از ردهی بالا است. خود انسان هم که از جهت تمرّد یا ترک اولی به آن درخت منهیه نزدیک شد و از آن میوهی ممنوعه اکل کرد و خورد، او هم باید هبوط میکرد.
بیرون راندن شیطان از بهشت برین الهی
لذا «فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها» تو دلیلی نداری که بخواهی در اینجا تکبّر کنی «فَاخْرُجْ» بیرون برو «إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرینَ» تو از پستترین فرو مایهگان هستی، از آن کسانی هستی که در ردهی پایین هستند. در برابر ما اینچنین است.
عدم حجب و حیای شیطان در برابر باری تعالی– «قالَ أَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَََ»[۹] امّا شیطان پافشاری میکند، توبه نمیکند. یک وقت یک کارگری میرود یک جا کار میکند، وسط کار، کار را نیمه کاره رها میکند و کارفرما او را اخراج میکند. میگوید حالا که من را اخراج کردی، فعلاً نهار من را بده تا بخورم. این پررو بودن او را نشان میدهد. کسی که حیا و حجب نداشته باشد و پررو باشد اینگونه است. شیطان هم اینجا کمال پررویی را دارد «قالَ أَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَََ».
تهمت زدن شیطان به خدای متعال
«قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»[۱۰] بعد خدا در سورهی حجر میفرماید: «إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»[۱۱] یک وقت مشخّص است که آن را در روایات میفرمایند: زمانی که حضرت حجّت و مصلح واقعی إنشاءالله ظهور میکند تا آن وقت «مِنَ الْمُنْظَرینَ»[۱۲] است. بعد میفرماید: «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ»[۱۳] به خدا تهمت هم میزند. این نکات را میگوییم که در ذیل آن آیه اینها بیان شده باشد. اینجا تازه قرآن میفرماید: شیطان نسبت به خدا میگوید: «فَبِما أَغْوَیْتَنی» چون راه را برای من گمراه ایجاد کردی. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ» من هم از راه تو آنها را برمیگردانم، گمراه میکنم.
سوء استفاده کردن شیطان از وعدهی خدای متعال
بعد میفرماید: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ»[۱۴] از هر طرفی آنها را محاصره میکند جن خیلی پررویی است. خدا به او لطف میکند و عملی که داشته را نمیخواهد از بین برود، به آن اثری که عمل او دارد، خداوند لطف میکند و به او رحم میکند، باز هم از قولی که از خدا گرفت… خدا هم که از قول خود تخلّف نمیکند، و الّا اگر ما بودیم میگفتیم جان او را بگیرید چون خدا فرمود: «قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»[۱۵]، «إِنَّ» هم آورد، تأکید هم کرد که تو از منظرین هستی، آن وقت اینجا سوء استفاده میکند، شیطنت حال او را میگیرد.
یک آقایی میگفت: با زنم دعوا کردیم، به او گفتم که تو را طلاق میدهم، گفت: طلاق من را بده بعد ببین چه چیزی برای تو باقی میگذارم! همه جا آبروی تو را میبرم. حالا علما فکر نکنند از این دایره خارج هستند، حواس خود را جمع کنند. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ»[۱۶] یعنی از جلوی آنها «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» از پشت سر آنها «وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ» از طرف راست آنها…
چگونگی معاشرت با دوست و دشمن
– کاری نکردیم که بترسیم.
– مواظب باشید انجام ندهید. ما هم همین را میگوییم، باید مواظب باشید که این کار را انجام ندهید. یک پیرمردی بود که به بچّهی خود گفت: برو فلان کار را انجام بده، تمرّد میکرد و نمیرفت. گفت: تو را عاق میکنم! گفت: من هم تو را اوق میکنم! گفت: چطور من را اوق میکنی؟ گفت: پشت در خانهی مردم میروم فلان کار را انجام میدهم، آن وقت میگویند به روح پدرت. حالا مواظب باشید با کسانی که معاشرت دارید، این روایت را حتماً عمل کنید. با دوستان به گونهای دوست باشید و در حدی به آنها لطف داشته باشید که اگر یک روزی با شما دشمنی کردند پشیمان نشوید و حسرت بخورید. با دشمنان خود هم در حدی دشمنی کنید که اگر یک روزی صلح کردید شرمندهی آنها نباشید.
– طلبهها برای خدا دوستی میکنند، برای خدا هم دشمنی میکنند و هیچ ناراحت هم نیستند.
– بله، حرفی که شما میگویید را باید انجام بدهند، اینکه شما دارید خبر میدهید، چنین خبری نیست. امّا وظیفهی ما این است با دشمنان خدا دشمنی کنیم، با دوستان خدا دوستی کنیم، یعنی برای خدا دوستی، برای خدا دشمنی خیلی عالی است، امّا بحث ما آن بحث نیست، بحث این است ک همواظب باشید اطرافیان را در مسجد یا جایی میروید، آقایی کنید و یک وقت یک مشکلی پیش آمد، زود هر کاری میتوانید انجام ندهید که برای شما دشمنتراشی شود.
آوردن الفاظ عام در شاکر نبودن شیطان
اینکه میفرماید: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ»، «ثُمَّ»، (ل) تأکید، (ن) تأکید اینها را با تأکید آورده است. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ» یعنی میآیم – دو تأکید دارد یکی (ل) مفتوح و یکی (ن) تأکید- «لَآتِیَنَّهُمْ» آن هم تأکید روی تأکید است، «مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ» از جلوی آنها، «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» از پشت سر آنها «مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ» از سمت راست آنها «وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ» این را بدانید که اکثر آنها شاکر تو خدا نیستند.
سرانجام تبعیّت نکردن شیطان و هم ردیفان او از خدای متعال
بعد میفرماید: «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ»[۱۷] برای خدا هم مهم نیست، خدا «إِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»[۱۸] خدا غنی و بینیاز از عالمین است. حالا خدا را عبادت کنند، به نفع خود آنها است. خدا را هم عبادت نکردند، قرآن میفرماید: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ»[۱۹] خدا هم تأکید میکند، (ل) میآید، (ن) تأکید هم باز در برابر شیطان میآورد. «لَأَمْلَأَنَّ» یعنی جهنّم را پر میکنیم، «مِنْکُمْ أَجْمَعینَ» از تو و از کسانی که از تو تبعیّت میکنند. تأکید هم باز از الفاظ عام میآورد.
نهی خدا به حضرت آدم برای نزدیک نشدن به شجرهی ممنوعه
بعد بحث ما راجع به «ما نحن» است. «وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ»[۲۰] این تعبیر همان تعبیری است که در سورهی مبارکهی بقره داشتیم. بعد میفرماید: «فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما» هر طور که میخواهید و از هر چه که میخواهید نوش جان کنید، بخورید «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» این امر را گرچه اینجا بگوییم امر ترخیصی است، امّا توطئه و زمینهسازی برای نهی تحریمی بعد است که «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ»؛. امّا نزدیک این درخت نشوید. حالا عرض کردیم «وَ لا تَقْرَبا» نه اینکه نزدیک آن نروید، یعنی از آن نخورید. معنای نزدیک شدن این است.
تفسیر معنای کلمهی نزدیک شدن
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ»[۲۱] یعنی مال یتیم را نخور، نه اینکه بگوید از کنار مال یتیم رد نشو. حالا ماشین برای بچّه یتیم است شما کنار آن نروید، زمین برای بچّه یتیم است از کنار آن رد نشوید، نمیخواهد این را بگوید. یعنی مال یتیم را نخورید. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»[۲۲] نمیگوید از کنار زناکاران رد نشو؛ نه، به این معنا است که نزدیک اینکه بخواهی زنا بکنی نشو. حالا مقدّمات زنا را هم باید مواظب باشیم که یک وقت نزدیک نشویم.
ستم کردن آدم به خود با نزدیک شدن به شجرهی ممنوعه
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»[۲۳] که اگر شما تقرّب کردید یا به عبارت دیگر از این شجرهی ممنوعه اکل کردید، «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» نتیجه این میشود که شما به خود ستم کردید، ظلم کردید، ظالم هستید. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ»[۲۴] حالا آنکه قول داده بود و آنچه تهدید کرده بود حالا دارد عملی میشود.
فریب شیطان با وسوسه کردن حضرت آدم و حوّا (علیهم السّلام)
«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما» شیطان هر دو (آدم و حوّا) را وسوسه کرد، وسوسهای که آنها را فریب داد. منظور از «ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» یعنی عورت آنها را آشکار کند. شیطان اینگونه عمل میکند.
علّت نهی کردن حضرت آدم برای نزدیک نشدن به درخت ممنوعه
- «ما وُورِیَ عَنْهُما» یا «ما واری عَنهُما»؟
– «ما وُورِیَ عَنْهُما» اتّفاقاً در قرائت اینجا ضمه روی واو است، بعد از واو هم یک واو اشباعی هم گذاشته است که اینجا صدای کشیده است. «ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما» آنچه که از آنها پوشیده بود، آنها را آشکار کرد. «وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ» میدانی خدا چرا شما را نهی کرد از اینکه نزدیک این درخت نشوید؟ «إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ» نیست مگر اینکه اگر شما نزدیک این درخت شوید مثل ملائکه «أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ» یا نه، اصلاً در بهشت خلود پیدا میکنید. «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ»[۲۵] میگوید به آنها سوگند خورد که «إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ». این حرفی است که منافقین هم در سورهی مبارکهی بقره داشتند.
قسم دروغین شیطان و منافقین
- آنها قسم دورغ نخوردند، امّا شیطان قسم خورده است.
- نه، آنها هم همینطور هستند، آنها هم دروغ میگویند.
– قسم دروغ؟
– نه، منافق هم یعنی آنچه که در درون و ظاهر او است، با هم فرق میکند. آنها میگویند ما مصلح هستیم، منافقین هم میگویند ما مصلح هستیم. یا برادرهای یوسف گفتند ما حافظ هستیم، امّا نه آنها حافظ بودند، نه آنها مصلح بودند و نه شیطان ناصح است.
آشکار شدن عورت با خوردن میوهی ممنوعه
«فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ»[۲۶] بعد میفرماید: آنها را به دروغ فریب داد و راهنمایی کرد. «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَهَ» آنها از آن درخت چشیدند «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» آشکار شد آنچه که از آنها پوشیده بود. «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ» و بر آن شدند که از آنچه از برگهای بهشت بر آنها پوشیده شده بود، آن رها شد. قصّهی همان عابد بود که آب را در غربال داد تا برای برادر خود بیاورد، او هم به در مغازه دار کرد، بعد که خود آمد، وقتی صدای النگوی آن زن را شنید دل او لرزید و آبها ریخت.
میگویند آن لباسهای بهشتی که ریخت، «وَ طَفِقا» آنها شروع کردند برگهای بهشتی ؟؟.
– بله، «بَدَتْ لَهُما» یعنی زشتیها برای آنها آشکار شد «وَ طَفِقا» به دنبال شدند، شروع کردند «یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ» یک برگی را به خود بگیرند آن «سَوْآتُهُما» را بپوشاند که اینجا منظور همان عورت آنها است.
توبیخ خدا به حضرت آدم و حوّا (علیهم السّلام)
«وَ ناداهُما رَبُّهُما» اینجا خدا به آنها ندا داد. خدا اینجا توبیخ میکند، میگوید مگر من شما را «أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ» از این درخت نهی نکردم که نزدیک آن نشوید. «وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ» مگر نگفتم این شیطان برای شما دشمن آشکار است، چرا به حرف او گوش کردید؟ اینجا توبیخ میکند.
اظهار غفران و رحم حضرت آدم (علیه السّلام) از باری تعالی
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[۲۷] اینجا باز دوباره خود آنها میگویند «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» ما به خود ظلم کردیم «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ» اگر تو ما را مورد غفران قرار ندهی و رحم نکنی، هر آینه خسارت ما کامل میشود. یعنی همه چیز را از دست میدهیم.
هبوط حضرت آدم و حوّا به زمین
«قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»[۲۸] فرمود: به پایین بروید، به روی زمین بروید، آنجا هم بعضی با بعضی دشمنی میکنید «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ» به آنجا بروید. بعد میفرماید: «قالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ»[۲۹] به زمین بروید و زنده باشید و بمیرید و بالاخره از آن خارج شوید.
نکات مهم درس ما در اینجا این بود حضرت آدم در جنّت و بهشت بود، دو مطلب در اینجا وجود داشت که سیر صعودی داشت، اوّلی خلقت خود حضرت آدم بود که منجر به سجده شدن آن هم به امر خدا توسّط ملائکه بود، دومی هم اینکه در بهشت اسکان گرفتند، به وسیلهی این ترک اولی که حداقل حرف علما است، آنها از این دو مقام که صعود کرده بودند، سقوط کردند.
«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».
منابع
[۱]– سورهی بقره، آیه ۳۵٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۱٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۳۴٫
[۴]– سورهی ص، آیه ۸۲٫
[۵]– سورهی اعراف، آیه ۱۲؛ سورهی ص، آیه ۷۶٫
[۶]– همان، آیه ۱۱٫
[۷]– همان، آیه ۱۲٫
[۸]– همان، آیه ۱۳٫
[۹]– همان، آیه ۱۴٫
[۱۰]– همان، آیه ۱۵٫
[۱۱]– سورهی حجر، آیه ۸؛ سورهی ص، آیه ۸۱٫
[۱۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۵٫
[۱۳]– همان،، آیه ۱۶٫
[۱۴]– همان، آیه ۱۷٫
[۱۵]– همان، آیه ۱۵٫
[۱۶]– همان، آیه ۱۷٫
[۱۷]– همان، آیه ۱۸٫
[۱۸]– سورهی آل عمران، آیه ۹۷٫
[۱۹]– سورهی اعراف، آیه ۱۸٫
[۲۰]– همان، آیه ۱۹٫
[۲۱]– سورهی انعام، آیه ۱۵۲ و سورهی اسراء، آیه ۳۴٫
[۲۲]– سورهی اسراء، آیه ۳۲٫
[۲۳]– سورهی اعراف، آیه ۱۹٫
[۲۴]– همان، آیه ۲۰٫
[۲۵]– همان، آیه ۲۱٫
[۲۶]– همان، آ یه ۲۲٫
[۲۷]– همان، آیه ۲۳٫
[۲۸]– همان، آیه ۲۴٫
[۲۹]– همان، آیه ۲۵٫